قابوس بن وشمگیر: تفاوت میان نسخه‌ها

[نسخهٔ بررسی‌شده][نسخهٔ بررسی‌شده]
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
←‏شورش علیه قابوس و مرگ او: اصلاح ارقام، ابرابزار
خط ۱۱۱:
قابوس در سال‌های پایان عمرش مردی خشن و تندخو شده‌بود با اندکی لغزش و اشتباهی فرمان مرگ اطرافیان را صادر می‌کرد و این موجب شده‌بود که اطرافیانش از جان خود بیمناک باشند. نعیم، حاجب خود را که مردی وفادار و درستکار بود، فقط بخاطر تهمتی که به او زدند به قتل رساند و حتی به او اجازه ندادند از بی گناهی خود دفاع کند. بخاطر قتل او سپاهیان تصمیم گرفتند که او را از حکومت کنار زنند.<ref>{{پک|ملک‌زاده‌بیابانی|۱۳۵۳|ک=سکه‌های زیاری|ص=۶۱}}</ref><ref>{{پک|موسوی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۳۱۷}}</ref> گروهی از بزرگان سپاه پنهانی با یک‌دیگر عهد بستند او را غافلگیر کرده و به شکلی از حکومت دور کنند این عهد زمانی بود که او به طرف قلعه‌ای به نام [[شمرآباد]] رفته‌بود. شورشگران به قلعه رفتند و چارپایان و اموالشان را غارت کردند و می‌خواستند که به درون قلعه رخنه کنند. اما بخاطر دلاوری اطرافیانش توانایی ورود به قلعه را نداشتند؛ شورشگران شبانه برگشتند و او به دلیل نداشتن چارپایی ناگزیر به ماندن در قلعه شد.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۱۲۵}}</ref><ref>{{پک|فقیهی|۱۳۹۳|ک=تاریخ آل‌بویه|ص=۹}}</ref> [[ابوالعباس غانمی]]، وزیرش همراه او بود. به او اتهام زد که از شورشگران حمایت کرده‌است و او را کشت. سردارانی که او را در قلعه نشانده‌بودند به گرگان رفته و آنجا را غارت کردند. منوچهر در آن زمان در طبرستان بود نامه‌ای به او فرستادند و وی را به حکومت فراخواندند و گفتند در صورتی که منوچهر نپذیرد با فرد دیگری بیعت خواهند کرد. منوچهر به گرگان آمد و سپاه را آشفته و کشور را ناامن دید و ناگزیر شد که با شورشگران همکاری کند تا حداقل حکومت از زیاریان خارج نشود. در این مدت قابوس طایفه‌ای از روستاییان و اعراب را اطراف خود جمع کرد و با اسباب و خزانه‌اش به سمت [[بسطام]] حرکت کرد.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۱۲۵}}</ref><ref>{{پک|موسوی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۳۱۷}}</ref>
 
سپاهیان هنگامی که آگاه شدند منوچهر را به جنگ با پدرش تشویق کردند. منوچهر خواسته و ناخواسته به طرف بسطام روانه شد. بعد از رسیدن به نزد پدر اطاعت خود را نشان داد و حتی گفت که به‌خاطر پدر آماده است که با یاغیان بجنگد و حتی سر خود را فدا کند، اما شمس‌المعالی، منوچهر را بوسید و حکومت را به او واگذار کرد و مهر را نیز به وی داد و مقرر شد که قابوس در قلعه [[چناشک]] بنشیند و به عبادت مشغول شود و به امور حکومت رسیدگی کند. منوچهر به گرگان بازگشت و به اصلاح کشور مشغول شد و با یاغیان مدارا می‌کرد ولی آن‌ها از زنده‌ماندن قابوس بیم داشتند و منوچهر را تحریک می‌کردند که او را بکشد؛ هنگامی که از منوچهر ناامید شدند، خودشان به محل سکونت قابوس رفتند. قابوس برای طهارت به حمام رفته‌بود در حالی‌که هوا بسیار سرد بود؛ وی را برهنه در شبی زمستان رها کردند و او از شدت سرما به ناله افتاده‌بود و می‌گفت که اگر می‌شود حتی جل چارپایی را به او بدهند. اما کسی به او توجه نکرد و از شدت سرما درگذشت.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۱۲۶}}</ref><ref>{{پک|فقیهی|۱۳۹۳|ک=تاریخ آل‌بویه|ص=۹}}</ref><ref>{{پک|موسوی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۳۱۷_۳۱۸}}</ref> بعد از مرگ قابوس خطبه به نام منوچهر خوانده‌شد و جنازه قابوس به مقبره‌اش در گنبد کنونی منتقل شد و منوچهر سه روز طبق رسم دیلم عزا گرفت.<ref>{{پک|موسوی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۳۱۸}}</ref> منوچهر دنبال انتقام گرفتن از قاتلان پدرش بود. قاتلان اصلی قابوس شش تن بودند. منوچهر پنج تن از آن‌ها را کشت و نفر ششم به خراسان فرار کرد. سلطان محمود او را گرفت و بازگرداند و گفت این کار را کردم تا دیگر بر قتل شاهان کسی اقدام نکند. برخی از منابع دربارهٔ مرگ قابوس اطلاعات دیگری داده‌اند، از جمله [[یاقوت حموی]] در [[معجم‌الادبا]] می‌گوید که قابوس از نجوم اطلاعاتی داشت و خودش گفته‌بود که مرگ او به دست پسرش خواهدبود. بدین خاطر فرزندش دارا را که احتمال می‌داد قاتلش باشد از خود دور و در برابر آن منوچهر را که پسر فرمانبرداری بود به خود نزدیک کرده‌بود و در نهایت مرگش توسط منوچهر بود. البته بلافاصله [[یاقوت]] یادآوری می‌کند که قاتلان قابوس شش تن بودند که پنج تن از آن‌ها را منوچهر کشته و نفر ششمی به دست محمود کشته شده‌است. در حبیب‌السیر فقط اشاره شده‌است که امرا از ترس انتقام قابوس، چند نفر را فرستادند تا او را به قتل برساند.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۱۲۷}}</ref>
 
== خانواده و میراث ==
قابوس از ابتدا با [[آل بویه]] روابط نزدیکی داشت. [[فخرالدوله دیلمی|فخرالدوله]] خویشاوندی نزدیکی با او داشت و گویا ابتدا داماد قابوس بود، اما مدتی بعد همسر دیگری برگزید و این موجب کدورت میان این دو شد. جدا از نبردها و درگیری‌های فراوان میان دو خاندان زیاری و بویی، در این دوران روابط خانوادگی نزدیکی میانشان وجود داشت. این احتمال وجود دارد که قابوس پس از تضعیف بوییان، به خاطر همین حق خویشاوندی بود که به قلمروشان متعرض نشد. با روی کار آمدن منوچهر، که خود پیشتر در سپاه بوییان سابقه جنگ داشت، این روابط دوستانه میان زیاریان و بوییان گسست.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۲۱۹–۲۲۲}}</ref>
 
با مرگ قابوس منوچهر رسماً در سال ۴۰۳ هجری به حکومت زیاریان رسید و در ابتدا به نام خود سکه زد و خطبه خواند. خلیفهٔ عباسی وفات پدرش، قابوس، را تسلیت گفته و منشور، خلعت، لوا و لقب «فلک المعالی» به او بخشید. حکومت منوچهر آغاز افول زیاریان است؛ او استقلال خود را از دست داد و از همان ابتدای کار به [[غزنویان]]، به رهبری [[سلطان محمود غزنوی|سلطان محمود]]، وابسته شد. او هر ساله پنجاه هزار دینار به دربار غزنوی خراج می‌داد، خطبه و سکه به نام محمود غزنوی کرد، در یکی از لشکرکشی‌های محمود به هندوستان هزینه‌ها را متقبل شد و نهایتاً در ۴۰۹ هجری با دختر محمود ازدواج کرد.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۱۲۷–۱۲۹}}</ref>
 
== بنای گنبد قابوس ==