جوامع الحکایات و لوامع الروایات: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز ربات: جایگزینی پیوند جادویی شابک با الگو شابک |
FreshmanBot (بحث | مشارکتها) جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با ویرایشگر خودکار فارسی |
||
خط ۲۴:
}}
کتاب '''جوامع الحکایات و لوامع الروایات''' (به معنی ''گردآوردهای از داستانها و درخششهایی از بازگفتهها'') اثر [[سدیدالدین محمد عوفی]] که در حدود ۶۳۰ هجری قمری (نیمهٔ اول سده هفتم هجری) نوشته
این کتاب مجموعهای از داستانهای دارای نکات تاریخی، اخلاقی و مذهبی پر از لطیفههای پارسی و کتاب گوشهای از تاریخ تمدن و [[ادبیات جهان]] اسلام و ایران و یکی از بزرگترین مجموعههای داستانی قرن هفتم هجری قمری میباشد. این کتاب
کتاب در چهار بخش (قِسم) و مجموعاً یکصد باب تنظیم
== اهمیت کتاب ==
خط ۳۲:
== تاریخ نگارش ==
عوفی در هنگام حملهٔ مغول مجبور به سفر هندوستان گردید. سپس راهی دربار [[ناصرالدین قباجه]] از حاکمان غوریه شد و به دستور همین پادشاه شروع
== سبک ==
عوفی در این کتاب از سبک خاصی پیروی نکرده بلکه سبک آن وابسته به منابعی بوده که داستان از آنجا آورده
== منابع داستانها ==
داستانها عموماً از منابعی مانند غرر اخبار ملوک الفرس منسوب به ثعالبی - تاریخ ملوک عجم - [[سیاست نامه]] [[خواجه نظام الملک]] و [[قابوس نامه]] عنصر المعالی کیکاووس بن اسکندر آورده
== نسخههای گوناگون ==
نسخههای خطی فراوانی از این کتاب در کتابخانههای جهان وجود دارد، مانند:
* نسخهٔ خطی در کتابخانهٔ ملی [[پاریس]] از قدیمیترین نسخههای موجود است و در حدود هفتاد سال پس از
* نسخهٔ خطی در کتابخانهٔ ملی پاریس که در سال ۷۱۷ هجری قمری در [[تبریز]] نوشته
== تصحیحات ==
خط ۵۴:
== نمونهای از متن ==
=== حفظ عفت تا پای جان ===
در آن وقت که در بصره برقعی خروج کرد، و جماعتی زنگیان و اوباش بر وی جمع آمدند، و او غوغا را دست گشاده کرد و جان و مردم را به زنگیان بخشید، اَعْیَنِ بن محسن از جمله زنگیان بود و بر برقعی مسلط شده. وقتی، آن جماعت برفتند و در بصره دختر علویی را بگرفتند و بیاورند، و میخواستند که با وی ناحفاظی کنند. برقعی ایشان را بازنتوانست داشت و منع نکرد. آن دختر گفت: " یا امام، مرا از دست زنگیان بستان تا من تو را دعایی آموزم که شمشیر بر تو کار نکند." برقعی او را پیش خود خواند و گفت: " آن مرا بیاموز." دخترک گفت: "دعایی هست، اما تو چه دانی که این دعا مُستَجاب است یا نه؟ نخست شمشیر را بر من بیازمای به هر زور که داری، تا چون بر من کارگر نیاید، تو یقین بدانی که این به سبب دعا ست، و آنگاه قدر این دعا بدانی." برقعی شمشیر بر او راند و در حال بیفتاد و از دنیا رحلت کرد. برقعی پشیمان شد و بدانست که غرض او عفت
=== نمونهای دیگر ===
|