برادر باجرانگی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ←‏داستان: replaced: می دهد ← می‌دهد با ویرایشگر خودکار فارسی
Editor421 (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۴:
| budget = ۹۰ کرور
| gross =۹۷۰.۰۵ کرور}}
'''«برادر باجرانگی»''' ({{lang-en|Bajrangi Bhaijaan}}) یا '''شاهیدا''' فیلمی هندی در سبک کمدی و درام به کارگردانی [[کبیر خان (کارگردان)|کبیر خان]]، که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد. از بازیگران آن می‌توان به [[سلمان خان]]، [[کارینا کاپور]]، [[هارشالی مالهوترا]]، [[مهر ویج]]، [[شارات ساکسنا]]، [[عدنان سامی]] و [[اوم پوری]] اشاره کرد.
 
== داستان ==
در منطقه [[کشمیر آزاد]] به پدر و مادر دختر بچه‌ای پاکستانی به نام شاهدا که قادر به سخن گفتن نیست از طرف شخصی توصیه می‌شود که به [[هندوستان]] بروند تا در یک مکان مذهبی طلب شفا کنند. پدر شاهدا به علت مشکلی که مربوط به گذرنامه‌اش است، از همراهی با خانواده در این سفر بازمی‌ماند و شاهدا به همراه مادرش عازم سفر می‌شود. در راه بازگشت به پاکستان و زمانی که مادرش در قطار خوابش می برد شاهدا از قطار پیاده می‌شود و در نتیجه گم می‌شود او سوار قطار دیگری می‌شود و در ایستگاه آخر قطار پیاده شده و با جشن بزرگی روبرو می‌شود او پاوان ([[سلمان خان]]) که رهبر رقص این جشن است را می بیند و بعد از اتمام جشن شاهدا به پاوان خیره شده و دنبال او می‌رود و چون قادر به سخن گفتن نیست، پاوان متوجه هویت او نمی‌شود و پس از کش‌وقوس فراوان قبول می‌کند که شاهدا را همراه خود ببرد و چون اسم او را نمی‌داند، دختر بچه را «مونی» صدا می‌کند.
 
پس از مدتی پاوان می فهمدمی‌فهمد که بچه مسلمان و پاکستانی است. پاوان ابتدا به سفارت پاکستان مراجعه می‌کند اما در همان روز سفارت به علت تظاهرات مورد حمله قرار می‌گیرد و تخریب می‌شود. بعد از بسته شدن سفارت پاکستان در هند پاوان مجبور می‌شود تا به یک قاچاقچی اعتماد کند تا شاهدا را به خانواده اشخانواده‌اش برساند اما پس از تعقیب قاچاقچی متوجه می‌شود او می‌خواهد دختر بچه را بفروشد پس شاهدا را نجات می‌دهد و تصمیم می‌گیرد تا خودش شاهدا را به پاکستان ببرد . چون سفارت تعطیل است او باید غیرقانونی به این سفر برود، پاوان همراه با شاهدا به پاکستان می‌رود ولی در آن جا پلیس به او مضنونمظنون می‌شود که جاسوس هند است که به صورت غیرقانونی وارد پاکستان شده‌است. او فرار می‌کند و با خبرنگاری به نام چاند نواب ([[نوازالدین صدیقی]]) آشنا می‌شود پاوان به کمک نواب موفق می‌شود خود را پنهان کند و همچنین می فهمندمی‌فهمند بچه متعلق به منطقه کشمیر است و به آن جا می روندمی‌روند.
 
درنهایت در روز جشن عید غدیر، در یکی از مکان‌های مذهبی پاکستان، مونی مادرش را پیدا می‌کند اما پاوان دستگیر می‌شود. مردم که ماجرا را می فهمندمی‌فهمند به پلیس و دولت فشار می‌آورند تا پاوان را آزاد کند. در پایان هنگام عبور پاوان از مرز شاهدا نام او را صدا می‌کند و توانایی حرف زدن را به دست می‌آورد.
 
== بازتاب در ایران ==