تیمور: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
خنثی‌سازی ویرایش 25456800 توسط 5.117.15.244 (بحث) فاتح؟
برچسب: خنثی‌سازی
NiloofarBieber (بحث | مشارکت‌ها)
جز سخنان او به قلم خودش را وارد متون کردم و ایرادات رو گرفتم مثلا او از پای راست نمی لنگید بلکه از پای چپ می لنگید و او دو دست بود هم راست دست و هم چپ دست
برچسب‌ها: ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۵۲:
تیمور به سبب همین خویشاوندی در خانوادهٔ امیر حسین به «گورکان» (به معنای داماد) مشهور شد. با این حال دوستی تیمور با امیر حسین دیری نپایید و با مرگ اولجای ترکان جنگ بین این دو امیر اجتناب‌ناپذیر شد. در آخرین نبرد، قلعهٔ هندوان نزدیک [[بلخ]]، به محاصرهٔ سپاه تیمور درآمد و امیر حسین مغلوب شد و به قتل رسید. با این پیروزی، تیمور در بلخ به فرمانروایی مستقل رسید (رمضان ۷۷۱ ه‍.ق / آوریل ۱۳۷۰ م.) و خود را صاحبقران خواند. چهار تن از زنان امیر حسین را نیز به ازدواج خود درآورد و باقی را به سرداران بخشید. پس از آن به ماوراءالنهر رفت و سمرقند را پایتخت خویش ساخت.<ref name="دانشنامهٔ رشد"/>
 
تیمور در جنگ با والی لرستان (اتابک لر) نیز چند زخم برداشت، دودر انگشتجنگ دستتاشکند راستشعصب پای چپش قطع شد و پایبه راستشهمین چنان صدمه دید کهدلیل تا پایان عمر می‌لنگید؛ ولیهمچنین دست راستش در جنگی آسیب جدی دید و از آن پس با دست راستچپش قلم به خوبیدست میگرفت و مینوشت اما با هر دو دست میجنگید در دست چپش تبر و دست راستش شمشیر می‌زدبود اکثر جنگها و همچنین هردو آسیب را به اینخواب دلیلدیده بود و به خاطر لنگیدن از پای چپ به «تیمور لنگ» شهرت یافت.<ref>{{یادکرد کتاب| نام خانوادگی = گرانتوسکی | نام = ادوین | عنوان = تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز | مترجم = کیخسرو کشاورز | سال = ۱۳۸۵ | ناشر = مروارید | مکان = تهران | شابک =۹۶۴-۸۳۸۸-۳۷-۲}}</ref>
 
پس از قدرت یافتن یا شاید در زمان جانشینانش نسب او را به [[چنگیزخان|چنگیز خان]] [[مغول]] می‌رساندند. این بدان جهت بود که می‌خواستند خود را جانشینان چنگیز قلمداد کنند.<ref name="دانشنامهٔ رشد"/>
خط ۸۲:
[[پرونده:Chlebowski-Bajazyt w niewoli.jpg|بندانگشتی|چپ|240 px|[[سلطان بایزید یکم]] در محبس تیمور، اثر ساتنسلاو چلوبسکی (۱۲۵۷ ه‍. خ)، که در آن دربند کشیده شدن خلیفهٔ عثمانی به تصویر کشیده شده‌است.]]
 
موارد بسیار زیادی از قتل‌عام‌ها و خشونت‌های تیمور را در منابع تاریخی آورده‌اند. اما تیمور علاوه بر آن، بسیاری از هنرمندان و دانشمندان شهرهای فتح‌شده را به پایتخت خود یعنی [[سمرقند]] می‌آورد. علتش این بود که شبی خواب دید نردبانی رو به آسمان جلویش است و صدایی به او میگوید از آن بالا برود او اول میگوید این نردبان به جایی وصل نیست تما صدا اصرار دارد که او بولا برود صدا به او میگوید دانشمندان و عارفان و صنعتگران را نکشد و نگه دارد در راه بالا رفتن پای چپ او به او گوش نمیدهد و بالا نمیرود اما او پایش را میکشد کمی بعد دست راستش نیز به او گوش نمیدهد اما او میتواند انگشتهایش را کنترل کند ولی نه مثل قبل . افراد زیادی از نقاشان برجسته و استادان معماری، فقیهان و نظایر آنها وجود دارد که توسط تیمور به سمرقند آورده شدند که ایشان نقش فراوانی در تحولات بزرگ هنری و فرهنگی در عصر پس از تیمور داشتند.<ref name="دانشنامهٔ رشد"/>
 
تیمور مردی دوستدار دانش و هنر بود و به عالمان و هنرمندان احترام بسیار می‌گذاشت و حتی هنگام قتل‌عام یک شهر دستور می‌داد که از کشتن دانشمندان و فقیهان و هنرمندان خودداری کنند. [[حافظ و تیمور|وی با حافظ]]{{مدرک}} و [[خواجه علی سیاهپوش]] صفوی ملاقات دوستانه‌ای داشته‌است و به درخواست خواجه علی، قبایل ترک بسیاری را که از [[آسیای کوچک]] اسیر کرده بود، آزاد کرد که این قبایل بعداً [[قزلباش]]ان را تشکیل دادند.
خط ۹۲:
تیمور به رسم ایلیاتی درون چادر یا اگر هم در قصر سلطنتی بود روی زمین غذا می‌خورد. چون از نسل صحراگردان آسیای مرکزی بود غذای او اغلب کباب گوشت کره اسب بود. پیرو یکی از مذاهب اهل تسنن بود و به گفتهٔ خودش از چهل‌سالگی حتی یک‌وقت از پنج وقت نمازش قضا نمی‌شد مگر در هنگام جنگ. او برای ساختن سمرقند و قصرها و مساجد آن از تمام شهرهای ایران هنرمندان و صنعتگران را به آنجا برد. وقتی می‌خواست شهر زادگاه خویش کَش را تجدید بنا کند، دو تن از معماران به او قول داده بودند که در موقع معینی ساختمانی را تمام خواهند کرد، اما موفق نشدند، تیمور آن دو را گردن زد. در ادارهٔ کشور و انتصاب فرماندهان ویژگی‌هایی داشت که به خوبی جدیت او را نمایان می‌ساخت. کسی را به فرماندهی سپاه انتخاب می‌کرد که از نظر منش و شخصیت سنگدل‌تر، دیندارتر و بیرحم‌تر باشد.<ref name="روزنامهٔ شرق"/>
 
در سخن گفتن از لغات [[زبان فارسی|فارسی]]، [[زبان ترکی|ترکی]] و [[زبان عربی|عربی]] استفاده می‌کرد. افرادی که به او خیانت می‌کردند را به‌شدت سرکوب می‌کرد و دستور می‌داد پوستشان را زنده‌زنده بکَنند و در صورت زنده ماندن آنها را در روغن داغ بجوشانند.
 
از مورخان دورهٔ تیموری [[شرف‌الدین علی یزدی]] می‌گوید: «مقصود او بلندی نام و فتح کشور بود و به جهت تحصیل اسباب این دو مطلب پروا نداشت که مُلکی با خاک یکسان شود یا خلقی با تیغ بی‌جان شود. حیات و عافیت جمیع افراد بشر را در مقابل ترقی و استیفای خواهش خود فدا می‌کرد.»