زندگی پس از مرگ، موضوع مهمی در اساطیر یونانی است. فراسوی قبر با تودهٔ هیزم مخصوص آتش زدن جسد، سرزمین اشباح یا جهان زیرزمینی است. فرمانروای آن ''هادسهیدیز'' است که نامش به قلمرو تاریک او نیز منتسب است. چون جهان تاریک زیرزمین در تقابل با جهان روشن و بهشتی المپ قرار داشت، در بیشتر مواقع، ''هادسهیدیز'' را ایزدی [[دوازده ایزد المپنشین|المپنشین]] نمیدانستند، و ملازمان او هرگز به ضیافت شام در کاخ زئوس دعوت نمیشدند.
[[هرمس]]، ایزد پیامآور، ارواح مردگان را به غارهای تاریک، دراز و پیچ در پیچ، و گذرگاههای زیرزمینی میبرد و به پنج رودخانه میرساند. نخست شارون بایست آنها را از رود سیاه [[استیکس]] (نفرت) بگذراند و به دروازههای ''هادسهیدیز'' برساند که سربروس، سگ شکاری سهسر نگهبانش بود. سپس باید از چهار رود بعدی میگذشتند: [[آخرون]] سیاه، [[فلگتون]] (آتش)، [[کوکوتوس]] اشکآلود و [[لته]] (فراموشی). اگر روح صاحب پولی بود (که در دهان جسد میگذاشتند) تا به شارون بپردازد، میتوانست تا صد روز در نقطهٔ دوردستی از رود استیکس پرسه زند.
ارواح مردگان وقتی از پنج رود دوزخی میگذرند، باید از جلوی سه دادور سختگیر عبور کنند: [[مینوس]]، [[رادامانتوس]] و [[ایاکوس]]، که در جریمه کردن ارواح و تعیین سرنوشت آنها، به ''هادسهیدیز'' کمک میکنند. قهرمانان استثنایی میتوانند از کشتزارهای الیزی،الیزی یا همان [ [الوسیوم] ]، معروف به جزایر متبرک، در نقطهٔ دوردستی از دریاهای غرب بگذرند و در آنجا شادمانی حیات را بدون هیچ خاطرهای از گناهان، از سر گیرند. برای آنان که چندان بدکارند که به پادافراهی ازلی گرفتار میآیند، شکنجههای خاصی در تاریکترین مناطق [[اربوس]] و [[تارتاروس]] هست که در آنجا نمیتوانند هیچ چیزی را از یاد ببرند و تا ابد به یاد گناهان خویشاند. شاه [[تانتالوس]] که شیرهنکتار و مائدهآمبروسیا (غذای ایزدان) ایزدان را دزدیده بود، به چنین عاقبتی دچار شد، مجازات او این بود که خوراک و نوشاب را که همیشه دور از دسترس او بود، بیابد (از این رو، واژهٔ «Tantalise»: آزار کردن، امید واهی دادن، از نام تانتالوس گرفته شدهاست). آنها که شرارت ورزیدهاند نیز به سه تن از ایزدان خشم (ارینیهای) بیرحم سپرده میشدند تا شکنجه شوند. برای مردگان عادی که نه کار نیک ورزیدند و نه کار شر، سرنوشت غمبارشان این است که برای ابد در ظلمت سایهوش به سر برند. گاهی شاید چشمشان به بوستان شگفتآور پرسفون بیفتد که خشخاشهای بیشکوفه، بستر پژمرده گیاهان باتلاقی و انگورهای سبزی داشت که به نوشیدنی مرگبار بدل میشدند.
=== سفر در هادسهیدیز ===
بسیاری از پهلوانان اساطیر یونانی به دنیای زیرزمین فرستاده شدند تا از سایهها سؤال بپرسند یا اینکه سعی کنند آنها را آزاد کنند. گرچه ''هادسهیدیز'' به هیچکس اجازه خارج شدن از قلمرو خود را نمیداد، فقط در چندین مورد استثناء او اجازه خروج داده بود که میتوان از این قبیل به [[اورفئوس]] که خواستار بازگشت عشق خود [[ائورودیکه]] از دنیای زیر زمین بود و [[هرکول]] که سربروس را برای مدتی بر روی سطح زمین آورد که آخرین خوان او به حساب میآمد، اشاره کرد. داستان هرکول از جایی آغاز میشود که هرمس او را به غاری نزدیک اسپارت میبرد. او از آنجا به هادس<nowiki>''هیدیز''</nowiki> فرود میآید، از کنار ایزدان خشم و سرنوشت میگذرد و در پایان به کاخ ظلمانی شاه هادسهیدیز و ملکه پرسفون میرسد. هادس،هیدیز، سربروس را به هرکول میسپارد تا ببیند آیا میتواند با دستهای خالی بر او چیره شود یا نه. هراکلسهرکول پیروز میشود، اما وقتی مأموریت خود را به پایان میبرد، سگ را به هادسهیدیز بازمیگرداند.
اورفئوس، بزرگترین آوازخوان، در مرگ همسر محبوبش ائورودیکه، به اندوه تلخی دچار میشود. پس با چنگ خود به جهان زیرین میشتابد و ''هادسهیدیز'' را قانع میکند که به او اجازه دهد همسرش را به زمین بازگرداند. ''هادسهیدیز'' موافقت میکند، اما یک شرط میگذارد: اورفئوس وقتی همسرش را بیرون میکشد، نباید به پشت سرش نگاه کند. او به هنگام خروج، با اندوه نگاهش را به ائورودیکه برمیگرداند و ائورودیکه ناگزیر برای ابد به ''هادسهیدیز'' بر میگردد. اورفئوس غرقه در اندوه، دیگر هرگز به ازدواج مجدد تن نمیدهد و سرانجام توسط گروهی زنان تعقیبگر به نام [[مایندادس]]ها کشته و تکهتکه میشود. با وجود این، حتی پس از مرگ اورفئوس، دهان و چنگ او همچنان به خواندن و نواختن ادامه میدهند.