حمله اعراب به ایران: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
برچسب: متن دارای ویکیمتن نامتناظر |
اصلاح |
||
خط ۱۱۵:
[[محمد]] (زادهٔ ۵۷۰ – درگذشتهٔ ۶۳۲ میلادی) [[پیامبر اسلام]] از حدود سال ۶۱۰ میلادی دعوت مردم [[مکه]] به [[اسلام]] را آغاز کرد و سپس در سال ۶۲۲ به [[مدینه]] [[هجرت محمد|هجرت]] نمود و دولت نوینی را در آنجا تأسیس کرد. وی موافقتنامهای معروف به «[[میثاق مدینه]]» را منعقد نمود که «فرمی از اتحاد یا فدراسیون» ([[امت]]) را میان ۸ قبیله مدینه و مهاجران مسلمان از مکه برقرار میکند که در آن حقوق و وظیفههای هر شهروند و چگونگی رابطههای میان گروههای گوناگون (دربردارندهٔ گروه مسلمانان و دیگر گروهها به ویژه یهودیان و دیگر اهل کتاب) مشخص شده بود.<ref name="Esp">Esposito (1998), p. 17</ref> این پیمان مفهوم ساختار اجتماعی ''[[امت]]'' را به عنوان اجتماعی یکسان از مؤمنان تعریف میکند که دربردارندهٔ یهودیان نیز میشد؛ اما غیر یکتاپرستان مدینه را در برنمی گرفت.<ref name="EspositoL80">Esposito (2002), p. 80</ref><ref>Neusner, Sonn, Brockopp, (2000), p. 219</ref>
[[مسلمانان]] درگیر جنگ با سایر [[قبایل عرب]] بخصوص قبایل [[مکه]] شدند. این جنگ با انعقاد [[صلح حدیبیه]] در سال ۶۲۸ متوقف شد و طبق این قرارداد مکه، جامعه مسلمانان مدینه را از نظر سیاسی و مذهبی به رسمیت میشناخت.<ref name=brit-hudaybiyah>«Pact of Al-Ḥudaybiyah" , ''Encyclopædia Britannica''</ref> مطابق با منابع [[تاریخنگاری]] مسلمانان پس از انعقاد این صلح، محمد از سال ۶ و ۷ هجری نامههایی را برای سران حکومتهای همسایه شامل [[هراکلیتوس]]، [[امپراتور بیزانس]]، [[نجاشی]] شاه [[حبشه]]، [[خسرو پرویز]] شاهنشاه ساسانی و چند تن دیگر فرستاد و آنها را دعوت به دین اسلام کرد. اما همگی این دعوت را رد کردند.<ref name="ReferenceB">{{پک|Robinson|2011|ک= The New Cambridge History of Islam|زبان=en|ص= 192}}</ref><ref name=King_Lings>Lings (1987), p. 260</ref> به نوشته [[تاریخ طبری]] متن نامه بدین شرح است:
<blockquote>بنام خداوند بخشنده مهربان.{{سخ}}از محمد، فرستاده خدا، به خسروی بزرگ ایران. درود بر آن کسی که حقیقت را بجوید و هدایت را پیرو باشد و به خداوند و رسولش ایمان آورد و گواهی دهد که جز الله معبودی نیست و شریک ندارد و یگانه است، و گواهی دهد که محمّد بنده و فرستاده اوست. من تو را به سوی خدا میخوانم. فرستاده خدا برای همگان هستم تا آنان را بیم دهم و حجت را بر کافران تمام کنم. اسلام بیاور تا در امان باشی و اگر از اسلام رویگردان شوی، گناه مردم مجوس برگردن تو است.<ref>at-Tabari, at-Tareekh, Vol. III p. 90</ref></blockquote>
طبق گزارش تاریخ نگاران مسلمان این نامه توسط [[عبدالله بن خدافه سهمی قریشی]] برای خسرو پرویز فرستاده شد<ref name="m417">al-Mubarakpuri (2002) p. 417</ref> و خسرو پرویز آن را پاره کرد.<ref>''Kisra'', M. Morony, '''The Encyclopaedia of Islam''', Vol. V, ed.C.E. Bosworth, E.van Donzel, B. Lewis and C. Pellat, (E.J.Brill, 1980), 185.</ref> خسرو به [[باذان]]، حاکم ایرانی [[یمن]]، دستور داد که دو نفر از سرداران خود را نزد محمد فرستاده و از وی بخواهد که از دعوت خویش منصرف شود. اما محمد به هر یک از آن دو مأمور هدیهای بخشید و خبر کشته شدن خسروپرویز و به تخت نشستن [[شیرویه]] را به آنان داد و گفت به باذان بگویید که به دین اسلام درآید تا او را بر قلمرو حکومتش ابقا کنم. پس از بازگشت مأموران، باذان منتظر نامه شیرویه ماند و چندی بعد که صدق خبر برایش مسلم شد، مسلمان شد. باذان از آن پس از دربار ساسانی قطع علاقه کرد و خبر مسلمان شدنش را به مدینه نوشت و به فرمان محمد به حکومت یمن ابقا شد.<ref>{{یادکرد وب | عنوان=باذام / باذان | تاریخ بازبینی= | ناشر=دانشنامه جهان اسلام | نشانی=http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=132}}</ref>
پس از نقض صلح حدیبیه توسط مکیان، محمد در سال ۶۳۰ مکه را [[فتح مکه|فتح]] کرد<ref>Watt (1956), p. 66</ref> سپس به تدریج و بخصوص پس از [[فتح مکه]] از طریق جنگ و عمدتاً معاهده حجاز و مناطق شرقی و جنوبی [[شبه جزیره عربستان]] را فتح کرد و بیشتر مردم شبه جزیره [[عربستان]] به اسلام گرویدند و [[امت اسلام]] به کل این سرزمین گسترش یافت<ref>{{پک|Robinson|2011|ک= The New Cambridge History of Islam|زبان=en|ص= 189-192}}</ref> و با امپراتوری ساسانی هممرز شد. از سوی دیگر، از سال پنجم هجری، محمد لشکرکشی به سمت شام را آغاز کرد. نخستین هدف [[دومة الجندل]] در میانه راه مدینه و [[دمشق]] بود. در سال نهم هجری، وی [[خالد بن ولید]] را با سپاهی به آن سو فرستاد که دومةالجندل و [[تبوک]] را فتح کرد.<ref
با [[درگذشت محمد]] در سال ۶۳۲، اختلافات راجع به جانشینی او درگرفت و نهایتاً [[ابوبکر]] به عنوان جانشین وی و اولین [[خلفای راشدین|خلیفه پیامبر]] انتخاب شد.<ref>* Holt (1977a), p. 57
خط ۲۴۷:
[[فرانز رزنتال]] استاد پیشین [[زبانهای سامی (آفریقایی-آسیایی)|زبانهای سامی]] و [[زبان عربی]]<ref>http://news.yale.edu/2003/04/15/memoriam-franz-rosenthal-87»Franz Rosenthal, the Sterling Professor Emeritus of Arabic at Yale University"</ref> در [[دانشگاه ییل]]، اسلامشناس<ref>http://books.google.com/books/about/The_Muqaddimah.html?id=Op6CQgAACAAJ</ref> و مترجم کتاب مقدمه، در پانوشت این گفته [[ابن خلدون]] مینویسد «این روایت دیگری از یک افسانه معروف است که بر طبق آن عمر دستور ویرانی [[کتابخانه اسکندریه]] را داد».<ref>فرانز رزنتال، ترجمه مقدمه ابن خلدون، چاپ دانشگاه پرینستون، ص ۳۷۳: [http://books.google.com/books?id=FlNZ5wmo5LAC&printsec=frontcover&dq=ibn+khaldun&hl=en&ei=m-SaTuvjK4TfiALJmP2jDg&sa=X&oi=book_result&ct=result&resnum=1&ved=0CDQQ6AEwAA#v=onepage&q=variant&f=false This is a variant of the famous legend according to which, Umar ordered the destruction of the celebrated library in Alexandria]</ref>
[[برنارد لوئیس]] در مقالهای ضمن بیاعتبار خواندن [[کتابخانه اسکندریه مصر|کتابسوزی اعراب در اسکندریه]] با اشاره به تشابه این روایت ابن خلدون با روایتی که در آن نقل شده عمر فرمان به تخریب کتابخانه اسکندریه دادهاست، میگوید: «تاریخنگار [[قرن چهاردهم]]، ابن خلدون، داستان تقریباً یکسانی را راجع به ویران کردن یک کتابخانه در ایران به دستور خلیفه عمر مطرح کرده که نشان از ویژگی عامیانه آن دارد».<ref>[http://www.nybooks.com/articles/archives/1990/sep/27/the-vanished-library-2/ The 14th century historian Ibn Khaldun tells an almost identical story concerning the destruction of a library in Persia, also by order of the Caliph ‘Umar, thus demonstrating its folkloric character.]</ref>
دکتر سیلمز در تحقیقی که در سال ۲۰۰۵ در ژورنال آمریکایی [[علوم اجتماعی]] اسلامی چاپ شد با اشاره به سالم ماندن [[دانشگاه گندی شاپور]] در
== نتایج و تأثیرات حمله اعراب ==
خط ۳۲۰:
{{موضوعات ایران}}
{{شاهنشاهی ساسانی}}
[[رده:حمله اعراب به ایران]]
[[رده:ایران باستان]]
|