شاهنشاهی هخامنشی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: افزودن القاب متن دارای ویکی‌متن نامتناظر برداشتن بخش بزرگی از صفحه ویرایشگر دیداری
1 ویرایش Enfejarebozorg (بحث) خنثی‌سازی شد. (توینکل)
برچسب: خنثی‌سازی
خط ۱۸:
* {{anchor|inforefa}}a. '''[[#infoa|^]]''' زبان بومی.
* {{anchor|inforefb}}b. '''[[#infob|^]]''' [[زبان رسمی]] و ''[[زبان میانجی]]''.<ref>Josef Wiesehöfer, ''Ancient Persia'', (I.B. Tauris Ltd, 2007), 119.</ref>
* {{anchor|inforefc}}c. '''[[#infoc|^]]''' زبان ادبی در [[بابل]].}}|stat_area2=۵۵۰۰۰۰۰|stat_year2=۵۰۰ پ.م.<ref name="Turchin">{{cite journal |last1=Turchin|first1=Peter|last2=Adams|first2=Jonathan M.|last3=Hall|first3=Thomas D | title = East-West Orientation of Historical Empires | journal = Journal of world-systems research|date=December 2006 |volume=12|issue=2 |page=223 |url =http://jwsr.pitt.edu/ojs/index.php/jwsr/article/view/369/381|accessdate=12 September 2016 |issn= 1076-156X}}</ref><ref name="Taagepera">{{cite journal|last1=Taagepera|first1=Rein|title=Size and Duration of Empires: Growth-Decline Curves, 600 B.C. to 600 A.D|journal=Social Science History|date=1979|volume=3|issue=3/4|page=121|doi=10.2307/1170959|jstor=1170959}}</ref>}}'''شاهنشاهی هخامنشی''' یا '''هخامنشیان''' (۵۵۰–۳۳۰ پیش از میلاد، «۲۲۰ سال») شاهنشاهی‌ای در دوران باستان بود که به دست [[کوروش بزرگ]] بنیاد نهاده شد. این نخستین دولتی بود که همه جهان متمدن آن روز را دربرمی‌گرفت و از این رو، شاهنشاهی هخامنشی ننخستین و تنها دولتی است که همه جهان را برای بیش از سه سده یکپارچه کرد. پادشاهان این دودمان از پارسیان بودند و تبار خود را به «[[هخامنش]]» می‌رساندند که سرکردهٔ خاندان [[پاسارگاد]] از خاندان‌های [[پارسیان]] بوده‌است. [[هخامنش]] باید حوالی پایان سدهٔ هشتم یا ربع نخست سدهٔ هفتم پ. م بر مسند قدرت بوده باشد. چش پش، پسر هخامنش در فاصلهٔ تقریبی ۶۷۵ تا ۶۴۰ پ. م، رهبری طوایف پارسی را به دست گرفته بود.<ref>{{پک|داندامایف|1381|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=18}}</ref>
 
هخامنشیان، در آغاز پادشاهان بومی [[پارس]] و سپس [[انشان]] بودند ولی با شکستی که [[کوروش بزرگ]] بر [[ایشتوویگو]] واپسین پادشاه [[ماد]] وارد آورد و سپس گرفتن [[لیدیه]] و [[تمدن بابل|بابل]]، پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو [[کوروش بزرگ]] (از نوادگان شاه انشان، کوروش یکم، کمبوجیه یکم) را بنیانگذار [[شاهنشاهی]] هخامنشی می‌دانند.<ref>''La Parse avant Empire'', P.Briant,IA ,1984.P.71-118</ref>
خط ۳۶:
}}</ref>
 
شاهنشاهی هخامنشیان به عنوان بزرگترین امپراتوری جهان از نظر نسبت جمعیت به جمعیت جهان نام برده شده‌است. بیش از ۴۹ میلیون نفر از ۱۱۲ میلیون جمعیت جهان آن زمان در این سرزمین زندگی می‌کردند.<ref>[http://www.guinnessworldrecords.com/world-records/9000/largest-empire-by-percentage-of-world-population Largest empire, by percentage of world population, Guinness World] Records</ref> در دوران هخامنشیان سی قوم مختلف تحت لوای این امپراتوری بودند.<ref>{{یادکرد |فصل=|کتاب=راهنمای مستند تخت جمشید|نویسنده = علیرضا شاهپور شهبازی|ترجمه=|ناشر =انتشارات سفیران و انتشارات فرهنگسرای میردشتی|چاپ=۱۳۸۴|شهر=تهران |کوشش=بنیاد پژوهشی پارسه-پاسارگاد |ویرایش= |صفحه=11|سال=۱۳۸۴|شابک=۴-۶-۹۱۹۶۰-۹۶۴}}</ref>
 
خاویر آلوارز عیلام‌شناس معتقد است که آثار و نقش‌برجسته‌های موجود نشان می‌دهد که هخامنشیان هنر خود را در بخش معماری و نقش‌برجسته از عیلامی‌ها آموخته‌اند.<ref>[http://khouzestan.isna.ir/Default.aspx?NSID=5&SSLID=46&NID=24502 ایسنای خوزستان]</ref>
 
قلمرو هخامنشیان بسیار گسترده بود به‌طوری‌که از [[دره سند]] در [[هند]] تا [[رود نیل]] در [[مصر]] و ناحیه [[بنغازی]] در [[لیبی]] امروز و از [[رود دانوب]] در [[اروپا]] تا [[آسیای مرکزی]] را در بر می‌گرفت. در این کشور پهوپهناور اقوام بسیاری با آداب و رسوم خاص خود زندگی می‌کردند و فرهنگ ایالتی و قومی خود را پاس می‌داشتند. در حقیقت مشخصه مهم این دولت احترام به آزادی فردی و قومی و بزرگداشت نظم و قانون و تشویق هنرها و فرهنگ بومی و همچنین ترویج بازرگانی و هنر بود.<ref>{{یادکرد |فصل=|کتاب=راهنمای مستند تخت جمشید|نویسنده = علیرضا شاهپور شهبازی|ترجمه=|ناشر =انتشارات سفیران و انتشارات فرهنگسرای میردشتی|چاپ=۱۳۸۴|شهر=تهران |کوشش=بنیاد پژوهشی پارسه-پاسارگاد |ویرایش= |صفحه=19|سال=۱۳۸۴|شابک=۴-۶-۹۱۹۶۰-۹۶۴}}</ref> کارل شفُلد می‌نویسد: «تمدن بزرگی مانند تمدن هخامنشی را نمی‌توان از روی تأثیراتی که پذیرفته درک کرد. واقع آن است که اهمیت این چنین تمدنی دقیقاً در توانی است که او را به حل و جمع همهٔ این اجزای مختلف در کلیتی واحد قادر ساخته‌است.»<ref>''Archailogische Mittelungen aus Iran'', Vol.1, Karl Shefold,(Berlin 1968), P.54.</ref>سکند ر مقدونی آن را عمداً آتش زد تا گهواره و تکیه‌گاه دولت هخامنشی را از میان ببرد و به ایرانیان بفهماند که دیگر دوره فرمانروایی آنان به سر آمده‌است.<ref>{{یادکرد |فصل=|کتاب=راهنمای مستند تخت جمشید|نویسنده = علیرضا شاهپور شهبازی|ترجمه=|ناشر =انتشارات سفیران و انتشارات فرهنگسرای میردشتی|چاپ=۱۳۸۴|شهر=تهران |کوشش=بنیاد پژوهشی پارسه-پاسارگاد |ویرایش= |صفحه=22|سال=۱۳۸۴|شابک=۴-۶-۹۱۹۶۰-۹۶۴}}</ref>
 
شاهان هخامنشی در خلال سال و با تغییر [[فصل]] کوچ می‌کردند و معمولاً تمام سال را در یک جا به سر نمی‌بردند بلکه بر حسب اقتضای [[آب و هوا]] هر فصلی را در یکی از پایتخت‌های خود سر می‌کردند در [[فصل زمستان]] در [[بابل (تمدن)|بابل]]، [[دشتستان]] و [[شوش (شهر باستانی)|شوش]] اقامت داشتند و در [[فصل تابستان]] به [[هگمتانه|همدان]] می‌رفتند که در دامنه [[کوه الوند]] بود و هوایی خنک داشت. این سه شهر پایتخت سیاسی و اداری و اقتصادی بودند ولی دو شهر دیگر هم بودند که پایتخت آیینی هخامنشیان به‌شمار می‌رفتند یکی [[پاسارگاد]] که در آنجا آیین و تشریفات تاجگذاری شاهان هخامنشی برگزار می‌شد و دیگری [[پارسه]] که برای دیگر تشریفات به کار می‌آمد. این دو شهر زادگاه و پرورشگاه و به اصطلاح گهواره پارسیان به‌شمار می‌رفت البته تخت جمشید از این دو بیشتر اهمیت داشت به همین دلیل اسکند ر مقدونی آن را عمداً آتش زد تا گهواره و تکیه‌گاه دولت هخامنشی را از میان ببرد و به ایرانیان بفهماند که دیگر دوره فرمانروایی آنان به سر آمده‌است.<ref>{{یادکرد |فصل=|کتاب=راهنمای مستند تخت جمشید|نویسنده = علیرضا شاهپور شهبازی|ترجمه=|ناشر =انتشارات سفیران و انتشارات فرهنگسرای میردشتی|چاپ=۱۳۸۴|شهر=تهران |کوشش=بنیاد پژوهشی پارسه-پاسارگاد |ویرایش= |صفحه=22|سال=۱۳۸۴|شابک=۴-۶-۹۱۹۶۰-۹۶۴}}</ref>
 
== سالشمار ==
سطر ۴۷ ⟵ ۴۹:
* در سال ۵۲۵ پیش از میلاد سپاه ایران تحت فرماندهی [[کمبوجیه دوم]] دومین شاه هخامنشی، سرزمین [[مصر باستان|مصر]] را کاملاً ضمیمه قلمرو پادشاهی این دودمان کرد.<ref name="iranicaonline.org" />
* در سال ۴۹۰ پیش از میلاد جنگی به نام ماراتن بین [[ایران باستان|ایران]] و [[یونان باستان|یونان]] در محلی به نام ماراتن در یونان کنونی رخ می‌دهد و ارتش هخامنشی از یونان شکست می‌خورد. این نبرد نخستین پیروزی یونان بر ایران در خشکی بود.<ref name="iranicaonline.org" />
* در سال ۳۳۴ پیش از میلاد [[اسکندر مقدونی]] به [[آسیا]] حمله می‌کند و سپاه هخامنشیان در [[تنگه داردانل]] شکست می‌خورد.<ref name="iranicaonline.org" />
* در سال ۳۳۰ پیش از میلاد [[داریوش سوم|یوش سوم]] کشته شده و [[هگمتانه]] فتح می‌شود، همچنین [[تخت جمشید]] به وسیله [[اسکندر مقدونی]] ویران شده و حکمرانی هخامنشیان بر ایران پایان می‌پذیرد.<ref name="iranicaonline.org" />
 
== کشور و سرزمین ==
[[پارس‌ها]] مردمانی از اقوام [[آریایی]] هستند که نزدیک به سه هزار سال پیش از میلاد [[عیسی|مسیح]] به [[فلات ایران]] آمده‌اند. پارسیان باستان از قوم آریایی پارس یا [[پارسواش]] بودند که در [[سنگ‌نوشته]]های [[آشور]]ی از ارسیسده نهم پیش از اینزادروز کهمسیح، ازنام میانآنان دره‌هایدیده کوه‌هایمی‌شود. [[زاگرس]]پارس‌ها بههم‌زمان سویبا جنوبمادها وبه جنوببخش‌های خاوریباختری ایران بروند،سرازیر در این سرزمین، ایست کوتاهی نمودندشدند و در حدود ۷۰۰ سال پیش از زادروز در بخشپیرامون [[پارسوماش]]،دریاچه روی دامنه‌های [[کوه‌های بختیاریارومیه]] در جنوب خاوریو [[شوشکرمانشاهان]] در سرزمینی که بخشی از کشور ایلام بود، جای گرفتند. ازبا سنگ‌نوشته‌هایناتوانی آشوری چنین بر می‌آید که در زماندولت [[شلمنسرایلام]] (۷۱۳–۷۲۱ پ. م) تا زمان [[پادشاه]]ی [[آسارهادون]] (۶۶۳ پ. م)، پادشاهاننفوذ یاخاندان فرمانروایان [[پارسوا]]، پیرو آشور بوده‌اند. پس از آن در زمان [[فرورتیش]] (۶۳۲–۶۵۵ پ. م) پادشاهی [[ماد]]پارس به [[پارسخوزستان]] چیرگی یافت و اینبخش‌های دولتمرکزی رافلات پیروایران دولتگسترش ماد نمودیافت.
 
برای نخستین بار در سالنامه‌های آشوری [[سلمانسر سوم]] در سال ۸۳۷ پ. م، نام خاندان «[[پارسوا]]» در جنوب و جنوب باختری دریاچه ارومیه برده شده‌است. برخی از پژوهش‌گران مانند راولین‌سن بر این ایده هستند که مردم پارسواش همان پارسی‌ها بوده‌اند. تصور می‌شود خاندان‌های پارسی پیش از این که از میان دره‌های کوه‌های [[زاگرس]] به سوی جنوب و جنوب خاوری ایران بروند، در این سرزمین، ایست کوتاهی نمودند و در حدود ۷۰۰ سال پیش از زادروز در بخش [[پارسوماش]]، روی دامنه‌های [[کوه‌های بختیاری]] در جنوب خاوری [[شوش]] در سرزمینی که بخشی از کشور ایلام بود، جای گرفتند. از سنگ‌نوشته‌های آشوری چنین بر می‌آید که در زمان [[شلمنسر]] (۷۱۳–۷۲۱ پ. م) تا زمان [[پادشاه]]ی [[آسارهادون]] (۶۶۳ پ. م)، پادشاهان یا فرمانروایان [[پارسوا]]، پیرو آشور بوده‌اند. پس از آن در زمان [[فرورتیش]] (۶۳۲–۶۵۵ پ. م) پادشاهی [[ماد]] به [[پارس]] چیرگی یافت و این دولت را پیرو دولت ماد نمود.
 
== سبک و روش حکومت ==
* [[تورج دریایی]] مورخ و ایران‌شناس در [[دانشگاه کالیفرنیا]]، [[علی موسوی (باستان‌شناس)|علی موسوی]] مدرس تاریخ در [[دانشگاه کالیفرنیا]] و [[خداداد رضاخانی]] محقق تاریخ از [[دانشگاه برلین]] در کتاب «واکاوی یک شاهنشاهمیت خود نبوده و از منابع این سرزمین‌ها بهره‌برداری نمی‌کرد و همچنین نمی‌خواسته همه فرهنگ‌ها را تحت یک «مرکز اجتماعی و فرهنگی و سیاسی» ادغام کنند؛ هرچند یک قدرت مرکزی برای حکمرانی همواره وجود داشت: «در نتیجه، مناطق تحت کنترل هخامنشیان، علی‌رغم همبستگی این بخش‌های ایران با امپراتوری، مستقیماً تحت تأثیر برنامه دولت مرکزی با اثرات دراز مدت قرار نمی‌گرفت.» ساختار امپراتوری هخامنشی مبتنی بر سلطه سیاسی یک قدرت متمرکز بود که با «بهره‌برداری از اقتصاد پیرامونی، پردازش مرکزی و توزیع منابع اقتصادی» در واقع به شکل نظام جهانی والرشتاینی قابل توضیح است.<ref name="bbc.co.uk">بی‌بی‌سی فارسی [http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2015/01/150120_l12_excavating_empire_iran امپراتوری هخامنشی چگونه بر پهنه وسیعی از کره زمین دوام آورد؟] کتاب «واکاوی یک شاهنشاهی» با عنوان فرعی «گذر زمان در تاریخ‌نگاری هخامنشیان،هخامنشیان»، انتشاراتسبک مزدا،حکومت سالهخامنشیان ۲۰۱۴</ref>را این‌گونه ذکر می‌کنند:
 
حضور این سلسله پادشاهی بر مناطق تحت حکومت خود، حضوری خفیف و ملایم یا به بیان دیگر حداقلی بود. اول از آنجا که ایرانی‌های حاضر در امپراتوری در اقلیت بودند و دریافته بودند که تنها با مدارا می‌توانند در مناطق متنوع تحت امرشان توازن ایجاد کنند. [[مدارا|روش مداراگرایانه]] (رواداری) هخامنشیان این بود که هر منطقه‌ای را آزاد می‌گذاشتند که بر مبنای فرهنگ و ساختار محلی و منطقه‌ای خود اداره شود. شیوه حکمرانی هخامنشیان بر اساس استثمار ملل تحت حاکمیت خود نبوده و از منابع این سرزمین‌ها بهره‌برداری نمی‌کرد و همچنین نمی‌خواسته همه فرهنگ‌ها را تحت یک «مرکز اجتماعی و فرهنگی و سیاسی» ادغام کنند؛ هرچند یک قدرت مرکزی برای حکمرانی همواره وجود داشت: «در نتیجه، مناطق تحت کنترل هخامنشیان، علی‌رغم همبستگی این بخش‌های ایران با امپراتوری، مستقیماً تحت تأثیر برنامه دولت مرکزی با اثرات دراز مدت قرار نمی‌گرفت.» ساختار امپراتوری هخامنشی مبتنی بر سلطه سیاسی یک قدرت متمرکز بود که با «بهره‌برداری از اقتصاد پیرامونی، پردازش مرکزی و توزیع منابع اقتصادی» در واقع به شکل نظام جهانی والرشتاینی قابل توضیح است.<ref name="bbc.co.uk">بی‌بی‌سی فارسی [http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2015/01/150120_l12_excavating_empire_iran امپراتوری هخامنشی چگونه بر پهنه وسیعی از کره زمین دوام آورد؟] کتاب «واکاوی یک شاهنشاهی» با عنوان فرعی «گذر زمان در تاریخ‌نگاری هخامنشیان، انتشارات مزدا، سال ۲۰۱۴</ref>
* [[آنتونیو پانینو]]، پژوهشگر [[ایران‌شناس]] دربارهٔ اینکه آیا نظام هخامنشی با توجه به اینکه سرزمین‌های وسیعی را شامل می‌شده، نظامی [[مدارا|روادار]] بوده یا [[تمامیت‌خواهی|تمامیت‌خواه]]، این‌گونه پاسخ می‌دهد:
 
پانینو از کتاب «[[سیاست (ارسطو)|سیاست ارسطو]]» کمک می‌گیرد تا مسئله [[مدارا|رواداری]] یا [[تمامیت‌خواهی]] هخامنشی را بررسی کند و می‌نویسد پادشاهی پارسیان، از نوع خودکامگی نبود، می‌توان آن را نوعی حکومت استبدادی دانست اما نه به‌طور کامل چون شاه بنا به قانون، قلمروهای خود را اداره می‌کرد. با رویکرد ارسطویی، حکومت هخامنشیان، [[آریستوکرات]]یک یا حکومت [[شایسته سالاری|شایسته سالاران]] بود که افراد در آن به‌طور مورثی به قدرت می‌رسیدند. ارسطو تصور می‌کرد [[کوروش بزرگ]] مردمش را آزاد کرد و پادشاهی بود که به دلیل فضیلت شخصی، قدرت را کسب کرده بود. برخی یونانیان معتقد بودند سیستم حکومتی ایران با اینکه مردم را از ورود به قدرت بازمی‌داشت، اما به نفع عامه مردم و همگام با قانون بود. اما به نظر پانینو، رواداری در سلسله هخامنشی، از نوع [[انسان‌گرایی]] یا [[اومانیسم سکولار|کواومانیسم نوع غربی]] نبود، بلکه «رواداری پارسیان، ابزار هوشمند قدرت و حکومت‌داری بود، که به وسیله آن، تعداد معدودی از پارسیان بر عده کثیری نظارت و کنترل داشتند، عده کثیری از مردم که دارای فرهنگ، زبان، دین، و آداب متفاوت بودند.» این نوع رواداری را باید به حکومت‌داری خردمندانه تعبیر کرد. در این نوع رواداری، برخی آزادی‌ها، حقوق و امتیازات به حکومت‌داران محلی و دشمنان شکست خورده اعطا می‌شد.<ref name="bbc.co.uk" />
 
== نام بخش‌های ایران به زبان پارسی باستان ==
{| class="wikitable"
|+نام سرسیسرزمین‌های ایران به زبان پارسی باستان
!نام باستانی
!نام امروزی
سطر ۱۶۸ ⟵ ۱۷۴:
بر اساس بن‌مایه‌های [[یونان]]ی در سرزمین [[کمنداندازان ساگارتی]] ([[زاکروتی]]، [[ساگرتی]]) (همان [[استان کرمانشاه]] کنونی) مادی‌های [[ساگارتی]] می‌زیسته‌اند که گونهٔ بابلی - یونانی شده نام خود یعنی [[زاگرس]] (زاکروتی، ساگرتی) را به کوهستان باختر فلات ایران داده‌اند. نام همین خاندان است که در پیوند خاندان‌های پارس نیز باشنده (موجود) است و خط پیوند خونی خاندان‌های [[ماد]] و [[پارس]] از سرچشمهٔ همین خاندان ساگارتی‌ها (زاکروتی، ساگرتی) است. خاندان [[پارس]] پیش از حرکت به سوی جنوب، دورانی دراز را در سرزمین‌های ماد می‌زیستند و بعدها با ناتوانی دولت ایلام، نفوذ خاندان‌های پارس به [[خوزستان]] و بخش‌های مرکزی فلات ایران گسترش یافت و رو به جنوب رفته‌اند.
 
بر اساس نوشته‌های هرودوت، هخامنشیان از خاندان پاسارگادیان بوده‌اند که در پارس جای داشته‌اند و سر دودمان آن‌ها [[هخامنش]] از فرزندان پرسئوس بوده‌است.<ref name="ReferenceA" /> پس از نابودی دولت [[ایلامیان]] به دست [[آشور بنی پال]]، چون سرزمین ایلام ناتوان شده بود، پارسی‌ها از دشمنی‌های آشوری‌ها و مادی‌ها استفاده کرده و [[انزان]] یا انانشان را گرفتند.
 
این رخداد تاریخی در زمان [[چیش‌پیش]] شاه انشان پارس کیمن روی داده‌است. با توجه به بیانیه کوروش بزرگ در [[تمدن بابل|بابل]]، می‌بینیم او نسب خود را به شاه انشان پارس کیمن می‌رساند و او را [[شاه انزان]] می‌خواند.
 
پس از مرگ [[چیش‌پیش]] (شاه انشان پارس)، کشورش میان دو پسرش «[[آریارمنه]]»، پادشاه پارس و [[کوروش]] که بعدها عنوان پادشاه پارسوماش، به او داده شد، بخش گردید. چون در آن زمان کشور ماد در اوج پیشرفت بود و [[هووخشتره]] در آن فرمانروایی می‌کرد، دو کشور کوچک تازه، ناچار زیر فرمان پیروز نینوا بودند. [[کمبوجیه یکم|کمبوجیه]] فرزند [[کوروش یکم]]، دو کشور نام‌برده را زیر فرمانروایی یگانه‌ای درآورد و پایتخت خود را از انزان به [[پاسارگاد]] منتقل کرد. کوروش بزرگ‌ترین پادشاه هخامنشی است.
 
== شاهنشاهان هخامنشی ==
سطر ۱۷۸ ⟵ ۱۸۸:
 
[[پرونده:Sarsotoun asli talar molaghat kakh dariush bozorg.jpg|بندانگشتی|راست|180px|[[سرستون گاو دوسر کاخ آپادانا شوش]]، کاخ [[داریوش بزرگ]]]]
گاربا وجود فراوانی بن‌مایه‌های [[میان‌رودان]]ی، [[مصر]]ی، [[یونان]]ی و [[زبان لاتین|لاتین]] نمی‌توان با تکیه بر آن‌ها تبارشناسی درستی از خاندان هخامنشی، از هخامنش تا [[داریوش]] را به دست آورد. برای همین نوشتار سنگ‌نوشته بیستون زمان مناسبی را در اختیار تاریخ‌نگار می‌گذارد که در آن [[شاه شاهان]]، نوشته بلند خود را با تأیید دوبارهٔ خویشاوندی‌اش با خاندان شاهنشاهی پارسیان آغاز می‌کند و به آرامی پیشینیان خود را نام می‌برد: [[ویشتاسپ (هخامنشی)|ویشتاسپ]]، [[آرشام]]، [[آریارمنه]]، [[چیش‌پش]] و [[هخامنش]]. این تبارشناسی به شوندهای (دلایل) گوناگون زمان‌های درازی نادرست دانسته شده بود. زیرا در این سیاهه (فهرست) نام دو نفر از شاهان هخامنشی که پیش از داریوش فرمانروایی می‌کردند، یعنی [[کوروش بزرگ]] و [[کمبوجیه یکم]] به چشم نمی‌خورد.
 
همین جریان موجب شده‌است که مفسران سنگ‌نوشته نسبت به نوشتارهای سنگ‌نوشته داریوش با شک و دو دلی نگاه کنند و او را غاصب پادشاهی هخامنشیان بدانند که با نوشتن این سنگ‌نوشته تلاش داشته‌است برای مشروعیت بخشیدن به پادشاهی خود از نگاه آیندگان، [[تبارنامه]]ی خود را دست‌کاری کند.
همی [[کوروش بزرگ|بزرگ]] و نیز در شاخه فرعی جای تردید است).
 
بر اساس نوشته‌های هرودوت، گل‌نوشتهٔ [[نبونید]]، پادشاه [[تمدن بابل|بابل]]، بیانیهٔ [[کورش بزرگ]] ([[استوانه کورش]])، [[کتیبه بیستون]] داریوش یکم، و سنگ‌نوشته‌های [[اردشیر دوم (هخامنشی)|اردشیر دوم]] و [[اردشیر سوم (هخامنشی)|اردشیر سوم]] هخامنشی، ترتیب شاهان این دودمان تا داریوش یکم، چنین بوده‌است: (لازم به گفتن است درستی این جدول از [[هخامنش]] تا [[کوروش بزرگ]] و نیز در شاخه فرعی جای تردید است).
* [[هخامنش]]
* ۱ [[چیش‌پش یکم]]
سطر ۲۰۰ ⟵ ۲۱۱:
با بررسی کلی همهٔ بن‌مایه‌ها می‌توان به این‌گونه نتیجه گرفت. در یک‌چهارم نخست سده ششم پ. م، چیش‌پش، پسر هخامنش فرمانروایی پارس را به پسر بزرگ‌ترش آریارامنه داد، در حالی که پسر کوچک‌ترش، کوروش یکم به فرمانروایی انشان گماشته شد. پس از مرگ آریارامنه، پسر وی آرشام جایگزین وی شد ولی پس از کوروش یکم، پسرش کمبوجیه یکم و پس از او نیز پسر وی کوروش دوم جانشین او شد. این رویدادها در میانهٔ سده ششم پیش از زادروز به رخ داد.
 
در این دوران، [[کوروش بزرگ]] توانست [[ماد]]ها را به پیروی خود درآورد و به افتخار و ثروت دست یابد. چندی پس، [[کوروش بزرگ]] بخش‌هبخش‌های بزرگی از سرزمین‌های [[خاورمیانه]] را به تصرف خود درآورد. پس از او نیز [[کمبوجیه یکم|مکمبوجیه]] (۵۸۰–۵۵۹راه پیشپیروزی‌های ازپدرش را ادامه داد و میلاد)بر -گستره ۲۱شاهنشاهی سالهخامنشی حکومتافزود.
 
پس از مرگ [[کمبوجیه یکم|کمبوجیه]] تاج شاهنشاهی به داریوش از شاخه فرعی هخامنشی می‌رسد. آنچه به دیده راستین می‌رسد، این است که داریوش در زمان زندگی پدر و پدربزرگش (آرشام پدربزرگش یا پسرش ویشتاسب، پدر داریوش)، و با هم‌رایی آنها، پادشاهی را به دست گرفت. چرا که در زمان ساخت کاخ داریوش در [[شوش]] در آغاز فرمانروایی وی، بر اساس آگاهی‌های گل‌نوشته‌های یافته از پی ساختمان‌ها، این دو زنده بودند.
* [[چیش‌پیش]] (۶۷۵–۶۴۰ پیش از میلاد) - ۳۵ سال حکومت
* [[کوروش یکم]] (۶۰۰–۵۸۰ پیش از میلاد) - ۲۰ سال حکومت
* [[کمبوجیه یکم]] (۵۸۰–۵۵۹ پیش از میلاد) - ۲۱ سال حکومت
* [[کوروش بزرگ]] (۵۵۹–۵۲۹ پیش از میلاد) - ۳۰ سال حکومت
* [[کمبوجیه دوم]] (۵۳۰–۵۲۲ پیش از میلاد) - ۸ سال حکومت
سطر ۲۲۲ ⟵ ۲۳۷:
[[پرونده:Standard of Cyrus the Great (Achaemenid Empire).svg|بندانگشتی|250px|[[پرچم|درفش]] هخامنشیان در زمان [[کوروش بزرگ]]|جایگزین=]]
 
با برآمدن پسر کمبوجیه، [[کوروش بزرگ]]، که به حق بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی دانسته می‌شود، تحول شگرفی رخ داد. وی در مدت تقریباً بیست سال در طی لشکرکشی‌هایی ماد، لودیا و بابل، یعنی پادشاهی‌های پرآوازهٔ آن روز جهان و سرزمین‌های خاور پارس را فرمانبردار خویش ساخت و گسترهٔ جغرافیایی بزرگی تقریباً به اندازهٔ خاورمیانهٔ امروزین را، از ترکیه و سواحل مدیترانه تا مرزهای هند و از استپ‌های روسیه تا اقیانوس هند، زیر سیطرهٔ خود درآورد.<ref>{{پک|بروسیوس|1388|ک=ایران باستان|ص=25}}</ref> و مادر او [[ماندانا]]، دختر [[ایشتوویگو]] پادشاه [[ماد]] می‌باشد.
 
هرودوت و [[کتزیاس]]، افسانه‌های باورنکردنی دربارهٔ زادن و پرورش [[کورش بزرگ]] (۵۲۹–۵۹۹ پ. م) بازگو کرده‌اند. اما آنچه از دیدگاه تاریخی پذیرفتنی است، این است که کورش پسر فرمانروای انشان، کمبوجیه اول و مادر او [[ماندانا]]، دختر [[ایشتوویگو]] پادشاه [[ماد]] می‌باشد.
در سال ۵۵۳ پ.م. کوروش بزرگ، همهٔ پارس‌ها را علیه ماد برانگیخت. در جنگ بین لشکریان کوروش و ماد، چندی از سپاهیان ماد به کورش پیوستند و در نتیجه سپاه ماد شکست خورد.<ref>''Babylonian Historcal Texts'', Sidney Smith, (Lindon,1924), P.111.</ref>ایران کوچ کردند.<ref>{{پک|داندامایف|1381|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=76}}</ref>
 
در سال ۵۵۳ پ.م. کوروش بزرگ، همهٔ پارس‌ها را علیه ماد برانگیخت. در جنگ بین لشکریان کوروش و ماد، چندی از سپاهیان ماد به کورش پیوستند و در نتیجه سپاه ماد شکست خورد.<ref>''Babylonian Historcal Texts'', Sidney Smith, (Lindon,1924), P.111.</ref>ایران کوچپس کردند.<ref>{{پک|داندامایف|1381|ک=تاریخاز سیاسیشکست هخامنشیان|ص=76}}</ref>مادها، کورش در پاسارگاد [[شاهنشاهی پارس]] را پایه‌گذاری کرد، پادشاهی او از ۵۲۹–۵۵۹ پ.م. است.
 
کوروش بزرگ که پادشاهی ماد را به دست آورد و برخی از استان‌ها را به وسیله [[نیروی نظامی]] پیرو خود ساخت، همان سیاست کشورگشایی را که [[هووخشتره]] آغاز نموده بود، ادامه داد.
 
کوروش بزرگ دارای دو هدف مهم بود: در باختر تصرف [[آسیای صغیر]] و ساحل [[دریای مدیترانه]] و همهٔ جاده‌های بزرگی که از [[ایران]] می‌گذشتند و به بندرهای آن می‌رسیدند و از سوی خاور، تأمین امنیت.
 
در روز ۲۹ اکتبر سال ۵۳۹ پ.م. [[کورش بزرگ]] پادشاه ایران، [[تمدن بابل|بابل]] را شکست داد و آن سرزمین را تصرف کرد و برای نخستین بار در تاریخ جهان فرمان داد که هر کس در باورهای دینی خود و انجام آیین دینی خویش آزاد است، و بدین‌سان کورش بزرگ قانون سازگاری بین دین‌ها و باورها را پایه‌گذاری کرد و [[منشور حقوق بشر کوروش|منشور حقوق بشر]] را بنیان نهاد. کوروش به یهودیان دربند در [[تمدن بابل|بابل]]، امکان داد به سرزمین [[یهودیه]] بازگردند که شماری از آنان به ایران کوچ کردند.<ref>{{پک|داندامایف|1381|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=76}}</ref>
 
=== گسترش کشور و سرزمین ===
سطر ۲۳۰ ⟵ ۲۵۳:
پس از آنکه تهاجم کیمیری‌های آناتولی، گردیوم پایتخت فریگیه را در سال ۶۷۶ پ. م ویران ساخت، [[لیدیه]] مهم‌ترین پادشاهی منطقه بود. سارد، پایتخت [[لیدیه]]، در حدود هفتاد کیلومتری کرانهٔ غربی ترکیه کنونی قرار داشته‌است. کرزوس افسانه‌ای بر [[لیدیه]] فرمان می‌راند و به سبب داشتن طلا و دادن هدیه‌های سخاوتمندانه به کاهنهٔ عبادتگاه دلفی مشهور شده بود. کرزوس پس از شنیدن پاسخ دو پهلوی دلفی که: «کرزوس پس از گذشتن از رود هالیس یک امپراتوری بزرگ را نابود خواهد کرد.» تشجیع شد که به ایرانیان حمله برد.<ref>''Greek Oracles'',H.W.Parke,London:Hutchinson ,1967.P.70</ref>
 
عموماً، آغاز جنگ ایران و[[لیدیه]] را در سال ۵۴۷ پ. م دانسته‌اند. در جنگی که بین [[کورش بزرگ]] و [[کرزوس]] پادشاه [[لیدیه]] درگرفت، کوروش در «[[کاپادوکیه]]» به [[کرزوس]] پیشنهاد کرد که پیرو پارس شود. کرزوس این پیشنهاد را نپذیرفت و جنگ بین‌شان آغاز گردید. سرانجام جنگ سختی در «[[پتریوم]]» پایتخت [[هیتی‌ها]] روی داد، در این نبرد نظم اسبان لیدیایی بر اثر بوی شترهای ایرانیان از هم گسیخت. کرزوس به سمت [[سارد]] فرار کرد و در آنجا بست نشست. کورش شهر را دوره کرد و کرزوس را دستگیر نمود. [[لیدیه]] گرفته شد و به عنوان یکی از استان‌های ایران به‌شمار آمد. هر چند باستانشناسان پس از هجده حفاری نتوانستند به ارگ کرزوس دست پیدا کنند، اما لایه‌های سوخته و پیکان‌های مانده از حملهٔ ایرانیان را یافتند.<ref>''The Persian Period, in Sardis from Perhistoric to Roman Times'', W.E.Mierse, Cambridge:Harvard University ,1983. p.19.</ref> کرزوس از این پس مشاور بزرگ هخامنشیان شد. پس از گرفتن [[لیدی]]، کوروش متوجه شهرهای یونانی شد و از آن‌ها نیز، تسلیم بی‌اما و اگر را خواست که یونانیان نپذیرفتند. در نتیجه شهرهای یونانی یکی پس از دیگری گرفته شدند. رفتار کوروش با شکست‌خوردگان در مردم آسیای صغیر اثر گذاشت.<ref>''Ancient Literary Sources on Sardis'', J.G.Pedley, Cambridge,1972.</ref> کوروش، گرفتن آسیای صغیر را به پایان رساند و سپس متوجه مرزهای خاوری شد. [[زرنگ (ساتراپی)|زرنگ]]، [[رخج]]، [[مرو]] و [[بلخ]]، یکی پس از دیگری در زمره استان‌های تازه درآمدند. کوروش از جیحون گذر کرد و به سیحون که مرز شمال خاوری کشور بود، رسید و در آنجا شهرهایی سخت‌بنیاد، برای جلوگیری از یورش‌های مردم [[آسیای مرکزی]] ساخت. کوروش در بازگشت از مرزهای خاوری، عملیاتی در درازای مرزهای باختری انجام داد. ناتوانی بابل، به واسطه بی‌کفایتی نبونید، پادشاه بابل و فشارهای مالیاتی، کوروش را متوجه آنجا کرد. [[تمدن بابل|بابل]] بدون جنگ شکست خورد و پادشاه آن دستگیر شد. کوروش در همان نخستین سال پادشاهی خود بر بابل، فرمانی بر اساس آزادی یهودیان از بند و بازگشت به کشور و دوباره‌سازی پرستش‌گاه خود در [[بیت‌المقدس]] پخش کرد. او دیگر بردگان را هم آزاد کرد، و به گونه‌ای برده‌داری را از میان برداشت.
 
نام سرزمین‌های وابسته، در سنگ‌نوشته‌ای در آرامگاه داریوش که در [[نقش رستم]] می‌باشد، به تفصیل این‌گونه آمده‌است: [[ماد]]، [[خووج]] ([[خوزستان]])، [[پرثوه]] ([[پارت]])، [[هریوا]] ([[هرات]])، [[غرب]]، [[سغد]]، [[خوارزم]]، [[زرنگ (ساتراپی)|زرنگ]]، [[آراخوزیا]] ([[رخج]]، [[افغانستان]] جنوبی تا [[قندهار]])، [[ثته‌گوش]] ([[پنجاب (پاکستان)|پنجاب]])، [[گنداره]] ([[گندهارا]]) (کابل، [[پیشاور]])، [[هندوش]] ([[ایالت سند|سند]])، [[سکاهوم ورکه]] ([[سکاها]]ی فرای [[جیحون]])، [[سگاتیگره خود]] ([[سکاها]]ی تیزخود، فرای [[سیحون]])، [[تمدن بابل|بابل]]، [[آشور]]، [[عربستان]]، [[مودرایه]] ([[مصر]])، [[ارمینه]] ([[ارمن]])، [[کته‌په‌توک]] ([[کاپادوکیه]]، بخش خاوری [[آسیای صغیر]])، [[سپرد]] ([[سارد]]، [[لیدیه]] در باختر آسیای صغیر)، [[یئونه]] ([[ایونیا]]، یونانیان آسیای صغیر)، [[سکایه تردریا]] ([[سکاها]]ی آن سوی دریا: [[کریمه]]، [[دانوب]])، [[سکودر]] ([[مقدونیه باستان|مقدونیه]])، [[یئونه‌تک‌برا]] (یونانیان سپردار: [[تراکیه]]، [[تراکیه|تراس]])، [[پوتیه]] ([[سومالی]])، [[کوشیا]] ([[کوش]]، [[حبشه]])، [[مکیه]] ([[طرابلس]] باختر، [[برقه]])، [[کرخا]] ([[کارتاژ]]، [[قرطاجنه]] یا [[کاریه]] در آسیای صغیر).
=== مرگ کو ===
 
در اثر یورش [[ماساژت‌ها]] که یک ایل ایرانی‌تبار و نیمه‌بیابان‌گرد و تیره‌ای از [[سکاها]]ی آن سوی رودخانه [[سیردریا]] بودند، به شهرهای شمال شرقی ایران، مرزهای شمال خاوری شاهنشاهی ایران مورد تهدید قرار گرفت. کورش بزرگ، کمبوجیه را به عنوان شاه بابل برگزید و به جنگ رفت و در آغاز پیروزی‌هایی به دست آورد. تاریخ‌نویسان یونانی در داستان‌های خود مدعی شده‌اند که ملکه ایرانی‌تبار ماساژت‌ها، [[تهم‌رییش]]<ref>برای نام راستین ایرانی این ملکه و ریشه‌شناسی آن نگا. F. Altheim und R. Stiehl, Geschichte Mittelasiens im Altertum (Berlin, I970).pp. 127–8</ref> او را به درون سرزمین خود کشاند و کون‌طور که در ۱۰ سال پایانی امپراتوری خود در هیچ جنگی حضور نداشته پس می‌توان این احتمال را در نظر گرفت که کوروش سرکوبی این شورش را به یکی از سرداران خود سپرده باشد و خود به میدان جنگ نرفته باشد.<ref>تاریخ ایران باستان (حسن پیرنیا) - شروین وکیلی (داریوش دادگر)</ref>
=== مرگ کوکوروش بزرگ ===
در اثر یورش [[ماساژت‌ها]] که یک ایل ایرانی‌تبار و نیمه‌بیابان‌گرد و تیره‌ای از [[سکاها]]ی آن سوی رودخانه [[سیردریا]] بودند، به شهرهای شمال شرقی ایران، مرزهای شمال خاوری شاهنشاهی ایران مورد تهدید قرار گرفت. کورش بزرگ، کمبوجیه را به عنوان شاه بابل برگزید و به جنگ رفت و در آغاز پیروزی‌هایی به دست آورد. تاریخ‌نویسان یونانی در داستان‌های خود مدعی شده‌اند که ملکه ایرانی‌تبار ماساژت‌ها، [[تهم‌رییش]]<ref>برای نام راستین ایرانی این ملکه و ریشه‌شناسی آن نگا. F. Altheim und R. Stiehl, Geschichte Mittelasiens im Altertum (Berlin, I970).pp. 127–8</ref> او را به درون سرزمین خود کشاند و کون‌طور کهکورش در ۱۰نبردی سالسخت، پایانیشکست امپراتوریخورد خودو درزخم هیچبرداشت جنگیو حضوربعد نداشتهاز پسسه می‌توانروز ایندرگذشت احتمالو این‌که پیکر وی را دربه نظر[[پاسارگاد]] گرفتآوردند کهو به خاک سپردند. پس از مرگ [[کوروش سرکوبیبزرگ]]، اینفرزند شورشبزرگ‌تر رااو [[کمبوجیه دوم|کمبوجیه]] به یکیشاهنشاهی رسید. امپراتوری بزرگ هخامنشیان که بنیانگذار آن کوروش بزرگ از سرداراننواده خود[[شاه سپردهانشان باشدکیمن-کوروش ویکم-کمبوجیه خودیکم]] بهبود میداندر جنگسازمان نرفتهجهانی باشد.<ref>تاریخ[[یونسکو]] ایرانبه باستانبزرگترین (حسنو پیرنیا)اولین -امپراتوری شروینجهان وکیلیطبق (داریوشاسناد دادگر)</ref>به ثبت رسیده‌است.
{{سخ}}البته گزنفون در کتاب خود مرگ کورش را طبیعی آن هم در پاسارگاد بیان می‌کند، همچنین تاریخ در مورد حجم این شورش اطلاعاتی به ما نمی‌دهد در ضمن باید توجه داشت که کورش در این زمان در سن بالایی قرار داشته و نیازی نبوده که پادشاه بزرگی چون کورش خود به میدان جنگ برود همان‌طور که در ۱۰ سال پایانی امپراتوری خود در هیچ جنگی حضور نداشته پس می‌توان این احتمال را در نظر گرفت که کوروش سرکوبی این شورش را به یکی از سرداران خود سپرده باشد و خود به میدان جنگ نرفته باشد.<ref>تاریخ ایران باستان (حسن پیرنیا) - شروین وکیلی (داریوش دادگر)</ref>
 
== پادشاهی کمبوجیه ==
''نوشتار اصلی: [[کمبوجیه دوم]] هخامنشی''{{تمدنهای باستانی آسیای غربی}}
 
جانشین [[کوروش بزرگ]] پسرش کمبوجیه بود. اگر چه کمبوجیه فرمانروایی را در سال ۵۳۰ پ. م آغاز کرد که سال نشستن او بر تخت بود، نخستین سال رسمی شاهی او مطابق با نظام تاریخگذاری ویژهٔ ایرانیان در بهار سال ۵۲۹ پ. م آغاز شد. بزرگترین دستاورد هشت سال سلطنت او فتح مصر در سال ۵۲۵ پ. م بود.<ref>{{پک|یامااوچی|1390|ک=ایران و ادیان باستانی|ص=99}}</ref>یکی از موبدان دربار به نام [[گئومات]] [[مغ]]، که به بردیا مانند بود، خود را به جای بردیا گذاشته و پادشاه خواند.
 
بر اساس یکی دیگر از داستان‌ها، گئومات مغ با آگاهی از این که بردیا کیست، وی را کشته و سپس چون هم‌مانند بردیا بود، به تخت پادشاهی نشست.[[پرونده:Tachar-palace (6).tif|بندانگشتی|راست|200px|کتیبهٔ سه‌زبانیِ خشایارشا بر جرز غربی ایوان جنوبیِ [[کاخ تچر]]]]
بر اساس یکی از داستان‌ها، [[کمبوجیه دوم|کمبوجیه]]، هنگامی که قصد لشکرکشی به سوی [[مصر]] را داشت، از ترس توطئه، دستور کشتن برادرش [[بردیا]] را داد. در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام [[گئومات]] [[مغ]]، که به بردیا مانند بود، خود را به جای بردیا گذاشته و پادشاه خواند.
م مرد.<ref>{{پک|بروسیوس|11388|ک=ایران باستان|ص=35}}</ref>
بر اساس یکی دیگر از داستان‌ها، گئومات مغ با آگاهی از این که بردیا کیست، وی را کشته و سپس چون هم‌مانند بردیا بود، به تخت پادشاهی نشست.[[پرونده:Tachar-palace (6).tif|بندانگشتی|راست|200px|کتیبهٔ سه‌زبانیِ خشایارشا بر جرز غربی ایوان جنوبیِ [[کاخ تچر]]]]
[[پرونده:Tachar-palace (6).tif|بندانگشتی|راست|200px|کتیبهٔ سه‌زبانیِ خشایارشا بر جرز غربی ایوان جنوبیِ [[کاخ تچر]]]]
چگونگی مرگ کمبوجیه هنوز هم مبهم و رازآمیز است. تنها این را می‌دانیم که او در تابستان سال ۵۲۲ پ. م، در فاصلهٔ ژوئیه و اوت، درگذشته‌است. اما دربارهٔ مرگش گزارش‌های متفاوتی وجود دارد. بنا به کتیبهٔ [[داریوش اول]]، کمبوجیه «به مرگ خویش مرده‌است». این خود عبارتی گنگ و سؤال‌برانگیز است و روشن نیست که او به مرگ طبیعی درگذشته یا آنکه خود خویشتن را از پای درآورده است. بنا به نوشته‌های هرودوت و کتزیاس او به‌طور تصادفی بر ران خود زخمی وارد آورد و از آن زخم مرد.<ref>{{پک|بروسیوس|11388|ک=ایران باستان|ص=35}}</ref>
 
کمبوجیه در بازگشت از مصر مرد؛ ولی برخی دلیل مرگ وی را بیماری و برخی دیگر توطئه خویشاوندان می‌دانند اما روشن است که وی در راه بازگشت از مصر مرده‌است ولی شوند (دلیل) آن تاکنون ناگفته به جای مانده‌است. پس از مرگ [[کمبوجیه دوم|کمبوجیه]] کسی وارث پادشاهی هخامنشیان نبود.
سطر ۲۴۷ ⟵ ۲۷۶:
برخی از تاریخ‌نگاران نیز، کشته شدن بردیا را کار گئومات می‌دانند.
 
در نوشتارهای تاریخی از وی به عنوان [[بردیای دروغین]] یاد شده‌است. در [[کتیبه بیستون]] نزدیک کرمانشاه، [[گوماته]]ی مغ زیر پای [[داریوش بزرگ]] نشان داده شده‌است. داریوش شاه که از سوی کوروش بزرگ به فرمانداری مصر برگزیده شهیشده رفتندبود، و نقابپس از چهره‌اش برگرفتند و بادریافتن این خیانترخداد بزرگ،به او،ایران برادرشمی‌آید و دوستانبردیای اودروغین را کهاز بهپای دربار راه یافته بودند، نابود کردند ودرآورده، به فرمانروایی هفت‌ماهه او پایانتخت بخشیدندمی‌نشیند.
 
کارهای گوماته مغ سبب سوء ظن درباریان هخامنشی شد که سرکردهٔ آنان داریوش، پسر ویشتاسب هخامنشی بود. هفت تن از بزرگان ایران که [[داریوش بزرگ]] نیز در شمار آنان بود، توسط یکی از زنان حرم‌سرای گئوماتا که دختر یکی از هفت سردار بزرگ ایران و موفق به دیدن گوش‌های بریده او شده بود، پرده از کارش برکشیدند و روزی به کاخ شاهی رفتند و نقاب از چهره‌اش برگرفتند و با این خیانت بزرگ، او، برادرش و دوستان او را که به دربار راه یافته بودند، نابود کردند و به فرمانروایی هفت‌ماهه او پایان بخشیدند.
 
== پادشاهی [[داریوش بزرگ]] ==
سطر ۲۵۴ ⟵ ۲۸۵:
[[پرونده:Trilingual inscription of Xerxes, Van, 1973.JPG|بندانگشتی|250px|[[کتیبه سه زبانه خشایارشا در ترکیه]]]]
 
داریوش بزرگ (داریوش یکم) (۵۴۹–۴۸۶ پ. م) سومین پادشاه هخامنشی (پادشاهی از ۵۲۱ تا ۴۸۶ پ. م). فرزند [[ویشتاسپ (هخامنشی)|ویشتاسپ]] ([[گشتاسپ]]) بود. ویشتاسپ، فرزنفرزند [[آرشام]] ''و با آن‌ها چنان‌که می‌خواستم، رفتار کردم. ای آن که پس از این شاه خواهی بود، با تمام نیرو از دروغ بپرهیز. اگر اندیشه کنی: چه کنم تا کشور من سالم بماند، دروغگوآرشام راپسر نابود[[آریارمنه]] کن…»''بود.
 
ویشتاسپ پدر او در زمان کوروش، [[ساتراپ]] (استان‌دار) پارس بود. داریوش در آغاز پادشاهی با دردسرهای بسیاری روبرو شد. دوری کمبوجیه از ایران چهار سال به درازا کشیده بود. [[گئومات مغ]] هفت ماه خود را به عنوان [[بردیا]]، برادر کمبوجیه بر تخت نشانده و بی‌نظمی و هرج و مرج را در کشور گسترش داده بود. در بخش‌های دیگر کشور هم کسان دیگر به دعوی این که از دودمان شاهان پیشین هستند، پرچم استقلال برافراشته بودند. گفتاری که از زبان داریوش در [[کتیبه بیستون]] از این رویدادها آمده، جالب است و سرانجام همه به کام او پایان یافت. داریوش این پیروزی‌ها را در همه جا نتیجهٔ خواست [[اهورامزدا]] می‌داند، می‌گوید:
 
''«هرچه کردم به هر گونه، به خواست اهورامزدا بود. از زمانی که شاه شدم، نوزده جنگ کردم. به خواست اهورامزدا لشکرشان را درهم شکستم و ۹ شاه را گرفتم… سرزمین‌هایی که شوریدند، دروغ آن‌ها را شوراند. زیرا به مردم دروغ گفتند. پس از آن اهورامزدا این کسان را به دست من داد و با آن‌ها چنان‌که می‌خواستم، رفتار کردم. ای آن که پس از این شاه خواهی بود، با تمام نیرو از دروغ بپرهیز. اگر اندیشه کنی: چه کنم تا کشور من سالم بماند، دروغگو را نابود کن…»''.
 
پزشکی به نام [[دموک دس]] که در دستگاه [[اری‌تس]] بود و دربند به زندان داریوش افتاده بود، هنگامی که زخم پستان [[آتوسا]] دختر [[کوروش]] و زن داریوش را درمان می‌کرد، او را واداشت که داریوش را به لشکرکشی به سرزمین [[یونان]] ترغیب کند. باید خاطرنشان ساخت که این پزشک، یونانی بود و داریوش او را از بازگشت به کشورش محروم کرده بود. دموک‌دس به ملکه گفته بود که خود او را به‌عنوان راهنمای گرفتن یونان به داریوش بشناساند و بگوید که شاه با داشتن چنین راهنمایی، به خوبی می‌تواند بر یونان چیره شود. این پزشک یونانی خود را به همراه گروهی از پارسیان به یونان رساند و در آن جا به خلاف خواستهٔ داریوش، در شهر [[کرتن]] که میهن راستین او بود، ماند و دیگر به ایران نیامد و گروه پارسی که برای آشنا شدن با روزگار یونان و فراهم کردن زمینهٔ گرفتن آن دیار رفته بود، بی‌نتیجه به میهن بازگشت.
سطر ۲۶۲ ⟵ ۲۹۷:
لشکرکشی داریوش به [[اروپا]]: در زمان‌های گوناگون تاریخی ایل‌های [[آریایی]] [[سکاها]] در بخش‌های گوناگون سرزمین پهناوری که از [[ترکستان]] تا کنارهٔ [[دانوب]]، در مرکز اروپا امتداد داشت، جای گرفته بودند. به‌طور کلی از دید شهرنشینی در پایهٔ پایینی بوده‌اند.
 
هرودت در گفتار یورش داریوش به [[سکاییه]] نوشته‌است که سکاها از جنگ با او دوری کردند و به درون سرزمین خسرنوشتخود هندپس کشیدند و چون بیابان پهناوری در پیش پای آن‌ها بود، آن قدر داریوش را دگرگونبه‌دنبال خود کشیدند که او از ترس پایان خوراک بر آن شد به ایران برگردد. اما با اینکه در این یورش، پیروزی شاهانه‌ای به دست نیاورد، سکاها را برای همیشه از یورش به ایران و ایجاد دردسر برای مردم شمال این آب و خاک منصرف ساخت.
 
گرفتن [[هند]]: داریوش متوجه [[پنجاب (پاکستان)|پنجاب]] و [[ایالت سند|سند]] شد. در سال ۵۱۲ پ.م. ایرانیان از [[رود سند]] گذشتند و بخشی از سرزمین هند را گرفتند. داریوش فرمان داد تا کشتی‌هایی بسازند و از راه دریای عمان به پنجاب و سند بروند. این دو سرزمین زرخیز و پرثروت برای ایران آن روز بسیار مهم بود. این چیرگی پارسیان در تاریخ هند، آغاز دوران تازه‌ای گردید و سرنوشت هند را دگرگون ساخت.
 
داریوش جانشین خود را برگزید و هنگامی که آخرین زمینه چینی‌های خود را برای جنگ مصر و یونان می‌دید پس از ۳۶ سال پادشاهی درگذشت. این رویداد در سال ۴۸۶ پ.م. بوده‌است. آرامگاه داریوش یکم در چهار هزار و پانصد متری [[پارسه]]، در [[نقش رستم]] است.
سطر ۲۷۰ ⟵ ۳۰۷:
== وضع اجتماعی و اقتصادی در دوره هخامنشی ==
[[پرونده:Persian coin - Achaemenid era -- at Aydin Archaeology Museum.jpg|بندانگشتی|یک سکه ایرانی از دوران هخامنشیان]]
اقتصاد هخامنشیان با توجه به موقعیت جغرافیایی آن‌ها و کمبود آب در ایران بیشتر بر پایهٔ اقتصاد تجاری بود. سرزمین هخامنشیان به عنوان واسطه کالاهای ترانزیتی بین سه قارهٔ آسیا، اروپا و آفریقا عمل می‌نمود و از این راه درآمد سرشاری نصیب شاهنشاهان هخامنشی می‌شد. در دورهٔ هخامنشیان تجارت اهمیت به سزایی داشت. جنبهٔ محلی تجارت عبارت بود از مبادلهٔ کالا بین مردم دده نشین و کوچ نشین. ضمناً بین ایالات مترقی حکومت و کشورهای همسایه نیز تجارت اشیای زینتی و همچنین منسوجات و بعضی از فراورده‌های کشاورزی، از قبیل غلات و خرما رواج داشت. این تجارت در شاهراه‌های بزرگی که در جهات متفاوت کشور با یکدیگر تقاطع داشتند انجام می‌شد.<ref name="roshdmag.ir">{{یادکرد وب|نویسنده = علیرضا اسدی|نشانی = http://www.roshdmag.ir/Roshdmag_content/media/article/4097.pdf|عنوان =اقتصاد در عصر هخامنشیان | ناشر =فصل نامه آموزش تاریخ |تاریخ = |تاریخ بازدید = 15 آگوست 2014}}</ref>
 
در عهد هخامنشی نخستین قدم‌ها در تنظیم اقتصاد ملی برداشته شد. دولت مالیاتی وضع کرد که از املاک، مزارع، باغ‌ها، احشام و معادن گرفته می‌شد. نوعی مالیات متعلق به زمین وجود داشت که کاملاً شبیه مالیات بر مصنوعات صنعتی بود. عوارضی بر رصیف‌های بنادر وضع کرده بودند. مالیاتی که توسط عمال جمع‌آوری می‌شد، در صندوق ایالات گرد می‌آمد و سپس به خزانه ارسال می‌شد. از زمان ایجاد شاهنشاهی هخامنشی، جهان در عصر اقتصادی مساعدی قدم گذاشته بود. روابط تجارتی بین نواحی که سابقاً وجود نداشته – مثلاً بین بابل و یونان- ایجاد شد و توسعه یافت. بر اثر احتیاج به محصول، نرخ منافع (بهره)، مانند بهای جنس افزوده شد، به استثنای اجناسی که حمل آن‌ها مشکل بود مانند گاو، به عکس بهای زمین در ایران و یونان پائین آمد.<ref>رومن گیرشمن. ایران از آغاز تا اسلام. ترجمه محمد معین. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1386، چاپ هجدهم. ص 209</ref>ای محلی صورت می‌گرفت.
 
در زمینه مناسبات ارضی اسناد موجود نشان می‌دهند که نظام مالیاتی براساس مسّاحی دقیق زمین‌ها تعیین می‌شد و به نسبت پرآبی و کم‌آبی منطقه و حاصل‌خیزی زمین، تغییر می‌کرد. چنان‌که متذکر شدیم، آبیاری مصنوعی چه به وسیله ایجاد قنات‌ها یا بستن آب‌بندها- و به اصطلاح امروز سدها- در بالا بردن سطح درآمد کشاورزان به ویژه دولت ارزش داشت. مالکان زمین‌ها، اگر صاحبان قنات‌ها نبودند می‌توانستند با دادن آب‌بها از آن استفاده کنند و در مواقع کم بارانی و پائین رفتن سفرهٔ آب‌های زیرزمینی و در نتیجه کم شدن آب قنات‌ها و حتی خشک شدن موقتی آنها، از میزان مالیات زمین کاسته می‌شد. در سراسر متصرفات آسیایی هخامنشیان سد و قنات دو عامل عمده کشاورزی بود که اولی، یعنی سدها را، جز در مناطق کنار رودخانه‌های کوچک محلی، دولت می‌ساخت و در اختیار داشت و احتمال دارد که در دوره مورد بحث ما کمک‌هایی نیز به کشاورزان در جهت ایجاد قنوات و آب‌بندهای محلی صورت می‌گرفت.
 
در همه ممالک به کارهای عام‌المنفعه- که استعداد تولیدی را افزون می‌کرد- اقدام نمودند. حفر قنوات زیرزمینی، که در ایران و بعضی نواحی کم‌آب دارای ارزش اساسی است، کاری است که در زمان شاهان هخامنشی تحقق یافت. باید قبول کرد که در آن زمان، در شاهنشاهی هخامنشی به خشک کردن باتلاق‌ها می‌پرداختند، زیرا یونانیان این کار را در همان عصر انجام می‌دادند. کشاورزی توسعه یافت، و بر اثر جنگ‌ها، خارجیان نباتات سودمند و ایران را شناختند و در کشور خود کاشتند. در درجه اول آن‌ها اسپست قرار داشت که به وفور در دره‌های [[ماد]] به عمل می‌آمد، و خوراک عالی اسبان به‌شمار می‌رفت. جنگ‌های مادی آن را برای تغذیه سواره نظام پارس به یونان برد، و مردم آن کشور کاشت آن را اقتباس کردند. در نتیجه همان جنگ‌ها خروس، کبوتر سفید و طاوس- که بومی آسیا هستند- به اروپا حمل شدند.<ref name="roshdmag.ir" />
 
کوروش در دوران زمامداری خود، از سیاست اقتصادی و اجتماعی عاقلانه‌ای که کمابیش بر اساس خواسته‌های کشورهای وابسته بود، پیروی می‌کرد او تمامی زمین‌های قابل کشت را دقیقاً مساحی نمود و در اختیار مردمان تهیدست قرار داد، حفر قنوات زیرزمینی نیز از دیگر اقدامات اساسی او و جانشینانش بود.<ref>{{پک|اسدی|1393|ک=کورش و پانته آ شکوه عشق و عصمت|ص=225}}</ref> از این سخن او که می‌گوید: «رفتار پادشاه با رفتار شبان تفاوت ندارد، چنان‌که شبان نمی‌تواند از گله‌اش بیش از آنچه به آن‌ها خدمت می‌کند، بردارد. همچنان پادشاه از شهرها و مردم همان‌قدر می‌تواند استفاده کند که آن‌ها را خوشبخت می‌دارد.» و نیز از رفتار و سیاست همگانی او، به خوبی پیداست که وی تحکیم و تثبیت پادشاهی خود را در تأمین خوشبختی مردم می‌دانست و کمتر به دنبال زراندوزی و تحمیل مالیات بر کشورهای وابستهٔ خود بود. او در دوران کشورگشایی نه تنها از کشتن و کشتارهای وحشتناک خودداری کرد بلکه به باورهای مردم احترام گذاشت و آنچه را که از کشورهای شکست‌خورده ربوده بودند، پس داد. «بر اساس تورات، پنج هزار و چهارصد ظرف طلا و سیم را به بنی اسرائیل می‌بخشد، پرستش‌گاه‌های مردم شکست‌خورده را می‌سازد و می‌آراید.» و به گفتهٔ گزنفون، رفتار او به گونه‌ای بوده که «همه می‌خواستند جز خواستهٔ او چیزی بر آن‌ها حکومت نکند.» کمبوجیه با آنکه از کیاست کورش بهره‌ای نداشت و از سیاست آزادهٔ وی پیروی نمی‌کرد، در دوران توانمندی خود به گرفتن مالیات از مردم شکست‌خورده نپرداخت، بلکه مانند کورش بزرگ به گرفتن هدیه‌هایی چند قانع بود.<ref>{{پک|اسدی|1393|ک=کورش و پانته آ شکوه عشق و عصمت|ص=226}}</ref>
 
اما از دورهٔ خشایارشا به بعد به واسطهٔ عدم لیاقت شاهنشاهان هخامنشی وضع اقتصادی هخامنشیان دچار رکود شد و مالیات بومیان ساکن ایران را خرد می‌کرد فزونی پی در پی خراج و آزمندی مأموران هخامنشی که دو عامل برجسته بودند، مانع پیشرفت و گسترش کشاورزی و آبیاری، داد و ستد و بازرگانی و تولید فراورده‌های دست ساخته می‌شد که همه از ویژگی‌های روزگار آغازین و پر آرامش شاهنشاهی هخامنشی از دورهٔ کورش تا خشایارشا بودند و مایهٔ رونق و بهره جویی بسیاری از مردم می‌شدند.<ref>علیرضا اسدی. ایجاد اقتصاد نوین تجاری در بین سه قاره، اقتصاد در عصر هخامنشیان. قسمت اول، هفته نامه نجوا. سال چهاردهم، شمارهٔ ۵۰۰، شنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۳، ص5</ref><ref>{{یادکرد وب|نویسنده = علیرضا اسدی|نشانی = http://www.roshdmag.ir/Roshdmag_content/media/article/4097.pdf|عنوان =اقتصاد در عصر هخامنشیان | ناشر =فصل نامه آموزش تاریخ |تاریخ = |تاریخ بازدید = ۱۵ آگوست ۲۰۱۴}}</ref>قانان کوچک -یا دست کم خرده اجاره داران- سودی نمی‌بردند. آن تیول دارانی که ملک خود را به این بنگاه اجاره می‌دادند، فقط از زمین کم بها درآمدی حاصل می‌کردند. وضعیت اقتصادی آنان متزلزل و رو به وخامت بود.<ref>{{پک|Stopler|1985|ک=Entrepreneurs and Empire|ص=151}}</ref>
 
کنکاش اخیر استاپلر در بایگانی موراشو این فرضیه را تضعیف می‌کند که مالیات سنگین موجب کمبود نقدینگی در کل اقتصاد ساتراپی بابل در دورهٔ هخامنشیان شده‌است. اما این مالیات‌ها ثروت را در دست اعضای خاندان پادشاهی و نهادهای بازرگانی ای همانند موراشو و پسران انباشته می‌کرد که می‌توانستند از این وضعیت سود ببرند. استاپلر نتیجه می‌گیرد:
شاه و وابستگان طبقهٔ ممتاز سیاسی سود می‌بردند: همچنین بنگاه موراشو؛ دهقانان کوچک -یا دست کم خرده اجاره داران- سودی نمی‌بردند. آن تیول دارانی که ملک خود را به این بنگاه اجاره می‌دادند، فقط از زمین کم بها درآمدی حاصل می‌کردند. وضعیت اقتصادی آنان متزلزل و رو به وخامت بود.<ref>{{پک|Stopler|1985|ک=Entrepreneurs and Empire|ص=151}}</ref>
 
والدو دابرستاین در تحقیقی آشکار ساخته‌است که قیمت خرما در دورهٔ [[داریوش اول]] و اردشیر اول و نخستین سال‌های پادشاهی داریوش دوم دو برابر شده‌است.<ref>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =Dubberstein| نام = W.H| پیوند نویسنده = | کوشش = | عنوان = Comperative Prices in Later Babylonia | ژورنال =AJSL | دوره = 56 | سال = 1939 | ماه = | صفحه = 20-43 | زبان =}}</ref>
سطر ۲۸۵ ⟵ ۳۲۷:
به سبب فقدان منابع سودمند، مطالعهٔ طبقات اجتماعی در ایران باستان بسیار دشوار است. بلند پایگان بزرگ شاهنشاهی، مانند ساتراپ‌ها، اعضای شورای شاهنشاهی، اعضای دیوان عالی کشور و به ویژه سرداران، متعلق به طبقهٔ شاه بودند. اسناد، به ویژه الواح خزانهٔ دربار تخت جمشید، در زیر این طبقهٔ حاکم سه طبقهٔ اجتماعی را از هم متمایز می‌کند.<ref>{{پک|هینتس|1388|ک=داریوش و ایرانیان|ص=350}}</ref>
# نخستین طبقهٔ پارسیان یا به‌طور کلی ایرانیان بودند که به ایلامی Shalup گفته می‌شدند. هالک این واژه را gentlemen ترجمه کرده‌است. چون ظاهراً شمار این‌ها زیاد بود، بهترین معادل این اصطلاح آزادان» است یا شاید «شهروندان کامل». در هر حال این طبقه در درون خود لایه‌های گوناگونی داشت.
# در اواح خزانه برای طبقهٔ دوم نه یک واژهٔ ایلامی که یک واژهٔ فارسی باستان به کار رفته‌است، یعنی gardhya که لفظاً به معنای «خانگیان» یا «چاکران» است. در بسیاری موارد این لفظ به معنای «کارگر» است و در اسناد مذکور به هزاران کارگر در دربار اطلاق می‌شود؛ به خصوص بر کارگران نیمه آزاچنانآزاد کهیا پیداست،موظفان ناظراناجباری. پارسیآن‌ها «بردهرا دار»باید نبوده‌اند.از بیشترنظر می‌شوداجتماعی چنین«نیمه استنباطآزادان» کردنامید. کهآن‌ها معمولاً برای رسیدنمدتی به بازدهکار بیشتراجباری ازفراخوانده شیوهٔمی‌شدند. پرداختاین جیرهٔنکته بیشتررا استفادهداندامایف می‌شدبه کهاستناد دراسناد ظاهربابلی نتیجهٔنشان آن هم مطلوب بوده‌استداده‌است.<ref>{{پک|هینتس|1388|ک=داریوش و ایرانیان|ص=351}}</ref>
۳- طبقهٔ سوم که در اسناد با کلمهٔ ایلامی Libap نشان داده شده‌است خادم‌ها بودند. شمار اینان به مراتب کمتر از آزادان و نیمه آزادان بود. جیرهٔ غذایی این دسته در واقع دو سوم جیرهٔ معمول یک کارگر سادهٔ نیمه آزاد بوده‌است. دربار بردگان بسیار کمی در اختیار داشت و بردهٔ زن اصلاً. در اسناد مختلف در برابر هر صد نفر کارگر زن یا مرد تنها به یک برده برمی‌خوریم. در اصل بردگان همان جایگاه اجتماعی را داشتند که اسیران جنگی. اما آنچنان که پیداست، ناظران پارسی «برده دار» نبوده‌اند. بیشتر می‌شود چنین استنباط کرد که برای رسیدن به بازده بیشتر از شیوهٔ پرداخت جیرهٔ بیشتر استفاده می‌شد که در ظاهر نتیجهٔ آن هم مطلوب بوده‌است.<ref>{{پک|هینتس|1388|ک=داریوش و ایرانیان|ص=351}}</ref>
 
=== اوزان و مقادیر ===
هنگامی که پارس‌ها در حدود سال ۷۰۰ پیش از میلاد به انزان آمدند، اوزان و مقادیر ایلامیان بومی را گرفتند، که این‌ها بیشتر آن را از بین‌النهرین به ارث برده بودند. پارس‌ها به اوزان و مقادیر ایلامی‌ها نامی پارسی دادند و واحدهای تازه‌ای به آن افزودند. سپس داریوش آن‌ها را تبدیل به معیارهای هخامنشی کرد. از ادارهٔ اوزان و مقادیر داریوش چند وزنه از دیوریت سبز بر جای مانده‌است.<ref name="ReferenceB">{{پک|هینتس|1388|ک=داریوش و ایرانیان|ص=340}}</ref>
 
اطلاعات مربوط به وزن، بر همهٔ وزنه‌ها در سطر اول ممی‌آید اینو همه،مربوط پارس‌هامی‌شود یکبه واحد اندازه‌گیریپارسی، خودیکرشَه، نیزکه پدیدآوردنددر کهواقع آرشبه شاهیمعنی نامیدهوزن می‌شداست. کرشَه به وزن ۸۳ و احتمالاًیک سوم گرم در سراسر فرمانروایی تا به داریوشمصر رواج بازمی‌گرددداشت. آرشکرشَه شاهیبرابر دوبا پاده طولشِکِل داشت، یعنیو ۴۸/۶۸یک سانتی‌متر.<refسوم name="ReferenceB"گرم) />۹بابلی لیتربود. دربزرگترین مصرواحد، اینتالان، پیمانهبرابر با نام۶۰ اِردَبمینه یکیا سدهپوند بعد(۱/۳۰ همکیلوگرم) بدونبود. دگرگونیاصطلاح پارسی آن بر جای بودنمانده‌است.
 
پارس‌ها برای اندازه‌گیری طول از ذراع ایلامی استفاده می‌کردند که به فارسی باستان اَرَشنیش (فارسی جدید اَرَش) خوانده می‌شد و با واژه روسی arshinهم خانواده است. فریدریش کرفتر این واحد اندازه‌گیری را بر پایهٔ اندازه‌های کاخ‌های تخت جمشید دقیقاً ۳۶/۵۱ سانتی‌متر محاسبه کرده‌است.
با این همه، پارس‌ها یک واحد اندازه‌گیری خودی نیز پدیدآوردند که آرش شاهی نامیده می‌شد و احتمالاً به داریوش بازمی‌گردد. آرش شاهی دو پا طول داشت، یعنی ۴۸/۶۸ سانتی‌متر.<ref name="ReferenceB" />
 
پیمانه (کِیل) در زندگی اقتصادی هخامنشی از ارزش ویژه‌ای برخوردار بود، چون در آن روزگار بیشتر مواد خوراکی را به جای وزن کردن، اندازه می‌گرفتند. پیمانهٔ پایه، پیمانهٔ بسیار کهن بین‌النهرینی قَه بود، که تورو-دانژَن ۹۷/۰ لیتر محاسبه کرده‌است. واژهٔ فارسی باستان برای آن دَثویَه به معنی یک دهم بود. یعنی یک دهم پیمانهٔ ایرانی گریوَه (جریب) که معادل بار بین‌النهرینی و ایلامی بود؛ یعنی ۷/۹ لیتر.
پیمانه‌ای که یونانیان ارتابه می‌نامند اختراعی پارسی است. در فارسی باستان به آن ردبهَه می‌گویند که لفظاً به معنای کشیده و راست است و ظاهراً منظور از آن یک کیل [[یهودی]] بوده‌است. ارتبه ۳۰ پیمانه بود، برابر با ۱/۲۹ لیتر. در مصر این پیمانه با نام اِردَب یک سده بعد هم بدون دگرگونی بر جای بود.
 
پیمانه پایهٔ ۹۷/۰ لیتری برای مایعات نیز به کار می‌رفت. ده پیمانه، یعنی۷/۹ لیتر، یک کوزه بود. پارس‌ها برای کوزه واژهٔ بازیش را به کار می‌بردند، که باج هم‌معنی می‌دهد.<ref>{{پک|هینتس|1388|ک=داریوش و ایرانیان|ص=341}}</ref>
سطر ۳۰۱ ⟵ ۳۵۰:
نگرش مسرت بار به کشت و زرع در میان همهٔ پارسیان جاری بود و در برابر هنر جنگ نیز عرض اندام می‌کرد. مثلاً هنگامی که اسکندر وارد آسیای صغیر شد، مِمنون (memnon)، فرمانده مزدوران یونانی، به فرماندهان پارسی پیشنهاد کرد که اصل زمین سوخته را به کار گیرند. این کار پیشروی اسکندر را دشوار می‌کرد و کمبود مواد غذایی او را ناگزیر از بازگشت می‌ساخت. در شورای جنگی، رشیتَه (Rashita)، ساتراپ فروگیه، گفت که به هیچ وجه زیر بار چنین کاری نمی‌رود و باقی فرماندهان پارسی نیز از او پیروی کردند. قانونی به ویژه به پارسیان اجازه می‌داد در صورتی که زمین بایری را آباد کنند، تا پنج نسل می‌توانند بدون پرداخت مالیات از آن بهره گیرند.<ref name="ReferenceC">{{پک|هینتس|1388|ک=داریوش و ایرانیان|ص=338}}</ref>
 
ارتباط تنگاتنگ پارسیان باستان با کشاورزی در تقویمشان نیز منعکس شده‌است. هنینگ به درستی پی برده که نام‌های این تقویم همه با کشاورزی مربوطند. البته چنین تقویم ایلامی بود و ایلامیان نیز به نوبهٔ خود آن را از بابلی‌ها گرفته بودند، اما نام ماه‌ها پارسی است و از ایلامی یا حتی بابلی ترجمه نشده‌اند. ت.<ref name="ReferenceC"شاید />نانبرخی از میزاناین محصولنام‌ها خود پارس آگاه شد. بستهمربوط به بارندگیدورهٔ برداشت محصولپیش از زمین‌هایجابه دیمی سه تا ده برابر بذر بوده‌استجایی و ازکوچ زمین‌هایپارس‌ها آبیبه پنجایران تا بیست برابرباشد.<ref>{{پک|هینتس|1388|ک=داریوش و ایرانیان|ص=339}}</ref>
 
می‌دانیم که سال، مانند امروز، با آغاز بهار شروع می‌شد. معنی نخستین ماه پارسی هنوز مورد بحث است. پیش تر این ماه را، بنا به نظر یوستی، ماه «کندن قنات» می‌دانستند، یعنی ماهی که در آن قنات‌ها را لایروبی می‌کردند. اما احتمالاً حق با امریک است که این ماه را ماه «بذر» می‌داند. بعد نوبت به ماه‌های «بهار کامل»، «سیرچینی»، «پایهٔ گرما»، «مالیات محصول»، «خاربندی» (ماهی که در بیابان‌ها خارشتر خشک برای سوخت جمع‌آوری می‌شود)، «هرس باغ»، «شکار گرگ» و «تکریم اجاق» (ماهی که در ان پارسیان با فراغ خاطر در پیرامون اجاق جمع می‌شدند) می‌رسید. معنای اصطلاح فارسی باستان برای ماه دی با قطعیت روشن نشده‌است. ظاهراً این ماه را ماه «بدنام» می‌نامیدند. ماه بهمن قطعاً ماه «دهشتناک» و اسفند ماه «شخم زنی» است.<ref name="ReferenceC" />
 
جو را بیش از غلات دیگر می‌کاشتند؛ بعد گندم و بسیار کم‌تر از آن ارزن. در هر حال به کمک الواح ایلامی خزانهٔ دربار، می‌توان با اطمینان از میزان محصول خود پارس آگاه شد. بسته به بارندگی برداشت محصول از زمین‌های دیمی سه تا ده برابر بذر بوده‌است و از زمین‌های آبی پنج تا بیست برابر.<ref>{{پک|هینتس|1388|ک=داریوش و ایرانیان|ص=339}}</ref>
 
== نظام اداری شاهنشاهی هخامنشی ==
نظام اداری شاهنشاهی هخامنشی از [[کوروش بزرگ]] آغاز شد، اما سامان‌دهی آن به بهترین وجه کار [[داریوش یکم]] بود.
 
هنگامی که [[داریوش یکم]] در سال ۵۲۵ پ. م به قدرت رسید، ۲۳ ساتراپی یا سرزمین متعلق به شاهنشاهی را، که پارس هم جزو آن بود از [[کمبوجیه دوم|کمبوجیه]] به ارث برد. با این که او در طول شهریاری خود چند ساتراپی را به آن‌ها افزود (سند، تراکیا، مقدونیه، سکاهای شمال دریای سیاه) در نبشته‌ای خود، جز پارس، از ۲۵ و گاه ۲۹ قوم شاهنشاهی خود نام می‌برد. خشایارشا جز پارس از ۳۱ سرزمین شاهنشاهی نام می‌برد. به این ترتیب شمار و گسترهٔ ساتراپی‌ها ثابت و نامتغیر نبودند. بستگی به میل شاهنشاه داشت که دو ساتراپی را در هم ادغام کند یا از یک ساتراپی دو تا بسازد.<ref>{{پک|هینتس|1388|ک=داریوش و ایرانیان|ص=304}}</ref><ref>{{پک|هینتس|1388|ک=داریوش و ایرانیان|ص=305}}</ref>
 
بر پارس که سرزمین اصلی شاهنشاهی بود، خود شاه شخصاً فرمان می‌راند. در رأس هر یک از دیگر سرزمین‌های شاهنشاهی یک ساتراپ قرار داشت. این واژه از یونانی به ما رسیده‌است. به خشَثرَپای مادی برمی‌گردد. ساتراپ‌ها بیرون از دربار بالاترین مقام را داشتند و بدون واسطه زیر نظر شاهنشاه بودند. ساتراپ‌ها حق استفاده از مُهر شاهی را داشتند. شاهنشاهان برای آن که از وفاداری ساتراپ‌ها خاطر جمع شوند، مصلحت را در این می‌دیدند تا آنجا که ممکن است خویشان خود را به این مقام بگمارند.<ref>{{پک|هینتس|1388|ک=داریوش و ایرانیان|ص=305}}</ref>
 
هر ساتراپی به چندین ساتراپی فرعی یا «حکمرانی» تقسیم می‌شد. بنا بر کتاب استر، در زمان خشایارشا شاهنشاهی هخامنشی از هند تا حبشه ۱۲۷ حکمران محلی داشته‌است. به این ترتیب به ساتراپی به‌طور متوسط چهار یا پنج حکمرانی می‌رسید. برای نمونه ساتراپی سوریه عبارت بود از حکمرانی‌های آشور، فنیقیه، سامرا، یهودا و قبرس. عنوان این حکمران به فارسی باستان فرَتَرَکَه بود. هر حکمرانی به هفت بخش تقسیم می‌شد که در رأس هر یک از آنان بخشدار قرار داشت، تحت‌اللفظی «یک هفتم دار».<ref>{{پک|هینتس|1388|ک=داریوش و ایرانیان|ص=306}}</ref>
 
هرچند ساتراپیسنگ بهنبشتهٔ چندینهیروگلیف ساتراپیاز فرعیوادی یاحمامات، «حکمرانی»جایی تقسیمکه می‌شد.از بناآنجا برمعماران کتابمصری استر،سنگ‌های درساختمانی زمانمورد خشایارشانیازشان شاهنشاهیرا هخامنشیمی‌آوردند، ازبر هندحسب تاتصادف، حبشهسندی ۱۲۷در حکمراناثبات محلیفوق داشته‌است.العادهٔ بهنظام ایناداری ترتیبهخامنشیان به ساتراپی به‌طور متوسط چهار یادر پنجاختیار حکمرانیما می‌رسیدمی‌گذارند. برایبه نمونه ساتراپی سوریه عبارت بود از حکمرانی‌های آشور، فنیقیه، سامرا، یهودا و قبرس. عنوانواسطه این حکمرانسنگ بهنبشته‌ها فارسیدر باستانمی‌یابیم فرَتَرَکَهکه بود. هر حکمرانیکسی به هفتنام بخش تقسیم می‌شد کهاَثیاوَهیاه در رأسزمان هر[[کمبوجیه یکدوم|کمبوجیه]]، ازداریوش آنانو بخشدارخشایارشا، قراریعنی داشت،۵۱ تحت‌اللفظیسال، «یکبخشدار هفتمقُبط دار».<ref>{{پک|هینتس|1388|ک=داریوش(کَفت و ایرانیان|ص=306}}</ref>وزیامروزی در مصر وسطا) بوده‌است. برادر کوچکتر او اَریاورَتَه از سال ۴۷۶ پ. م قائم مقام او بوده و سه سال بعد جانشینش شده‌است. او در مقام بخشدار قُبط تا هفدهمین سال شهریاری [[اردشیر یکم (هخامنشی)|اردشیر اول]] (۴۹۹ پ. م۹ نیز یک هفتم دار بوده‌است. یعنی دست کم ۲۷ سال تمام.<ref>{{پک|Posener|1936|ک=La premiere domination Parse en Egypte|ص=117-129}}</ref>
 
== نیروی نظامی ==
سطر ۳۱۷ ⟵ ۳۷۴:
 
=== گارد هخامنشیان ===
از زمان [[کوروش بزرگ]] هخهخامنشیان صاحب سپاه ثابتی بوده‌اند به نام «جاودانان» که متشکل از ده هزار نفر بوده‌است. این گارد از این رو جاویدان نامیده می‌شد که در صورت بیماری، زخمی شدن یا مرگ یکی از اعضاء بی‌درنگ کسی از ذخیره‌ها جای او را می‌گرفت. افراد گارد ده هزار نفری جاویدان و هنگ گارد سواره تشکیل نخبگان سپاه هخامنشی را می‌دادند.
 
گروه هزار نفریِ نخست، یعنیییعنی هنگی که نیزه‌هایش به انار زرین ختم می‌شد، «هنگ محافظان» بود. این‌ها همه پارسی بودند و بسیار مشهور و هراس‌انگیز. محافظت از شاهنشاه به هنگ محافظ سپرده شده بود و از این رو به هنگام نبرد، درست در جلو و کنار فرمانروا قرار می‌گرفتند. به هنگام بار در دربار نیامنشیاننیز صاحب سپاه ثابتی بوده‌اند به نام «جاودانان» که متشکل از ده هزار نفر بوده‌است. این گارد از این رو جاویدان نامیده می‌شد کهزافرادافراد این گارد نزدیک تر از دیگر سپاهیان به شاه می‌ایستادند؛ چون پاسداری از شاه وظیفهٔ اصلی آن‌ها بود، فقط هنگی که قبضهٔ نیزه‌هایشان زرین بود مجهز به سپر بودند. در عوض باید از تیر و کمان و ترکش صرف نظر می‌کردند، اما دشنهٔ کوتاه ایلامی داشتند.<ref>{{پک|هینتس|1388|ک=داریوش و ایرانیان|ص=323}}</ref>ار زرین ختم می‌شد، «هنگ محافظان» بود. این‌ها همه پارسی بودند و بسیار مشهور و هراس‌انگیز. محافظت از شاهنشاه به هنگ محافظ سپرده شده بود و از این رو به هنگام نبرد، درست در جلو و کنار فرمانروا قرار می‌گرفتند. به هنگام بار در دربار نیامنشیان صاحب سپاه ثابتی بوده‌اند به نام «جاودانان» که متشکل از ده هزار نفر بوده‌است. این گارد از این رو جاویدان نامیده می‌شد کهزافراد این گارد نزدیک تر از دیگر سپاهیان به شاه می‌ایستادند؛ چون پاسداری از شاه وظیفهٔ اصلی آن‌ها بود، فقط هنگی که قبضهٔ نیزه‌هایشان زرین بود مجهز به سپر بودند. در عوض باید از تیر و کمان
 
یونگِه با تکیه بر بررسی‌های یوستی و مارکوارت فرمانده گارد هخامنشیان، که یونانیان Chiliarchos (فارسی باستان: هزار پَتیش) می‌نامیدند را بزرگترین مقام شاهنشاهی هخامنشی و همچنین ریاست کل دیوان اداری و درباری هخامنشی دانسته‌است. اما والتر هینتس این نظریه را رد می‌کند. رئیس تشریفات از نظر نظامی تقریباً مقام یک ده هزار پد را داشته‌است، اما او زیر نظر فرمانده گارد ویژه (هزار پَتیش) انجام وظیفه می‌کرده‌است. او بر بقیهٔ نه هزار نفر افراد گارد (با نیزه‌های دسته نقره‌ای) فرمان می‌رانده‌است.<ref>{{پک|هینتس|1387|ک=یافته‌های تازه از ایران باستان|ص=101}}</ref>

فرمانده هنگ محافظ شاه، هم‌زمان فرمانده گارد ده هزار نفری جاویدان هم بود. احتمالاً او مافوق فرمانده گارد سوار نیز بوده‌است. او از قدرتمندترین شخصیت‌های شاهنشاهی به‌شمار می‌آمد و در اواخر عهد هخامنشی رسماً «نایب السلطنه شاه» بود و به فارسی باستان «حاکم دوم» نامیده می‌شد.<ref>{{پک|هینتس|1388|ک=داریوش و ایرانیان|ص=325}}</ref>
 
== هنر هخامنشی ==
نخستین کانون امپراتوری هخامنشی در پاسارگاد است. آنچه که بعدها از شوش به مجموعه معماری هخامنشی راه پیدا کرد در قالب یک کاخ بزرگ بود با دیوارهای منقوش به حیوانات اساطیری و نگهبانان، که با خود هنر بین‌الملل آن دوره را هم به ارمغان آورد. در دوره هخامنشی شاهد ترکیب عناصر فراوانی از هارهنر زرینایرانی، ختمآشوری، می‌شد،مصری، «هنگ محافظان» بود. این‌ها همه پارسی بودندیونانی و بسیارسکایی مشهور و هراس‌انگیزهستیم. محافظت از شاهنشاه به هنگ محافظ سپرده شده بود و از این رو به هنگام نبرد، درست در جلو و کنار فرمانروا قرار می‌گرفتند. به هنگام بار در دربار نیامنشیان صاحب سپاه ثابتی بوده‌اند به نام «جاودانان» که متشکل از ده هزار نفر بوده‌است. این گارد از این رو جاویدان نامیده می‌شد کهزافراد این گارد نزدیک تر از دیگر سپاهیان به شاه می‌ایستادند؛ چون پاسداری از شاه وظیفهٔ اصلی آن‌ها بود، فقط هنگی که قبضهٔ نیزه‌هایشان زرین بود مجهز به سپر بودند. در عوض باید از تیر و کمان<ref>ابوذری، م. (١٣٨٠) آشنایی با میراث فرهنگی هنری ایران، تهران، سازمان پژوهش فرهنگی.</ref>
 
پارس‌ها بر خلاف یونانیان، پیش از آنکه به تندیس‌سازی علاقه داشته باشند، شیفتهٔ نگاره‌های مسطح بودند. ممکن است یک علت آن از میان رفتن تندیس‌ها و کمبود کشفیات باشد. چون می‌دانیم که سپاهیان اسکندر هنگام تسخیر تخت جمشید تندیسی از خشایارشا را بر زمین افکنده بودند.
سطر ۳۳۰ ⟵ ۳۸۹:
دستاورد اصلی و بزرگ پارس‌ها در زمینهٔ پیکر تراشی، نگاره‌های مسطح بوده‌است. در اینجا نیز پای میراثی ایلامی در کار است. اما این بار نیز پارس‌ها از روی الگوی بیگانه هنری کاملاً مستقل پدیدآوردند که با دیگر هنرها اشتباه نمی‌شود.<ref>{{پک|هینتس|1388|ک=داریوش و ایرانیان|ص=402}}</ref>
 
ظرف‌های سیمین و زرین ایران باستان در دوره هخامنشیان بی‌نظیرند. در میان ظرف‌های فلزی هخامنشیان به وفور به دسته‌های زینتی پر نقش و نگاری برمی‌خوریم به شکل قوچ کوهی. این نماد خورنه هستند. در تصویرهای تخت جمشید به عطردان‌های رخامی، عود سوزهای زرین، سطل زرین کندر، و حوله‌های ظریف کتان در دست جامه دار و خواجگان شاهنشاه برمی‌خوریم. در زمان هخامنشیان حتی قالی بافی هم ارج و قرب بسیار داشت.<ref>{{پک|هینتس|1388|ک=داریوش و ایرانیان|ص=406}}</ref>ه شده‌است بنوازد.<ref>{{پک|هینتس|1388|ک=داریوش و ایرانیان|ص=408}}</ref>
 
=== موسیقی ===
به‌طوری‌که از منابع متأخر بر می‌آید، موسیقی در پارس باستان هنری ظریف و به کمال بود، و قواعد آن از نظر دقت قابل قیاس است با «کُنترپوان» غربی. ظاهراً رایج‌ترین ساز در دربار <nowiki>[[چنگ]]</nowiki> بوده‌است. شواهد دیگری نیز مبنی بر استفاده از رباب، بربط، تنبور، قانون، نی و نیز دف و دهل موجود است.
در دوره هخامنشیان به استادان موسیقی در دربار احترام بسیار گذاشته می‌شد. به‌طوری‌که اینان در میان ملازمان دربار از بلند پایگان بودند. خوانندگان و نوازندگان به سه طبقه تقسیم می‌شدند. هیچ خواننده‌ای نمی‌توانست با نوازنده‌ای بخواند که در طبقهٔ او نبود. اگر شاهنشاه ضیافتی می‌داد، در سکوتی که نفس‌های مهمانان در سینه‌ها حبس بود، پرده‌ای که شهریار را از چشم درباریان او پنهان نگه می‌داشت کنار می‌رفت. سپس رئیس تشریفات که عنوان پر معنی «شادباش» را داشت، استاد آواز را به خواندن ترانه‌ای معین ندا می‌داد یا از یکی از نوازندگان دربار می‌خواست تا قطعه‌ای را که با دقت گزیده شده‌است بنوازد.<ref>{{پک|هینتس|1388|ک=داریوش و ایرانیان|ص=408}}</ref>
 
== دادگستری و دیوان قضایی ==
دیوان عالی کشور که عبارت بود از هفت «قاضی شاهی»، شاهنشاه را در مقام عالی‌ترین مرجع قضایی یاری می‌کرد. این‌ها کهنسالانی بودند که تا پایان عمر خود در این منصب می‌ماندند. ریاست دیوان با بلند مرتبه‌ترین آن‌ها، قاضی اعظم دربار بود. او احتمالاً، همانگونه که در فصل پیش اشاره شد، عضو شورای شاهنشاهی بوده‌است، یعنی یکی از هفت مرد بزرگی که شهریار برای رایزنی در کنار خود داشت.<ref>{{پک|هینتس|1388|ک=داریوش و ایرانیان|ص=313}}</ref>
 
هرودوت می‌نویسد: قضات شاهی با توجه به قوانینی که از پدرانشان به ارث می‌برند، قضاوت می‌کنند. قدرت در دست آن هاست. اگر قاضی‌های شاهی رشوه می‌گرفتند، چنان تنبارتنبیه زرینمی‌شدند ختمکه می‌شد،در «هنگیادها محافظان» بودبماند. این‌هابه همهدستور پارسیکمبوجیه بودندقاضی وچیسَمَنه بسیاررا، مشهورکه وبا هراس‌انگیز.گرفتن محافظتپول ازحق شاهنشاهرا بهپایمال هنگکرده محافظبود، سپردهپوست شده بودکندند و ازبا اینآن روبندهایی به هنگام نبرد،چرمی درست در جلوکردند و کناربر فرمانرواصندلی قرارقضاوت می‌گرفتند.او بهکشیدند هنگامو بارکمبوجیه درپسر دربار نیامنشیان صاحب سپاه ثابتی بوده‌اندچیسَمَنه به نام «جاودانان»هوتانه کهرا متشکلبرای ازمقام دهقاضی هزارشاهی نفربه بوده‌است.جانشینی ایناو گاردگمارد از این رو جاویدان نامیده می‌شد کهزافراد این گارد نزدیک تر از دیگر سپاهیانتا به شاه می‌ایستادند؛ چون پاسداری از شاه وظیفهٔ اصلی آن‌ها بود،یاد فقطداشته هنگیباشد که قبضهٔبرای نیزه‌هایشانداوری زرینبر بودروی مجهزکدام به سپرصندلی بودندنشسته‌است. درهمچنین عوض باید از تیر و کمانیه می‌شدند کههرودوت در یادهاچند بماند.جای بهکتاب دستورخود کمبوجیهاز قاضی چیسَمَنه را، که با گرفتن پول حق را پایمال کرده بود، پوست کندند و با آن بندهایی چرمی درست«داوران کرشاهی» نام برده‌است.<ref>{{پک|هرودوت|1388|ک=تاریخ هرودوت|ص=365}}</ref>
 
به احتمال زیاد در دوران هخامنشیان منابع کتبی حقوقی نیز وجود داشته‌است و قوانین فقط شفاهی نبوده‌است.<ref>{{پک|هینتس|1388|ک=داریوش و ایرانیان|ص=314}}</ref>
سطر ۳۴۲ ⟵ ۴۰۵:
دربارهٔ دوره هخامنشیان سه گروه منبع کتبی که از نظر اعتبار، حجم و نحوه بیان بسیار متفاوت است، در دست است. این منابع عبارت است از: سنگ نبشته‌های شاهان، گزارش‌های کم و بیش مفصل نویسندگان یونانی و رومی و لوح‌های بی‌شمار گلی با متن‌های کوتاه و به ویژه لوح‌های دیوانی تخت جمشید به زبان عیلامی.<ref>از زبان داریوش، هاید ماری کخ-مترجم پرویز رجبی-ص۱۷شابک:۳-۴-۹۰۳۸۰-۹۶۴</ref>
 
== سالشمار استقلال و ت<refتابعیت name="iranicaonline.org"مصر در دوران هخامنشیان />==
* در سال ۵۲۵ پیش از میلاد سپاه ایران تحت فرماندهی [[کمبوجیه دوم]] دومین شاه هخامنشی، سرزمین مصر را کاملاً ضمیمه قلمرو پادشاهی این دودمان کرد.<ref name="iranicaonline.org" />
 
* در سال ۴۸۵ پیش از میلاد [[خشایارشا]] [[شورش]] مصر را سرکوب کرد و برادرش [[هخامنش (ساتراپ)|هخامنش]] را به عنوان فرماندار ساتراپی مصر منصوب کرد.<ref name="iranicaonline.org" />
* در سال ۴۰۵ پیش از میلاد در دوران [[داریوش دوم]] مصر از خاک ایران جدا شد.<ref name="iranicaonline.org" />
اِ. مایر و به پیروی از او، بسیاری از پژوهشگران دیگار زرین ختم می‌شد، «هنگ محافظان» بود. این‌ها همه پارسی بودند و بسیار مشهور و هراس‌انگیز. محافظت از شاهنشاه به هنگ محافظ سپرده شده بود و از این رو به هنگام نبرد، درست در جلو و کنار فرمانروا قرار می‌گرفتند. به هنگام بار در دربار نیامنشیان صاحب سپاه ثابتی بوده‌اند به نام «جاودانان» که متشکل از ده هزار نفر بوده‌است. این گارد از این رو جاویدان نامیده می‌شد کهزافراد این گارد نزدیک تر از دیگر سپاهیان به شاه می‌ایستادند؛ چون پاسداری از شاه وظیفهٔ اصلی آن‌ها بود، فقط هنگی که قبضهٔ نیزه‌هایشان زرین بود مجهز به سپر بودند. در عوض باید از تیر و کمانر،دیگر، معتقد بودند تمام سرزمین مصر از سال ۴۰۴ پ. م در کنترل شورشیان بوده‌است. اما بعداً پاپیروس‌های آرامی دیگری یافتند که نشان می‌داد پادگان «الفانتین» تا دسامبر ۴۰۱ پ. م به شاه پارس وفادار بوده‌است. پارسیان در ۴۰۲ تا ۴۰۱ پ. م کماکان «الفانتین» و به احتمال زیاد، بیشتر مصر بالا را در کنترل خود داشته‌اند؛ زیرا پاپیروس‌هایی از این دوره یافته‌اند که در سال سوم و چهارم پادشاهی اردشیر دوم تاریخ‌گذاری شده‌است.<ref>{{پک|داندمایف|۱۳۸۹|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=321}}</ref><ref>{{پک|داندمایف|۱۳۸۹|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=352}}</ref>
 
* در سال ۳۴۲ پیش از میلاد در دوران [[اردشیر سوم (هخامنشی)|اردشیر سوم]] مصر پس از شصت سال دوباره به تبعیت شاهنشاهی هخامنشی درآمد؛ هر چند دورهٔ دوم استیلای پارسیان بر مصر، تنها ده سال دوام آورد.<ref>{{پک|داندمایف|۱۳۸۹|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=352}}</ref>
اِ. مایر و به پیروی از او، بسیاری از پژوهشگران دیگار زرین ختم می‌شد، «هنگ محافظان» بود. این‌ها همه پارسی بودند و بسیار مشهور و هراس‌انگیز. محافظت از شاهنشاه به هنگ محافظ سپرده شده بود و از این رو به هنگام نبرد، درست در جلو و کنار فرمانروا قرار می‌گرفتند. به هنگام بار در دربار نیامنشیان صاحب سپاه ثابتی بوده‌اند به نام «جاودانان» که متشکل از ده هزار نفر بوده‌است. این گارد از این رو جاویدان نامیده می‌شد کهزافراد این گارد نزدیک تر از دیگر سپاهیان به شاه می‌ایستادند؛ چون پاسداری از شاه وظیفهٔ اصلی آن‌ها بود، فقط هنگی که قبضهٔ نیزه‌هایشان زرین بود مجهز به سپر بودند. در عوض باید از تیر و کمانر، معتقد بودند تمام سرزمین مصر از سال ۴۰۴ پ. م در کنترل شورشیان بوده‌است. اما بعداً پاپیروس‌های آرامی دیگری یافتند که نشان می‌داد پادگان «الفانتین» تا دسامبر ۴۰۱ پ. م به شاه پارس وفادار بوده‌است. پارسیان در ۴۰۲ تا ۴۰۱ پ. م کماکان «الفانتین» و به احتمال زیاد، بیشتر مصر بالا را در کنترل خود داشته‌اند؛ زیرا پاپیروس‌هایی از این دوره یافته‌اند که در سال سوم و چهارم پادشاهی اردشیر دوم تاریخ‌گذاری شده‌است.<ref>{{پک|داندمایف|۱۳۸۹|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=321}}</ref><ref>{{پک|داندمایف|۱۳۸۹|ک=تاریخ سیاسی هخامنشیان|ص=352}}</ref>
 
== بستری برای تبادلات فرهنگی شرق و غرب ==
دربار هخامنشیان که صلح و رواداری را در گسترهٔ وسیعی از جهان متمدن آن روزگار استوار کرده بود همچون محملی پذیرای پیشه‌وران و دانشمندان از سراسر امپراتوری و عامل تبادل فرهنگ و اندیشه به‌شمار می‌رفت.<ref>{{یادکرد مجله | نویسنده= [[علی سامی]]| عنوان = دانشهای ایرانی در عهد باستان| مجله = [[هنر و مردم]] | شماره = ۷۲ | سال = ۱۳۴۷ | صفحه = ۵۸–۶۴ | پیوند = http://www.ichodoc.ir/p-a/CHANGED/72/html/72-58.htm | تاریخ بازبینی = ۱۲ اسفند ۱۳۹۳}}</ref>
 
پول طلای هخامنشیان با نام [[دریک]] که رواج بسیاری داشت و از یونان تا هند اعتبار داشت باعث رشد تبادلات اقتصادی و در پی آن آشنایی بیشتر فرهنگهای دورافتاده با یکدیگر می‌شد.<ref>{{یادکرد مجله | نویسنده=محمدگلزارخان کیانی | عنوان = هخامنشیان در پاکستان| مجله = [[هنر و مردم]] | شماره = ۸۴| سال = ۱۳۴۸ | صفحه = ۸–۱۳ | پیوند = http://www.ichodoc.ir/p-a/CHANGED/84/html/84-8.htm | تاریخ بازبینی = ۱۲ اسفند ۱۳۹۳}}</ref> در زمان داریوش یکم نخستین آبراه‌ای که دریای مدیترانه را از طریق رود نیل به دریای سرخ پیوند می‌داد حفر شد. افزون بر کالاها، دانشها و فرهنگهای خاور و باختر سوار بر کشتیها به گوشه‌گوشهٔ سواحل امپراتوری راه می‌یافتند. یونانیان که دریانوردانی زبردست بودند با گذر از این آبراه از فلسفه و دانشهای غنی هند باستان بسیار بهره بردند.<ref>{{یادکرد مجله | نویسنده=[[عیسی بهنام]] | عنوان =کوشش شاهنشاهان هخامنشی برای استقرار صلح وامنیت. آیا فکر ایجاد یک حکومت واحد جهانی برای اوّلین‌بارازایران سرچشمه گرفته‌است؟ | مجله = [[هنر و مردم]] | شماره =۷۳ | سال =۱۳۴۷ | صفحه = ۲–۳| پیوند =http://www.ichodoc.ir/p-a/CHANGED/73/html/73-2.htm | تاریخ بازبینی = ۱۲ اسفند ۱۳۹۳}}</ref><ref>{{یادکرد مجله | نویسنده=ابوالفتح قهرمانی | عنوان = سکّه، نشان قومیّت و آزادگی| مجله = [[هنر و مردم]] | شماره = ۹۲| سال = ۱۳۴۹| صفحه = ۲۱–۳۵| پیوند = http://www.ichodoc.ir/p-a/CHANGED/92/html/92-21.HTM| تاریخ بازبینی = ۱۲ اسفند ۱۳۹۳}}</ref>
 
== برافتادن شاهنشاهی هخامنشی ==
[[پرونده:Reconstruction of the mosaic depiction of the Battle of Issus after a painting by Apelles found in the House of the Faun at Pompeii (published 1893).jpg|بندانگشتی|300px|نبرد ایسوس (۳۳۳ پ. م) اولین نبرد مستقیم اسکندر است با سپاه داریوش سوم. داریوش و اسکندر در نزدیکی شهر ایسوس با یکدیگر رو به رو شدند.]]
شناخت تمدن ایران دوران هخامنشیان که تأثیری بنیادین بر دوران‌های پسین گذارده‌است، برای شناخت جامع فرهنگ ایران گریزناپذیر می‌باشد. از نظر نام و عنوان، این درست است که شاهنشاهی بزرگ [[ماد]] دورانی دراز پایید و سپس جای خود را به شاهنشاهی هخامنشی سپرد، ولی نکته بسیار مهم آنکه شاهنشاهی هخامنشی چیزی جز تداوم دولت و تمدن ماد نبود. همان خاندان‌ها و همان مردم، روندی را که برگزیده بودند با پویایی و رشد بیشتر تداوم بخشیدند و در پهنه‌ای بسیار پهناور، آن را تا پایه بزرگ‌ترین شاهنشاهی شناخته شده جهان، گسترش دادند.
شناخت تمدن ایران دانی [[یونسکو]] به بزرگترین و اولین امپراتوری جهان طبق اسناد به ثبت رسیده‌است.
 
زمان ماندگاری شاهنشاهی هخامنشی، ۲۲۰ سال بود. فرمانروایی آنان در قلمرو شاهنشاهی – به خصوص در آغاز – موجب گسترش کشاورزی، تأمین بازرگانی و حتی تشویق پژوهش‌های علمی و جغرافیایی نیز بوده‌است. پایه‌های اخلاقی این شاهنشاهی نیز به ویژه در دورهٔ کسانی مانند کورش و داریوش بزرگ متضمن احترام به باورهای مردم پیرو و پشتیبانی از ناتوانان در برابر نیرومندان بوده‌است، از دیدگاه تاریخی جالب توجه‌است. بیانیه نام‌ور (معروف) کوروش در هنگام پیروزی بر [[تمدن بابل|بابل]] را، پژوهشگران یک نمونه از پایه‌های حقوق مردم در دوران باستان برشمرده‌اند.
 
هخامنشیان ۲۲۰ سال (از ۵۵۰ پیش از زادروز تا ۳۳۰ پیش از زادروز) بر بخش بزرگی از جهان شناخته‌شده آن روز از رود [[ایالت سند|سند]] تا [[دانوب]] در [[اروپا]] و از [[آسیای میانه]] تا شمال خاوری [[آفریقا]] فرمان راندند. شاهنشاهی هخامنشی به دست [[اسکندر مقدونی]] برافتاد. امپراتوری بزرگ هخامنشیان که بنیانگذار آن کوروش بزرگ بود، در سازمان جهانی [[یونسکو]] به بزرگترین و اولین امپراتوری جهان طبق اسناد به ثبت رسیده‌است.
 
== اشیاء و کتیبه‌های باستانی ==