ابن مقفع: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
ابرابزار |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۵:
ابن مقفع تا زمانی که [[اسلام]] نیاورده بود، همچنان به روزبه معروف بود و ابوعمرو کنیه داشت. پس از گرویدن به اسلام، نام عبدالله و کنیهٔ ابومحمد را برگزید.
ظاهراً روزبه در جور (= [[گور (شهر باستانی)|گور]]) که همان [[فیروزآباد]] فارس باشد، زاده شد.<ref>{{پک|Latham|1997|ک=EBN AL-MOQAFFAʿ
ظاهراً پیش از سال ۱۲۶ قمری (۷۴۴ میلادی) [[مسیح بن حواری]]، حکومت شاپور داشته و ابن مقفع نزد او به دبیری مشغول بودهاست. سپس عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز، والی عراق (۱۲۶ قمری) مسیح را از حکومت عزل کرده، [[سفیان بن معاویه|سفیان بن معاویه مهلبی]] را به جایش گماشت و سفیان عازم مرکز مأموریت خود شد. اما مسیح که از مسلط نبودن خلیفه بر آن دیار و آشوبهای بخش شرقی آگاه بود، از واگذاشتن ولایت به سفیان سرباز زد و پیشنهاد کرد که یا ۵۰۰ هزار درهم بستاند و بازگردد، یا همین مال را بپردازد و بر کرسی حکومت نشیند. سفیان نپذیرفت، ولی ابن مقفع که ظاهراً رابط میان این دو بود، کار را چندان به درازا کشاند تا مسیح توانست با کردانی که در این شهر قدرت داشتند و نیز یاران خود مکاتبه کرده، گروهی گرد خود جمع کند. چون نیرومند شد، از سفیان خواست که بازگردد. در نزاعی که میان دو مرد درگرفت، مسیح توانست به ضربهای، ترقوهٔ سفیان را بشکند. سفیان به [[شادگان|دورق]] در مرز [[استان خوزستان|خوزستان]] گریخت و کینهٔ ابن مقفع را به دل گرفت. این اطلاعات دقیق را جهشیاری دادهاست که در هیچجای دیگر یافت نمیشود و ملاحظه میشود که در توضیح قتل ابن مقفع چقدر سودمند خواهد بود.<ref name=":0" />
خط ۷۹:
== سیمای فرهنگی ابن مقفع ==
به نظر میرسد ابن مقفع شخص مشکل پسندی با آداب شسته رفته بود. هم رسوم فرهنگ کهن نجابت ایرانی را داشت و هم ارزشهای جامعه عربی را رعایت میکرد.<ref
سیمای فرهنگی ابن مقفع با همه آوازهمندی، در هالهای از ابهام است. انسان دوستی، اخلاق، آداب دانی، خوش زبانی و زیبارویی همه در زندگی کاملاً مرفه او جمع آمده بود. ابن مقفع مردی آزاده و آزاده اندیش بود. فضایل اخلاقی و ارزشهای شخصی او در حدی بوده که کار پژوهشگران را دشوار ساختهاست و باعث شده آنان دربارهٔ وی به اختلاف دچار گشته و او را در دو قطب متضاد، دینداری کامل و الحاد مطلق جای دهند. زندگی اخلاقی او و وقار و احتشام عباداتش آنچنان است که محققاً مسلمان به دشواری میتواند وی را از دین خویش خارج بداند. با این همه تهی بودن آثار او از دفاع مستقیم از اسلام و شریعت، شوخچشمیهای گاه به گاه او و به خصوص همنشینی با متهمان به زندقه، باعث میشود که گروهی دیگر به زندیق بودن او حکم کنند. شاید پس از ترجمانی و زباندانی و ادبیّت، بحث انگیزترین موضوع پیرامون ابن مقفع، طرح «زندقه» در مورد اوست. وی همچنین از بزرگترین راهبران '''[[نهضت ترجمه]]''' در سدههای نخستین اسلامی است و از این حیث تأثیری ژرف و بیمانند بر تمدن مسلمانان نهادهاست.
== مرگ ==
گرچه ابن مقفع نزد مصاحبان مورد علاقه خود شوخطبع بود قابلیت این را داشت که نزد کسانی که به آنها اهمیت نمیداد مغرور و موهن باشد و در واقع او متمایل بود به استهزا و تحقیر کسانی که او را خشنود نمیساختند بپردازد. یکی از قربانیان تمسخر و توهین او سفیان ابن معاویه بود که پس از توهین ابن مقفع به [[منصور (خلیفه)|منصور]]، فرصتی برای انتقام به دست آورد. هنگامی که عبدالله ابن علی بر [[منصور (خلیفه)|منصور]] شورید و مغلوب گشت، به او اجازه داده شد نزد سلیمان بماند. وقتی که خلیفه به موقعیت قوی تری دست پیدا کرد اما تصمیم بر این گرفت تا این گفته پیشین خود را نقض کند. وقتی سلیمان که دلواپس عبدالله بود، برایش امان خواست، متن امان نامه را ابن مقفع برای [[منصور (خلیفه)|منصور]] نوشت تا [[منصور (خلیفه)|منصور]] آن را امضا کند. این نامه به نظر [[منصور (خلیفه)|منصور]] گستاخانه آمد و او را به خشم آورد. در نتیجه به سفیان اجازه داد تا به عنوان انتقام ابن مقفع را بکشد (گفته میشود با شکنجه). احتمالاً [[منصور (خلیفه)|منصور]]، در ابن مقفع همان بلند پروازیهای سیاسی را میدید که در نزد بنو علی مشاهده میکرد. بیدینی مورد ادعا در مورد ابن مقفع یا هیچ نقشی در سقوط او نداشت یا نقشی ناچیز داشت. مانویت هنوز به اندازه دوران حکومت [[ابوعبدالله محمد مهدی]]، خلیفه عباسی فتنه آمیز محسوب نمیشد؛ و نیاز به منشیان دربار از نیاز به قرائت دینی واحد بیشتر احساس میشد.<ref>{{پک|Latham|1997|ک=EBN
[[ابن اسفندیار]] در کتاب خود، [[تاریخ طبرستان (ابن اسفندیار)|تاریخ طبرستان]] در باب کشته شدن ابن مقفع چنین آورده: {{نقل قول| «و میگویند آخر کار او خلیفه را معلوم کردند که او روزی بآتشکده مجوس برمیگذشت، روی بدو کرد و این بیت گفت:
|