محمدرضا پهلوی: تفاوت میان نسخه‌ها

[نسخهٔ بررسی‌شده][نسخهٔ بررسی‌شده]
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Behzadbot (بحث | مشارکت‌ها)
اصلاح
جز ویرایش Behzadbot (بحث) به آخرین تغییری که ارژنگ انجام داده بود واگردانده شد
برچسب: واگردانی
خط ۸۲:
زمانی که سه مرد قدرتمند آن روزگار ([[وینستون چرچیل]]، [[فرانکلین دلانو روزولت|فرانکلین روزولت]] و [[ژوزف استالین]]) برای شرکت در [[کنفرانس تهران]] به تهران رفتند،<ref>{{پک|زبان=en| Robert Service|۲۰۰۴|ص=۴۴۳}}</ref> میزبانی او را نپذیرفتند و در سفارت‌های خود اقامت کردند.<ref>{{پک|زبان=en|Paul Mayle|۱۹۸۷|ص=۵۶}}</ref> تنها استالین بود که به دیدار وی رفت. شاه جوان ناچار شد برای ملاقات با چرچیل و روزولت، به سفارت شوروی (که محل کنفرانس بود) برود. او از این‌که این‌گونه تحقیر شد، رنجید و این رنجش هرگز التیام نیافت.<ref>{{پک|زبان=en|Fereydoun Hoveyda|۲۰۰۳|ص=۱۶–۱۷}}</ref>
 
قراربود [[متفقین]] حداکثر تا ۶ ماه پس از پایان [[جنگ جهانی دوم]]، نیروهای خود را از ایران خارج کنند، ولی شوروی در عمل، این قرار را زیر پا گذاشت. [[سید جعفر پیشه‌وری|پیشه‌وری]] با حمایت شوروی در [[تبریز]] و [[قاضی محمد]] در [[کردستان]] علم خودمختاری برداشتند.<ref>{{پک|زبان=en| Mohammad Gholi Majd|۲۰۰۰|ک= Resistance to the Shah|ص=۳}}</ref> شاه این‌بار با کمک [[ایالات متحده آمریکا|آمریکا]]<ref name="ReferenceC">{{پک|زبان=en|Richard Cottam|۱۹۸۸|ص=۸۶}}</ref> و سیاست [[احمد قوام|قوام السلطنه]] موفق شد حمایت شوروی را از شورشیان بردارد و با کمک ارتش، [[آذربایجان]] و کردستان را تحت کنترل بگیرد. او همچنین فرصت یافت تا اقتدار ازدست‌رفته خود را بازگرداند و قدرت را در دست خود قبضه کند.<ref name="ReferenceD">{{پک|زبان=en| Mohammad Gholi Majd|۲۰۰۰|ک= Resistance to the Shah|ص=۴}}</ref> روزنامه‌ها با عناوینی همچون «نخستین دستاورد بزرگ در راهی طولانی» و «خطر تجزیه ایران توسط یک پهلوی برطرف شد» از او در تبریز استقبال کردند.<ref name="ReferenceE">{{پک|زبان=en|Farhang Rajaee|۲۰۰۷|ص=۳۹}}</ref>
 
او همچنین با بازگرداندن مالکیت زمین‌های رضاشاه به مالکین اصلی و اولیه آن محبوبیت بیشتری در عرصه داخلی کسب کرد.<ref>{{پک|زبان=en| Mohammad Gholi Majd|۲۰۰۰|ک= Resistance to the nameShah|ص="ReferenceD"۴}}</ref>
 
=== ترور در دانشگاه تهران ===
[[پرونده:Mohamad Reza Shah Pahlavi in hospital 1949 jpeg.jpg|بندانگشتی|200px|محمدرضا پهلوی پس از [[ترور]] نافرجام در سال ۱۳۲۷ خورشیدی]]
در دی ۱۳۲۷ شایعاتی به [[وزارت امور خارجه آمریکا]] رسید که شاه به دنبال فرصتی برای اصلاح [[قانون اساسی|قانون اساسی مشروطه]] و بالابردن قدرت خود در مقابل [[مجلس شورای ملی|مجلس]] است. تنها یک‌ماه بعد در ۱۵ بهمن با [[ترور]] نافرجام شاه در [[دانشگاه تهران]]؛ این فرصت به دست وی افتاد.<ref name="ReferenceF">{{پک|زبان=en|Ervand Abrahamian|۱۹۸۲|ص=۲۴۹}}</ref> فقط یکی از گلوله‌های ضارب، ناصر فخرآرایی، به شاه برخورد کرد؛ ولی باعث آسیب جدی شاه نشد.<ref>{{پک|زبان=en|Ḥamīd Rizā Ṣadr|۲۰۰۶|ص=۴۸}}</ref> چند لحظه بعد، ضارب بدون بازجویی در همان محل ترور کشته شد و انگیزه‌های او از این کار در پرده‌ای از ابهام باقی‌ماند.<ref name="ReferenceG">{{پک|زبان=en| Mostafa Elm|۱۹۹۲||ص=۷۷}}</ref>
 
بعدها گفته شد که وی عضو یک گروه [[کمونیسم|کمونیستی]]-[[اسلام]]ی بوده‌است. شاه با همین بهانه، نه‌تنها همه مخالفین مذهبی و [[چپ (گرایش سیاسی)|چپ‌گرای]] خود را سرکوب کرد،<ref>{{پک|زبان=en|Ervand nameAbrahamian|۱۹۸۲|ص="ReferenceF"۲۴۹}}</ref> بلکه حتی به شکلی غیررسمی انگشت اتهام را به سوی انگلستان نیز نشانه گرفت.<ref>{{پک|زبان=en|Daniel Pipes|۱۹۹۸||ص=۷۹}}</ref> این در شرایطی بود که از سوی انگلستان تحت فشار قرارداشت تا قرارداد نفتی جدیدی با آنان امضاء کند.<ref name="ReferenceH">{{پک|زبان=en|Peter Avery|۱۹۹۱||ص=۲۵۲}}</ref> به گفته [[یرواند آبراهامیان]] شاه به بهانهٔ این ترور، یک «کودتای سلطنتی» به راه انداخت.<ref name="ReferenceI">{{پک|زبان=en|Ervand Abrahamian|۱۹۸۲|ص=۲۵۰}}</ref> این ترور «موهبتی در لباس مبدل برای شاه» بود.<ref>{{پک|زبان=en|Farhang nameRajaee|۲۰۰۷|ص="ReferenceE"۳۹}}</ref>
 
سپس در شرایطی که [[حکومت نظامی]] اعلام شده بود، انتخابات [[مجلس مؤسسان]] برگزار شد.<ref>{{پک|زبان=en|Ervand nameAbrahamian|۱۹۸۲|ص="ReferenceI"۲۵۰}}</ref> این مجلس علاوه‌بر افزایش اختیارات شاه،<ref>{{پک|زبان=en|Farhang nameRajaee|۲۰۰۷|ص="ReferenceE"۳۹}}</ref> تشکیل [[مجلس سنای ایران|مجلس سنایی]] را تصویب کرد که نیمی از سناتورهای آن از سوی شاه منصوب می‌شدند.<ref>{{پک|زبان=en|Ervand nameAbrahamian|۱۹۸۲|ص="ReferenceI"۲۵۰}}</ref>
 
در یک گزارش دولتی آمریکایی در بهار ۱۳۲۸ (چند ماه پس از ترور) چنین درج شده‌است: «همه آثار رهبر بودن، در شاه ناپدید شده‌است. او که تاکنون تظاهر می‌کرد مایل است رهبری «پیشرفت و اصلاحات» را برعهده داشته باشد، در عمل، نه توانایی این رهبری را دارد و نه شخصیت لازم برای این‌کار را.»<ref>{{پک|زبان=en|Richard Cottam|۱۹۸۸|ص=۸۷}}</ref>
خط ۹۸:
=== ملی شدن صنعت نفت ===
{{اصلی|نهضت ملی شدن نفت}}
در طول دهه [[دهه ۱۹۴۰|چهل]] و ابتدای دهه [[دهه ۱۹۵۰|پنجاه]] میلادی، سهم درآمد ایران از [[قرارداد ۱۹۳۳]] بسیار کم بود.<ref>{{پک|زبان=en| Mostafa Elm|۱۹۹۲||ص=۵۳}}</ref> به عنوان نمونه در سال ۱۹۵۰ میلادی، (بالاترین درآمد ایران) سهم ایران به کمتر از ۱۲ درصد رسیده بود<ref>{{پک|زبان=en|Ann Gillespie|۱۹۹۵|ص=۱۸۸}}</ref> و مجموع دریافتی ایران از [[شرکت نفت ایران و انگلیس]]، تنها ۱۶ میلیون پوند بود. در همین سال دولت انگلستان از درآمدهای این شرکت تنها نزدیک به ۵۱ میلیون پوند [[مالیات]] اخذ می‌کرد. این قرارداد قرار بود در سال ۱۹۶۱ خاتمه یابد و شاه تحت فشار قرار گرفته بود تا [[قرارداد گس-گلشائیان]] را که خاتمه آن سال ۱۹۹۳ بود بپذیرد.<ref>{{پک|زبان=en| nameMostafa Elm|۱۹۹۲||ص="ReferenceH"۳۸}}</ref><ref>{{پک|زبان=en|Peter Mostafa ElmAvery|۱۹۹۲۱۹۹۱||ص=۳۸۲۵۲}}</ref> مدیران انگلیسی شرکت نفت ایران و انگلیس حس می‌کردند تا زمانی که بر شاه نفوذ دارند، نیاز به هیچ تغییری نیست. آنان شاه را به دلیل نقش انگلستان در به قدرت رسیدن وی، به این کشور مدیون می‌دانستند.<ref name="ReferenceJ">{{پک|زبان=en| Mostafa Elm|۱۹۹۲||ص=۵۱}}</ref>
 
پیش از آغاز [[نهضت ملی شدن نفت|مبارزات ملی شدن نفت]] و پیش از مذاکرات گس-گلشائیان، شاه و [[حاجی‌علی رزم‌آرا|رزم‌آرا]] به دنبال اجرایی شدن مدل ۵۰–۵۰ بودند. شاه نگران بود که هرگونه تلاش برای ملی کردن نفت، منجر به خراب شدن روابط میان ایران و انگلستان شود.<ref>{{پک|زبان=en| Mostafa nameElm|۱۹۹۲||ص="ReferenceG"۷۷}}</ref> با آغاز مذاکرات گس و گلشائیان، شاه هیئت دولت را در چانه‌زنی‌ها آموزش می‌داد. سرانجام او به هیئت دولت گفت که قیمت تضمینی توافق شده را بپذیرند و به این ترتیب، [[قرارداد گس–گلشائیان]] به امضاء رسید. لایحه مزبور ۴ روز پیش از پایان دوره پانزدهم [[مجلس شورای ملی]] برای تصویب به مجلس رفت، ولی با هوشیاری [[فراکسیون]] [[اقلیت]]، دوره مجلس پیش از تصویب قرارداد، خاتمه یافت.<ref>{{پک|زبان=en| Mostafa Elm|۱۹۹۲||ص=۵۶–۵۵}}</ref>
 
با تشکیل مجلس شانزدهم، نه تنها قرارداد گس-گلشائیان رد شد، بلکه ماده واحده [[قانون ملی شدن صنعت نفت]] در دستورکار مجلس قرار گرفت. سفارت انگلستان از طریق [[اسدالله علم]] از شاه خواست تا تمام تلاش خود را برای ممانعت از تصویب این طرح انجام دهد؛ ولی شاه در این مرحله مصمم بود تا در کار مجلس دخالت نکند. در واقع افکار عمومی چنان بود که هیچ حکومتی حاضر به مخالفت یا رد کردن این طرح نبود.<ref>{{پک|زبان=en| Mostafa Elm|۱۹۹۲|ص=۸۱–۸۲}}</ref> حتی زمانی که آمریکایی‌ها به او هشدار دادند که ملی شدن [[صنعت نفت در ایران]]، منافع نفتی آمریکا در سایر نقاط جهان را نیز به خطر انداخته‌است، شاه از آمریکایی‌ها خواست که از او نخواهند که با این طرح مخالفت کند. او از قدرت روزافزون [[جبهه ملی]] در بهت فرورفته بود.<ref>{{پک|زبان=en| Mostafa Elm|۱۹۹۲||ص=۸۵}}</ref> سرانجام طرح به تصویب رسید و صنعت نفت ملی شد.<ref>{{پک|زبان=en|F Kazemi|۲۰۱۱|}}</ref>
خط ۱۰۷:
{{اصلی|کودتای ۲۸ مرداد}}
[[پرونده:Shah va shaban.JPG|بندانگشتی|200px|شاه در کنار [[شعبان جعفری]] از عوامل [[کودتای ۲۸ مرداد]]]]
از مهمترین دلایل اختلاف بین شاه و [[نخست‌وزیر ایران]]، [[محمد مصدق|مصدق]]، تلاش مصدق برای در کنترل گرفتن [[ارتش ایران|ارتش]] بود. در طول دوران نخست‌وزیری‌اش، مصدق کوشید تا قدرت شاه را محدود به چارچوب مشخص‌شده در [[قانون اساسی مشروطه]] کند و او در غیر از ارتش در حوزه‌های دیگر موفق شده‌بود. در آن زمان ارتش عمدتاً وفادار به شاه باقی‌مانده‌بود و تحت تأثیر مستشاران نظامی امریکایی‌اش بود. هر چند افرادی در رده‌های بالای ارتش، طرفدار مصدق بودند.<ref>{{پک|زبان=en|Keddie|۲۰۰6|ک=Modern Iran|ص=129}}</ref> مصدق تلاش کرد تا پست [[وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران|وزارت جنگ]] را از کنترل شاه خارج کند اما شاه نپذیرفت. [[محمد مصدق|مصدق]] استعفاء کرد؛ ولی با گسترش اعتراضات، شاه ناچار به عقب‌نشینی شد. [[محمد مصدق|مصدق]] به قدرت بازگشت و خانواده شاه را از کشور [[تبعید]] کرد.<ref name="ReferenceK">{{پک|زبان=en|Annabelle Sreberny|۱۹۹۴|ص=۵۷}}</ref> در این دوره [[محمد مصدق|مصدق]] به وضوح، قدرت برتر کشور (نسبت به شاه) بود.<ref>{{پک|زبان=en|Milani|۲۰۰۸|ک=Eminent Persians|ص=۲۴۲}}</ref>
 
یک سال پس از [[قیام ۳۰ تیر|رویداد ۳۰ تیر ۱۳۳۱]]، شاه طی [[کودتای ۲۸ مرداد|کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲]] با طرح [[سازمان اطلاعات و امنیت خارجی بریتانیا|سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا]] و [[سیا|سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا]]، [[محمد مصدق|مصدق]] را برکنار نمود. این عملیات از روز ۲۵ مرداد آغاز شد. شاه پیش از آغاز عملیات به ویلایش در [[کلاردشت]] رفت و با شکست خوردن اولین مرحله از [[کودتای ۲۵ مرداد]] ابتدا به [[بغداد]] و سپس به [[رم]] رفت؛ ولی سه روز بعد، طرفداران شاه موفق به اجرای [[کودتای ۲۸ مرداد]] و تسخیر ساختمان رادیو و سایر مراکز دولتی شدند. تنها پس از آن بود که شاه به ایران بازگشت. [[محمد مصدق|مصدق]] برکنار، زندانی و پس از پایان دوره زندان، به احمدآباد تبعید شد.<ref>{{پک|زبان=en|Milani|۲۰۰۸|ک=Eminent Persians|ص=۲۴۴}}</ref>
خط ۱۱۶:
یک سال پس از [[کودتای ۲۸ مرداد]]، با تلاش شاه [[قرارداد کنسرسیوم]] به امضاء رسید. بر اساس این قرارداد، [[کنسرسیوم]]ی از [[کارتل]]های [[نفت]]ی آمریکایی، [[بریتانیا]]یی، [[فرانسه|فرانسوی]] و [[هلند]]ی، [[انحصار]] استخراج و تولید نفت در سراسر خاک ایران را به دست آوردند. سهم درآمد ایران بر پایه ۵۰–۵۰ درنظر گرفته شد.<ref>{{پک|زبان=en|James Bamberg|۲۰۰۰|ص=۴۳}}</ref>
 
پس از بازگشت به قدرت، شاه مصمم شد تا از تکرار شرایطی مانند زمان مصدق جلوگیری کند. این کار با گذاشتن پا در جای پای پدر و نادیده گرفتن کارکردهای اساسی قانون اساسی مشروطهٔ سال ۱۳۸۵ قمری/۱۹۰۷–۱۹۰۶ میلادی همراه بود. در این قانون اساسی، هیئت دولتی پاسخگو به یک نهاد پارلمانی برآمده از یک انتخابات آزاد بود و قدرتی محدود برای شاه پیش‌بینی شده‌بود و از [[آزادی بیان]] و [[آزادی مطبوعات|مطبوعات]] جز در موارد محدودی حمایت می‌شد.<ref name="ReferenceL">{{پک|زبان=en|Keddie|۲۰۰6|ک=Modern Iran|ص=135}}</ref> در سال ۱۹۵۴ انتخابات مجلس هجدهم به صورت کنترل شده‌ای و با کاندیداهایی دست‌چین شده برگزار شد. در این مجلس، به مانند مجلس‌های بعدی، تنها وفاداران به شاه توانستند به مجلس راه یابند. در سال ۱۹۵۵، شاه [[اردشیر زاهدی|زاهدی]] (که آمریکایی‌ها او را مرد قدرتمند واقعی ایران می‌دانستند) از نخست‌وزیری برکنار نمود و خود به حکمران بلامنازع ایران تبدیل شد.<ref>{{پک|زبان=en|Keddie|۲۰۰6|ک=Modern nameIran|ص="ReferenceL"135}}</ref> برنامه اول توسعه اقتصاد سال ۱۹۴۹ به علت نبود درآمدهای نفتی در دوران ملی شدن نفت عقیم ماند. اما در طی برنامه دوم توسعه اقتصادی بین سال‌های ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۲ میلادی پروژه‌های متعدد برق-آبی به اجرا درآمد که بخشی از این موفقیت بخاطر کشف میادین جدید نفتی در حوالی [[قم]] در سال ۱۹۵۶ بود.<ref name="ReferenceM">{{پک|زبان=en|Roger Savory |۱۹۹۳|صص=۴۴۷–۴۴۸}}</ref> از سال ۱۹۵۷ ایران اولین سری قراردادهای نفتی برپایه مشارکت را با شرکت‌های خارجی منعقد کرد. این نوع قراردادها از نظر روانی برای ایرانیان راضی‌کننده‌تر بود تا قراردادهای قبلی با شرکت نفت ایران-انگلیس که براساس درصد از سود<ref group="یادداشت">Royalties</ref> بود.<ref>{{پک|زبان=en|Roger nameSavory |۱۹۹۳|صص="ReferenceM"۴۴۷–۴۴۸}}</ref>
 
در سال ۱۹۵۷ میلادی شاه به این نتیجه رسید که اوضاع داخلی ایران، به آرامش نسبی کافی رسیده‌است که فعالیت‌های سیاسی در حد محدودی مجاز باشد. در این سال وضعیت [[حکومت نظامی]] لغو شد. شاه تلاشی جدید در جهت تشکیل سیستم پارلمانی به سبک غربی کرد. او دو حزب «ساختگی» با نام‌های [[حزب ملّیون|ملّیون]] و یک حزب مخالف «وفادار» به نام [[حزب مردم|مردم]] تشکیل داد. اما این تلاش موفقیت‌آمیز نبود. در آن زمان اعتراضات به تقلب در انتخابات مجلس بیستم باعث شد که شاه این مجلس را منحل کند.<ref>{{پک|زبان=en|Roger Savory name|۱۹۹۳|صص="ReferenceM"۴۴۷–۴۴۸}}</ref>
 
زمستان ۱۳۳۳، [[دانشگاه کلمبیا]] در [[نیویورک (شهر)|نیویورک]] به محمدرضا پهلوی [[مدرک افتخاری|دکترای افتخاری]] [[علم حقوق|حقوق]] داد.<ref>{{پک|زبان=en|Edward S. Herman|۲۰۰۷}}</ref> شاه متقاعد شده بود که از دید مردم ایران او رهبری قدرتمند و محبوب است. او خود را رهبری عادل می‌دانست که ۹۹٪ مردم ایران پشتیبان برنامه‌های او برای توسعه ایران هستند.<ref>{{پک|زبان=en|Saikal|۲۰۰۸|ک=Irnian Foreign Policy|ص=۳}}</ref> با این‌حال سازمان اطلاعات و امنیت کشور ([[ساواک]]) تحت فرمان شاه تشکیل شد و وظیفه امنیت داخلی را به‌عهده گرفت<ref>{{پک|زبان=en|Roger Savory name|۱۹۹۳|صص="ReferenceM"۴۴۷–۴۴۸}}</ref> و در عمل به سرکوب مخالفان داخلی پرداخت.<ref>{{پک|زبان=en|Jonathan White|۲۰۱۲|ص=۲۸۱}}</ref>
 
سقوط نظام‌های سلطنتی در کشورهای [[مصر]] و [[عراق]] در دهه پنجاه میلادی شاه را بیمناک نمود؛ ولی تا سال ۱۹۵۸ شاه موفق شد که تمام قدرت در ایران را در مشت خود بگیرد. نخست‌وزیران اکنون موظف بودند که مستقیماً به او گزارش بدهند. در این زمان، شاه در ملاقاتی با کابینه گفت که او «سرچشمه قدرت در کشور» است و جزئیات وقایع در تمام [[سازمان دولتی]] باید به اطلاع او رسانده شود.<ref>{{پک|زبان=en|Milani|۲۰۱۱|ک=The Shah|ص=11-1 to 11-4}}</ref> bv در سال ۱۹۵۸ سیاست‌گذاران آمریکا، بسیار نگران سطح نارضایتی در [[طبقه متوسط]] ایران بودند و وقوع یک [[انقلاب]] یا [[کودتا|کودتای نظامی]] را در این زمان پیش‌بینی می‌کردند. آمریکا به این نتیجه رسید که باید در این مقطع زمانی از شاه حمایت نمود، اما باید هم‌زمان تمام تلاش‌ها را برای تشویق شاه برای انجام اصلاحات ضروری به کار برد.<ref>{{پک|زبان=en|Milani|۲۰۱۱|ک=The Shah|ص=15-1 to 11-15}}</ref>
خط ۱۳۲:
[[پرونده:Azemat e bazyafteh - entesharat e universal cover book.jpg|250px|بندانگشتی|چپ|جلد کتاب «عظمت بازیافته» (انتشارات یونیورسال، ۱۳۵۵ شمسی) قصه‌ای است تصویری (کامیک بوک) برای کودکان و نوجوانان که تاریخ معاصر ایران را از شهریور ۱۳۲۰ تا سال ۱۳۵۵ بنا بر روایت رسمی حکومت وقت و بر محور زندگی محمدرضا پهلوی نشان می‌دهد. تصویرگر کتاب طراحی بلژیکی به نام ''[[دینو آتاناسیو]]'' است.]]
 
فشار آمریکا بر شاه برای آغاز اصلاحات در ایران، از ۳ سال پایانی ریاست‌جمهوری [[آیزنهاور]] شروع شد.<ref>{{پک|زبان=en|Milani|۲۰۱۱|ک=The Shah|ص=13-16}}</ref> هر چند شاه از زمان رسیدن به سلطنت در مورد ضرورت اصلاحات اراضی سخن می‌راند.<ref name="ReferenceN">{{پک|زبان=en|Milani|۲۰۱۱|ک=The Shah|ص=13-45}}</ref> به گفته [[عباس میلانی]]، نشانه‌های مخدوش شدن چهره شاه و قدرت مخالفان در شکل دادن [[افکار عمومی]] را این زمان می‌توان دید. برخلاف سابقه طولانی طرح ایده‌های شاه برای اصلاحات اراضی، افکار عمومی در این زمان چنین می‌پنداشت که این اصلاحات با «دستور» آمریکا شروع شده‌است.<ref>{{پک|زبان=en|Milani|۲۰۱۱|ک=The nameShah|ص="ReferenceN"13-45}}</ref> به گفته سعید رهنما و سهراب بهداد، در سال ۱۳۴۱ شاه تحت فشار [[جان اف. کندی|کندی]]،<ref name="ReferenceO">{{پک|زبان=en|Saeed Rahnema|Sohrab Behdad|۱۹۹۶|ص=۲۶}}</ref> و با کمک دو نخست وزیر قابل به نام‌های [[علی امینی]] و [[اسدالله علم]] و وزیر کشاورزی [[حسن ارسنجانی]]<ref name="ReferenceP">{{پک|زبان=en|Roger Savory|۱۹۹۳|ص=۴۴۸}}</ref> مجموعه‌ای از اصلاحات [[اقتصاد]]ی-[[جامعه‌شناسی|اجتماعی]] را با عنوان «''انقلاب سفید''» یا «''انقلاب شاه و ملت''» به اجرا گذاشت. این مجموعه در ابتدا شامل [[اصلاحات ارضی]] و چهار اصل دیگر بود<ref>{{پک|زبان=en|Saeed nameRahnema|Sohrab Behdad|۱۹۹۶|ص="ReferenceO"۲۶}}</ref> که بعدها به نوزده اصل افزایش یافت.<ref name="ReferenceQ">{{پک|زبان=en|Saeed Rahnema|Sohrab Behdad|۱۹۹۶|ص=۲۴–۲۵}}</ref>
 
مخالفان اصلی برنامه‌های اصلاحی شاه دو گروه قدرتمند بودند: [[جبهه ملی ایران|جبهه ملی]] از سویی و طبقه مذهبی و متحدانشان در بازار از سوی دیگر. جبهه ملی در اعلامیه‌ای در ۱۱ نوامبر ۱۹۶۱ (۲۰ آبان ۱۳۴۰) انقلاب سفید را «بازگشت به استبداد» دانست. علما نیز مخالف افزایش قدرت شاه، اصلاحات اراضی و اعطای حقوق مدنی به زنان بودند.<ref>{{پک|زبان=en|Roger nameSavory|۱۹۹۳|ص="ReferenceP"۴۴۸}}</ref> در فوریه ٬۱۹۶۰ [[سید حسین طباطبایی بروجردی|حسین بروجردی]]، مرجع تقلید بانفوذ شیعه، فتوایی مبنی بر حرام بودن تصرف اراضی صادر نمود. در ۵ ژوئن ۱۹۶۳ (۱۵ خرداد ۱۳۴۲) علما تظاهرات خشونت‌آمیزی را در تهران ترتیب دادند که توسط نیروهای امنیتی سرکوب شد. [[سید روح‌الله خمینی|روح‌الله خمینی]] دستگیر شد<ref>{{پک|زبان=en|Roger nameSavory|۱۹۹۳|ص="ReferenceP"۴۴۸}}</ref> و مدتی را در زندان گذراند. خمینی سال بعد به ترکیه و سپس به عراق تبعید شد.<ref>{{پک|زبان=en|Amirarjomand|۱۹۸۹|ص=۸۶}}</ref>
 
شاه گمان داشت که با اجرای اصلاحات ارضی، نه‌تنها حمایت آمریکا را به دست خواهد آورد، بلکه با از میان برداشتن [[نظام ارباب رعیت]]ی، [[دهقان]]ان را نیز به جمع حامیان خود خواهد افزود.<ref>{{پک|زبان=en|Saeed Rahnema|Sohrab nameBehdad|۱۹۹۶|ص="ReferenceQ"۲۴–۲۵}}</ref> هدف رسمی این بود که ایران تا پایان [[سده ۲۰ (میلادی)|قرن بیستم]] در بین مدرن‌ترین کشورهای جهان قرار داشته باشد.<ref>{{پک|زبان=en|Mohammad Jalal Abbasi|۲۰۰۹|ص=۲۱}}</ref>
 
در عمل، انقلاب سفید شاه، به نتیجه مطلوب شاه نرسید.<ref>{{پک|زبان=en|William Dorman|۱۹۸۷|ص=۱۱۳}}</ref> شاه انقلاب سفید خود را به «بزرگترین نمایش تبلیغاتی که دنیا تاکنون دیده بود» تبدیل کرد.<ref>{{پک|زبان=en|William Dorman|۱۹۸۷|ص=۱۱۸}}</ref> انجام این اصلاحات، نظام تولید ثروت [[اشراف‌سالاری|طبقه اشراف]] را که از متحدان شاه بودند، دگرگون کرد. از سوی دیگر انقلاب سفید، شکاف میان مذهبی‌ها با شاه را گسترده کرد.<ref>{{پک|زبان=en|Heather Lehr Wagner|۲۰۱۰|ص=۴۲}}</ref> از میان اصل‌های انقلاب سفید، اصلی که بیش از بقیه موجب تحریک و موضع‌گیری مخالفان [[دین|مذهبی]] گردید، اصل [[حق رأی زنان]] بود.<ref>{{پک|زبان=en|Saeed Rahnema|Sohrab Behdad|۱۹۹۶|ص=۳۵–۳۶}}</ref> در یک گزارش [[سیا|سازمان سیا]] آمده‌است که هر روز ایرانیان بیشتر و بیشتری اصلاحات موجود در این برنامه را رد می‌کنند.<ref>{{پک|زبان=en|Douglas Little|۲۰۰۸|ص=۲۲۴}}</ref>
خط ۱۵۶:
در سال ۱۳۵۱، یعنی در خاتمه برنامه عمرانی چهارم، به گزارش سفارت آمریکا در ایران کشور دچار [[تورم]] فزاینده شده است و قیمت مواد غذایی که سبد غذایی مردم فقیر و متوسط را تشکیل می دهد، تا دو برابر افزایش یافته اما دستمزدها متناسب با آن رشد نکرده است. کارشناسان سازمان برنامه به محدودیت های رشد و نیز تورم و نابرابری توزیع درآمد آگاه بودند و لذا در برنامه عمرانی پنجم بر رشد تحصیلات، خدمات بهداشتی، اصلاح توزیع درآمد، ثبات قیمت ها، جذب جوانان جویای کار و افزایش رفاه اجتماعی تمرکز کردند. این کار به قیمت توقف پروژه های عمرانی بزرگ و سرمایه بر بود. این طرح در کنفرانسی در شهریور ۱۳۵۱ ارائه شد و شاه آن را مشروط به عدم کاهش هزینه های نظامی پذیرفت. اما پس از بروز [[جنگ یوم کیپور|جنگ یوم کیپور یا جنگ اعراب و اسرائیل ۱۹۷۳|جنگ اعراب و اسرائیل]] قیمت نفت ناگهان افزایش یافت. لذا در آغاز سال ۱۳۵۳، شاه تصمیم به تطبیق هزینه های عمومی با سطح جدید درآمدهای نفتی کرد و در نتیجه، برنامه عمرانی پنجم بازنویسی شد و وزرا مشتاق به تأمین سرمایه های کلان برای پروژه های عمرانی بزرگی بودند که سال ۱۳۵۱ متوقف شده بود. آنها با دور زدن سازمان برنامه و نخست وزیر، مستقیما نزد شاه رفته و برای تأمین مالی پروژه های خود مجوز گرفتند. وزرا خواهان برنامه توسعه ای با چهار برابر حجم سرمایه گذاری بودند که [[عبدالمجید مجیدی]]، رئیس سازمان برنامه، مخالف آن بود. نهایتا، [[فریدون هویدا]]، قادر به اتخاذ موضع میان آنها نشد و سه سناریو را تدوین کرد و به شاه ارائه داد. در کنفرانس رامسر در مرداد ۱۳۵۳ به ریاست شاه، حجم اعتبارات برنامه برای سه سال و نیم باقی مانده از ۳۵٫۷ به ۶۸ میلیارد دلار می رسد و بخش کوچکی از آن به دغدغه های سازمان برنامه اختصاص می یابد. به نوشته بایندر، در خصوص نقش شاه در کنفرانس رامسر دو تصویر متفاوت ارائه شده است. در تصویری که وفاداران حکومت پهلوی نظیر مجیدی ارائه داده اند، شاه جانب ملاحظات سازمان برنامه را گرفته است و در تصویر منتقدان وی بر رشد سریع بدون توجه به ملاحظات آن، تأکید داشته است. این تصمیمات سبب شد که تورم کشورهای صادرکننده محصولات به اقتصاد ایران تحمیل شود و نیز پایانه های ورودی کشور یارای ورود این حجم واردات را نداشته باشد. در نهایت، اجرای این برنامه منجر به بروز [[بیماری هلندی]] در اقتصاد ایران می شود، که البته هنوز به لحاظ نظری توسط اقتصاددانان صورتبندی نشده بود. ورود ثروت بادآورده نفتی به اقتصاد و افزایش فزاینده هزینه های حکومت، منجر به یک تورم شدید و کاهش تولیدات کارخانه ها گشت. در نتیجه دولت [[جمشید آموزگار]] در سال ۱۳۵۶ مجبور به اتخاذ سیاست [[ریاضت اقتصادی]] شد. این وضعیت منجر به بروز نارضایتی عمومی شد که راه را برای انقلاب هموار کرد.<ref>{{پک|Bayandor|2018|ک=The Shah, the Islamic Revolution and the United States|ص=94-96}}</ref>
 
 
از سال ۱۹۷۲ فعالیت‌های تروریستی شدت می‌گیرد و ایران در وضعیت «حلقه نفرت» [[فرانتس فانون]] گیر می‌افتد: ترور، ضد ترور، خشونت، خشونت متقابل. خشونت افزاینده برخورد نیروهای امنیتی باعث انتقاد [[کمیسیون بین‌المللی قضات]] در سال ۱۹۷۲ و سازمان عفو بین‌الملل در سال ۱۹۷۴ می‌شود. در سال ۱۹۷۵ [[کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد]] در حدی بهبود یافته‌است که نیازی به عکس‌العملی در مورد ایران نیست.<ref>{{پک|زبان=en|Roger nameSavory|۱۹۹۳|ص="ReferenceP"۴۴۸}}</ref>
 
=== ارتش ===
[[پرونده:Aerobatic team and Shah.jpg|200px|بندانگشتی|چپ|بازدید شاه از [[تاج طلایی|تیم آکروجت تاج طلایی]] [[نیروی هوایی شاهنشاهی]]]]
شاه یکی از پرزرق‌وبرق‌ترین [[ارتش]]های جهان را در ایران ایجاد کرده بود.<ref>{{پک|زبان=en|Richard W. Cottam|۱۹۸۸|ص=۱۴۳}}</ref> بخش زیادی از درآمد نفتی کشور به تجهیز ارتش اختصاص می‌یافت. به‌طوری‌که سفرهای متعدد به انگلیس و دیگر کشورهای قدرتمند می‌کرد و پس از ایجاد رابطه دوستانه با آن‌ها، به خرید تجهیزات نظامی می‌پرداخت.<ref name="ReferenceR">{{پک|زبان=en|Ann Gillespie|۱۹۹۵|ص=۱۹۱}}</ref> حتی حامیانی مانند [[تیمسار]] [[دوایت آیزنهاور]]، نگرانی خود را از پرداختن بیش‌از حد شاه به بودجه نظامی، پنهان نمی‌کردند. او در یک [[تلگراف]] محرمانه، شاه را دارای «وسواس نظامی» توصیف کرده‌است.<ref>{{پک|زبان=en|Hilton L. Root|۲۰۰۸|ص=۲۴۳}}</ref>
{{نقل قول|شاه، که خود را یک نابغه نظامی می‌داند. احساس می‌کند که کشورش توان نظامی کافی برای دفاع از خود نداشته، یا، مردم ایران وجود چنین قدرتی را در ارتش باور ندارند. او گمان می‌کند که به تسلیحات مدرن بیشتری برای نمایش نیاز دارد.}}
 
سطر ۱۶۷ ⟵ ۱۶۸:
با آغاز سلطنت شاه جوان در ۱۳۲۰، احزاب شروع به شکل‌گیری کردند. تا پیش از واقعه ترور دانشگاه تهران، [[حزب توده ایران]]، موفق‌ترین حزب از میان احزاب بود. پس از این ترور، حزب توده ایران غیرقانونی اعلام شد. با وقوع [[کودتای ۲۸ مرداد]] ۱۳۳۲، فعالیت احزاب [[ملی‌گرایی|ملی‌گرا]] نیز ممنوع شد. در سال ۱۳۳۶ شاه به این نتیجه رسید که برای پایداری حکومت خود، نیاز به دو حزب دارد. او [[منوچهر اقبال]] و [[اسدالله علم]] را مأمور تشکیل دو حزب (در ظاهر مخالف) کرد؛ ولی این دو حزب، در خارج از مجلس نفوذی نداشتند. سرانجام مجادله همین دو حزب با یکدیگر بر سر [[تقلب انتخاباتی]]، باعث شد که شاه از احزاب خود ساخته نیز ناامید شود<ref>{{پک|زبان=en|Kenneth Janda|۱۹۸۰|ص=۸۶۱}}</ref> و در سال ۱۳۵۳، [[حزب رستاخیز]] را به عنوان تنها حزب قانونی کشور ایجاد کند. او اعلام کرد که «هرکسی مایل نیست به این حزب بپیوندد، باید کشور را ترک کند».<ref>{{پک|زبان=en|Touraj Daryaee|۲۰۱۲|ص=۳۶۱}}</ref>
 
شاه [[دموکراسی|مردم‌سالاری]] را برای ایران تجویز نمی‌کرد و آن را یک مانع در برابر توسعه می‌دانست. او اعتقاد داشت که یک حکومت [[استبداد]]ی مانند حکومت پدرش برای کشور مفیدتر است.<ref>{{پک|زبان=en| nameMostafa Elm|۱۹۹۲||ص="ReferenceJ"۵۱}}</ref> شاه حداقل در ۱۶ سال پایانی پادشاهی‌اش، تصمیم‌گیرنده نهایی برای تمام تصمیمات کلیدی کشور بود.<ref name="ReferenceS">{{پک|زبان=en|Milani|۲۰۱۱|ک=The Shah|ص=۴۰۸}}</ref>
 
=== سیاست خارجی ===
سطر ۱۷۴ ⟵ ۱۷۵:
[[پرونده:Jimmyn Carter with King Hussein of Jordan, the Shah of Iran and Shahbanou of Iran. - NARA - 177332.tif|بندانگشتی|200px|شاه در سفرش به آمریکا در سال ۱۹۷۷، در کنار [[ملک حسین]]، شاه [[اردن]] و [[جیمی کارتر]]، [[رئیس‌جمهور آمریکا]]]]
 
زمانی که محمدرضا پهلوی به پادشاهی رسید، [[اشغال ایران در جنگ جهانی دوم|ایران در اشغال نیروهای شوروی و انگلستان]] بود. این اشغال تا سال ۱۹۴۶ طول کشید. پس از خروج این نیروها ایران در تلاش برای بازیابی مجدد استقلال خود بود. در این دوران شاه قادر نبود که سیاست خارجی هماهنگی را دنبال کند.<ref name="ReferenceT">{{پک|زبان=en|Saikal|۲۰۰۸|ک=Irnian Foreign Policy|ص=۴۲۶}}</ref> شاه در این سال‌ها تلاش کرد تا روابط مستحکمی را با [[جهان غرب|غرب]] پایه‌گذاری کند.<ref>{{پک|زبان=en| Spencer Tucker|۲۰۱۰||ص=۵۶۸}}</ref> بریتانیا که مایل بود به جای گفتگو با یک مجلس و یک هیئت دولت، با یک فرد معامله کند و آمریکا که معتقد بود وجود یک ایران استبدادی در نزدیکی مرزهای شوروی، امنیت آنان را بیشتر تأمین می‌کند<ref>{{پک|زبان=en| nameMostafa Elm|۱۹۹۲||ص="ReferenceJ"۵۱}}</ref> و مایل بود که قدرت شاه در ایران افزایش یابد.<ref name="ReferenceC"/> بازگشت شاه به سلطنت پس از [[ملی شدن صنعت نفت]] با کمک و حمایت آمریکا بود؛ بنابراین وابستگی شاه به آمریکا عامل تعیین‌کننده در [[سیاست خارجی]] او از این زمان به بعد بود.<ref>{{پک|زبان=en|Saikal|۲۰۰۸|ک=Irnian nameForeign Policy|ص="ReferenceT"۴۲۶}}</ref> در این سال‌ها، شاه بارها آشکارا در جبهه بلوک غرب و در مقابل بلوک شرق و حتی کشورهای [[جهان سوم]] متعلق به [[جنبش عدم تعهد]] قرار گرفت. او به آمریکا اجازه داد تا شبکهٔ جاسوسی در مرزهای ایران برپا کند. به [[پیمان سنتو]] ملحق شد. با جنبش [[پان‌عرب]] [[جمال عبدالناصر|ناصر]] مخالف نمود و حتی در حین جنگ ۱۹۶۷ اعراب و اسراییل، اسراییل را بطور [[دو فاکتو]] به رسمیت شناخت و در این منازعه، طرف اسراییل را گرفت و بر ضد فلسطینیان بود. یا در زمانی که اکثریت جهان سوم خواستار بایکوت [[آفریقای جنوبی]] بخاطر سیاست‌های [[نژادپرستی|نژادپرستانه]] [[آپارتاید]] بود، شاه به آفریقای جنوبی نفت می‌فروخت.<ref>{{پک|زبان=en|Abrahamian|۲۰۱۳|ک=The Coup|ص=217}}</ref>
 
از اواسط دهه چهل، شاه برای کاستن از وابستگی‌های سیاسی و فنی به غرب، روابطش با شوروی را بهبود بخشید. به دنبال سفر شاه به [[مسکو]] در سال ۱۳۴۳ خورشیدی، مناسبات اقتصادی و سیاسی جدیدی با شوروی شکل گرفت. این بهبودی روابط علاوه بر سود اقتصادی، موقعیت و قدرت چانه‌زنی شاه را در مقابل غرب، رقیبان منطقه‌ای مانند عراق و [[جمال عبدالناصر]] و نیروهای مخالف داخلی بالا برد.<ref>{{پک|زبان=en|Saikal|۲۰۰۹|ک=The rise and fall of the shah|ص=۹۴–۹۶}}</ref>
 
محمدرضا توانست از اهرم نفت و اوپک استفاده برده و عملاً در آغاز دهه پنجاه توانست به عنوان یک قدرت نفتی و منطقه‌ای حتی با متحدان غربی خود بر سر منافع ایران چانه‌زنی کند. اما با همه این تلاش‌ها، شاه هیچگاه نتوانست از سایه اشغال ایران در سال‌های آغازین سلطنت و وابستگی‌اش به آمریکا بیرون بیاید. بگفته امین صیقل اکثریت مردم ایران همیشه او را «دست‌نشانده آمریکا» می‌دانستند. پس از خروج بریتانیا از [[خلیج فارس]]، شاه نقش «ژاندارم منطقه» را بر عهده گرفت.<ref name="ReferenceU">{{پک|زبان=en|Saikal|۲۰۰۸|ک=Irnian Foreign Policy|ص=۲۰۴–۲۰۸}}</ref>
 
او حاکمیت نظامی ایران را بر [[مناقشه جزایر سه‌گانه ایرانی در خلیج‌فارس|جزایر سه‌گانه]] اعمال کرد<ref>{{پک|زبان=en|Farhang Mehr|۱۹۹۷|ص=۵۳–۵۴}}</ref> و در عوض، از ادعای حاکمیت بر [[بحرین]] دست برداشت.<ref>{{پک|زبان=en|Ann Gillespie|۲۰۰۲|ص=۴۷}}</ref> [[سازمان پیمان مرکزی|پیمان بغداد]] (بعدها [[سازمان پیمان مرکزی|پیمان سنتو]]) میان کشورهای [[ایران]]، [[عراق]]، [[ترکیه]] و [[پاکستان]] منعقد شد.<ref>{{پک|زبان=en|Ruud van Dijk|۲۰۰۸|ص=۵۷}}</ref> شاه از موضع قدرت [[پیمان‌نامه ۱۹۷۵ الجزایر|پیمان الجزایر]] را امضاء کرد و به اختلافات مرزی با عراق خاتمه داد.<ref>{{پک|زبان=en|Jasim Abdulghani|۱۹۸۴|ص=۱۵۲–۱۵۸}}</ref>
 
این هم‌زمان با «[[دکترین نیکسون]]» پس از جنگ‌های [[هندوچین]] بود که آمریکا سعی داشت در سیستم دو قطبی دوران [[جنگ سرد]] از طریق قدرت‌های منطقه‌ای منافع آمریکا را تأمین کند. آمریکا به ایران به چشم یکی از این [[فدرت منطقه‌ای|قدرت‌های منطقه‌ای]] می‌نگریست. به دنبال این نظام جدید بین‌المللی و نقش جدید ایران، شاه در این زمان درصدد افزایش قدرت نظامی و صنعتی خود برآمد.<ref>{{پک|زبان=en|Saikal|۲۰۰۸|ک=Irnian Foreign namePolicy|ص="ReferenceR"۲۰۴–۲۰۸}}</ref><ref>{{پک|زبان=en|Ann nameGillespie|۱۹۹۵|ص="ReferenceU"۱۹۱}}</ref><ref>{{پک|زبان=en| Faisal bin Salman Al-Saud|۲۰۰۳|ص=۵۷–۶۰}}</ref> سرمایه‌های غیرمالی ایران جوابگوی برنامه‌های شاه نبود و شاه دوباره هرچه بیشتر از نظر فنی و نظامی به آمریکا وابسته می‌شد. در آن زمان سیل مستشاران آمریکایی وارد ایران شد که باعث برانگیخته شدن حساسیت‌های منفی مردم ایران شد. حتی با روی کار آمدن [[جیمی کارتر]] [[حزب دموکرات آمریکا|دموکرات]] در آمریکا، تغییری در ماهیت سیاست آمریکا و «دکترین نیکسون» به وجود نیامد. با وجود تأکید کارتر بر مسئله [[حقوق بشر]] و کنترل فروش سلاح به متحدین غیرغربی آمریکا، کارتر از رهبری و سیاست‌های شاه حمایت می‌کرد و [[جزیره ثبات|او را به عنوان یک «رهبر بزرگ» ستایش می‌کرد]].<ref>{{پک|زبان=en|Saikal|۲۰۰۹|ک=The rise and fall of the shah|ص=۲۰۴–۲۰۸}}</ref>
 
== حکومت ==
سطر ۲۰۴ ⟵ ۲۰۵:
 
=== شروع سقوط شاه ===
سقوط قیمت نفت در میانه سال ۱۹۷۵ باعث سقوط اقتصادی، [[تورم]] فزاینده در سال‌های ۱۹۷۵ تا ۷۷ شد و نارضایتی عمومی را باعث شد. فرار سرمایه‌ها از ایران آغاز شد. همزمان، سه قشری مهمی که انقلاب مشروطه را باعث شده‌بودند -روشنفکران، بازاریان و علما- به‌طور فزاینده‌ای با نظام بیگانه می‌شدند.<ref name="ReferenceV">{{پک|زبان=en|Roger Savory |۱۹۹۳|صص=۴۵۰}}</ref>
 
زنجیره‌ای از اقدامات نسنجیده شاه از سال ۱۳۵۴ علیه علما باعث شد تا آن‌ها، نیروهای انقلابی برای سرنگونی شاه را به حرکت در بیاورند. از جمله این اقدامات، موارد زیر را می‌توان برشمرد: تخریب بازار قدیمی اطراف مشهد، اعلام [[گاه‌شماری شاهنشاهی|تقویم شاهنشاهی]] به جای تقویم هجری، موافقت با طرح‌های کاهش بودجه [[جمشید آموزگار]] برای لغو یارانه که نخست‌وزیر قبلی [[امیرعباس هویدا|هویدا]] از سال ۱۹۶۵/ ۱۳۴۴ به روحانیان می‌پرداخت (یارانه‌ای که به‌خاطر جبران کاهش درآمدهای حاصل از [[وقف]]، حاصل از اجرای فاز دوم [[اصلاحات ارضی]] به روحانیون پرداخت می‌شد)، آخرین از این سری اقدامات، انتشار مقاله توهین‌آمیزی با عنوان ''[[ایران و استعمار سرخ و سیاه]]'' در [[روزنامه اطلاعات|روزنامه نیمه‌رسمی اطلاعات]] به تاریخ هفت ژانویه ۱۹۷۸ (۱۷ دی ۱۳۵۶) علیه خمینی بود. مقاله‌ای که گفته می‌شود توسط [[وزارت فرهنگ|وزارت اطلاعات]] تهیه شده‌بود. تظاهرات خشونت‌آمیز طلاب قم سرکوب شد و تلفات جانی به همراه داشت. از این زمان نهضت انقلابی-اسلامی خمینی آغاز شد و زنجیره‌ای از اعتراضات در دوره‌های چهل روزه (به تقلید از سنت عزاداری در شیعه) شکل گرفت.<ref>{{پک|زبان=en|Roger nameSavory |۱۹۹۳|صص="ReferenceV"۴۵۰}}</ref> خمینی در یک مصاحبه در ۹ می سال ۱۹۷۸ (۱۹ اردیبهشت ۱۳۵۷) با [[لو موند|روزنامه لوموند]]، سرنگونی و برچینی رژیم پهلوی و قانون اساسی ایران را خواستار شد. اکنون خمینی مطمئن از پیروزی، به‌طور پیوسته عبارت «زمانی که ما به قدرت رسیدیم» را تکرار می‌کرد.<ref>{{پک|زبان=en|Roger nameSavory |۱۹۹۳|صص="ReferenceV"۴۵۰}}</ref>
 
=== انقلاب ۱۳۵۷ ===
[[پرونده:Statue of Shah Revolution.jpg|بندانگشتی|دانشجویان انقلابی [[دانشگاه تهران]] در حال کندن مجسمه شاه]]
دلایل متعدد و متفاوتی برای شکست شاه در برابر انقلاب ایران ارائه شده‌است. [[سعید امیرارجمند]] نارضایتی و به وجود آمدن [[بیگانه‌ستیزی|تمایلات ضدخارجی]] به‌خاطر وابستگی رژیم شاه به آمریکا و حضور وسیع نیروهای آمریکایی و اروپایی در ساختار اقتصاد و ارتش را از محرک‌های اعتراضات می‌داند. همچنین او به وجود آمدن یک ساختار متمرکز سلطنتی در ایران را عاملی می‌داند که تمام نارضایتی‌ها را بسوی یک شخص هدایت نمود. نبود [[تکثرگرایی|پلورالیسم]] که در عصر مدرن نظام سلطنتی را شکننده‌ترین ساختار در میان ساختارهای موجود می‌کند نیز از دیگر عوامل این اتفاق است.<ref name="ReferenceW">{{پک|زبان=en|Amirarjomand|۱۹۸۸|ص=۱۸۹–۱۹۲}}</ref> ولی نقش خود شاه نیز در این میان مهم بود.<ref>{{پک|زبان=en|Martin S. Kramer|۱۹۹۱|ص=۱۵}}</ref>
 
شاه در دو سال آخر سلطنتش، اشتباه‌ترین تصمیمات دوره حکومت خود را گرفت. زمانی که باید خود را قدرتمند نشان می‌داد از خود ضعف نشان داد و زمانی تظاهر به قدرت می‌کرد که نشانه‌ای از قدرت در او وجود نداشت. دلیل این اشتباهات تصمیم‌گیری مجموعه‌ای از عوامل شخصی و سیاسی بود. عواملی که ریشه در شخصیت متزلزل شاه در آن زمان خاص داشت.<ref>{{پک|زبان=en|Milani|۲۰۱۱|ک=The Shah|ص=۳۸۵}}</ref> او هر روز کمتر و کمتر خود را درگیر امور روزانه کشور می‌کرد.<ref>{{پک|زبان=en|Milani|۲۰۱۱|ک=The Shah|ص=۳۸۸}}</ref> به گفته ماروین زونیس، زمانی که انقلاب آغاز شد شاه همه عوامل خارجی که برای سال‌ها سرچشمه‌های حمایت روانی از شخصیت او را تشکیل می‌دادند، از دست داده بود.<ref>{{پک|زبان=en|Martin S. Kramer|۱۹۹۱|ص=۱۵–۱۶}}</ref>
 
در بین [[دهه ۱۳۴۰|دهه چهل]] و [[دهه ۱۳۵۰|پنجاه شمسی]]، [[اقتصاد ایران]] به سرعت رشد نمود و این باعث افزایش خودبزرگ‌بینی شاه شده بود. گزارشی از سازمان سیا عنوان می‌کند که شاه خود را «دارای یک مأموریت الهی» برای اداره کشورش می‌داند. به دنبال این پیشرفت شاه سیاست‌های سختی علیه نیروهای چپ‌گرا و میانه‌رو پیش گرفت. او معتقد بود که روحانیت (به غیر از طرفداران خمینی) متحدان مورد اعتماد او در جنگ علیه [[کمونیسم]] و [[ملی‌گرایی]] [[سکولار]] در ایران است. این سیاست به روحانیت ایران فرصت داد تا شبکه‌ای انحصاری در میان مردم به وجود بیاورند.<ref name="ReferenceX">{{پک|زبان=en|Milani|۲۰۱۱|ک=The Shah|ص=۳۷۷}}</ref> او در سال ۱۳۵۳ با تشکیل دادن [[حزب رستاخیز]] [[نظام تک‌حزبی]] را در ایران اعلام نمود. ایده‌ای که به سرعت به موضوعی برای مخالفت و تمسخر تبدیل شد. حتی [[امیرعباس هویدا]]، اولین دبیر کل حزب رستاخیز نیز (در محافل خصوصی) این ایده شاه را به تمسخر می‌گرفت.<ref>{{پک|زبان=en|Milani|۲۰۱۱|ک=The Shah|ص=۳۸۲}}</ref> شاه گمان می‌کرد (مانند آنچه در روزنامه‌های حکومتی نوشته می‌شد)، مردم اگر هم او را به عنوان رهبر کشور عاشقانه دوست ندارند، حداقل وی را تحسین می‌کنند. در طول ماه‌های آخر، شاه با دیدن تظاهرات میلیونی مردم علیه خود، این عامل روانی را از دست داد.<ref name="ReferenceY">{{پک|زبان=en|Martin S. Kramer|۱۹۹۱|ص=۷۱–۷۴}}</ref>
 
در یازدهم اردیبهشت ۱۳۵۴ پزشک شاه تشخیص داد که شاه مبتلا به [[سرطان]] [[غدد لنفاوی]]<ref group="یادداشت">Lymphocytic blood disease</ref> شده‌است. هر چند شاه این موضوع را برای ۳ سال حتی از [[فرح دیبا|فرح]] نیز پنهان کرده‌بود.<ref>{{پک|زبان=en|Milani|۲۰۱۱|ک=The Shah|ص=۳۷۰}}</ref> شاه که همواره و از کودکی گمان داشت به نوعی تحت حمایت خداوند و [[امامت|امامان شیعه]] است، زمانی که فهمید دچار بیماری سرطان شده‌است، اعتمادبه‌نفس ناشی از این سرچشمه روانی را نیز از دست داد.<ref>{{پک|زبان=en|Martin S. nameKramer|۱۹۹۱|ص="ReferenceY"۷۱–۷۴}}</ref>
 
شاه به درخواست‌های آمریکا برای استفاده از نفوذ خود در [[اوپک]] برای پایین آوردن قیمت نفت پاسخ منفی داد. این موضوع باعث شد تا آمریکا برای پایین آوردن قیمت نفت از او ناامید شده و دست به‌دامن عربستان سعودی شود.<ref>{{پک|زبان=en|Milani|۲۰۱۱|ک=The nameShah|ص="ReferenceX"۳۷۷}}</ref> از سوی دیگر کارتر فشارش بر روی شاه برای بهبود وضع دموکراسی در ایران را از سر گرفت.<ref>{{پک|زبان=en|Milani|۲۰۱۱|ک=The Shah|ص=۳۸۳}}</ref> مخالفان شاه این را به عنوان نشانه احتمالی پایان حمایت بی‌قیدوشرطی که شاه از واشینگتن در تمام این سال‌ها دریافت می‌کرد قلمداد نمودند.<ref>{{پک|زبان=en|Roger nameSavory |۱۹۹۳|صص="ReferenceV"۴۵۰}}</ref> صرف‌نظر از این‌که آیا شاه همچنان مورد حمایت غرب بود یا خیر، خود شاه احساس می‌کرد که دیگر مورد حمایت نزدیک‌ترین متحد خود یعنی ایالات متحده نیست. در واقع او آمریکا را نیز به عنوان حامی روانی خود، در کنار خود نمی‌دید.<ref>{{پک|زبان=en|Martin nameS. Kramer|۱۹۹۱|ص="ReferenceY"۷۱–۷۴}}</ref> شاه پس از سقوط، برداشته شدن حمایت غرب از حکومت خود را بزرگترین عامل سقوط خود عنوان می‌کرد و انگیزه‌های دموکراتیک مردم ایران را نفی می‌نمود.<ref>{{پک|زبان=en|Milani|۲۰۱۱|ک=The nameShah|ص="ReferenceX"۳۷۷}}</ref> به سبب باور ریشه‌دار شاه به [[نظریه توطئه]]، او در تحلیل‌های خود به دنبال دست‌های خارجی مسبب انقلاب بود و به‌طور مداوم از دریافت ریشه‌های واقعی و داخلی نارضایتی‌ها عاجز بود. سرانجام زمانی که احساس نمود آشتی با دشمنان قدرقدرت خارجی ممکن نیست، دلسرد و عصبی گردید و از اداره امور عاجز شد. در واقع اسناد آرشیوهای انگلیس و آمریکا نشان می‌دهد که تا پایان اکتبر ۱۹۷۸ سیاست این دو کشور بر حفظ نظام سلطنتی بود. تنها از اوایل نوامبر، دو کشور به دنبال راه حل‌های جایگزین حل بحران افتادند و از ایده خروج شاه از ایران حمایت نمودند. زیرا آن‌ها به این نتیجه رسیده بودند که شاه دیگر قدرت یا اراده‌ای برای رهبری ندارد.<ref>{{پک|زبان=en|Milani|۲۰۱۱|ک=The Shah|ص=20-1 to 20-26}}</ref>
 
از میان نزدیکان عاطفی شاه، [[ارنست پرون]] سال‌ها پیش درگذشته بود. [[اشرف پهلوی|اشرف]]، خواهر دوقلوی او که در نیویورک زندگی می‌کرد، از نظر انقلابیون چهره‌ای مخدوش‌تر از آن داشت که بتواند به ایران بازگردد و به تقویت روحیه شاه کمک کند؛ و از همه بدتر [[اسدالله علم]] تنها چند ماه قبل با بیماری سرطانی مشابه خود شاه، درگذشته بود؛ بنابراین سرچشمه‌های حمایت‌کننده روانی، یکی یکی او را ترک گفته بودند.<ref>{{پک|زبان=en|Martin S. nameKramer|۱۹۹۱|ص="ReferenceY"۷۱–۷۴}}</ref>
[[پرونده:Kennedy's welcome Shah of Iran to W. House digital file from original item.tif|250px|بندانگشتی|راست|خوشامدگویی کندی به شاه در سفر شاه به آمریکا در سال ۱۳۴۱ خورشیدی]]
شاه در ماه‌های آخر دچار تزلزل شخصیت، بلاتکلیفی و عدم توانایی تصمیم‌گیری به‌موقع شده بود.<ref>{{پک|زبان=en|Amirarjomand|۲۰۰۹|ص=}}</ref> تمام ارکان جامعه، حول شخص او شکل گرفته بود و با تزلزل شاه تمام این ارکان به هم ریخت. امیرارجمند به دستور شاه به ارتش (به خصوص بعد از [[کشتار ۱۷ شهریور|واقعه هفده شهریور]]) در مورد عدم سرکوب مردم اشاره می‌کند. دستور منع تیراندازی مستقیم ارتش به مردم (که منجر به پیروزی انقلاب با تلفاتی ناچیز شد) و همچنین وسواس شاه در چیدن و انتخاب فرماندهان ارتش به‌گونه‌ای که همیشه فرمانبردار او باشند، در نهایت منجر به این شد که در نبود یک شاه تصمیم گیرنده، فرماندهان ارتش فاقد قدرت تصمیم‌گیری باشند.<ref name>{{پک|زبان="ReferenceW"en|Amirarjomand|۱۹۸۸|ص=۱۸۹–۱۹۲}}</ref> سرانجام با بالا گرفتن اعتراضات، شاه در ۲۶ دی ۱۳۵۷ ایران را ترک کرد و در ۲۲ بهمن همان سال انقلاب ایران به پیروزی رسید.<ref>{{پک|زبان=en|Milani|۲۰۱۱|ک=The Shah|ص=۴۰۵–۴۳۴}}</ref>
 
در تحلیلی نهایی، شاه نتوانست به رویاهایش در مدرن‌سازی ایران برسد زیرا نتوانست ملتش را با خود همراه کند. او «ایزوله» شدن خودخواسته‌ای از مردمش را برگزید. این انزواء افسانه اتحاد شاه و مردم، براساس جذبه معنوی سلطنت را مخدوش و در پایان نابود ساخت.<ref name="ReferenceZ">{{پک|زبان=en|Roger Savory|۱۹۹۳|ص=۴۵۱}}</ref>
[[پرونده:Shah and Shahbanu leaving Iran, Mehrabad International Airport - 16 January 1979.jpg|بندانگشتی|محمدرضا و فرح پهلوی که نخست‌وزیر شاپور بختیار همراهشان است در فرودگاه مهرآباد، به هنگام خروج از ایران در ۲۶ دی ۱۳۵۷.]]
ساختار شاه‌محور قدرت در ارتش ایران و نبود آموزش کافی برای مواجهه با ناآرامی‌های مدنی نتیجه‌ای جز فاجعه و خون‌ریزی در پی نداشت. چندین و چند مورد تیراندازی ارتش به سوی مردم اتفاق افتاد که بدترین آن وقایع هفدهم شهریور بود. در این روز که بعدها به نام [[واقعه ۱۷ شهریور|جمعه سیاه]] معروف شد، هزاران نفر در [[میدان ژاله]] تهران برای یک تظاهرات مذهبی گرد آمدند. وقتی مردم حکومت نظامی را نادیده گرفتند، سربازان به سویشان آتش گشودند که در نتیجه آن بسیاری از مردم کشته یا به شکل وخیمی مجروح شدند. جمعه سیاه نقشی اساسی در [[رادیکال]]‌کردن جنبش‌های اعتراضی داشت. این کشتار فرصت هر گونه مصالحه را کاهش داد، به گونه‌ای که جمعه سیاه، به «نقطهٔ بی‌بازگشت انقلاب» معروف شد.<ref>{{پک|Milani|2000|ک=The Persian sphinx|زبان=en|ص=292-293}}</ref><ref>{{پک|Schweikart|2010|ک=Seven events that made America America|زبان=en|ص=}}</ref><ref>{{پک|Klüsener|2007|ک=The Iranian Revolution of 1978/1979|زبان=en|ص=12}}</ref><ref>{{پک|Neubauer|1999|ک=Cultural History After Foucault|زبان=en|ص=64}}</ref><ref>{{پک|Ende|Steinbach|2010|ک=Islam in the World Today|زبان=en|ص=264}}</ref><ref>{{پک|Lorentz|2010|ک=The A to Z of Iran|زبان=en|ص=63}}</ref><ref>{{پک|Esposito|1998|ک=Islam and politics|زبان=en|ص=212}}</ref>
سطر ۲۴۴ ⟵ ۲۴۵:
=== اقدامات صنعتی-اقتصادی شاه ===
{{اصلی|اقدامات محمدرضا پهلوی}}
محمدرضا شاه تمام وجهه و نظام پادشاهی خود را بر روی خارج ساختن ایران از رده [[کشورهای توسعه‌نیافته]] و وارد شدن به رده کشورهای تازه صنعتی‌شده مانند [[کره جنوبی]] خرج نمود. او تلاش می‌کرد تا ایران را به‌سوی «[[تمدن بزرگ]]» هدایت کند، اصطلاحی که در سال ۱۹۷۲ ابداع شد. [[توسعه اقتصادی]] یک استراتژی کلیدی در جهت نیل به این مقصود بود.<ref>{{پک|زبان=en|Roger Savory|۱۹۹۳|ص=۴۴۹}}</ref> این رضاشاه بود که سیستم آموزشی و قضایی سکولار به‌وجود آورد، اولین قدم‌ها به‌سوی بهبود آزادی و بهبود [[حقوق زنان]] را برداشت، زیرساخت‌های یک کشور صنعتی را بنیان نهاد و سنگ‌بنای یک سیستم بهداشت عمومی را گذاشت. محمدرضاشاه سیاست‌های مدرن‌سازی پدرش را دنبال نمود و توسعه بخشید. این توسعه در قالب موضوعاتی چون مبارزه علیه [[بی‌سوادی]]، ارائه سرویس‌های بهداشتی و آموزشی برای نقاط روستایی، افزایش حقوق زنان، آزادسازی روستاییان از قید نظام قدیمی ارباب‌رعیتی و به‌وجود آوردن یک قشر متوسط متخصص از [[تکنوکراسی|تکنوکرات‌ها]] و [[بروکراسی|بروکرات‌ها]] (که بیشتر آن‌ها در غرب تحصیل کرده بودند) بود. از دید توسعه اجتماعی شاه یک انقلابی بود اما هر چقدر که سیاست‌های او انقلابی‌تر می‌شد، مخالفت علما و سایر گروه‌های ذی‌نفع بیشتر می‌شد. با این وجود اصلاحات سیاسی شاه بسیار عقب‌تر از اصلاحات اجتماعی ایران بود.<ref>{{پک|زبان=en|Roger nameSavory|۱۹۹۳|ص="ReferenceZ"۴۵۱}}</ref> شاه [[دموکراسی|مردم‌سالاری]] را برای ایران تجویز نمی‌کرد و آن را یک مانع در برابر توسعه می‌دانست. او اعتقاد داشت که یک حکومت [[استبداد]]ی مانند حکومت پدرش برای کشور مفیدتر است.<ref>{{پک|زبان=en| nameMostafa Elm|۱۹۹۲||ص="ReferenceJ"۵۱}}</ref> شاه حداقل در ۱۶ سال پایان پادشاهی‌اش، تصمیم‌گیرنده نهایی برای تمام تصمیمات کلیدی کشور بود.<ref>{{پک|زبان=en|Milani|۲۰۱۱|ک=The nameShah|ص="ReferenceS"۴۰۸}}</ref>
 
[[پرونده:Shah and Shahbanou Abadan.jpg|بندانگشتی|200px|بازدید رسمی از [[پالایشگاه نفت آبادان|پالایشگاه آبادان]]]]
سطر ۳۲۰ ⟵ ۳۲۱:
پس از رسیدن به پادشاهی، از وزیر دربار خواست تا [[محمد قزوینی|علامه محمد قزوینی]] را به قصر دعوت کند. در اولین ملاقات شاه جوان از قزوینی و دوستانش خواست تا جلسات خود را در قصر او برگزار کنند تا او فقط شنونده باشد و از آنان بیاموزد. این جلسات هفتگی، سال‌ها ادامه یافت و محمدرضا پهلوی از طریق این جلسات با [[فلسفه]]، [[تاریخ]]، [[فرهنگ]] و [[ادبیات فارسی]] و به‌خصوص شعر [[حافظ]] آشنا شد. در طول دهه‌های چهل و پنجاه شمسی، افراد [[روشن‌فکری|روشنفکر]] بیشتری در اطراف او بودند. او با گسترش اندیشه روشنفکرانه در اطراف خود موافقت کرد. او اعتقاد نداشت که روشنفکری خطری برای او و حکومت او باشد. او در سال ۱۳۴۴ به تماشای نمایشِ ''[[پهلوان اکبر می‌میرد]]'' [[بهرام بیضایی]] نشست<ref>{{پک|کتابخانه پهلوی|۱۳۶۵|ف=گاهنامه پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی|ص=۱۵۳۴}}</ref> و در دههٔ پنجاه سلسله بحث‌های میان [[سید حسین نصر]] و [[احسان نراقی]] را از تلویزیون پی‌می‌گرفت. او بی آن‌که بداند واژه «[[غرب‌گرایی|غرب‌زدگی]]» را [[جلال آل‌احمد]] اشاعه داده و بدون آن‌که کتاب‌های او را خوانده باشد از این واژه استفاده می‌کرد.<ref>{{پک|زبان=en|Afkhami|۲۰۰۹|ص=۵۶–۵۵}}</ref>
 
شاه همواره روشن‌فکران را مسخره می‌کرد.<ref name="پک|زبان=en|Afkhami|۲۰۰۹|ص=۵۴"/> شیوه استبداد روزافزون حکومت شاه پس از انقلاب سفید، هر چه بیشتر روشنفکران و جبهه ملی را با او بیگانه می‌کرد. آنان توجهی به توسعه اجتماعی و اقتصادی به‌دست آمده نداشتند و بازگشت به یک نظام لیبرال‌تر و مطابق قانون اساسی و تغییر موضع طرفدار غرب محمدرضا پهلوی را خواستار بودند. قدرت جبهه ملی و روشنفکران با حمایت دانشجویان در ایران و جمعیت قابل توجه دانشجویان ایرانی در خارج از ایران افزوده شد. دانشجویان ایرانی جنبش‌های انقلابی در الجزایر، کوبا، چین و جاهای دیگر را مطالعه کرده بودند و آثار [[علی شریعتی]] را مشتاقانه مطالعه می‌کردند. در نوامبر سال ٬۱۹۷۸ [[کریم سنجابی]]، رهبر جنبش ملی، خمینی را در پاریس ملاقات کرد و شرایط خمینی را پذیرفت. ائتلاف حاصل شده بین روشنفکران و دانشجویان و علمای مبارز در این زمان، سقوط شاه را اجتناب‌ناپذیر کرده‌بود.<ref>{{پک|زبان=en|Roger nameSavory|۱۹۹۳|ص="ReferenceZ"۴۵۱}}</ref>
 
=== رسانه‌ها ===
[[پرونده:1959-11-02 Iran.ogv|بندانگشتی|گزارش [[یونیورسال استودیوز|یونیورسال نیوزریل]] از مراسم [[جشن تولد]] ۴۰ سالگی شاه، ۱۹۵۹]]
 
پس از اینکه اولین‌بار مصدق از [[رادیو ایران]] برای تنظیم [[افکار عمومی]] استفاده کرد،<ref>{{پک|زبان=en|Annabelle nameSreberny|۱۹۹۴|ص="ReferenceK"۵۷}}</ref> کنفرانس‌های مطبوعاتی محمدرضا پهلوی از اکتبر ۱۹۵۸ شروع شد.<ref>{{پک|زبان=en|Milani|۲۰۱۱|ک=The Shah|ص=13-23}}</ref> تلاش او، بیشتر معطوف به رسانه‌های خارجی بود. از سقوط دولت مصدق تا انقلاب ۱۳۵۷، ایران در صدر اخبار نشریات آمریکایی قرار داشت. اوج توجه این رسانه‌ها به ایران، از زمان تحریم نفتی اعراب تا ۱۳۵۶ بود.<ref>{{پک|زبان=en|William Dorman|۱۹۸۷|ص=۱۳۱}}</ref> شاه در برخورد با رسانه‌ها متکبرانه و در نقش یک معلم به نظر می‌رسید.<ref>{{پک|زبان=en|Roger nameSavory |۱۹۹۳|صص="ReferenceV"۴۵۰}}</ref>
 
=== منش و ویژگی‌ها ===
سطر ۳۶۴ ⟵ ۳۶۵:
او روش رضاشاه را در قلع و قمع روحانیت [[شیعه]] در پیش نگرفت و به آنان (همچون [[سید حسین طباطبایی بروجردی]]) احترام می‌گذاشت. اما پس از مرگ بروجردی و [[مرجع تقلید|مرجعیت]] [[سید روح‌الله خمینی|روح‌الله خمینی]] فاصله‌اش با روحانیت شیعه زیاد شد. مخالفت خمینی با اصول [[انقلاب سفید]] در سال ۱۳۴۲ سرآغاز این فاصله بود که به [[قیام ۱۵ خرداد|قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲]] منجر شد.<ref>{{پک|زبان=en|باقر عاقلی|۱۳۷۰|ص=۹۴۳–۹۴۷}}</ref>
 
محمدرضا پهلوی چند سال پس از رسیدن به سلطنت چنین ادعا کرد که «عقاید اسلامی راه نجات بشریت است». او روحانیت را متحد خود در برابر نفوذ [[کمونیسم]] می‌دانست و به توسعه مساجد در کشور کمک کرد به‌طوری‌که تا سال ۱۹۶۰ میلادی تعداد مساجد به ۵۵٬۰۰۰ (و حتی بنابر آمارهای دیگر به ۷۵ هزار) و تعداد [[حوزه علمیه|حوزه‌ها]] از ۱۵۴ به ۲۱۴ عدد رسید. این افزایش در نیمه دوم پادشاهی او حتی بیشتر بود. او روحانیان را قلباً طرفدار سلطنت می‌دانست و بارها بیان کرده بود که روحانیان تنها سنگر قابل اطمینان در برابر «سکولار» شدن و «کمونیستی» شدن ایران هستند.<ref>{{پک|زبان=en|Milani|۲۰۰?|ص=7-49 to 53}}</ref> با شروع سیاست‌های محمدرضا برای مدرن‌سازی ایران، او به درستی دریافته بود که علما مهمترین مانع در سر راه برنامه‌های توسعه او برای پیشرفت کشور ایران هستند؛ ولی او قدرت علما را برای به جنبش درآوردن توده‌ها علیه حاکمی که برچسب «دشمن اسلام» به او خورده بود، دست کم گرفته‌بود.<ref>{{پک|زبان=en|Roger nameSavory|۱۹۹۳|ص="ReferenceZ"۴۵۱}}</ref>
 
=== دارایی و سرمایه ===
سطر ۵۲۹ ⟵ ۵۳۰:
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:پهلوی، محمدرضا}}
 
[[رده:محمدرضا پهلوی|*]]
[[رده:افراد آذری‌تبار اهل ایران]]