وی در هر جنگ که کرد، پیروز بود و [[ایران]] را به حدود طبیعیش بازگرداند و منهای [[خراسان]]، بر باقی ایران تاریخی بهطور مستمر یا مقطعی حکم میراند چنانکه [[قفقاز]] را نیز گشود و مدتی بر [[بغداد]] نیز تسلط یافت.
اگر به مرگ نا به هنگام از دنیا نمیرفت، بعید مینمود که تیمور بر قلمرو آل مظفر پنجه افکند، چنانکه چون در سال 776۷۷۶ هجری قمری، [[امیر اختیارالدین حسن]]، فرماندار [[کرمان]] گزارش دستاندازیهای سپاه تیمور به [[سیستان]] را برای شاه شجاع ارسال کرد و از پیشروری تیمور به سوی غرب، ابراز نگرانی کرد، شاه شجاع در پاسخی کوتاه و کوبنده که جزء اسناد افتخار تاریخ ایران است، با نثر موجز و دقیق و پر ظرافتش بر حاشیهٔ نامه نگاشت که:
«امیر اختیارالدین حسن، قَلَق و اضطرابی که در باب محاصرۀمحاصرهٔ سیستان نموده، بیتکلّف معلوم داند که...که… امیر تیمور نویان نگذارد و نخواهد که لشکریان او متعرّض ممالک دوستان و مخلصان شوند و اگر گذارد، معهذا، تأیید کردگار و دل استوار و بازوی کامگار و تیغ آبدار و لشکر جرّار نیزهگذار، در کار است. بسمالله اگر حریف مایی.{{سخ}}{{شعر}}
{{ب|گر از یک نیمهیکنیمه جمع آید سپاه مشرق و مغرب|ز دیگر نیمه بس باشد، تن تنهایتنتنهای درویشان}}
{{پایان شعر}}»<ref>نوایی، عبدالحسین، اسناد و مکاتبات تاریخی ایران از تیمور تا شاه اسماعیل، ص37</ref>
خط ۷۵:
== پایان زندگی ==
[[پرونده:Shah Shuja Shiraz2.JPG|300px|چپ|بندانگشتی|[[آرامگاه شاهشجاع]] در پای کوه چهل مقام یا چهل دختران در شیراز]]
وفات شاه شجاع در سال 786هجری۷۸۶هجری قمری و در پی یک سفر طولانی جنگی رخ داد. وی که در سال 785۷۸۵ برای انتظام امور سلطانیه بدان سامان سپاه کشیده بود، نامهای از اتابک شمس الدین پشنگ، فرماندار [[ایذج]] مبنی بر دست اندازیهای شاه منصور از شوشتر به ایذج دریافت داشت. شاه شجاع پاسخ فرستاد که پس از فیصله دادن امور سلطانیه، از راه لرستان عازم شوشتر خواهد شد. در آن حین، درد کهنۀکهنهٔ پای شاه شجاع که ناشی از آسیب در نبردهای پیشین بود، سربرآورده بود و شاه را در مِحَفّه (تخت روان) می بردندمیبردند. شاه شجاع به سبب فشارهای فزایندهای که بر اتابک شمس الدین وارد می شد،میشد، برای رعایت کوتاهی راه، سپاه خویش را از میان کوههایکوههای زاگرس به سمت خوزستان رهبری کرد و در میان راه، اتابک ملک عزالدین، حاکم خرّم آباد را به سبب ابراز تعلق به سلاطین ایلکانی، گوشمال داد و دختر او را به نوا (گروگان در قالب ازدواج) گرفت. از بد حادثه در آن زمستان، برف بسیار بارید و در راههای کوهستانی، آسیب شدید به سپاه و شخص شاه رنجور و بیمار وارد شد و سلامت وی را مختل ساخت، چندان که پس از رسیدن به شوشتر، غرضی که در خاطر داشت، یعنی برداشتن شاه منصور از آن شهر، حاصل نیامد و تنها دیداری میان پادشاه و برادرزاده رخ داد. شاه شجاع از شوشتر، سپاه را به سوی شیراز راند و در ادامۀادامهٔ مسیر، سلامت جسمانی وی بحرانی تر شد و وصول اخبار موحش تهاجمات تیمور به خراسان و مازندران نیز ضرباتی سخت بر روان شاه بیمار وارد ساخت، چندان که پس از وصول به شیراز، در روز یکشنبه بیست و دوم شعبان سال 886۸۸۶ هجری قمری در 53۵۳ سالگی (51۵۱ سالگی به تاریخ خورشیدی) و در مقطعی که کسی باور نمی داشت،نمیداشت، وفات یافت.<ref>محمود کتبی، تاریخ آل مظفر، ص 110-116</ref>.
با مرگ شاه شجاع سلطنت آل مظفر که که پس از قرنها حکومت ترکان و مغولان بر ایران، نوید سلطنتی ایرانی را به همراه آورده بود، رو به زوال رفت. دو پسر بزرگتر شاه شجاع، [[سلطان شبلی]] و [[سلطان اویس]] پیش از آن به جرم طغیان بر پدر، دستگیر و سیاست شده بودند. پس پسر کوچکتر شاه شجاع، [[سلطان زین العابدین]] به جانشینی پدر نشست، اما در برابر تیمور کاری از پیش نبرد و برادرزاده شاه شجاع، [[شاه یحیی]]، مقام سلطنت را با منصب امارت از جانب تیمور عوض کرد. پس شاه منصور، برادرزادهٔ دیگر شاه شجاع که برادر کوچک شاه یحیی بود، این خواری را تاب نیاورد و بر شیراز تاخت و از حکم تیمور خارج شد.
حافظ شیرازی با وصول شاه منصور به شیراز، فرارسیدن بهار امید و آرزو را مژده داد و شکست تیمور متظاهر به دین و عرفان را آرزو کرد: