بیژن و منیژه: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
برچسب‌ها: متن دارای ویکی‌متن نامتناظر ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: متن دارای ویکی‌متن نامتناظر ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۳:
 
== داستان ==فردوسی میگوید شبی تیره و تار بود گویی آسمان را از قید سیاه پوشیده بودند در آن تاریکی چنان بود که اهریمنان از هر گوشه ای روی سیاه خود را برای ترساندن بما می نمودند و یا مار های سیاه دهن باز کرده تا بر ما بتازند. همان دم از جای برجستم و مرا زنی مهربان در خانه بود گفتم ای ماه روی خواب از چشمانم ربوده شده شمعی بیافروز و بزم این شب را راه بینداز و چنگ بردار و می در جام بلورین بریز.وی نیز می با نارنج و سیب و بهی آورد و آن را در پیاله ای شاهانه ریخت.وی هرچه من خواستم کرد و آن شب تاریک را خوشتر از روز ساخت.لیکن من در اندیشه ان نامه خسروان بودم و دلم نا آرام بود. چون آن یار مهربان مرا دید که هوشم را به آن داستان بسته ام از من پرسید از داستان بیژن چه میدانی؟ آیا شنیده ایی که بر بیژن چه گرفتاری از سوی زن رسید است؟ گفتمش اگر چیزی میدانی از نامه باستان به من بگو .... گفت اکنون حرف مرا گوش کن و داستانهای دیگر را فراموش کن. آن یار مهربان مرا گفت؛ می در پیاله کن و بنوش تا من داستانی را که از دفتر باستان خوانده ام برایت بازگویم و آن داستانی است پر از فسون و مهربانی ونیز نیرنگ و جنگ. گفتم ای ماهروی همین امشب همه داستان را برایم بازگویی که منیژه در کجا بود؟ و بیژن چه کرد و از تیمار درد چه بر سرش آمد؟ سپس آن ماهروی مرا گفت؛ داستان را دفتر پهلوی برایت میگویم و از تو میخواهم که آن را برایم به چکامه(شعر،سرود) برگردانی و از تو سپاسگذار خواهم بود.اکنون ای یار نیکی شناس آن داستان را از من بشنو..... (مرا گفت گر تو زمن بشنوی. بشعر آرم از دفتر پهلوی. همت گویم و هم پریدم سپاس. کنون بشنو ای یار نیکی شناس.
=== شکایت مردم ارمان و اعزام بیژن به نبرد با گرازان === راوی داستان بیژن و منیژه زن فردوسی در یک شب زمستانی است.
در دوران پادشاهی کیخسرو پادشاه کیانی گروهی از مردم سرزمین [[ارمان (شاهنامه)|ارمان]] (یا شهر [[رامیان]] فعلی) نزد شاه ایران آمده و تظلم نمودند که سرزمین‌شان که در مرز توران قرار دارد مورد تاخت و تاز و هجوم گرازان قرار گرفته‌است. کیخسرو دو پهلوان ایرانی را برای این موضوع در نظر می‌گیرد که یکی [[گرگین میلاد]] و دیگری بیژن است که باوجود جوانی و مخالفت‌های پدرش گیو به این مأموریت اعزام می‌شود. گرگین میلاد که به خباثت و [[فرصت طلبی]] در شاهنامه شناخته شده بیژن را به تنهایی به نبرد می‌فرستد. در آن روز بیژن بر گرازان چیره می‌شود.<ref>سایت ریرا [http://rira.ir/rira/php/?page=view&mod=classicpoems&obj=poem&id=15497&lim=20&pageno=4 داستان بیژ« و منیژه .صفحه ۴] فارسی، بازدید در ۲ ژوئیه ۲۰۱۱</ref>