غرور و تعصب و زامبی‌ها (فیلم): تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ←‏خلاصه داستان: اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با ویرایشگر خودکار فارسی
خط ۳۴:
پارسون کالینز غیرقابل تحمل ([[مت اسمیت (بازیگر)|مت اسمیت]]) به دیدار بنت‌ها رفته و از الیزابت خواستگاری می‌کند اما بیان می‌کند که الیزابت باید از جنگجویی دست بردارد. الیزابت جواب منفی می‌دهد. سپس با یک سرباز جذاب به نام ویکام ([[جک هیوستون|جک هوستون]]) ملاقات کرده و قرار می‌شود در مراسمی دیگر باز همدیگر را ببینند. آن‌ها با هم به کلیسایی می‌روند که پر از زامبی‌هایی ات که به جای مغز انسان، از مغز خوک تغذیه می‌کنند و رفتاری عادی دارند. ویکام عقیده دارد در اینصورت، انسان‌ها و زامبی‌ها می‌توانند در صلح کنار هم زندگی کنند. سپس از الیزابت می‌خواهد باهم فرار کنند و ازدواج کنند اما او نمی‌پذیرد. الیزابت می‌فهمد که دارسی بینگلی‌ها را قانع کرده که از آنجا بروند تا جین از بینگلی دور شود. زمانی که دارسی از الیزابت خواستگاری می‌کند، الیزابت عصبانی می‌شود و با او دعوا می‌کند.
 
بعداً دارسی نامه‌ای برای عذرخواهی به الیزابت می‌نویسد. او اشاره می‌کند که جین و بینگلی را ازهماز هم دور کرد چون می‌ترسید جین تنها بخاطر ثروت، با او ازدواج کند. به‌علاوه بیان می‌کند که از کودکی با ویکام دوت بوده و احتمالاً ویکام پدر دارسی را کشته، ارثیه اش را بر باد داده، بدنبال اخاذی از ملک دارسی بوده و سعی کرده با خواهر کوچک دارسی فرار کند. الیزابت می‌فهمد که ویکام، لیدیا را گرفته و لندن به دست زامبی‌ها افتاده ات. دارسی لیدیا را نجات می‌دهد و می‌فهمد ویکام با سوءاستفاده از زامبی‌های متمدن، سعی دارد یک ارتش از آن‌ها بسازد که بر اساس نقشه‌هایش لندن و بعد دنیا را اداره کند. دارسی به زامبی‌ها مغز انسان می‌دهد تا وحشی شوند و نقشه یکام برهم بخورد.
 
دارسی با ویکام مبارزه کرده و ضربه‌ای به سینه اش می‌زند اما معلوم می‌شود که او نیز زامبی بوده و با مغز خوک حالت انسانیش را حفظ کرده ات. الیزابت دارسی را نجات می‌دهد. آن‌ها از پل رد می‌شوند و ارتش آن را خراب می‌کند تا زامبی‌ها نتوانند از لندن خارج شوند. دارسی در انفجار زخمی شده و الیزابت عشقش را به او اظهار می‌کند. بعد از بهبودی، دارسی دوباره از الیزابت خواستگاری کرده و هم‌زمان با بینگلی و جین ازدواج می‌کنند.