مهمترین اصل مشترک تمامی نظریههای سوسیالیستی، اهتمام آنها به ترجیح جامعه بر فرد، و فراتر نهادن سود همگانی بر سود فردی است. مارکس میگوید: «ماهیت انسان را نباید مخصوص فرد جداگانه؛ یعنی فرد انسانی دانست. بلکه این ماهیت در مناسبات اجتماعی منعکس است و فرد در مقابل اجتماع مطرح میشود».<ref>طبری، احسان، شناخت و سنجش مارکسیسم، [[انتشارات امیرکبیر،امیرکبیر]]، 1368، ص134.</ref> از اینرو، لبه تیز انتقاد سوسیالیستها به سوی «مالکیت خصوصی» (اساسیترین مؤلفه سرمایهداری) بوده است. سوسیالیسم معاصر بسان سوسیالیسم سابق، فردگرایی اقتصادی، صنعتی و سرمایه سالاری مدرنیسم را رد میکند. این مکتب با فردیت انسان و آزادیهای اقتصادی لیبرالی و سرمایهداری موافق نیست و فرد را عضوی از پیکره جامعه مینگرد؛ البته این نگرش، با آزادیهای فردی که در برخی از نحلههای سوسالیستی به ویژه در اروپای غربی بر آن اهتمام میشود، منافاتی ندارد. سوسیالیسم در واقع، بر ضد لیبرالیسم اقتصادی و کاپیتالیسم است؛ زیرا از نظر لیبرالیسم و کاپیتالیسم دخالت دولت در اقتصاد موجب اخلال و عدم شکوفایی سیستم اقتصادی است؛ اما سوسیالیستها معتقدند مالکیت خصوصی، رژیم اقتصادی آزاد و مناسبات تولیدی مالکیت خصوصی و اقتصاد آزاد و مبارزه با نابرابری از مسائل بسیار مهم نظام اقتصادی و سیاسی اسلام است ناشی از آن و اصل ارزش اضافی، عامل اساسی نابرابریها و ناهنجاریهای اجتماعی و حتی فرهنگی بوده و هست، و اعتقاد دارند که دخالت و نظارت دولت در مقام نماینده اجتماع یا اکثریت، میتواند نفع عمومی را از دستبرد فرد در امان دارد.