گرگ‌ومیش (مجموعه‌رمان): تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز replaced: پیش بینی ← پیش‌بینی ، شده است ← شده‌است، به طور ← به‌طور ، آنها ← آن‌ها (8)، کرده است ← کرده‌است، ‌ک با ویرایشگر خودکار فارسی
کسوف -> خسوف
خط ۱۶:
|}
 
'''''گرگ و میش'''''{{انگلیسی|Twilight}} سری تخیلی رمان متشکل از چهار کتاب رمان است که توسط نویسندهٔ آمریکایی [[استفانی میر]] نگاشته شده‌است. این سری دربارهٔ زندگی [[بلا سوان]] است که به [[فورکس، واشنگتن]] نقل مکان کرده و با یک [[خون‌آشام]] 109 ساله به نام [[ادوارد کالن]] آشنا شده و عاشق وی می‌شود. این داستان از نگاه بلا اسوان نوشته شده‌است. این کتاب‌ها به ترتیب عبارتند از [[گرگ و میش (رمان)|گرگ و میش]]، [[ماه نو (رمان)|ماه نو]]، [[کسوفخسوف (رمان)|کسوفخسوف]] و [[سپیده‌دم (رمان)|سپیده‌دم]] است. در طی این داستان و در جلد دوم و سوم و همین‌طور چهارم یک [[مثلث عشقی]] بین این دو شخصیت و [[گرگینه ]]ای به نام [[جیکوب بلک]] تشکیل می‌شود.
 
== شخصیت‌ها ==
خط ۵۳:
این داستان با تولد هجده سالگی بلا شروع می‌شود و در جشن تولدش دستش زخمی می‌شود و با دیدن خون بلا جاسپر کنترل خود را از دست می‌دهد و تلاش می‌کند تا بلا را بکشد که با تلاش ادوارد ناموفق می‌ماند. فردای آن روز برای جلوگیری از اتفاق‌های بدتر خانواده کالن‌ها از آن منطقه می‌روند و در پی آن بلا دچار افسردگی می‌گردد اما بعد از مدتی با جیکوب آشنا شده یواش‌یواش به هم علاقه‌مند می‌شوند تا اینکه متوجه می‌شود جیکوب تبدیل به یک [[گرگینه]] شده‌است و هدف این گرگینه‌ها کشتن خون‌آشام‌هایی است که قصد جان مردم را دارند و این گرینه‌ها برای کشتن ویکتوریا به راه می‌افتند و از آن طرف هم بلا خود را از یک صخره به درون دریا پرتاب می‌کند اما با تلاش جیکوب زنده می‌ماند و از طرفی متوجه می‌شود که هنگامی که در نزدیکی مرگ بوده آلیس با نمای دور خود فکر کرده که بلا مرده است و پس از آن ادوارد برای خودکشی به سمت [[خانواده ولتری]] می‌رود و آلیس بلا را زنده پیدا کرده و با هم به سمت ایتالیا می‌روند تا وی را از این کار منصرف کنند که در انتها هم موفق می‌شوند ولی خانواده ولتری‌ها از آن‌ها می‌خواهند تا بلا را تبدیل به خون‌آشام کنند و آن‌ها به فورکس باز می‌گردند.
 
=== کسوفخسوف ===
{{اصلی|کسوفخسوف (رمان)}}
در طی این داستان که ادامه داستان قبلی است جیکوب به علت اینکه بلا ادوارد را به وی ترجیح داده ناراحت است اما ویکتوریا در [[سیاتل، واشینگتن]] در تلاش است تا یک ارتش خون‌آشامی راه بیندازد تا انتقام جیمز را بگیرد.در همین مدت هم ادوارد از بلا به‌طور غیر رسمی خواستگاری می‌کند و مدتی بعد جیکوب با فهمیدن این موضوع محافظت از آن‌ها را در مقابل لشکر خون‌آشام‌ها رها می‌کند و از طرفی هم ویکتوریا مکان بلا و ادوارد که مخفی شده بودند پیدا می‌کند ولی لشکر آن‌ها با خانواده کالن‌ها و گرگینه‌ها روبه‌رو می‌شوند و شکست می‌خورند و ویکتوریا هم به دست ادوارد کشته می‌شود.