عده ايای جاهل، به سركردگيسرکردگی مصطفيمصطفی گاويگاوی (محمدعليمحمدعلی زرنديزرندی) به قهوهقهوهخانه خانهای اي مي روندمیروند و چشمچشمهای هايعکس عكس اكبرخاناکبرخان (يداللهیدالله شيرانداميشیراندامی) پهلوان محل را، كهکه به ديوار قهوهدیوار خانهقهوهخانه نصب است، با چاقو درمي آورنددرمیآورند. آنها به قهوه چيچی مي گويندمیگویند اگر اكبرخاناکبرخان چشم هايشچشمهایش را مي خواهدمیخواهد بايدباید به تهران بيايدبیاید. اكبراکبر به تهران مي رودمیرود و با عليعلی (مرتضيمرتضی عقيليعقیلی) آشنا ميمیشود شود كهکه ادعا مي كندمیکند قادر است راه و رسم لوطيلوطی گريگری را به او بياموزدبیاموزد. عليعلی كهکه قصد سركيسهسرکیسه كردنکردن اكبراکبر را دارد عاقبت تصميمتصمیم مي گيردمیگیرد با او رو راست باشد. خواهر عليعلی (پوريپوری بنائيبنائی) به اكبراکبر علاقه نشان مي دهد،میدهد، اما عليعلی رقاصه ايای به نام شهينشهین (فرنگيسفرنگیس فروهر) را با اكبراکبر آشنا مي كندمیکند. اكبراکبر ابتدا با چند تا از آدمآدمهای هايمصطفی مصطفي گاويگاوی روبرو مي شودمیشود و پس از زد و خورد با آنها رو در رويروی مصطفيمصطفی گاويگاوی قرار مي گيردمیگیرد و پشت او را به خاكخاک مي مالدمیمالد. پس از آن اكبراکبر همراه خواهر عليعلی به زادگاهش باز مي گرددبازمیگردد.