جلال آل احمد: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۳۹:
 
== زندگی‌نامه ==
[[File:Sayyed Ahmad Hosseini Taleghani01 (1).jpg|thumb|سید احمدسیداحمد حسینی طالقانی پدر جلال آل احمدآل‌احمد]]
[[File:Jalal Al-e-Ahmad01 (0).jpg|thumb|جلال در دوران تحصیل در دبیرستان]]
[[File:Jalal Al-e-Ahmad & Reza Zanjani (0).jpg|thumb|جلال آل احمدآل‌احمد و دوستش رضا زنجانی در دوران عضویت در [[حزب توده]]]]
[[File:Jalal Al-e-Ahmad016 (0).jpg|thumb|جلال در یکی از سفرها به یکی از نقاط دوردست ایران با پوشش و ظاهر محلی مردمان آن منطقه]]
جلال آل‌احمد در [[۱۱ آذر]] [[۱۳۰۲]] در خانواده‌ای [[مذهبی]] در محلهٔ سیدنصرالدین شهر تهران به دنیابه‌دنیا آمد. وی پسرعموی [[سید محمودسیدمحمود علایی طالقانی|آیت‌الله طالقانی]] بود.<ref>[http://taleghan1.blogfa.com/post-29.aspx پای صحبت شمس آل‌احمد] (''به نقلبه‌نقل از سوره'')</ref> خانوادهٔ او اصالتاً اهل [[شهرستان طالقان]] و روستای [[اورازان]] بود. دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت.<ref>[[دوبرادردو برادر]]، خاطرات محمد حسینمحمدحسین دانایی، انتشارات اطلاعات، چاپ اول و دوم، ۱۳۹۲ و ۱۳۹۳</ref> پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال، سید احمدسیداحمد طالقانی، به او اجازهٔ درس خواندندرس‌خواندن در دبیرستان را نداد؛ اما او تسلیم خواست پدر نشد.
 
{{نقل قولنقل‌ِقول|[[دارالفنون]] هم کلاس‌هایهم‌کلاس‌های شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار؛ ساعت‌سازی، بعد سیم‌کشی برق، بعد چرم‌فروشی و از این قبیل… و شب‌ها درس. با درآمد یک سال کار مرتب، الباقی [[دبیرستان]] را تمام کردم. بعد هم گاه‌گداری سیم‌کشی‌های متفرقه. بردست «جواد»؛ یکی دیگر از شوهر خواهرهام که این کاره بود. همین جوری‌ها دبیرستان تمام شد و توشیح «[[دیپلم]]ه» آمد زیر برگهٔ وجودم…}}
در دوران نوجوانینوجوانی، وی تحت‌تأثیر تربیت مذهبی در خانواده‌اش بوده‌استبوده‌ است. تمام اطرافیان وی همچون پدر، برادر و پدربزرگش از طبقهٔ روحانیان بوده‌اند. چنان‌که گفته شده پدرش در تربیت مذهبی وی بسیار جدی بوده‌استبوده‌ است. آل‌احمد در بیست‌سالگی به‌خاطربه‌دلیل درخواست پدرش بود کهپدرش، راهی نجف می‌شود تا درس طلبگی بیاموزد و به‌نوعی راه پدرش را ادامه دهد. در سال‌های آخر دبیرستان است که جلال با کلام [[کسروی]] و [[شریعت سنگلجی]] آشنا شد و همین مقدمه‌ای شد برای پیوستن وی به [[حزب توده]].<ref>بهروز خرم، جلال و آل احمد، چ اول ۱۳۸۰ ش،FOROUGH Book Koln، صص ۱۶–۱۵</ref>
پس از پایان دبیرستان، پدر او را به [[نجف]] نزد برادر بزرگش سید محمدتقیسیدمحمدتقی فرستاد تا در آنجا به تحصیل در علوم دینی بپردازد، البته او خود به قصد تحصیل در [[بیروت]] به این سفر رفت،رفت؛ اما در [[نجف]] ماندگار شد. اماولی پس از سه ماه به تهران بازمی‌گرددبازگشت. به گفتهٔبه‌گفتهٔ برخی نویسندگاننویسندگان، وی در بازگشت از نجف نسبت‌بهدرخصوص بسیاری از احکام شیعیان دچاردستخوش دودلی و شک شده بوده‌استبود.<ref>شمس آل احمد،آل‌احمد، از چشم برادر، ص ۲۱۴</ref>
 
{{نقل قولنقل‌ِقول|شخص من که نویسنده این کلمات است،است در خانوادهخانوادهٔ روحانی خود همان وقت لامذهب اعلام شده، دیگر مهر نماز زیر پیشانی نمی‌گذاشت. در نظر خودخودِ من که چنین می‌کردم، بر مهر گلی نماز خواندننمازخواندن نوعی بت‌پرستی بود که اسلام هر نوعش را نهی کرده،کرده است؛ ولی در نظر پدرم آغاز لامذهبی بود؛بود و تصدیق می‌کنید که وقتی لامذهبی به این آسانی به چنگبه‌چنگ آمد، به خاطربه‌خاطر آزمایش هم شده، آدمیزاد به خود حق می‌دهد که تا به آخر براندش.}}
به‌سبب کشش او به جریان روشنفکریروشنفکری، پدرش وی را از خانه بیرون کرد. این روگردانی دو دلیل عمده داشت: یکی پشت کردنپشت‌کردن به روحانیت و دیگری پیوستن به جریان توده؛توده. ولی هنوز گرایش مذهبی نزد وی وجود داشته‌استداشته‌ است. هیچ قرینه‌ای وجود ندارد که وی پس از پیوستن به حزب توده، از مذهب به‌طورکلی کناره‌گیری کرده باشد.<ref name=ToolAutoGenRef1>بهروز خرم، جلال و آل احمد،آل‌احمد، چ اول ۱۳۸۰ ش،FOROUGH Book Koln، ص ۱۶</ref>
 
در سال ۱۳۲۲ وارد [[دانشسرای عالی]] تهران شد و در [[رشته زبان و ادبیات فارسی|رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی]] فارغ‌التحصیل گشت. او تحصیل را در دورهٔ دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد،داد؛ اما در اواخر تحصیل از ادامهٔ آن صرف‌نظر کرد.<ref name="roshd">{{یادکرد وب|نشانی = http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=جلال+آل+احمد&SSOReturnPage=Check&Rand=0 |عنوان = جلال آل احمدآل‌احمد|ناشر = دانشنامه رشد|تاریخ بازدید = ۲۵ آوریل ۲۰۱۵|تاریخ =}}</ref><ref>جلال آل احمد؛آل‌احمد؛ از مجموعهٔ ''یک نفر''. [[حبیبه جعفریان]]؛ [[انتشارات سروش]]؛ تهران: ۱۳۸۷. چاپ سوم. شابک: ۰-۶۷۴-۳۷۶-۹۶۴-۹۷۸ (چاپ قبلی یا نسخه دیگر: ۸-۹۲۰-۴۳۵-۹۶۴). [http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/666436 صفحه در وبگاه پایگاه داده کتابخانه ملی ایران]. [http://www.adinehbook.com/gp/product/9644359200/ دیگر داده‌های کتاب‌شناختی]</ref> نخستین مجموعهٔ [[داستان]] خود به نام «[[دید و بازدید (مجموعه داستان)|دید و بازدید]]» را در همین دوران منتشر کرده بود. او که تأثیری گسترده بر [[جنبش روشنفکری ایران|جریان روشنفکری]] دوران خود داشت، به‌جز نوشتن [[داستان]] به نگارش مقالات اجتماعی، پژوهش‌های [[مردم‌شناسی]]، [[سفرنامه]]‌ها و ترجمه‌های متعددی نیز پرداخت. البته چون اطلاعات او از [[زبان فرانسه]] گسترده نبود، پیوسته در کار ترجمه از دوستانی مانند [[علی‌اصغر خبره‌زاده]]، [[پرویز داریوش]] و منوچهر هزارخانی کمک می‌گرفت.
شاید مهم‌ترین ویژگی ادبی آل‌احمد [[نثر]] او بود. نثری فشرده و موجز و درعین‌حال عصبی و پرخاشگر،پرخاشگر که نمونه‌های خوب آن را در سفرنامه‌های او مثل «[[خسی در میقات]]» یا داستان-زندگی‌نامهٔ «[[سنگی بر گوری]]» می‌توان دید.
در سال ۱۳۲۶ دومین کتاب خود به نام «[[از رنجی که می‌بریم]]» را هم‌زمان با کناره‌گیری از [[حزب توده]] چاپ کرد که بیانگر داستان‌های شکست مبارزاتش در این حزب است. پس از این خروج بود که برای مدتی به قولبه‌قول خودش ناچار به سکوت شد که البته سکوت وی بهسکوتی معنایبه‌معنای نپرداختن به سیاست و بیشتر قلم‌زدن بود.
 
{{نقل قولنقل‌ِقول|... و زنم سیمین دانشور که می‌شناسید؛ اهل کتاب و قلم و دانشیار رشتهٔ [[زیبایی‌شناسی]] و صاحب تألیف‌ها و ترجمه‌های فراوان،فراوان و در حقیقتدرحقیقت نوعی یار و یاور قلم؛قلم که اگر او نبود چه بساچه‌بسا خزعبلات که به این قلم درآمده بود. (و مگردرمگر نیامده؟درنیامده؟) از ۱۳۲۹ به این‌ور هیچ کاری به این قلم منتشر نشده که سیمین اولین خواننده و نقادش نباشد…}}
 
پدر آل‌احمد با ازدواج او با دانشور مخالف بود و در روز عقد به [[قم]] رفت و سال‌ها به خانه آن‌ها پا نگذاشت.
با قضیهٔ [[ملی شدنملی‌شدن نفت]] و ظهور [[جبهه ملی|جبههٔ ملی]] و [[دکتر مصدق]] بود که جلال دوباره به سیاست روی آورد. وی عضو کمیته و گردانندهٔ تبلیغات «نیروی سوم» شد که یکی از ارکان [[جبههٔ ملی]] بود. در ۹ اسفند ۱۳۳۱، بعد از اطلاع از محاصرهٔ منزل دکتر [[مصدق]] با عدهٔ دیگری از «[[حزب نیروی سوم|نیروی سومی‌ها]]» فوراً به آنجا رفت و در مقابل منزل [[محمد مصدق|دکتر مصدق]] به دفاع از او سخنرانی کرد؛کرد، اشرار قصد جان او را کردند و او زخمی شد. در اردیبهشت ۱۳۳۲ به علتبه‌دلیل اختلاف با رهبران نیروی سوم از آن‌ها هم کناره گرفت. دو کار ترجمهٔ وی، «[[بازگشت از شوروی]]» ژید و «[[دست‌های آلوده]]» سارتر، مربوط به همین سال‌ها استسال‌هاست.
 
پس از [[کودتای ۲۸ مرداد۲۸مرداد]]، که ضربهٔ سنگینی بر پیکر [[آزادی‌خواهان]] و مبارزین با [[استبداد]] بود، آل‌احمد نیز دچار [[افسردگی]] شدیدی شد. در این سال‌ها وی کتاب خود را تحت عنوان «[[سرگذشت کندوها]]» به چاپبه‌چاپ رساند.
جلال به یک دورهٔ سکوت رفت و او به دور از تمام هیاهوهای سیاسی سعی بهکرد ازتا نوخود شناختنرا خوداز کردنو بشناسد. «…فرصتی بود برای به جدبه‌جد در خویشتن نگریستن و به جستجویجست‌وجوی علت آن شکست‌ها به پیرامون خویش دقیق شدن؛دقیق‌شدن؛ و سفر به دور مملکت؛ و حاصلش [[اورازان]]، [[تات‌نشین‌های بلوک زهرا]] و [[جزیره خارگ|جزیرهٔ خارک]]…» که البته «[[مدیر مدرسه]]» هم مربوط به همین سال‌ها استسال‌هاست.
وی در سال ۱۳۴۲ به اتفاقبه‌اتفاق [[علی‌اکبر کنی‌پور]] برای [[سفر حج]] به [[مکه]] رفت. پیش از این سفر در ملاقاتی که با [[سید روح‌الله خمینی]] داشت با وی آشنا شده بود<ref>ماهنامه سوره، شماره یازدهم، گفتگوگفت‌وگو با شمس آل احمدآل‌احمد</ref> و کتاب [[غرب‌زدگی (کتاب)|غرب زدگی]] مورد توجه او قرار گرفته بود.
[[File:Jalal Al-e-Ahmad014.jpg|thumb|جلال در کنار هانس استراشر و جمعی از دوستان در یکی از سفرهای ایران‌شناسی]]
 
=== حزب توده ===
در ابتدای سال ۱۳۲۳ وارد حزب توده شد و تا انشعاب حزب تودهتوده، تمام مراحل تشکیلاتی به سمتبه‌سمت بالا را پشت سرپشت‌ِسر گذاشت. پس از انشعاب به همراهبه‌همراه خلیل ملکی و افراد باقی‌مانده از انشعاب به حزب زحمتکشان دکتر مظفر بقایی پیوست. عضویت وی در حزب توده به مدتبه‌مدت سه سال از بیست تا بیست و سهبیست‌وسه سالگی بهبه‌طول طولانجامیده‌ انجامیده‌استاست. وی در این حزب به سرعتبه‌سرعت سلسله مراتب ترقی را طی کرد و در سال ۱۳۲۵ مأمور راه‌اندازی «ماهنامه مردم» زیر نظر [[احسان طبری]] شد.<ref name="ToolAutoGenRef1" /> زمانی که وارد حزب توده شد حزب توده از نداشتن افرادی که دارای سرمایه تئوری و تجربیات مبارزات مارکسیستی باشند رنج می‌برد. در هنگامی کههنگامی‌که جلال به عضویت کمیته تهران درآمد به مدیریت داخلی روزنامه ارگان دانشجویان «بشر» و «ماهنامه تئوریک حزب توده» منصوب شد. وی در این زمان ۲۲۲۲ساله سالهبوده‌ بوده‌استاست. یکی از دلایل جدایی وی از حزب توده،توده را دفاع این حزب از شوروی دانسته شده‌استدانسته‌اند. وی در کتاب خدمت و خیانت روشنفکران به این موضوع اشاره کرده‌استکرده است.<ref>بهروز خرم، جلال و آل احمد،آل‌احمد، چ اول ۱۳۸۰ش،FOROUGH Book Koln، ص ۱۷</ref>
 
=== حزب زحمتکشان ===
به سبببه‌سبب اختلافی که میان وی و [[مظفر بقایی]] در زمان دولت ملی [[محمد مصدق|دکتر مصدق]] به وجودپیش آمد وی به همراهبه‌همراه [[خلیل ملکی]] [[مسعود حجازی]] [[محمدعلی خنجی]] و… از حزب زحمتکشان منشعب شدهمنشعب‌شده و در حزب جدید ایجاد شدهایجادشده به رهبری [[خلیل ملکی]] به نام [[نیروی سوم]] فعالیت کرد؛ ولی پس از مدتی به سبببه‌دلیل مخالفت با مصدق و حزب زحمتکشان، به‌طور کلیبه‌طورکلی سیاست را در سال ۱۳۳۲ رها کرد.<ref name=ToolAutoGenRef1 />
 
=== سفر به اسرائیل ===
جلال آل‌احمد از علاقه‌مندان به ایده [[کیبوتس]] بود. وی مقالاتی را دربارهٔ «[[سوسیالیزم]] دهقانی اسرائیل» برای نشریه‌ای به نام ایرانیان نوشت و همچنین در سفری به اسرائیل در سال ۱۳۴۱ با این پدیده از نزدیک آشنا شد.<ref name="سوسیالیزم دهقانی اسرائیل">[http://www.bbc.co.uk/persian/worldnews/story/2007/05/070522_mp_kibuts.shtml سوسیالیزم دهقانی اسرائیل] (''بی‌بی‌سی فارسی'')</ref> این سفر معترضان فراوانی داشت که از آن جمله می‌توان به [[سید علیسیدعلی خامنه‌ای]] [[رهبر ایران|رهبر]] کنونی ایران اشاره کرد که پیش از آن هم آثار آل‌احمد را خوانده بودبود؛ اما به گفتهبه‌گفته خودش «بیشتر به برکت مقاله ''ولایت اسرائیل''» با او آشنا شد و در تماسی تلفنی با آل‌احمد، «مریدانه» به وی اعتراض کرد.<ref name="سوسیالیزم دهقانی اسرائیل" />
 
=== مرگ ===
[[File:Jalal Al-e-Ahmad04 (1).jpg|thumb| جلال در کنار [[مصطفی شعاعیان]] در واپسین روزهای حیات، [[اسالم]] [[خلخال]]]]
جلال آل‌احمد در [[۱۸ شهریور]] [[۱۳۴۸]] در چهل و پنجچهل‌وپنج سالگی در [[اسالم|اَسالِم]] [[استان گیلان|گیلان]] درگذشت. پس از مرگ نابهنگام آل‌احمد، پیکر وی به‌سرعت تشییع و به خاکبه‌خاک سپرده شد،شد که باعث باوری دربارهٔ [[سربه‌نیست کردنسربه‌نیست‌کردن|سربه‌نیست شدنسربه‌نیست‌شدن]] او توسط [[ساواک]] شد. همسر وی، [[سیمین دانشور]]، این شایعات را تکذیب کرده‌است،کرده‌ است،<ref>گلشیری، ص ۱۰</ref> ولی [[شمس آل‌احمد]] قویاً معتقد است که ساواک او را به قتلبه‌قتل رسانده و شرح مفصلی در این باره در کتاب ''[[از چشم برادر]]'' بیان کرده‌استکرده‌ است.
 
[[سیمین دانشور]]، همسر جلال، در کتاب ''[[غروب جلال]]''<ref>غروب جلال، انتشارات آئینه جنوب چاپ ۱۳۸۴، صص ۴۳،۴۲</ref> صریحاً عنوان می‌کند که شوهرش قربانی ''نوشابه'' شد. او [[علت مرگ]] جلال را زیاده‌روی در مصرف نوشابه الکلی [[قزونیکا]] (نام [[ودکا]]یی ساخت ایران در آن زمان) ذکر می‌کند و علت پزشکی مرگ را هم [[آمبولی ریه|آمبولی]] در اثر افراط در مصرف [[مشروبات الکلی]] و [[سیگار اشنو]] نقل می‌کند و شایعات مربوط به دست‌داشتن ساواک در مرگ جلال را صریحاً رد می‌کند.<ref>[http://www.sarshar.org/archives/weblinks/post_563.html قاتل جلال آل احمد چه بود؟/ سیمین دانشور]</ref>
 
جلال آل‌احمد وصیت کرده بود که جسد او را در اختیار اولین [[کالبدشکافی|سالن تشریح]] دانشجویان قرار دهند؛ ولی از آن‌جا کهازآن‌جاکه وصیت وی برابر [[شرع]] نبود، پیکر او در [[مسجد فیروزآبادی]] جنب [[بیمارستان فیروزآبادی]] [[شهر ری]] به امانت گذاشته شد تا بعدها آرامگاهی در شأن او ایجاد شود و این کار هیچ‌گاه صورت نگرفت.
[[پرونده:Jalal-e Al-e-Ahmad tomb.jpg|بندانگشتی|334x334پیکسل|سنگ مزار جلال آل‌احمد در مسجد فیروزفیروزآبادی آبادیشهر شهرریری]]
 
== تأثیر جلال آل‌احمد بر ادبیات فارسی ==