۲۷٬۹۰۱
ویرایش
جز (ویرایش و تصحیح) |
جز (ویرایش بهوسیلهٔ ابرابزار:) |
||
== خلاصه داستان ==
(خطر لو رفتن داستان!) رمان دربارهٔ جوانی است به نام لاری
لاری از قبول شغلهایی که به او پیشنهاد میشود سرباز میزند و برای یافتن پاسخ سوالهایش به کتابخانه ملی فرانسه میرود. ایزابل بعد از دو سال تلاش در جهت منصرف کردن لاری از تحقیقاتش در نهایت او را تهدید به جدایی میکند. لاری در برایر حیرت نامزدش، جدایی را میپذیرد.
لاری سپس در معدن زغال سنگ استخدام میشود و در آنجا به اتفاق یک [[لهستانی (قوم)|لهستانی]] که گرایش به [[عرفان]] دارد به [[آلمان]] سفر میکند ولی چون پاسخی به سوالهایش نمییابد به [[هند]] میرود و با کمک [[هیپنوتیزم]] به آرامشی دست مییابد.
لاری به [[پاریس]] برمیگردد و تصمیم میگیرد با سوفی ازدواج کند. این خبر باعث خشم ایزابل میشود. سوفی که شوهر و فرزندش را در تصادف ماشین از دست داده بود بعد از مرگ آنها به الکل رو میآورد. پس از برخورد با لاری و به کمک او اعتیاد خود را ترک میکند. ایزابل سوفی را قبل از ازدواج به خانهاش دعوت میکند و خانه را ترک میکند و شیشه ودکایی را روی میز میگذارد سوفی ودکا را میخورد و بعد به [[تولون]] فرار میکند و در آنجا به فحشا کشیده میشود و سرانجام میمیرد.
لاری دوباره به [[ایالات متحده آمریکا|آمریکا]] بازمیگردد. به این امید که آنجا شغلی بیاید. قبل از عزیمت، پژوهشهایش را در کتابی درج میکند. چنین میپندارد که از آن پس نتواند شادمانی و خوشبختی را جز در عادیترین زندگانی، به دور از توانگرها، پیدا کند.
|