قابوس بن وشمگیر: تفاوت میان نسخه‌ها

[نسخهٔ بررسی‌نشده][نسخهٔ بررسی‌شده]
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز ←‏جایگزینی با [[وپ:اشتباه|اشتباه‌یاب]]: مدرآویج⟸مرداویج، نامه‌‌های⟸نامه‌های
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با ویرایشگر خودکار فارسی
خط ۴۰:
این منابع در قرن‌های بعد نگاشته شده‌اند اما دارای مطالب ارزشمندی در رابطه با موضوع مورد بحث هستند.
; تاریخ‌های عمومی
* ''[[حبیب‌السیر]]'' از جمله تواریخ عمومی تالیفتألیف [[غیاث‌الدین خواندمیر]] است. کتاب شامل ۳ جلد است و جلد سوم در رابطه با پادشاهان طبرستان، [[رستمدار]]، [[سربداران]]، [[کرت]] تا ظهور دولت [[صفویه]] است.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل‌زیار|ص=۱۳_۲۰}}</ref>
* ''[[زین الاخبار]]'' این کتاب نوشته [[ابوسعید عبدالحی بن ضحاک بن محمود گردیزی]] است. کتاب مشتمل بر دو قسمت است. وی قسمت اول را به [[تاریخ ایران]] و به مسائل عمومی آن پرداخته و به صورت تواریخ عمومی نوشته‌است اما قسمت دوم کتاب به صورت محلی نگاشته شده‌است و در آن اشاراتی به آل‌زیار و [[آل‌بویه]] شده‌است. <ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل‌زیار|ص=۱۳_۲۰}}</ref>
; تاریخ محلی
خط ۵۰:
 
==‌ وضعیت سیاسی-اجتماعی نیمه دوم قرن چهارم هجری ==
هنگامی که آل‌زیار بر بخش‌هایی از ایران فرمانروایی می‌کردند، در اطراف آن‌ها حکومت‌هایی وجود داشت که هر یک قسمت‌هایی را احاطه کرده‌بودند و از لحاظ قدرت سیاسی و نظامی ضعیف‌تر یا قوی‌تر از زیاریان بودند و این سلسله به هر طریق ناچار به برقراری ارتباط با آن‌ها می‌شدند‌می‌شدند. از جمله این قدرت‌ها [[سامانیان]]، [[آل‌بویه]] و [[غزنویان]] بودند.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۲۰۷}}</ref> ''سامانیان'' در زمان قدرت گرفتن [[مردآویج]] در اوج قدرت قرار داشتند و مرداویج در هنگام قدرت گرفتن گاهی با سامانیان همراه و گاهی هم مقابل آن‌ها بود، ولی تا پایان عمر خود به آن‌ها وفادار بود. از امیر دوم زیاری به بعد روابط زیاریان با سامانیان دوستانه می‌شود.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۲۱۳}}</ref> بعد از مرگ وشمگیر، سر انتخاب جانشینی برای وی میان آل‌بویه و سامانیان اختلاف نظر وجود داشت.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۲۱۴}}</ref> سامانیان از قابوس و آل‌بویه از بیستون حمایت کردند، قابوس از ابتدا مورد توجه سامانیان قرار داشت اما با آل‌بویه هم رابطه خویشاوندی داشت. قابوس بعد از شکستی که از عضدالدوله خورد به دربار سامانیان پناه برد و ۱۸ سال به دور از حکومت و به قصد لشکرکشی به سر برد. وی فقط یک بار به پشتیبانی از سامانیان به گرگان حمله کرد که برای او سودی نداشت. بعد از ۱۸ سال که مجدد قابوس به قدرت و حکومت رسید سامانیان قدرت خود را از دست داده‌بودند و قدرت مهم سلطان محمود بود. تا اینکه بعد از قتل منتصر سامانیان به پایان رسید.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۲۱۵_۲۱۶}}</ref>
''آل‌بویه'' قابوس بعد از برادرش بیستون روش دوستانه با آل‌بویه در پیش گرفت. مقارن با روی کار آمدن قابوس، عضدالدوله به قدرت رسید و برای فهم میزان وفاداری نامه‌ای را به قابوس نوشت و او هم روش مسالمت جویانه‌ای را در پیش گرفت و اظهار کرد که در عین استقلال، قدرت عضدالدوله را می‌پذیرد، انا بعد از پناهندگی فخرالدوله، برادر عضدالدوله به قابوس، و امتناع وی از تحویل فخرالدوله به عضدالدوله دشمنی میان آل‌زیار و آل‌بویه آغاز شد.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۲۱۹}}</ref> قابوس به فخرالدوله کمک کرد اما فخرالدوله بعد از رسیدن به قدرت در مقابل دوستی و وفاداری قابوس کاری را انجام نداد و قابوس مجبور به دوری از حکومت شد <ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۲۲۰}}</ref> تا هنگامی که مجدالدوله به قدرت رسید و قابوس با توجه به ضعف وی توانست طبرستان و گرگان را تصرف کند. قابوس و مجدالدوله چندین بار با هم جنگیدند که نتیجه‌ای نداشت انا این دو فارغ از مسائل سیاسی روابط دوستانه و نزدیکی داشتند چون [[منوچهر]]، پسر قابوس مدتی در سپاه مجدالدوله خدمت می‌کرد. در نهایت قابوس و مجدالدوله باهم صلح کردند. قابوس با وجود اینکه از ضعف مجدالدوله آگاه بود اما هیچ‌گاه به ری لشکر نکشید.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۲۲۱_۲۲۲}}</ref>
''غزنویان'' از نیمه دوم حکومت زیاریان وارد عرصه سیاسی ایران شدند. اولین باری که غزنویان به عنوان یک قدرت با آل‌زیار ارتباط برقرار کردند، در زمان دوری قابوس از حکومت در گرگان بود. [[سبکتکین]] در نیشابور با قابوس ملاقات کرد و شیفته کمال و ادب وی شد و تصمیم گرفت که به او در پس گرفتن حکومت کمک کند. اما سبکتکین با مشکلاتی که برایش در [[بلخ]] پیش آمد نتوانست به قول خود عمل کند. حتی وی برای کمک به قابوس مجدد فرمان داد که ده هزار لشکر برای کمک به قابوس بفرستند اما درگذشت. بعد از سبکتکین، [[محمود]] به قدرت رسید وی قصد داشت که کار ناتمام پدرش را انجام دهد و به قابوس کمک کند اما درگیر مخالفان داخلی و شورش برادرش شد.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۲۲۳}}</ref> قابوس بعد از اینکه توانست قدرت را با کمک طرفدارانش بدست آورد با محمود از در دوستی وارد شد به ویژه که آن دو شباهت‌های زیادی بهم داشتند از جمله اینکه هردو پیرو مذهب [[تسنن]] و به مخالفت با [[اسماعیلیه]] مشهور بودند و هر دو اهل علم و ادب بودند.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۲۲۴}}</ref> روابط دوستانه قابوس با محمود موجب نزدیکی فرزندان قابوس به محمود شده‌بود و از جمله پسرش [[دارا]] به خاطر بدگمانی قابوس از دست وی فرار کرد و به دربار محمود پناه برد.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۲۲۵}}</ref>
خط ۶۶:
 
=== دباج گیلی ===
در سال ۳۶۶ هجری، وقتی که بیستون به ناگاه در گرگان درگذشت، قابوس نزد دایی خود، رستم، در شهریار کوه بود. بعد از مرگ بیستون، فرزندی از او برجای مانده بود، که نزد جد مادری خود، دباج بن بانی گیلی، بسر می‌برد. دباج ولایت [[طبرستان]] را داشت، اما طمع گرگان موجب شد، تا با شتاب به سوی گرگان روانه شود. گروهی از سرداران لشکر گرگان، متمایل به قابوس بودند. دباج آن‌ها را زندانی کرد. هنگامی که قابوس این خبر را شنید، به گرگان آمد. وقتی که قابوس به نزدیکی گرگان رسید، سپاهیان، او را به پادشاهی برگزیدند و طرفداران فرزند بیستون فرار کردند و قابوس، برادرزادهٔ خردسالش را تحت سرپرستی خود درآورد و حتی از فرزندان خود، او را گرامی‌تر داشت. قابوس منطقهٔ گرگان و طبرستان را به اطاعت خود درآورد. خلیفه [[طائع|الطایع‌بالله]]، حکومت قابوس را درسالدر سال ۳۶۸ هجری، به رسمیت شناخت و به او لقب «شمس‌المعالی» داد.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۱۰۸}}</ref> در جریان درگیری میان دباج و قابوس، دباج تلاش کرد حمایت [[سامانیان]] را به سمت خود جلب کند و آل بویه هم به حمایت از قابوس پرداختند. به خصوص قابوس از جانب همسرش نسبت فامیلی با فخرالدوله داشت و گفته‌شده که با وساطت عضدالدوله بود که خلیفه الطایع، به قابوس خلعت و لوا داد.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۱۰۸}}</ref><ref>{{پک|ملکزاده‌بیابانی|۱۳۵۳|ک=سکه‌های زیاری|ص=۵۹}}</ref>
 
== دورهٔ اول حکومت قابوس ==
خط ۱۵۱:
{{ب|ففی السماُ نجوم مالها عدد|و لیس یکف الا الشمس و الاقمر}}
{{پایان شعر}}
در مدح و ستایش قابوس شعرا قصاید فارسی و عربی سروده‌اند.قابوس علاقه‌ی زیادی به مدایح نداشت.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل‌زیار|ص=۱۸۱}}</ref>قابوس به اهل علم بها می‌داد و دربار او محل جمع شدن دانشمندان زیادی بود؛<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل‌زیار|ص=۱۸۲}}</ref> از جمله [[ابوریحان بیرونی]]، در سال ۳۸۵ در شرایط سخت به ری آمد و بعد از دوسال به دربار قابوس در گرگان رفت مدتی را در دربار او زندگی می‌کرد و کتاب [[آثارالباقیه عن القرون الخالیه]] را که از مهم‌ترین آثار باقی‌مانده از تمدن‌اسلامی است را در سال ۳۹۰ به‌نام قابوس تألیف کرده‌است. ابوریحان مجدد در سال ۳۹۳ هجری قمری به گرگان رفت، در شرایطی که شهر در تبعید سیاسی بود دو خسوف را رصد کرد.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل‌زیار|ص=۱۸۳}}</ref> اهمیتی که قابوس به علم و دانش می‌داد تا اندازه‌ای بود که [[ابو علی سینا]]، متفکر ایرانی، هنگامی که آوازه او را شنید برای دیدارش عازم گرگان شد، اما متأسفانه قبل از رسیدن او قابوس در اثر شورش امرای خود در قلعه زندانی شده‌بود و ابوعلی موفق به دیدن وی نشد.<ref>{{پک|ملکزاده‌بیابانی|۱۳۵۳|ک=سکه‌های‌زیاری|ص=۶۲}}</ref><ref>{{پک|Bosworth|2010|ف=ZIYARIDS|ک=Encyclopædia Iranica|زبان=en}}</ref>اما دربارهدربارهٔ ورود ابو‌علیابوعلی به گرگان یک روایت دیگر هم وجود دارد. ابوعلی سینا و ابو‌ریحانابوریحان توسط محمود به غزنه خوانده شدند. ابوریحان به دربار محمود؛ ولی ابوعلی سینا و [[ابونصر عراقی]] از راه بیابان [[خوارزم]] به سمت گرگان حرکت کردند. ابوعلی به طوربه‌طور ناشناس و پنهانی به طبابت در گرگان پرداخت تا اینکه آوازه وی در شهر پیچید و قابوس برای درمان خواهرزاده‌اش که عاشق دختری شده‌بود، ابوعلی را خواند. ابوعلی، خواهر‌زادهخواهرزاده قابوس را درمان کرد و بدین ترتیب بر شهرت او اضافه شد. هنگامی که افراد محمود با عکس ابوعلی سینا به دنبال او آمدند قابوس از تسلیم ابوعلی خودداری کرد و دیدار او را انکار کرد. رفتار قابوس با ابوعلی شایسته بود اما روایت اینکه او در قلعه زندانی شده‌بود درست تر به نظر می‌آید.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل‌زیار|ص=۱۸۲_۱۸۳}}</ref>
از قابوس آثار زیادی برجای نمانده‌است ولی رسائل او را [[علی بن محمد یزدادی]] در کتابی به نام [[کمال‌البلاغه]] جمع‌آوری کرده‌است و پاره‌هایی از آن را [[محمد بن اسفندیار]] در تاریخ طبرستان نقل کرده‌است. نامه‌های قابوس به بهترین بلیغان نثر عربی نوشته شده‌ و آن‌ها نیز جواب او را نوشته‌اند نویسندگانی هم‌چون [[ابن‌عتبی]]، [[عمید]] و پسرش صاحب‌بن عباد.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل‌زیار|ص=۱۸۰}}</ref> قابوس همانند تمامی افراد خاندان‌های ایرانی به به آداب ملی نیاکان خود دلبستگی داشت. در روز اعیاد بزرگ ایرانی مثل [[نوروز]] و [[مهرگان]] به شاعران هدیه و انعام می‌داد و برای برخی از آن‌ها وظیفه یا پستی را تعیین می‌کرد.<ref>{{پک|ملکزاده‌بیابانی|۱۳۵۳|ک=سکه‌های زیاری|ص=۶۲}}</ref><ref>{{پک|وکیلی|۱۳۹۴|ک=رویکرد فرهنگی_اجتماعی آل زیار|ص=۱۳۲}}</ref>