غازان خان: تفاوت میان نسخه‌ها

[نسخهٔ بررسی‌نشده][نسخهٔ بررسی‌نشده]
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶:
| زیرنویس تصویر = اسلام آوردن غازان‌خان
| دوران = [[ایلخانان]]
| تاجگذاری = [[۶۹۴ (هجری قمری)|۶۹۴ ه‍.هجری ققمری]]، [[تبریز]] - [[شنب غازان]]
| تفویض =
| تعمید =
| نام کامل = سلطان محمود غازان‌خان
| لقب =
| زادروز = [[۲۹ ربیع‌الثانی]] [[۶۷۰ (هجری قمری)|۶۷۰ ه‍.هجری ققمری]]{{سخ}}[[۱۱ نوامبر]] [[۱۲۷۱ (میلادی)|۱۲۷۱ ممیلادی.]]
| زادگاه = [[مازندران]] - جزیرهٔ آبسکون
| تاریخ درگذشت = جمعه [[۱۱ شوال]] [[۷۰۳ (هجری قمری)|۷۰۳ ه‍.هجری ققمری]]{{سخ}}[[۵ می]] [[۱۳۰۴ (میلادی)|۱۳۰۴ ممیلادی.]]
| محل درگذشت = [[فشگلدره]]
| آرامگاه = [[تبریز]] - [[شنب غازان]]
خط ۳۴:
| امضاء =
}}
'''سلطان محمود غازان‌خان''' معروف به غازان‌خان یکی از [[ایلخانان مغول]] است که در ۲۹ ربیع‌الثانی سال ۶۷۰ هجری قمری در [[آبسکون]] به دنیا آمد. او از سه سالگی نزد پدرش [[اباقا]] زندگی می‌کرد. به دستور اباقا او را به بخشیان سپردند تا تعلیمات بودایی را به خوبی فراگیرد. غازان‌خان در سال ۶۸۴ هجری قمریه‍.ق / ۱۲۸۵ میلادیم عهده‌دار ولایات خراسان، [[مازندران]] و [[قومس]] شد؛ امیر نوروز نیز نیابت او در خراسان را به عهده داشت. امیر نوروز در ذی‌الحجه سال ۶۸۷ هجریه‍.ق علیه غازان دست به شورش زد و عده‌ای از بزرگان را نیز با خود همراه ساخت و نبردی علیه غازان ترتیب داد؛ وی در آغاز پیروز شد اما هنگامی که متوجه لشکریان بایدو و دیگر سرداران مغول شد بهتر دید که صلح کند و دست از جنگ بردارد و سلطان نیز او را عفو کرد.
 
در رجب سال سال ۶۹۴ هجریه‍.ق غازان جنگی را با [[بایدو خان]] آغاز کرد که به پیروزی رسید و بایدو در ۲۳ ذی‌القعده سال ۶۹۴ به دست امیر نوروز در شهر [[نخجوان]] کشته شد و در همین حال بود که سلطان مسلمان شد و از پی او بسیاری از مغولان حدود ۱۰۰۰۰۰ نفر نیز مسلمان شدند. سلطان پس از اسلام آوردن دستور داد معابد بودا و آتشکده‌ها و کلیساها را ویران کنند. وی برای مسیحیان و یهودیان پوششی خاص وضع کرد تا از دیگران تشخیص داده‌شوند. به‌طور کلی در این زمان اقلیت‌های اسماعیلی، مزدکی، [[مانوی گرایی|مانوی]]، زرتشتی و… که قدرت بسیار یافته‌بودند از رونق افتادند.
 
غازان‌خان در ۲۳ ذی‌حجه سال ۶۹۴ هجریه‍.ق به تخت سلطنت نشست؛ اما مسلمان شدن سلطان باعث شد شاهزادگان و بزرگان مغول مشکلاتی را برای این ایلخان ایجاد کنند. به هرحال غازان توانست به خوبی این آشوب‌ها را پشت سر بگذارد. وی در ۶ ذی‌الحجه سال ۶۹۵ هجری قمریه‍.ق به نکاح [[بلغان خاتون]] درآمد.
 
غازان‌خان در دوران فرمانروایی خود نبردهایی با ممالک مصر و شامات داشت و روابط دوستانه‌ای نیز با پادشاهان [[ارمنستان]]، گرجستان، [[هتوم دوم]] و [[امپراطوری روم شرقی]] برقرار کرد. در این نبردها ابتدا پیروزی نصیب مغولان شد اما با اتحاد نیروهای [[مصر]] و [[شام]]ات غازان‌خان شکست خورد و عده‌ای علت مرگ او را نیز همین شکست می‌دانند.
 
غازان‌خان هنگامی که به سلطنت رسید اصلاحات بسیاری را در حکومت به وجود آورد و باعث شد اوضاع مملکت بهبود یابد. وی در ۱۱ شوال ۷۰۳ هجری قمریه‍.ق در نزدیکی [[قزوین]] درگذشت و در [[شنب‌غازان]] دفن شد.
 
== ریشهٔ نام ==
خط ۴۹:
 
== کودکی ==
غازان‌خان پسر بزرگ [[ارغون‌خان|ارغون]] در سحرگاه روز جمعه ۲۹ ربیع‌الثانی سال ۶۷۰ هجری قمریه‍.ق در قصبهٔ [[آبسکون]] در «سلطان دوین» مازندران به دنیا آمد. به علت علاقهٔ بسیار [[اباقا]] به غازان‌خان، وی از سه سالگی نزد پدربزرگش زندگی می‌کرد. اباقای بودایی، نوه‌اش را در سن پنج سالگی به بخشیان سپرد تا او را تعلیم دهند و خط [[زبان اویغوری|ایغوری]]، علوم و آداب بخشیان و مناسک دین بودا را به وی بیاموزند؛ وی در مدت پنج سال آن‌ها را به خوبی فراگرفت و به کمال رسید. به همین دلیل به وضوح می‌توان دید که چون سلطان از کودکی تحت تعالیم [[آیین بودایی|بوداییان]] قرار گرفته، این مذهب در تکوین شخصیت وی تأثیر بسیار نهاده‌است. وی همواره در دوران حکومت خود مدارای بودایی و سازندگی اسلام را با هم به کار گرفت و باعث شکوفایی سرزمین خود شد.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۷۹|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۲۱۲}}</ref><ref>{{پک|گروسه|۱۳۵۳|ک=امپراطوری صحرانوردان|ص=۶۱۹}}</ref><ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۲۱۲}}</ref><ref>{{پک|Amitai-preiss|2000|ک=GAZAN KHAN,MAHMUD|ص=381-383|زبان=en}}</ref>
 
== دوران پیش از سلطنت ==
پس از آن که جلوس ارغون رسماً در قوریلتای بهار یا تابستان سال ۶۸۴ هجری قمریه‍.ق / ۱۲۸۵ میلادیم از طرف خان بزرگ تصویب گردید؛ ولایات [[خراسان]]، [[استان مازندران|مازندران]]، [[قومس]] و [[شهر ری|ری]] را به پسرش غازان‌خان سپرد، در واقع غازان‌خان از طرف پدر مأمور ادارهٔ این مناطق گردید. ارغون شاهزاده کینشو را به معاونت غازان و نوروز را به امارت خراسان منصوب کرد، پس [[امیر نوروز]]<ref group="پ">حکمران خراسان</ref> نیابت غازان را برعهده داشت.<ref>{{پک|باسورث|۱۳۹۰|ک=تاریخ ایران کمبریج از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخانان|ص=۳۴۶}}</ref><ref>{{پک|Amitai-preiss|۲۰۰۰|ک=GAZAN KHAN,MAHMUD|ص=۳۸۱–۳۸۳|زبان=en}}</ref><ref>{{پک|آل داوود|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۵۹۵}}</ref>
 
== خصومت و طلب عفو امیر نوروز ==
{{سال‌شمار غازان خان}}
حکومت خراسان چنان‌که ذکر شد، از طرف ایلخان به پسر او غازان‌خان سپرده شده‌بود و نیابت غازان را در این مقام امیر نوروز برعهده داشت؛ او که به تازگی مسلمان شده‌بود، به بهانهٔ مرگ اریق بوقا<ref group="پ">بوقا پسر تولی خان (برادر منگوقاآن) بود</ref> و تحریک سعدالدوله و دیگران و همچنین به خاطر دوستی نزدیکی که با سعدالدوله داشت در ذی‌الحجهٔ سال ۶۸۷ هجری قمریه‍.ق به بهانهٔ سرکشی به اردوی خود و تهیهٔ حملهٔ به ماوراءالنهر غازان را در [[مرو]] گذاشته به قشلاق خود در [[خراسان]] رفت و بسیاری از امرای آن ناحیه را برضد غازان با خود همدست کرد و در ۲۷ ربیع‌الاول سال ۶۸۷ هجری قمریه‍.ق که غازان در حدود کشف رود اقامت داشت، بر سر او تاخت و شاهزاده را به طرف [[مازندران]] منهزم کرد. غازان پس از گردآوری سپاهیان خود در ربیع‌الثانی همان سال به جنگ با او پرداخت، ولی این بار هم در نواحی رادگان از امیر نوروز شکست خورد؛ این چنین امیر نوروز موفق شد غنایم و اسرای بسیاری را از آن خود کند. پس از وصول خبر طغیان امیر نوروز و شکست غازان، ارغون چند نفر از سرداران و امرای خود را که یکی از آنان [[بایدو خان|شاهزاده بایدو]] بود به مبارزه با وی فرستاد. امیر نوروز چون دید تاب مقاومت ندارد به [[ترکستان]] گریخت و غازان به [[هرات]] آمد و در سال ۶۸۹ هجری قمریه‍.ق بر خراسان استیلا یافت. امیر نوروز در ترکستان به خدمت قیدوخان<ref group="پ">یکی از دشمنان قوبلای و سر دودمان اوگتای، که بر ترکستان غلبه داشت و در سال ۷۰۱ هجریه‍.ق درگذشت</ref> رسید و او را به گرفتن خراسان تشویق نمود و لشکریانی فراوان در حدود ۳۰۰۰۰ نفر از او گرفت و در سال ۶۹۰ هجریه‍.ق به خراسان رفت؛ غازان که تاب مقاومت نداشت از پیش این سپاه عقب کشید، اما چون لشکریان قیدو به مردم خراسان صدمات بسیار زدند اهالی به وسیلهٔ دستبرد و تعرض شبانه بسیاری از آن جمع را کشتند و همین مسئله باعث بروز کدورت بین امیر نوروز و سران مغولی آن اردو گردید و چون ارغون نیز در این ایام وفات یافت و امیر نوروز از افزایش نفوذ و قدرت غازان در این زمان بیم داشت، صلاح خود را در طلب عفو از غازان دید.<ref>{{پک|اقبال|۱۳۱۲|ک=تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری|ص=۳۴۰–۳۴۱}}</ref>
 
بنابراین نوروز، سایتلمش را نزد غازان فرستاد و پیغام داد «اگر شاهزاده گذشته را فراموش کند، به خدمت شتابم». غازان که پیوستن نوروز را به خود باعث فتح و کامیابی می‌دید؛ بوقا ایلچی را با پیام دلجویی به نزد او فرستاد. نوروز نزدیک قصبهٔ یغشو که مغولان آن را مری شبورغان می‌خوانند با غازان‌خان دیدار کرد؛ شاهزاده به خوبی با او رفتار کرد و بی‌واسطهٔ دیگری به گفتگو نشستند. نوروز عهده‌دار شد که تا زنده است و قدرت و امکان دارد خدمتگزاری کند به شرط این که شاهزاده به دین اسلام درآید و نیت کند که در پیشبرد شعار دین و متابعت نصایح نوروز که موجب نظام کار ملک و ملت است کوشا باشد. غازان در برابر او بسیار مهربان بود و لشکر وی را که در جنگ با یساؤر شکست خورده و پیاده مانده بود خلعت، اسب و آذوقه داد. می‌توان بیان داشت که «وحشت و دوری گزیدن آن‌ها از یکدیگر جای خود را به انس و دوستی داد.»<ref>{{پک|آل داوود|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۳۳–۶۳۴}}</ref>
خط ۶۵:
=== درگیری نظامی غازان خان با بایدو ===
غازان خان امیرنوروز را به فرماندهی سپاه خود منصوب ساخت و به جنگ با بایدو فرستاد و [[طغاجار]] و امرای دیگر هم که قبلاً به غازان مایل شده بودند جانب بایدو را رها کردند و خود را به سپاه امیرنوروز رساندند. هنگامی که خبر مسلمان شدن غازان‌خان به مردم رسید آن‌ها نیز به تکاپو افتادند تا سلطه مغولان یاسایی را به اتمام برسانند. پس بایدو در چنین شرایطی که از حمایت مردم برخوردار نبود و سپاهی کمتر از غازان داشت و موفق نشده‌بود به‌طور کامل افراد صدرجهان را از حکومت بزداید، مجبور شد درخواست صلح کند. بایدو پیشنهاد داد که در صورت عقب‌نشینی غازان، علاوه بر [[خراسان]] و [[مازندران]]، [[کرمان]]، [[فارس (سرزمین)|فارس]] و [[عراق عجم]] را نیز به غازان خواهد داد، وی این پیشنهاد را پذیرفت اما پس از مدتی متوجه شد که بایدو خیال دیگری در سر دارد و نمی‌توان به وعده‌های او توجه کرد؛ پس طی مجلسی که تشکیل دادند تمام هواخواهان غازان از جمله امیرنوروز به قرآن قسم خوردند که تحت لوای او به سر برند. غازان که به صفای نیت بایدو اطمینان نداشت به خراسان بازگشت و چندی بعد امیر نوروز نیز به غازان پیوست. غازان‌خان هیئتی نزد بایدو فرستاد تا از او بخواهد به وعدهٔ خود عمل کند، هنگامی که آن‌ها بازگشتند غازان را از اقداماتی که ضد او در حال شکل گرفتن بود آگاه ساختند.
پس غازان تصمیم گرفت به بایدو حمله کند، وی در چهارم شعبان سال ۶۹۴ هجریه‍.ق در [[لار]] [[دماوند]] اردو زد و پس از غسل، پوشیدن لباس‌های پاکیزه و به زبان آوردن کلمهٔ توحید به سمت آذربایجان حرکت کرد و تا [[اوجان (آذربایجان شرقی)|اوجان]] به مانعی برنخورد. غازان امیرنوروز را در پی بایدو که به شمال گریخته بود فرستاد. امیرنوروز در [[نخجوان]] به بایدو دست یافت و در ۲۳ ذی‌القعدهٔ سال ۶۹۴ هجری قمریه‍.ق به دستور غازان خان، بایدو را به قتل رساند و سپس به پایتخت حمله کردند و تبریز را در همان سال فتح کردند.<ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۴۷|ک=تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۰۹–۳۱۰}}</ref><ref>{{پک|اقبال|۱۳۶۴|ک=تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری|ص=۲۵۲–۲۵۸}}</ref><ref>{{پک|باسورث|۱۳۶۰|ک=تاریخ ایران کمبریج از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخان |ص=۳۵۳–۳۵۶}}</ref>
 
== مسلمان شدن غازان‌خان ==
غازان‌خان دریافت که تنها با تغییر دین آبا و اجدادی‌اش و با پذیرش اسلام می‌تواند در قدرت خود پایدار بماند و دشمنان داخلی و خارجی خود را نابود کند. در شورایی که غازان با حضور امیرنوروز بر پا کرده بود امیرنوروز گفت که منجمین، علما، اهل زهد و ورع چنین پیشگویی کرده‌اند: {{نقل قول تزیینی| در حدود سال ۶۹۰ هجری قمریه‍.ق سلطانی قیام خواهد کرد که اسلام در کنف حمایت او رونق پیشین خود را از سر خواهد گرفت و رعایای او قرین امن و رفاه خواهند شد و خداوند به پاداش این امر خیر لشکریان او را نصرت و ظفر خواهد بخشید.<ref>{{پک|آل داوودر|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۳۶}}</ref><ref>{{پک|مرتضوی|۱۳۴۱|ک=تحقیق دربارهٔ دورهٔ ایلخانان ایران|ص=۲۳–۲۴}}</ref>}} این بیانات به مزاج غازان خوش آمد و چون پیش از آن هم به امیر نوروز وعده داده‌بود که مسلمان می‌شود؛ در اوایل شعبان سال ۶۹۴ هجری قمریه‍.ق به حضور [[صدرالدین ابراهیم حمویی]] رفت و با حضور تمام امرا کلمه توحید گفت و به پیروی از او عدهٔ بسیاری مسلمان شدند. در آن ماه جشن‌هایی برپا کردند، غازان‌خان جماعت سادات، ائمه و مشایخ را مورد لطف قرار داد و صدقات بسیاری داد. غازان‌خان از میان فرقه چهارگانهٔ اسلام دین [[حنفی]] را برگزید و مسلمانان با شنیدن این خبر تا مدتی به جشن، سرور و شادمانی پرداختند. بزرگان بر پای تخت او درم و دینار افشاندند و به وی لقب ''«محمود، ملک العراقین و خراسان و فارس و الجزیره و روم»'' دادند. سلطان خود در همان روز روحانیان را انعام بخشید و رسولانی به اطراف و اکناف فرستاد تا همهٔ ایالات و ممالک اسلامی، از مسلمانی وی آگاه شوند. در مورد اسلام آوردن مغولان و اطرافیان غازان عدد کلانی ذکر شده‌است. در منابع تا ده هزار مغول را برشمرده‌اند که به تبع سلطان و به مصداق «الناس علی دین ملوکهم» به اسلام روی آوردند.<ref>{{پک|آل داوودر|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۳۶}}</ref><ref>{{پک|مرتضوی|۱۳۴۱|ک=تحقیق دربارهٔ دورهٔ ایلخانان ایران|ص=۲۳–۲۴}}</ref><ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۲۱۰–۲۱۱}}</ref><ref>{{پک|مرتضوی|۱۳۴۱|ک=دوره ایلخانان ایران|ص= ۲۳–۲۹}}</ref>
[[پرونده:DiezAlbumsStudyingTheKoran.jpg|راست|بندانگشتی|250px|غازان‌خان در حال قرائت قرآن]]
غازان‌خان در روز به تخت نشستن خود فرمانی صادر کرد مبنی بر این که همهٔ مغولان مسلمان شده به انجام مراسم دینی بپردازند و کفر را از کشور بزدایند و کافران و مشرکان همه باید به دین اسلام بگروند. [[اهل ذمه]] اگر [[جزیه]] می‌دادند و لباس مخصوص خود را می‌پوشیدند در امان می‌بودند. در واقع در این ایام [[مسیحیان|عیسویان]] جز با علامت زنار یا وصله‌ای بر لباس خود نمی‌توانستند در معابد ظاهر شوند و [[یهودیت|یهودیان]] نیز برای تشخیص از مسلمین، کلاهی مخصوص بر سر می‌گذاشتند. سپس دستور داد تا مجسمه‌های [[بودا]]، بت‌ها، آتشکده‌ها، معابد، کلیساها و کنیسه‌ها را ویران کنند. به دستور [[ارغون‌خان]] صورت غازان‌خان را بر روی دیوار یکی از معابد بودائی طراحی کرده‌بودند؛ به امر وی آن تصاویر و نقوش و حتی تصویر پدر او را نیز خراب و محو کردند. غازان همچنین فرمانی دیگر به دست مأمورینی مخصوص به بلاد اطراف فرستاد که کلیساها و صومعه‌ها را ویران کنند و این اجازه فرصتی به دست جماعتی نفع پرست داد که به این بهانه از مردم غیر مسلمان پول فراوان بگیرند، معابد ایشان را خراب کرده و نفایس آن‌ها را به غارت ببرند؛ این کار در اربل، [[موصل]]، [[بغداد]]، [[مراغه]] و [[ارمنستان|بلاد ارمنستان]] به شدت تعقیب شد و با این کار به عیسویان صدمات بسیار وارد گردید.<ref>{{پک|اقبال|۱۳۱۲|ک=تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری|ص=۲۵۹–۲۶۳}}</ref><ref>{{پک|مرتضوی|۱۳۴۱|ک=دوره ایلخانان ایران|ص= ۲۳–۲۹}}</ref><ref>{{پک|آل داوود|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۴۵–۶۴۷}}</ref><ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۲۱۰–۲۱۱}}</ref> غازان‌خان می‌دانست رهبانان بودایی میل به اسلام ندارند، پس دستور داد هر کس از آنان خواست، اسلام بیاورد و بقیه به ممالک خود بازگردند. گروهی مسلمان شدند و بقیه که اکثریت با آنان بود، راه دیار خویش در پیش گرفتند و ایران از گروه رهبانان پاک شد. غازان به بخشیان مسلمان شده اخطار داد که اگر از آنان کوچکترین عملی حاکی از بوداییگری سر زند، به قتل خواهند رسید. گذشته از این بوداییان ،[[زرتشتیان]] و گروه بازماندهٔ [[اسماعیلیه|اسماعیلی]] نیز که به دنبال ضعف مسلمانی قدرتی یافته بودند از میان برداشته شدند؛ البته گروهی از آن‌ها گریختند و بار دیگر اعمال خود را پنهانی از سر گرفتند.<ref>{{پک|مرتضوی|۱۳۴۱|ک=دوره ایلخانان ایران|ص= ۲۳–۲۹}}</ref><ref>{{پک|بیانی|۱۳۷۹|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۲۱۳–۲۱۶}}</ref><ref>{{پک|اقبال|۱۳۱۲|ک=تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری|ص=۲۵۹–۲۶۰}}</ref><ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۴۷|ک=تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۰}}</ref><ref>{{پک|باسورث |۱۳۶۰|ک=تاریخ ایران کمبریج از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخان|ص=۳۵۵–۳۵۶}}</ref><ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۲۱۰–۲۱۵}}</ref>
خط ۷۵:
 
== سلطنت غازان‌خان و آشوب‌های حکومت ==
غازان از [[تبریز]] به مغان آمد و امیر نوروز نیز پس از دو هفته به او پیوست. در [[قره‌باغ|قراباغ]] اران همهٔ خاتونان، شاهزادگان، امیران و بزرگان دولت گرد آمدند و بر پادشاهی وی اتفاق نظر کردند و در وفاداری خود به او قسم خوردند. [[صدرالدین احمد خالد زنجانی|خواجه صدرالدین زنجانی]] که در این ایام قدرتی فوق‌العاده حاصل کرده‌بود به استقبال او شتافت و به همراه او بسیاری از سادات، علما و ائمه آن شهر جلوتر از غازان از تبریز بیرون رفتند و در روز یکشنبه بیست و سوم ذیحجه سال ۶۹۴ هجری قمریه‍.ق او را بر تخت نشاندند و غازان وارث تاج و تخت مملکت [[هلاکو]] گردید. اولین یرلیغی که به دست غازان در همان روز جلوس صادر شد فرمانی بود دایر بر قبول مذهب اسلام برای مغول، اجرای آداب دینی و رعایت جانب عدالت، منع امرا و اکابر از ظلم به زیر دستان. غازان‌خان، [[صدرالدین احمد خالد زنجانی|خواجه صدرالدین احمد خالدی چاویان زنجانی]] را به وزارت،<ref group="پ">صاحب دیوانی</ref> [[شرف‌الدین سمنانی]] را به سمت اولغ بیتکچی<ref group="پ">ریاست دیوان تمغا</ref> و امیر نوروز را به منصب امیرالامرائی تعیین نمود. اسلام آوردن غازان جایگاه او را در جامعهٔ ایرانی مسلمان تقویت کرد، اما بسیاری از شاهزادگان مغول این کار را نمی‌پسندیدند و برای از میان برداشتن او تلاش می‌کردند از این رو، در آغاز سلطنت او شورش‌ها و توطئه‌هایی سر گرفت که همه به سختی سرکوب شد. غازان‌خان پادشاهی قهار بود و سلطنت او چنان‌که هوراث اشاره می‌کند سراسر آکنده از ذکر سیاست کردن‌ها و خون‌ریزی‌ها است. دسون نیز می‌گوید که در شرح پادشاهی این ایلخان در تألیف رشیدالدین فضل‌الله کمتر صفحه‌ای است که اشاره به قتل و اعدام یکی از ارکان دولت در آن نباشد. غازان طغاجار نویان را هم برای دور داشتن از اردو و جلوگیری از دخالت‌های احتمالی او به رهبری اردوی مقیم بلاد [[روم]] فرستاد و چندی بعد یک نفر ایلچی دنبال او فرستاد و دستور داد او را بکشند. سپس به سرکوبی شاهزادگان مخالف خود پرداخت؛ از آن جمله پسر ارشد [[گیخاتو خان خان|گیخاتو خان]] یعنی [[آلافرنگ]] را دستگیر کرده و سپس عفو کرد. توکان پسر بایدو را که در [[گرجستان]] قدرتی بهم رسانده بود از میان برداشت و امرایی که در قتل [[گیخاتو خان]] دست داشتند را از دم تیغ گذراند.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۲۱۶}}</ref><ref>{{پک|اقبال|۱۳۱۲|ک=تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری|ص=۲۵۹–۲۶۳}}</ref><ref>{{پک|آل داوود|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۴۵–۶۴۷}}</ref> [[پرونده:GhazanOnHorse.JPG|thumb|چپ|250px]]
 
=== نبرد با اوجای ===
در ماه صفر سال ۶۹۵ هجری قمریه‍.ق خبر رسید که مغولان ماوراءالنهر که در این تاریخ تحت امر اوجای پسر براق‌خان بودند از انقلابات [[خراسان]] و نبودن قوایی در آنجا استفاده کرده، پس از عبور از [[جیحون]] به خراسان حمله‌ور شده‌اند و تا مازندران پیش تاخته‌اند. غازان‌خان دستور داد که از تمام نقاط کشور لشکر عازم بلاد شرقی شود و امیرنوروز را به فرماندهی آن‌ها معین کرد؛ ولی چون کمتر از یک سال، سه بار تخت ایلخانی دستخوش تغییر شده و لشکریان مختلف از مردم مالیات بسیار گرفته بودند؛ خزانه جهت پرداخت حقوق قشون جدید وجهی نداشت. امیرنوروز در [[تبریز]] به زحمت چند تومان زر از این و آن قرض کرد و به جنگ لشکریان اوجای رفت.<ref>{{پک|اقبال|۱۳۱۲|ک=تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری|ص=۲۵۹–۲۶۳}}</ref><ref>{{پک|آل داوود|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۴۵–۶۴۷}}</ref>
 
مغولان تورانی از جلوی سپاهیان امیرنوروز گریختند و امیرنوروز در نزدیکی [[هرات]] به ایشان رسیده در آنجا جمعی از آن طایفه را کشت و تا کنار جیحون مابقی آن‌ها را تعقیب کرد و پس از آن که خراسان را از شر تعرض ایشان خلاص کرد در هر قسمت نایبی از جانب خود منصوب کرد و موفق و پیروز نزد غازان‌خان بازگشت. پس از مراجعت از خراسان امیر نوروز خواجه صدرالدین زنجانی را به اتهام این که در اموال دیوانی بدون اجازه تصرف می‌کند و از پیش خود یرلیغ و فرمان صادر می‌نماید از وزارت عزل کرد و [[جمال‌الدین دستجردانی]] را به جای او گماشت. وی حل و عقد امور دیوانی و تهیهٔ مایحتاج لشکریان را به عهدهٔ برادر خود حاجی بیک گذاشت؛ صحه و امضای فرمان‌ها را نیز به برادر دیگر خویش ناصرالدین سایتلمش سپرد و به این ترتیب زمام تمام مشاغل مهمهٔ لشکری و کشوری را در دست خود گرفت.<ref>{{پک|اقبال|۱۳۱۲|ک=تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری|ص=۲۵۹–۲۶۳}}</ref><ref>{{پک|آل داوود|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۴۵–۶۴۷}}</ref>
خط ۸۵:
چون امور خراسان بی‌حضور امیر نوروز صورت انتظام نمی‌گرفت غازان بار دیگر امر کرد که امیر نوروز با چند نفر از شاهزادگان و امرا به سمت خراسان حرکت کنند. از جمله همراهان امیر نوروز یکی شاهزاده سوکای، پسر یشموت<ref group="پ">نوادهٔ هولاکو خان</ref> بود که با دو نفر از رؤسای لشکری یعنی برلا و ارسلان اوغول<ref group="پ">نواده جوجی پسر چنگیز</ref> طرح اتحاد ریخته‌بود. این جماعت که از اسلام امیر نوروز و غازان ناراضی بودند مصمم شدند که به همراهی هم اساس دولت نوروزی و غازانی را برچیدند و بر اثر آن بار دیگر معابد بودایی را تجدید کرده شوکت اسلام و مسلمین را در هم بشکنند.<ref>{{پک|اقبال|۱۳۱۲|ک=تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری|ص=۲۵۹–۲۶۳}}</ref><ref>{{پک|آل داوود|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۴۵–۶۴۷}}</ref>
 
شاهزادگان سوکای و برلا که به عنوان مقدمهٔ سپاهیان امیر نوروز عازم خراسان شده‌بودند تصمیم گرفتند راه را بر امیر نوروز ببندند و او را بکشند اما پیش از انجام این کار رسولی پیش شاهزاده طایجو<ref group="پ">پسر منگو تیمور</ref> فرستادند و او را هم به طرف خود خواندند. طایجو ظاهراً دعوت ایشان را پذیرفت ولی فوراً امیر نوروز را از توطئه سوکای و برلا باخبر ساخت. نقشهٔ امرای عاصی این بود که سوکای و برلا امیر نوروز را در خراسان به قتل برسانند و ارسلان نیز غازان را از میان بردارد. امیر نوروز که از قصد شبیخون مخالفین آگاه شده‌بود شبانه خیمهٔ خود را خالی گذاشت و در کمین نشست و پس از آن که توطئه‌کنندگان بر خیمهٔ او وارد شدند امیر نوروز از کمین بیرون آمده به آن‌ها حمله کرد، برلا کشته شد و سوکای گریخت ولی به زودی به دست هرقداق<ref group="پ">یکی از سرداران غازانی</ref> دستگیر و کشته شد. ارسلان و یاران او نیز که به قصد غازان سپاهیان خود را آماده کرده‌بودند به زودی مغلوب گردیدند و غازان و امیر نوروز تمام مخالفین را به دست آورده و کشتند. همچنین جمعی از دشمنان صدرجهان، وی را نیز به همدستی با یاغیان متهم کرده و عده‌ای از اعضای دیوان هم به مجرمیت صدرجهان شهادت دادند. پس حکم شد که خواجه را بگیرند و پس از آزار و عذاب بسیار فرمان قتل او نیز صادر گردید؛ دو تن را موکل کردند که او را مقید و برهنه در بیشه‌ایی برده به قتل برسانند. اتفاقاً خواجه در عهد [[گیخاتو خان]] در حق این دو موکل انعام و اکرام کرده‌بود. ایشان صدرجهان را تا شب در آن بیشه نگاه داشتند. در این میان امیر هرقداق که از انجام کار سوکای فراغت یافته بود به اردو بازگشت و از حال خواجه پرسید؛ پس ماجرا را برای او شرح دادند. فوراً دو سوار فرستاد و دستور داد که تا صبح دست نگه‌دارند. روز بعد فهرستی از اسامی مخالفین به حضور غازان‌خان آوردند و اسم صدرجهان جزء آن نبود؛ چیزی نگذشت که خواجه از طرف غازان مورد عفو قرار گرفت و مقرر گردید که در مجاورت اردو زندگی نماید. غازان‌خان امیر هرقداق را پس از فیصل دادن ماجرای سوکای به حکومت [[فارس (سرزمین)|فارس]] منصوب نمود و او در تاریخ ۷ جمادی‌الثانیی سال ۶۹۵ هجریه‍.ق شمسی به فارس وارد شد و به رفع اختلالات و جمع‌آوری مالیات‌ها پرداخت. در ششم ذی‌الحجه سال ۶۹۵ هجری قمریه‍.ق غازان، خواجه جمال‌الدین دستجردانی را به قتل رساند و در اول محرم سال ۶۹۶ هجری قمریه‍.ق خواجه احمد زنجانی، صدرجهان را مورد توجه قرار داده بار دیگر به مقام صاحب دیوانی برگزید و این انتخاب و قتل خواجه جمال‌الدین برخلاف میل امیر نوروز بود و می‌فهماند که قدرت او رو به زوال است و ایلخان تصمیم دارد که خود و دیوان را از چنگ او و عمالش خلاصی بخشد.<ref>{{پک|اقبال|۱۳۱۲|ک=تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری|ص=۲۵۹–۲۶۳}}</ref><ref>{{پک|آل داوود|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۴۵–۶۴۷}}</ref>
 
== ازدواج ==
[[پرونده:Ghazan with wife at his court.jpg|چپ|بندانگشتی|150px|غازان و همسرش در دربار]] غازان در ۶ ذی‌الحجه ۶۹۵ هجری قمریه‍.ق تبریز را به قصد [[اران]] ترک کرد تا زمستان را در آن ناحیه قشلاق کند. در منازل اولیهٔ سفر برای انجام مراسم ازدواج مطابق سنت اسلامی با بلغان خاتون<ref group="پ">خاتونی که در ابتدا زوجه پدرش ارغون بود</ref> چنان‌که طوغان نشان داده‌است، رسم ازدواج پسر با بیوگان پدر غیر از مادر خودش، در سراسر تاریخ خلق‌های آلتایی مرسوم بوده‌است. پدر و نیا و نیای بزرگ غازان با بیوهٔ پدرشان ازدواج کرده‌بودند و [[دوقوز خاتون]] معروف، زوجهٔ مسیحی هلاکو، قبلاً همسر پدرش [[تولوی‌خان|تولوی]] بود. این که یک روحانی حاضر شده‌باشد خطبهٔ چنین ازدواجی را بخواند تقریباً باور نکردنی می‌نماید، و این که نو مسلمانی، ظاهراً صادق دست به وصلتی بزند که صراحتاً در قرآن ممنوع گردیده نشان می‌دهد که سنن قدیم هنوز در میان مغولان ریشه‌های استواری داشته‌است.<ref>{{پک|باسورث|۱۳۶۰|ک=تاریخ ایران کمبریج از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخانان|ص=۳۵۷–۳۵۸}}</ref><ref>{{پک|Amitai-preiss|2000|ک=GAZAN KHAN,MAHMUD|ص=381-383|زبان=en}}</ref>
 
== مرگ امیر نوروز ==
نورین آقا از [[قوم قیات]] نزد غازان‌خان محترم و مورد اعتماد بود، و اویراتای برادر امیر نوروز در دستگاه او بود، و نورین چندان به وی اعتماد نمی‌کرد. پس چون نوروز به حدود [[خراسان]] رسید، گناه غلبه یافتن شورشیان را به گردن نورین انداخت، همگان از او رنجیدند و این آغاز شکست وی بود. نوروز چون به [[ولایت خبوشان|خبوشان]] رسید، لشکریان را آماده ساخت و در پی شورشیان رفت، اما پس از چند روز لشکریان را رها کرد و به بهانهٔ بیماری همسرش روانهٔ آذربایجان شد؛ همچنین به فرمان غازان‌خان گناهکارانی فرستاده شده‌بودند تا در وقت جنگ در مقدمهٔ لشکر قرار گیرند اما همه در پی نوروز روانه شدند و صحنه نبرد را ترک کردند. امیرنوروز در میان راه بی‌اجازهٔ پادشاه بر سر امیری شورشی تاخت. پس به فرمان غازان به خراسان احضار شد اما از اطاعت آن سر باز زد. نوروز در بیست و یکم شعبان ۶۹۵ هجری قمریه‍.ق در [[صایین‌قلعه|صاین]] به حضور وی آمد. پادشاه با این که قتلغ‌شاه، نویان و چند امیر دیگر گفتند که رفتن دوباره نوروز به خراسان صلاح نیست، باز او را به اعزاز روانه داشت و نظام‌الدین یحیی را نیز به اسم نیابت حکومت با او همراه ساخت. تمام این دلایل سبب خشم و بدبینی غازان به امیر نوروز شد؛ اما علت اصلی آن نبود.<ref>{{پک|آل داوود|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران جلد نهم|ص=۶۴۷–۶۵۱}}</ref><ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۴۷|ک=تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۱}}</ref><ref>{{پک|اقبال|۱۳۱۲|ک=تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری|ص=۲۶۳–۲۶۵}}</ref><ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۲۱۵–۲۱۶}}</ref>
 
صدرجهان چون بار دیگر بر مسند وزارت نشست درصدد برآمد که انتقام خود را از امیر نوروز که در عزل او دست داشت، بگیرد و به همین خیال با دشمنان او همدست شد و آن‌ها در سرنگون کردن دولت امیر نوروز کوشیدند. صدرجهان و برادرش قطب جهان از زبان امیرنوروز و برادر او مراسلاتی خطاب به سلطان [[مصر]] ساختند به این مضمون که «با وجود اسلام غازان چون امرای او هنوز به این شرف نایل نیامده‌اند، برای لشکرکشی به ایران و قلع ریشهٔ کفر سلطان را فرصتی مناسب فراهم است و امیر نوروز و برادران او جهت قیام به کمک لشکریان مصری حاضرند به علاوه در آن نامه ذکر فرستادن چند ثوب جامهٔ گران بها را از طرف امیر نوروز به عنوان هدیه برای سلطان گنجاندند.»
افشای این مسئله باعث خشم غضب غازان‌خان شد؛ ایلخان که در این تاریخ در [[همدان]] بود، به عجله از آن جا به سمت [[وان|شهر وان]] حرکت کرد و به قدری خشمناک بود که در یک روز قریب سی فرسخ راه را پیمود و در جمادی‌الاولی سال ۶۹۶ هجری قمریه‍.ق به شهر وان رسید و در آنجا دستور داد که برادران امیر نوروز را بدون محاکمه و پرسش به قتل برسانند. غازان‌خان مأمورینی را فرستاد که کسان و پسران امیر نوروز و هشت برادر او را در هر جا باشند به یاسا رسانند؛
وی برادر خود [[محمد خدابنده الجایتو|خدابنده]] را که با لشکری عازم خراسان بود و امیر قتلغ‌شاه و هرقداق را با دو تومان<ref group="پ">تومان واژه‌ای مغولی است که در اینجا به معنی ۲۰ هزار سرباز است.</ref> لشکر و [[امیر چوپان]] و چند تن دیگر از امرا را از نقاط مختلف کشور احضار کرد و همگی را به دستگیری امیر نوروز مأمور کرد. امیر نوروز در [[نیشابور]] از اوضاع اطلاع یافت و با وجود مخالفت سران لشکری خود و جدا شدن آن‌ها از او با چهارصد نفر به جانب [[هرات]] فرار کرد تا به پناه ملک فخرالدین کرت که با دختر برادر او ازدواج کرده‌بود، برود؛ ولی ملک فخرالدین، امیر نوروز را تسلیم سپاهیان قتلغ‌شاه کرد و قتلغ‌شاه او را در ۲۲ ذی‌القعده ۶۹۶ هجری قمریه‍.ق کشت و سر او را نزد غازان‌خان فرستاد.<ref>{{پک|آل داوود|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران جلد نهم|ص=۶۴۷–۶۵۱}}</ref><ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۴۷|ک=تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۱}}</ref><ref>{{پک|اقبال|۱۳۱۲|ک=تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری|ص=۲۶۳–۲۶۵}}</ref><ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۲۱۵–۲۱۶}}</ref>
 
== قتل صدرالدین زنجانی ==
پس از قتل امیر نوروز در ۲۲ ذی‌القعده ۶۹۶ هجری قمری،ه‍.ق، خواجه صدرالدین احمد زنجانی را یک عده از عمال دیوانی و امرای غازانی به تصرف در اموال متهم کردند و غازان او را از نظر انداخت.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۲۱۶}}</ref> صدرجهان گمان کرد [[رشیدالدین فضل‌الله همدانی|رشیدالدین فضل‌الله طیب همدانی]] نیز در این توطئه شرکت کرده و برضد او سخنانی به غازان گفته‌است؛ پس صدرجهان به پادشاه شکایت برد، ولی غازان به او گفت که رشیدالدین سخنی برضد خواجه نگفته‌است. در این میان امیر قتلغ‌شاه که برای سرکوبی پادشاه [[گرجستان]] رفته بود در کنار شط کورا (کر) به اردوی غازان آمد و شنید که صدرجهان نزد ایلخان بدگویی اطرافیان و اقوام او را کرده‌است و همچنین قتل و غارت بسیار به آن‌ها نسبت داده‌است و چون مورد خشم غازان قرار گرفت. قتلغ‌شاه از خواجه پرسید: «که علت این خشم و سرزنش چیست چه کسی نزد غازان از او به بدی یاد کرده‌است؟»<ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۴۷|ک= تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۱–۳۱۲}}</ref><ref>{{پک|آل داوود|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع|ص=۶۵۱–۶۵۲}}</ref><ref>{{پک|اقبال|۱۳۱۲|ک=تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری|ص=۲۶۵–۲۶۶}}</ref>
صدرجهان در این ماجرا خواجه رشیدالدین فضل‌الله را مقصر معرفی کرد و به همین خاطر قتلغ‌شاه هم بر رشیدالدین متغیر گردید و رشیدالدین که از اوضاع بی‌اطلاع بودنزد غازان‌خان شکایت کرد. غازان پس از احضار قتلغ‌شاه دانست که ماجرا از چه قرار است و این صدرجهان است که رشیدالدین را متهم کرده‌است به همین جهت بر صدرجهان خشمناک شده و دستور داد او را در تاریخ ۱۷ رجب سال ۶۹۷ هجری قمریه‍.ق مورد محاکمه قرار دهندو پس از آن صدرجهان را برای مجازات به قتلغ‌شاه سپردند. قتلغ‌شاه خواجه را در ۲۲ رجب سال ۶۹۷ هجری قمریه‍.ق از میان دو نیم کرد و به این ترتیب دورهٔ حیات صدرجهان خاتمه یافت. در اواخر سال ۶۹۷ هجری قمریه‍.ق موقعی که غازان از تبریز به عزم قشلاق به طرف [[بغداد]] می‌رفت در اوجان سمت وزارت و صاحب دیوانی را به [[خواجه سعدالدین ساوجی|خواجه سعدالدین محمد مستوفی ساوجی]] و نیابت وزارت را به عهدهٔ رشیدالدین فضل‌الله طیب همدانی گذاشت و این دو نفر به کمک یکدیگر به اداره ممالک غازانی مشغول شدند<ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۴۷|ک= تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۱–۳۱۲}}</ref><ref>{{پک|آل داوود|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع|ص=۶۵۱–۶۵۲}}</ref><ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۲۴۳}}</ref><ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۲۱۶–۲۱۷}}</ref><ref>{{پک|اقبال|۱۳۱۲|ک=تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری|ص=۲۶۵–۲۶۶}}</ref>
 
== نبرد با ممالیک مصر و شام ==
خط ۱۰۸:
* حاکمان مناطق مصر و شامات غلام‌زاده‌اند و اصل و نسبی ندارند، اما نیای غازان به [[چنگیز]] می‌رسد.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۳۲۳–۳۲۴}}</ref>
* هلاکوخان از [[رود فرات]] گذشته‌است و بر شامات نیز تسلط پیدا کرده‌بود پس این سرزمین‌ها تا این حد و حدود متعلق به ایلخانان بود.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۳۲۳–۳۲۴}}</ref>
غازان‌خان ابتدا از [[روم]] شروع کرد؛ چون آن‌ها وضع آشفته‌تری داشتند و این اوضاع به خاطر فرماندهان مغولی بود که با رفتار ناپسند خود مردم را عاصی کرده‌بودند. سلطان غیاث‌الدین مسعود که حاکم روم بود در این زمان نزد غازان بود و به خاطر احتمال شورش و اعلام استقلال اجازهٔ سفر به روم را نداشت. سلطان در سال ۶۹۸ هجری قمری،ه‍.ق، شاهزاده‌ای مغولی به نام [[سولامیش]] را انتخاب کرد و او امیرالامرای روم شد و وضع رو به بهبودی رفت. در این زمان غازان‌خان درحال آماده‌سازی امکانات برای حمله به شامات بود و سولامیش وظیفه داشت پس از آرام ساختن حکومت رومیان، سپاهی مشتمل بر ۲۵ هزار نفر آماده سازد و از طریق [[ارمنستان|ارمنستان صغیر]] و شهر [[سیس]] به محض شروع نبرد توسط غازان‌خان لشکریان خود را حرکت دهد اما او این فرمان را اجرا نکرد و علیه حکومت مرکزی شورش کرد. این چنین بود که کار نیمه تمام ماند. غازان خان پس مدتی شورش را سرکوب کرد و همچنین امیرالامرای جدیدی را برای این منطقه منصوب کرد.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۳۲۳–۳۲۴}}</ref><ref>{{پک|موسوی بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۵۵–۶۶۰}}</ref>
 
پس از اسلام آوردن غازان‌خان، این ترس در دل مسیحیان ایجاد شد که آیا از این پس ایلخانان منجی مسیحیان نیستند؟ جواب منفی است؛ چون سلطان برای سرکوبی شامات و مصر به آن‌ها نیاز داشت. پس غازان تماس‌هایی با ارمنستان صغیر و مسیحیان برقرار کرد و سیاست تسامح را در داخل و خارج کشور پیش گرفت تا از کمک آن‌ها بهره ببرد. او به [[هتوم دوم]] نامه‌ای فرستاد؛ با این مضمون که برای رهایی‌بخشی [[فلسطین]] از دست مصر و شامات آماده است و اگر او سپاهیانش را در اختیار سلطان بگذارد وی فلسطین را به آن‌ها خواهد داد. پس هتوم با رضایت تمام سپاهیانش را در اختیار غازان‌خان قرار داد. [[گرجیان]] نیز سپاهیانی برای پیشاپیش صفوف لشکریان او آماده ساختند. امید بسیاری در دل مسیحیان روشن شده‌بود که باعث شده‌بود در سال ۷۰۰ هجری قمریه‍.ق / ۱۳۰۰ میلادیم هتوم دوم کتابی بنویسد؛ با این مضمون که غازان‌خان ارضی موعود را از مسلمانان خواهد گرفت و آن را به مسیحیان می‌سپارد. این اخبار آنچنان گسترش یافت که مردم در [[بیزانس]] گمان می‌کردند غازان [[اورشلیم]] را فتح کرده‌است و به این مناسبت لوح یادبودی ساختند که همچنان موجود است.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۳۲۵–۳۲۶}}</ref>
[[پرونده:GhazanAndKingOfArmenia1303.JPG|چپ|بندانگشتی|250px|فرمان غازان به هتوم دوم برای همراهی لشکریان قتلغشاه (حمله به دمشق)]]
غازان‌خان به رغم کمک گرفتن از مسیحیان به تهاجم خود به شامات رنگ مذهبی بخشید؛ غازان از اماکن مذهبی [[عراق]] دیدن کرد، نذوراتی بسیار برای آن‌ها در نظر گرفت و نهری را به جانب [[نجف]] جاری ساخت. از طرفی دیگر [[حنفی]] مذهب بود و قصد داشت این فرقه را بین ۳ فرقهٔ دیگر به برتری رساند. وی از جانبی دیگر به شیعیان وعده داد که حقوق از دست رفته [[خاندان علی]] را باز خواهد گرداند. غازان‌خان در ابتدا سیاستی مسالمت‌آمیز با مصر در پیش گرفت تا بتواند نقشهٔ مناسبی طراحی کند، بزرگان داخلی و خارجی که با مسلمان شدن او مخالف بودند را سرجای خود بنشاند و اسلام دوستی خود را به اثبات برساند. پس به سلطان مصر که الملک‌العادل زین‌الدین کیتو بوغا نام داشت، نامه‌ای دوستانه نوشت تا اسلام دوستی خود را به اثبات برساند وی متذکر شد اگر پدرانش به این حدود لشکر می‌کشیدند از برای تعارضات دینی بوده اما غازان‌خان خواهان روابط دوستانه و بازرگانی است و به آن‌ها پیشنهاد داد شخصی را حاکم کنند که نسل در نسل پادشاه بوده تا این درگیری‌ها و جنگ‌های داخلی نیز به پایان برسد. زمانی که نامه به دست سلطان رسید از لحن غازان به شدت عصبانی شد اما به دلیل مشکلات حکومتی با روابط بازرگانی موافقت کرد. باید به این نکته توجه داشت که باوجود این نامه‌ها هیچگاه دو طرف به خواسته‌هایشان نرسیدند و این چنین بود که جنگ آغاز شد.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۳۲۵–۳۲۶}}</ref> در سال ۶۹۶ هجری قمریه‍.ق سلطان مصر خلع شد و الملک المنصور حسام‌الدین لاچین المنصوری السلحداری جایگزین او شد. ۵ تن از سرداران سلطان پیشین از مصر گریختند و نزد غازان‌خان آمدند. در بین این ۵ نفر، نایب‌السلطنه شام نیز بود؛ آن‌ها سلطان را از اوضاع نامناسب مصر آگاه ساختند و او را تشویق کردند تا نبرد را آغاز کند. در سال ۶۹۸ هجری قمریه‍.ق [[حسام‌الدین لاچین]] کشته شد و دوباره [[الملک الناصر]] به حکومت رسید؛ اما غازان فرصتی نداد که او پایه‌های حکومتی خود را محکم کند و سریع به الملک الناصر حمله کرد. سلطان از تبریز به راه افتاد و تا [[حلب]] پیش آمد. الملک الناصر نیز از [[قاهره]] راه افتاد. غازان در [[مجمع‌المروج]] راه بر مصریان بست و در این نبرد ۹ نفر از سرداران مصری و شامی کشته شدند. این نبرد از صبح تا غروب ادامه داشت و با شکست سرداران مصری و شامیان به اتمام رسید.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۳۲۵–۳۳۰}}</ref><ref>{{پک|موسوی بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۵۵–۶۶۰}}</ref>
 
هنگامی که سلطان نزدیک [[حمص]] رسید اهالی تسلیم شدند و خزانهٔ سلطان مصر را نیز تقدیم کردند. این چنین راه [[دمشق]] باز شد مردم شهر که دچار هراس فراواان شده‌بودند تصمیم گرفتند امان نامه‌ای برای غازان بفرستند؛ پس غازان‌خان امان‌نامه را پذیرفت و در نماز جماعت روز جمعه شرکت کرد و سرانجام بر شامات مشروعیت یافت. غازان‌خان به علت وجود رقبا، دشمنان داخلی، [[جوجی‌خان|الوس جوجی]] و [[جغتای]] در شرق و شمال‌شرقی کشور نمی‌توانست مدت مدیدی از پایتخت دور بماند؛ وی می‌دانست که رها کردن این مناطق نتیجهٔ خوبی دربرندارد اما مجبور شد که بازگردد. پس قتلغشاه را که از بزرگترین و بهترین یارانش بود را مأمور کرد و خود راهی تبریز شد. با فتح مجمع‌المروج نور امیدی در دل مسیحیان تابیدن گرفت و روابط بین شرق و غرب دوباره آغاز شد. جمهوری [[ونیز]] نامه‌ای به دربار غازان فرستاد و خواستار فرستادن سفیر نزد او شد و به دنبال آن در سال ۷۰۰ هجری قمریه‍.ق جیمز دوم، پادشاه آراگن نامه‌ای برای سلطان فرستاد؛ در آن نامه غازان مقتدرترین و بزرگترین ایلخان خوانده‌شده‌بود و آن‌ها بیان کرده‌بودند که خواهان زیارت فلسطین‌اند و حاضرند در کنار غازان‌خان بجنگند. به گفتهٔ بعضی از مورخان مسیحی، سلطان بعضی از نواحی فلسطین را در ازای روابط و اتحاد بین سلاطین اروپا و حکومت ایلخان در اختیار آن‌ها گذاشت.<ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۴۷|ک=تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۲}}</ref><ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۳۲۵–۳۳۰}}</ref><ref>{{پک|اقبال|۱۳۱۲|ک=تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری|ص=۲۶۶–۲۶۸}}</ref><ref>{{پک|موسوی بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۵۵–۶۶۰}}</ref><ref>{{پک|آشتیانی|۱۳۱۲|ک=تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری|ص=۲۷۲–۲۷۸}}</ref>
 
=== شکست نهایی غازان‌خان ===
پس از مدتی وضع شامات بسیار آشفته بود و اجحافات مغول در دمشق مردم را عاصی کرده‌بود؛ الملک الناصر محمد بن قلاوون وضع را مناسب دید و به امرای شام که دست نشاندهٔ مغولان بودند پیشنهاد داد با یکدیگر متحد شوند. پس اختلافات داخلی را کنار گذاشتند و زیر پرچم الملک الناصر متحد شدند. پس از سفر وی به دمشق دوباره خطبه به نام او و خلیفه [[حاکم بأمرالله]] خوانده‌شد. صد روز بود که این کار ادامه داشت و الملک الناصر حاکمان پیشین را بر سر کار خود بازگرداند. زمانی که این اخبار به غازان رسید در سال ۷۰۰ هجری قمریه‍.ق تصمیم گرفت به کار آن‌ها پایان بخشد. غازان تا [[حلب]] رسید اما به مدت ۴۰ روز برف و باران شدیدی بارید که مصریان و غازان را مجبور ساخت عقب‌نشینی کنند و کار بدون نتیجه باقی ماند.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۳۳۰–۳۳۷}}</ref><ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۴۷|ک=تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۲}}</ref><ref>{{پک|اقبال|۱۳۱۲|ک=تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری|ص=۲۶۶–۲۶۸}}</ref>
 
غازان‌خان تصمیم گرفت مسئله را از طریق اقدامی سیاسی برطرف کند. وی هیئتی مشتمل بر ۲۰ نفر همراه با نامه‌ای به مصر فرستاد. غازان‌خان گذشته از آنچه در نامه مطرح کرده بود، خواستار ضرب سکه با نام او و ارسال خراج از سمت حاکم مصر شده‌بود و اما جواب سلطان به این خواسته‌ها آنچنان تند و خشن بود که منابع فارسی از ذکر آن خودداری کرده‌اند حتی [[رشیدالدین فضل‌الله همدانی]] نیز آن را بیان نکرده و تنها از خشم غازان و تصمیم او برای ادامه جنگ صحبت شده به علاوه این که همراه نامه صندوقچه‌ای پر از اسلحه ارسال شده‌است و نشان از جنگ طلبی حاکم مصر بوده‌است. در این زمان سلطان درحال آماده شدن برای جنگ بود که از جانب [[فاسیلیوس]]، [[امپراتور روم شرقی]] تحفه‌ها و هدایای فراوانی رسید، آن‌ها خواستار اتحاد با غازان‌خان بودند و امپراتور حتی دختر خود را نیز به نزد او فرستاده بود. ایلخان از این اتحاد بسیار خشنود شد. ارمنستان نیز سپاهیان خود را در اختیار غازان‌خان گذاشت. در همین حال هیئت دیگری از جانب اولوس جوجی وارد شد که خواستار دریافت خراجی بود که از زمان [[هلاکوخان]] برای حدود [[آذربایجان]] و [[اران]] مشخص شده‌بود. غازان‌خان نمی‌خواست وارد مشکلات جدید شود و خطری برای خود ایجاد کند پس هدایای بسیاری فرستاد.<ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۳۳۰–۳۳۷}}</ref><ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۴۷|ک=تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۲}}</ref><ref>{{پک|موسوی بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۵۵–۶۶۰}}</ref><ref>{{پک|اقبال|۱۳۱۲|ک=تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری|ص=۲۶۶–۲۶۸}}</ref>
غازان جنگ خود را از طریق [[بغداد]] آغاز کرد و در همین روزها حاکم بأمرالله درگذشت و [[المستکفی بالله]] جانشین او شد. غازان‌خان در این زمان به جانب شمال می‌رفت و بدون مانع مسیر را طی می‌کرد تا در سال ۷۰۲ هجری قمریه‍.ق در [[رحبه]] اردو زدند و با بررسی اوضاع جنگ، روحیهٔ قوی سپاهیانش و روحیهٔ ضعیف مردم حکومتش تصمیم گرفت به پایتخت بازگردد و جنگ را به فرماندهانش بسپارد. پس قتلغشاه و امیر چوپان خود به دمشق رفتند. سلطان مصر تصمیم گرفت شخصاً جنگ را هدایت کند و الملک الناصر نیز همراه با حمایت خلیفه و فرمانروایان شامات حرکت کرد؛ در رمضان سال ۷۰۲ هجری قمریه‍.ق در غزه [[مرج‌الصفر]] جنگ شکل گرفت ابتدا پیروزی از آن مغولان شد و موفق شدند به خزانه الملک الناصر محمد بن قلاوون دست پیدا کنند اما پس از مدتی شکست عایدشان شد؛ بسیاری با اسب‌های خود در باتلاق‌ها فرورفتند و ۱۰ هزار مرد و ۲۰ هزار اسب به دست شامیان افتاد و آن‌ها با پیروزی به دمشق بازگشتند. قتلغشاه با عده‌ای از سپاهیان خود به تبریز بازگشت و هنگامی که غازان‌خان اخبار جنگ را شنید بسیار مغموم گشت و به گفتهٔ منابع چنان آهی کشید که خون از دماغش جاری شد و از آن پس غضبناک و خشمگین شد و حتی طی محکمه‌ای که برای بررسی این شکست تشکیل داده‌بودند وی قصد داشته دستور قتلغشاه را صادر کند که اطرافیانش او را از این عمل منصرف می‌کنند. به مدت ۲ ماه در سراسر حکومت به احترام خانواده‌های سربازان و کشته‌شدگان عزای عمومی اعلام شد و در همین حین پادشاه روم که ادعای دوستی کرده‌بود به پشتوانهٔ مصر و شامات دست به خودسری زد. غازان شورش او را سرکوب کرد و غیاث‌الدین مسعود جانشینش شد و فرمانروای [[سلجوقیان روم]]، [[علاءالدین کیقباد]] را به [[اصفهان]] فرستادند، که در سال ۷۰۲ هجری قمریه‍.ق در همان‌جا به قتل رسید و تا حدی خیال حکومت از جانب روم آسوده گشت.<ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۴۷|ک=تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۲}}</ref><ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۳۳۰–۳۳۷}}</ref><ref>{{پک|اقبال|۱۳۱۲|ک=تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری|ص=۲۶۶–۲۶۸}}</ref><ref>{{پک|موسوی بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۵۵–۶۶۰}}</ref>
 
== مرگ غازان‌خان ==
[[پرونده:DiezAlbumsGhazanMausoleum.jpg|چپ|بندانگشتی|مینیاتوری از مقبرهٔ غازان خان]]
در شورایی که غازان پس از شکست مرج‌الصفر در اوجان تشکیل داد بعد از تنبیه سران سپاهی دست به بذل و بخشش گشود و هر یک از سرداران را خلعت‌ها و انعام‌های گزاف داد و به مدت پانزده روز در چادری نشسته، به دست خود خزانه و حاصل مالیات ولایات را که به اسم استمداد لشکر قبلاً به تعدی از مردم وصول شده بود به باد می‌داد و کاری کرد که هیچ‌یک از ایلخانان سابق نکرده بود. پس از اتمام قوریلتایِ اوجان، غازان به تبریز آمد و مشغول تهیهٔ لشکر جهت حرکت به شام و کشیدن نقشه‌ای برای جبران شکست مرج‌الصفر برآمد اما ناگهان دچار درد چشم شد و اطبای چینی به معالجهٔ او مشغول شدند. کمی بعد به اوجان برگشت و به عزم گذراندن زمستان به طرف بغداد حرکت کرد؛ اما به خاطر برف و باران شدید موفق به انجام این کار نشد و مصمم شد در کنار [[قزل‌اوزن]] زمستان را به پایان برساند. غازان که پس از شکست مرج‌الصفر دائم غمگین و رنجور بود در سفر قشلاقی خود سخت مریض شد و هر قدر او را مداوا کردند، نتیجه نداد. ناچار در اوایل بهار از حوالی قزل‌اوزن به طرف [[ساوه]] حرکت کرد و خواجه سعدالدین در این مکان که موطن او بود از ایلخان پذیرائی شایانی کرد. در ساوه اندکی حالت مزاج غازان بهبود یافت، ولی چون از آن جا به [[ری]] حرکت نمود مرضش به شدت عود کرد و ناچار چند روز در ری ماند و از آن جا عازم [[قزوین]] شد. غازان‌خان در یکشنبهٔ ۱۱ شوال سال ۷۰۳ هجری قمریه‍.ق در حوالی قزوین پس از قریب به نه سال سلطنت به سن ۳۳ سالگی وفات یافت و جنازهٔ او را از آنجا به تبریز بردند. رسم مغولان به این صورت بود که جسد ایلخانان را در محلی مخفی و دور از آبادی و زراعت به خاک می‌سپردند و آنجا را از مردمان مخفی نگاه می‌داشتند؛ اما غازان‌خان که به دین اسلام گرویده‌بود خواست از عمل بزرگان دینی و سلاطین اسلامی بهره بگیرد پس در حیات خویش مقبره‌ای بنا کرد و اوقافی جهت آن قرار داد تا عابدان، صالحان و زاهدان از طریق آن روزگار بگذرانند. نام این بارگاه شنب غازان بود و او را در این مکان به خاک سپردند.<ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۴۷|ک=تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۲–۳۱۳}}</ref><ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۲۲۹}}</ref><ref>{{پک|موسوی بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۸۶}}</ref>
 
غازان باوجود عمر کم و سلطنت کوتاه به واسطهٔ اصلاحات و اقداماتی که انجام داده‌بود و ابنیه، قواعد و قوانینی که به جای گذاشته‌بود می‌توان او را بزرگ‌ترین پادشاه سلسلهٔ ایلخانان دانست، اما باید به خاطر سپرد که یک قسمت عمده از این افتخار، عظمت و بلند نامی که مشمول حال غازان‌خان شده از برکت وجود وزیر کاردان و فاضلی مثل خواجه رشیدالدین فضل‌الله همدانی است که از یک طرف با تدبیر و هنر و سیاست ممالک وسیعهٔ غازانی را اداره می‌کرده و از طرف دیگر در ترفیع حال رعایا، اصلاح امور مالی، ساخت ابنیه و آثار خیریه با غازان‌خان شرکت داشته. خواجه همچنین وقایع و اتفاقات ایام را به ثبت رسانده‌است.<ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۴۷|ک=تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۲–۳۱۳}}</ref><ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۲۲۸}}</ref><ref>{{پک|موسوی بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۸۶}}</ref>
خط ۱۳۳:
 
== ابنیه غازانی ==
غازان‌خان جز سلاطینی است که به آبادانی و عمران بسیاری پرداخته‌است. وی در محل شام تبریز که بعدها [[شنب غازان]] یا شام غازان خوانده شد و در سه ربع فرسخی جنوب تبریز قرار داشت، بقعه‌ای ساخت که از عجایب ابنیهٔ اسلامی است. این بارگاه بزرگترین و عظیم‌ترین قبه‌ای است که تا آن تاریخ در ممالک اسلامی ساخته شده‌بود. بنای بارگاه در سال سوم سلطنت غازان شروع و در سال ۷۰۲ هجری قمریه‍.ق به انتها رسید. ضخامت دیوارها برابر با سی و سه آجر چسبیده به یکدیگر بوده‌است و هر کدام از آن آجرها نیز ده من وزن داشته‌است؛ ۱۴۰۰۰ کارگر که ۱۳۰۰۰ نفر از آن‌ها مستمراً و ۱۰۰۰ نفر دیگر به عنوان کمک استخدام شده‌بودند در ساختن این بنا مشارکت داشتند. ارتفاع قبه ۱۲۰ گز، طول دیوارها ۸۰ گز، کتیبه و شرفات بارگاه ۱۰ گز، طاس آن ۴۰ گز و محیط آن ۱۵۳۰ گز بوده‌است. این بارگاه شکل دوازده ضلعی داشته و بر هر ضلع آن صورت برجی را نقش کرده‌بودند. کتیبه‌هایی در آن به کار رفته‌است و داخل و خارجش با طرح‌ها و خطوط بسیار زیبا و ۳۰۰ کیلو لاجورد تزیین شده‌است. در این قبه ۸۰ قندیل طلا و نقره که وزن هر کدام برابر با ۱۵ کیلوگرم بوده‌است استفاده شده. پس از تکمیل این بنا غازان‌خان در ایران و [[عراق]] املاک خصوصی را وقف آن کرد و نگهداری آنجا را به خواجه سعدالدین ساوجی و خواجه رشیدالدین فضل‌الله سپرد؛<ref>{{پک|اقبال|۱۳۱۲|ک= تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری|ص=۳۰۴_۳۰۷}}</ref><ref>{{پک|موسوی بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۸۶–۶۸۵}}</ref> سپس در اطراف بارگاه این بناها را نیز افزود:
 
«''مسجد جامع''»، «''مدرسه شافعیه''»، «''مدرسه حنفیه''»، «''خانقاه جهت دراویش''» ،»''دارالسیاده جهت اقامت سادات''»، «''رصدخانه''»، «''دارالشفاء''»، «''بیت الکتب''»، «''بیت القانو، جهت گذاردن دفاتر و قوانینی که غازان‌خان وضع کرده‌بود''»، «''بیت المتولی که یک نفر متولی در آنجا مأمور تدبیر منزل و ترتیب مصالح مردم و منزل دادن ایشان بود''»، «''حکمتیه جهت اقامت حکما و تعلیم حکمت''»، «''بستان و قصر عادلیه''»، «''حوضخانه و حمام''». غازان‌خان از برای مقبره چند نفر حافظ قرآن، برای دارالسیاده، خانقاه، حوضخانه و حمام خدام، برای دارالکتب چند نفر کتابدار، برای مدارس، حکمتیه و رصدخانه استادان و مدرسین متعدد، و برای دارالشفا اطبا و چشم‌پزشکانی را منصوب کرد. وی دستور داد که صبح و شب فقرا و دردمندان را در خانقاه‌ها غذا دهند و همچنین در هر ماه دو نوبت صوفیان گرد یکدیگر جمع شوند و به رقص و شادمانی مشغول شوند. عایدات اوقاف املاکی که غازان وقف این ابنیه و اماکن کرده‌بود در سال به صد تومان مغولی می‌رسید و او [[دیوان خاصه]] را جهت وصول این عایدات ترتیب داده‌بود؛ وی ادارهٔ آن را به عهدهٔ [[قورتیمور]] و [[ترنفای]] سپرده‌یود. غیر از ابنیهٔ فوق غازان‌خان تمام شهر [[اوجان (بیرجند)|اوجان]] را در سال ۶۹۸ هجری قمریه‍.ق از نو بنا کرد و بازارها و حمام‌های جدیدی در آنجا ساخت. او خانقاهی نیز در [[همدان]] بنا کرد و در اطراف دو شهر تبریز و شیراز دیوار کشید؛ قلعهٔ تبریز را نیز در سال ۷۰۲ هجری قمریه‍.ق تعمیر نمود. طول باروی تبریز ۵۴۰۰۰ قدم (قریب چهار فرسخ و نیم) و عرض آن ۱۰ گز و نیم بود و پنج دروازهٔ کوچک داشت.<ref>{{پک|اقبال|۱۳۱۲|ک= تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری|ص=۳۰۴_۳۰۷}}</ref><ref>{{پک|موسوی بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۸۶}}</ref>
 
== اصلاحات غازان‌خان ==
خط ۱۵۸:
=== اقتصادی ===
* پیش از ایام غازان‌خان مالیات ولایات به صورت کامل به عهدهٔ حکام بود؛ این حکام که اکثراً مردمانی ظالم و طمع ورز بودند گاهی ۱۰ تا ۲۰ بار در سال از مردم مالیات مطالبه می‌کردند. این مالیات می‌بایست صرف مخارج جاری ولایت و پرداخت به اشخاصی می‌شد که دیوان حواله اسامی آن‌ها را می‌فرستاد ولی حکام دائماً با تراشیدن خرج‌های گزاف بیشتر این عواید را تلف می‌کردند. کارگزاران دیوانی هیچ‌گاه عایدات ولایات را تحت تفتیش قرار نمی‌دادند و از مقدار وصول شدهٔ آن اطلاعی نداشتند و بدون کمترین ملاحظه برات‌هایی برای حکام صادر می‌کردند؛ بین حکام و صاحب دیوان علائمی رمزی وجود داشت که اگر صاحب دیوان آن علائم را در [[برات]] نمی‌گذاشت، حکام از پرداخت آن برات خودداری می‌کردند. مردمی که از این عمل حکام و مالیات‌های گزاف خسته شده‌بودند و تاب مقاومت نداشتند، آبادی‌های خود را ترک کرده و به سوی وطن می‌رفتند و در نتیجه خرابی شهرها و دهات راه فرا می‌گرفت. عمال دیوانی از این اوضاع به خوبی آگاهی داشتند، اما چون با حکام همکار بودند و از راه سود بسیار می‌بردند؛ هیچ وقت درصدد رفع مظالم برنمی‌آمدند. عموم صاحب دیوانان و وزرای مغول کم و بیش در این ظلم شرکت داشتند و مسئول آن اوضاع بودند، ولی از میان آن‌ها مسئولیت خواجه صدرالدین خالدی زنجانی از همه بیشتر است، چرا که او این وضع ناگوار را در نتیجه بذل و بخشش‌های فراوان به سر حد افتضاح رساند و کار صدور برات و حواله‌جات در عهد او به نهایت خود رسید. غازان‌خان از این اوضاع سخت متأثر شد و درصدد برآمد که قبل از همه وضع وصول مالیات را مرتب و دست عمال و حکام را کوتاه و عامه را از این بابت آسوده‌خاطر کند، به همین جهت حکم کرد که هیچ ولایتی را به مقاطعه ندهند و در طول سال بیش از ۱ بار از مردم مالیات نگیرند و همچنین به هر ولایتی یک نفر مستوفی مخصوص فرستاد تا مالیات دریافتی، املاک شخصی، املاک خالصه و اوقاف را ثبت کند و نزد غازان‌خان بفرستد و اسامی اشخاصی را که در سی سال اخیر مسلماً از عایدات آن‌ها بهره می‌برند یادداشت کند؛ اصطلاحاً مال هر ولایت را مشخص گردانند. پس از آن که این اسناد به دیوان رسید و اشتباهات آن رفع شد، عمال دیوانی از روی آن‌ها خلاصه عایداتی که باید هر سال مطالبه شود از دیگر مطالب جدا می‌کنند و سپس در دیوان به ثبت می‌رسد. وی امر کرد صورت مالیات هر آبادی را کارگزاران دیوانی مهر کنند و سلطان نیز آن‌ها را بررسی می‌نمود. غازان‌خان دستور داد از آن تاریخ به بعد دیگر حکام و مستوفیان اصلاً برای رعایا برات ننویسند و اگر کسی برخلاف این حکم عمل می‌کرد، حاکمی را که برات داده‌بود، مجازات می‌کرد و دستان نویسنده‌ای که نوشته‌بود را می‌برید. پس از انجام این موارد و گذشت سه سال ولایات رو به آبادانی رفت و تمام اموال خزانه عاید دیوان شد و دست تعدی حکام و مستوفیان و ایلچیان به کلی کوتاه شد.<ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۴۷|ک=تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۴–۳۱۹}}</ref><ref>{{پک|موسوی بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۸۰–۶۸۵}}</ref><ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۲۱۸–۲۱۹}}</ref><ref>{{پک|پطروشفسکی|۱۳۶۶|ک=تاریخ اجتماعی - اقتصادی ایران در دوره مغول|ص=۱۶–۲۶}}</ref>
* غازان‌خان در شعبان سال ۶۹۸ هجری قمریه‍.ق یرلیغی به تمام بلاد ایلخانی فرستاد و به موجب آن منفعت دادن پول را اکیداً غدغن نمود و دستور داد که داروغگان و حکامی که این فرمان را اطاعت نکنند را مجازات کنند.<ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۴۷|ک=تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۴–۳۱۹}}</ref><ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۲۱۸–۲۱۹}}</ref>
[[پرونده:Mongol coin Shiraz Iran AH 700 AD 1301.jpg|چپ|بندانگشتی|200px|سکه طلا ضرب‌شده در دوران غازان‌خان در شیراز]]
* پیش از ایام ایلخانی غازان، حکام هر یک از [[روم|ممالک روم]]، [[آذربایجان]]، فارس، [[کرمان]]، گرجستان و [[مازندران]] به عیارهای مختلف سکه می‌زدند و چون عیار سکه‌ها در تمام بلاد ایلخانی یکسان نبود باعث اختلال در معاملات می‌شد و موجب ضرر تجار می‌گردید. ارغون‌خان در ایام حکومت خود فرمانی صادر کرد و دستور داد در تمام ممالک ایلخانی عیار زر و سیم را ده، نه قرار دهند و گیخاتو خان هم عین این فرمان را اجرا کرد، ولی به واسطه عدم اقتدار ایلخانان کسی از آن اطاعت نمی‌کرد و هیچ وقت عیار زر و سیم از ده، هشت تجاوز نمی‌نمود. به امر غازان عموم سکه‌های مغشوش را در سراسر ممالک ایلخانی جمع‌آوری کردند، البته بجز مسکوکاتی که او فرمان داده‌بود ضرب شوند، سکه‌های جمع‌آوری شده را به ضراب‌خانه‌ها مب‌بردند، می‌شکستند و تمام عیار می‌ساختند.<ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۴۷|ک=تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۴–۳۱۹}}</ref><ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۲۱۸–۲۱۹}}</ref><ref>{{پک|پطروشفسکی|۱۳۶۶|ک=تاریخ اجتماعی - اقتصادی ایران در دوره مغول|ص=۱۶–۲۶}}</ref><ref>{{پک|موسوی بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۸۰–۶۸۵}}</ref>[[پرونده:GhazanCoin.jpg|بندانگشتی|دو سکه ضرب شده در زمان غازان، در تبریز: ''لا اله الا الله-محمد رسول‌الله-صل علیه و سلم'']]
خط ۱۷۳:
* چون در نتیجه استیلای مغول، جنگ‌های دوره حکومت ایلخانان، ظلم و تعدی عمال دیوانی بیشتر روستاها و مزارع از بین رفته‌بود؛ غازان‌خان برای معموری ویرانه‌ها احکامی صادر کرد تا کسانی که به تجدید عمارت بنایی یا زراعت مزرعه ویرانی می‌پردازند اجزاء دیوان با ایشان چگونه معامله کنند و به نسبت عمل انجام شده به ایشان تخفیف مالیان بدهند. قبل از غازان‌خان املاک خاصه ایلخانی یعنی املاک اینجو به کلی ویران شده و حکام بذر آن را به اتمام رسانده‌بودند، غازان حکم کرد که از مالیات هر ولایت مبلغی را به عنوان قیمت بذر و مصارف زراعت دراختیار حکام قرار دهند و سال به سال حاصل آن را از ایشان مطالبه کنند. به حکم غازان املاک آن جماعت را دیوان تصرف کرد و در نتیجه بسیاری از آن املاک و زمین‌ها آباد شد.<ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۴۷|ک=تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۴–۳۱۹}}</ref><ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۲۱۸–۲۱۹}}</ref><ref>{{پک|پطروشفسکی|۱۳۶۶|ک=تاریخ اجتماعی - اقتصادی ایران در دوره مغول|ص=۱۶–۲۶}}</ref><ref>{{پک|موسوی بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۸۰–۶۸۵}}</ref>
=== نظامی ===
* پیش از غازان‌خان وظیفه و جیره سپاهیان به‌طور کامل مشخص نشده‌بود؛ تنها بعضی از سرداران از دیوان مقداری معین غله می‌گرفتند. غازان‌خان برای لشکریانی که مشغول خدمت بودند وجه جیره و معاشی مشخص کرد و به تدریج هر سال میزان آن را بالا می‌برد. پیش از آن برات‌هایی برای غلهٔ سپاهیان صادر می‌کردند اما هنگامی که این برات به ولایت می‌رسید، وصول نمی‌شد. غازان‌خان دستور داد که در هر یک از ولایات هنگام برداشت محصول، غله دیوانی را به اطلاع شحنه برسانند تا اگر براتی برسد فوری شحنه از آن غله حواله را بپردازد و برای رعایا مزاحمتی فراهم نشود. وی از سال ۷۰۳ هجری قمریه‍.ق یرلیغی صادر کرد و به موجب آن برای عموم سپاهیان اقطاعات مشخصی تعیین نمود.<ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۴۷|ک=تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۴–۳۱۹}}</ref><ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۲۱۸–۲۱۹}}</ref><ref>{{پک|موسوی بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۸۰–۶۸۵}}</ref><ref>{{پک|پطروشفسکی|۱۳۶۶|ک=تاریخ اجتماعی - اقتصادی ایران در دوره مغول|ص=۱۶–۲۶}}</ref>
* پیش از سلطنت غازان‌خان جماعتی از اسلحه‌سازان هر سال مقداری علوفه و مقرری می‌گرفتند تا برای سپاهیان اسلحه بسازند ولی به واسطهٔ هرج و مرج کارها به هیچ‌وجه آن مقدار اسلحه‌ای که باید در سال می‌ساختند را تحویل نمی‌دادند. غازان‌خان مستمری عموم آن‌ها را قطع کرد و دستور داد که از کمانگران، تیر تراشان و شمشیرسازان هر سال صد دست اسلحه تحویل دهند و به نرخ روز قیمت آن را بگیرند. وی مرد مورد اطمینانی را تعیین کرد که هر سال آن مقدار اسلحه را از آن‌ها بگیرد و مالیات هر ولایت را برای پرداخت وجوه اسلحه معین ساخت و به این تدبیر هر سال ۱۰۰۰۰ مرد مسلح حاضر می‌شد در صورتی که بیش از او دو برابر این وجه به مصرف می‌رسید حنی دو هزار نفر هم مسلح نمی‌شد.<ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۴۷|ک=تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۴–۳۱۹}}</ref><ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۲۱۸–۲۱۹}}</ref><ref>{{پک|پطروشفسکی|۱۳۶۶|ک=تاریخ اجتماعی - اقتصادی ایران در دوره مغول|ص=۱۶–۲۶}}</ref><ref>{{پک|موسوی بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۸۰–۶۸۵}}</ref>
=== دیگر اصلاحات ===
* قبل از غازان‌خان رسم بود که برای انتقال اخبار آبادی‌ها و شهرها از اشخاصی به نام ایلچی استفاده کنند؛ این رسم از زمان چنگیز معمول بود اما در دوره‌های بعد تعبیر ناشایستی از آن شد؛ شاهزاده‌خانم‌ها، امرا، فرماندهان سپاهی و شاهزادگان نوکران خود را برای انجام این امور روانه می‌ساختند و به آن‌ها نام ایلچی می‌دادند. دیگر این که در هر یامخانه پانصد اسب بود، اما گاهی برای سواری ایلچیان کافی نبود و ایلچیان به گله اسب هرکس که می‌رسیدند، هرچقدر که می‌خواستند از آن برمی‌داشتند. کار تعدی ایلچیان به آن جا رسید که جمعی از راهزنان نیز خود را ایلچی نامیدند و به این اسم به تصرف گله مردم می‌پرداختند و هر آنچه می‌خواستند در راه خود برمی‌داشتند. غازان‌خان برای بهبود این اوضاع دستور داد به فاصلهٔ سه فرسخ یک بار شروع به ساخت یامخانه کنند و در آن‌ها ۱۵ سر اسب قرار دهند. هر ایلچی می‌بایست نشانی مهر کرده از سلطان در دست داشته‌باشد؛ وی دستور داد به هیچ‌کس بیشتر از ۴ اسب ندهند مگر این که خبری فوری داشته باشد که در این حالت حاکم باید کاغذ را مهر کند تا ایلچی بتواند بیش از آنچه مقرر شده اسب دریافت کند. ایلچیان هر روز ۶۰۰ فرسنگ طی می‌کردند، مثلاً فاصلهٔ بین تبریز و شیراز را در ۳ یا ۴ روز طی می‌کردند. غازان‌خان علاوه‌بر این دستور داد که به هر ایلچی مخارج راهش را بدهند و در شهر منازلی به اسم ایلچی‌خانه جهت اقامت آن‌ها بسازند. غیر از ایلخان و نواب درگاه او هیچ‌کس حق فرستادن ایلچی نداشت؛ به علاوه در هر یامخانه دو پیک مأمور کرد که اخبار یامخانه‌ها را به یکدیگر برسانند و این پیک‌ها روزی سی فرسخ طی می‌کردند.<ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۴۷|ک=تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۴–۳۱۹}}</ref><ref>{{پک|موسوی بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۸۰–۶۸۵}}</ref><ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۲۱۸–۲۱۹}}</ref><ref>{{پک|پطروشفسکی|۱۳۶۶|ک=تاریخ اجتماعی - اقتصادی ایران در دوره مغول|ص=۱۶–۲۶}}</ref>
* یکی دیگر از جمله اصلاحات غازانی ترتیب تاریخ ایلخانی یا تاریخ غازانی است و این کار را او برای تطبیق سنوات قمری با سنوات شمسی کرده چرا که به واسطهٔ عقب افتادن نوروز و پیدا شدن سیزده سال اختلاف بین سال‌های شمسی و قمری در عهد غازان، این پادشاه در ۱۳ رجب سال ۷۰۱ هجری قمری،ه‍.ق، سال قمری و شمسی را که از عهد [[معتضد]] خلیفه عباسی و دیالمه دیگر با یکدیگر تطبیق نشده‌بود، تطبیق کرد و روز فوق را ابتدای تاریخ جدید قرار داد، اما این تاریخ دوام نیافت و به زودی از میان رفت.<ref>{{پک|اقبال آشتیانی|۱۳۴۷|ک=تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه|ص=۳۱۴–۳۱۹}}</ref><ref>{{پک|بیانی|۱۳۱۷|ک=مغولان و حکومت ایلخانی در ایران|ص=۲۱۸–۲۱۹}}</ref><ref>{{پک|پطروشفسکی|۱۳۶۶|ک=تاریخ اجتماعی - اقتصادی ایران در دوره مغول|ص=۱۶–۲۶}}</ref><ref>{{پک|موسوی بجنوردی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۶۸۰–۶۸۵}}</ref>
== یادداشت‌ها ==
{{پانویس|۱|گروه=پ|اندازه=ریز}}