محمد خدابنده اولجایتو: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز Ali957 صفحهٔ محمد خدابنده الجایتو را به محمد خدابنده اولجایتو منتقل کرد: نخستین واکۀ کلمۀ "اولجایتو" میان 'اُ' و 'و' است.
خط ۳۴:
| امضاء =
}}
'''سلطان محمد خدابنده - اولجایتو'''{{به مغولی| ᠦᠯᠵᠡᠢᠲᠦ ᠺᠬᠠᠨ, Өлзийт Хаан}} هشتمین سلطان از [[سلسله ایلخانان]] بود که از ۷۰۳ تا ۷۱۶ ه. ق. بر ایران حکمرانی کرد. وی پسر [[ارغون‌خان|ارغون]](چهارمین ایلخان مغول) و برادر [[غازان خان|غازان]](هفتمین ایلخان مغول) بود.
 
مادر وی [[اوروک خاتون]]، مسیحی بود و تحت تأثیر کشیشان دربار،‌ فرزند خود را غسل تعمید داده و به افتخار [[پاپ]] زمان که [[نیکولای چهارم]] بود، او را «'''نیکولو'''» نام نهاده بود. بروز یک بیماری در کودکی موجب شد که نامش را به «'''خربنده'''» تغییر دهند و در زمانی که اسلام آورد به «'''خدابنده'''» تغییر نام داد. به هنگام تاجگذاری نامش را به «'''محمد اولجایتو خان'''» تغییر داد که به معنای «پادشاه بزرگ مبارک» بود و تا پایان عمر به این نام باقی ماند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=دین و دولت در عهد مغول، جلد دوم|نام خانوادگی=بیانی|نام=شیرین|ناشر=مرکز نشر دانشگاهی|سال=۱۳۷۱|شابک=|مکان=تهران|صفحات=۴۷۷-۴۷۸}}</ref>
خط ۴۱:
 
=== سال‌های آغازین ===
اولجایتو در سال ........... ه. ق. به دنیا آمد، مادر وی [[اوروک خاتون]] مسیحی بود و تحت تأثیر کشیشان دربار،‌ فرزند خود را [[غسل تعمید]] داده و به افتخار [[پاپ]] زمان که [[نیکولای چهارم]] بود، او را «'''نیکولو'''» نام نهاده بود. در کودکی در جوی که مسیحیان نیرو و احترام فراوان داشتند، رشد کرد. پدر وی [[ارغون‌خان|ارغون]] کلیساهایی را که به دستور [[احمد تگودار]] ویران شده بود، مرمت کرد و همچنین [[ماریهبالاها]]، اسقف کلیسای [[نسطوری]] ایران را بر اریکه قدرت نشانید و کلیسای [[مارشلیطه]] در [[مراغه]] را که مرکز [[مسیحیان ایران]] به‌شمار می رفت،‌ رونق دوباره بخشید.
 
نیکولو در کودکی بیمار شد و به دنبال عقاید خرافی مغولی نامش را به «'''خربنده'''» تغییر دادند، که به [[ابجد|حروف ابجد]] «سایه خاص آفریننده» معنا می‌دهد که [[رشیدالدین فضل‌الله همدانی|رشید الدین فضل الله همدانی]] طی ابیاتی آن را توضیح داده است. تغییر نام هنگام حوادث ناگوار نزد مغول سنتی رایج بود.
خط ۵۱:
پس از مرگ [[غازان‌خان]] به ایلخانی [[مغول]] در [[ایران]] رسید. وی علاوه بر تأکید بر اجرای قوانین اسلامی، منشوری صادر کرد مبنی بر اینکه کلیه فرامینی که توسط غازان صادرشده،‌ پابرجا و محترم باقی بماند. وی کسانی را که غازان بر کارها گمارده بود ابقا کرد و در مناصب نیز تغییری را اعمال نکرد. بنابراین می‌توان حکومت اولجایتو را، ادامه حکومت غازان دانست.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=دین و دولت در ایران عهد مغول|نام خانوادگی=بیانی|نام=شیرین|ناشر=|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=۴۷۹}}</ref>
 
اولجایتو در سال‌های اول سلطنت خود،‌ نقشه غازان را که موفق به اجرای آن نشد آغاز کرد؛ در منطقه‌ای که دارای چمنزارهای سبز و خرم بود به یاد موطن مألوف و دشت‌های وسیعش، شهری مهم و بزرگ ساخت که به [[سلطانیه]] معروف شد و از آن پس پایتخت را از [[تبریز]] به سلطانیه منتقل کرد. به پیروی از سبک غازانی(که خود تقلیدی از [[شهرسازی ایرانی]] بود)، در مرکز شهر سلطانیه ارگی بناشد که به بناهای آرامگاهی سلطان اختصاص یافت و در مرکز آن،‌ گنبدی با هشت منار برپا شد. همچنین [[خانگاه|خانقاه]]، مدرسه، [[دارالسیاده|دارالسّیاده]]، [[دارالضّیافه]] و [[دارالشفا]] نیز در کنار آن بنا شد. موقافات فراوان برای مخارج آن درنظر گرفته شد و تولیت آن به [[رشیدالدین فضل‌الله همدانی|خواجه رشید الدین فضل الله همدانی]] سپرده شد، «چون این جمله به تعلیم و ارشاد او بود.»<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=ذیل جامع التواریخ رشیدی|نام خانوادگی=حافظ ابرو|نام=|ناشر=|سال=|شابک=|مکان=|صفحات=۶۹}}</ref>
 
الجایتو پس از رسیدن به فرمان‌روایی، دستور به قتل [[آلافرنک]] پسر [[گیخاتو]] داد. او پسرش ابوسعید را به فرمان‌روایی خراسان فرستاد. الجایتو شهر سلطانیه را به وجود آورد (این کار را پپشتر پدرش ارغون آغاز کرده بود) و آن را پایتخت خود قرار داد. او دیلم (گیلان) را که با وجود گذشت پنجاه سال از برقراری ایلخانیان هنوز کاملاً مطیع نشده بود فتح کرد، اما سپاهش در این راه متحمل تلفات زیادی شد.
خط ۵۸:
 
== شیعه شدن ==
الجایتو که در کودکی با نام مسیحی نیکولا تعمید یافته بود پس از چندی به [[آیین بودایی]] درآمد و سرانجام قبول اسلام کرد و پیرو مذهب [[ابوحنیفه]] گردید، ظاهراً مناظره زشتی که در حضور ایلخان بین فقهای مذاهب حنفی و شافعی درگرفت در تغییر مذهب الچایتو به شیعه بی‌تاثیر نبوده‌است. نمایندگان این مکاتب فقهی آنچنان اتهامات زشت و ناروایی بر یکدیگر وارد ساختند که الجایتو از هردو رنجیده خاطر گشت.<ref>تاریخ ایران کمبریج، جلد پنجم از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخانان، جی. آ. بویل، انتشارات امیرکبیر، صفحه ۳۷۶</ref>
پس از مناظره با [[علامه حلی]] و [[نظام‌الدین مراغه‌ای]] مذهب [[تشیع]] را اختیار کرد. الجایتو نخست دستور داد که نام [[ابوبکر]]، [[عمر]] و [[عثمان]] از خطبه‌های [[نماز جمعه]] و از سکه‌ها برداشته شود. الجایتو در سن سی و شش سالگی وفات یافت و پیکرش در [[سلطانیه]] به خاک سپرده شد. وزیر یهودی تبارش [[رشیدالدین فضل‌الله همدانی]] متهم به مسموم کردن و قتل وی شد و توسط پسر و جانشین شاه [[ابوسعید بهادرخان]] اعدام شد.
 
== نحوه رسیدن به سلطنت ==
غازان خان، در ایام حیات خود برادر خویش محمد را به جانشینی خود تعیین نمود. ولی محمد در وفات غازان در اردو حضور نداشت و در خراسان به حکومت و ادارهٔ امور آن مملکت مشغول بود. از امرای غازانی امیر مولای، محرمانه محمد را از اوضاع اردو و خیالات شاهزادگان و امرای سرکش مطلع می‌ساخت؛ مخصوصاً او را از داعیهٔ سلطنت آلافرنگ پسر کیخاتون مخبر کرد و به او فهماند که این شاهزاده بدستیاری هرقداق سپهسالار اردوی خراسان که زوجه اش دختر قتلغشاه خواهرزادهٔ آلافرنگ بوده، هوای ایلخانی در سر دارد و اگر محمد می‌خواهد به آرامی بر تخت بنشیند و دنبالهٔ اصلاحات برادر را بگیرد؛ نخست باید از جانب آلافرنگ و هرقداق آسوده خاطر شود. محمد در قوریلتایی که پس از وصول خبر مرگ غازان منعقد ساخت، چنین صلاح دید که پیش از شیوع این خبر کار آلافرنگ و هرقداق را بسازد و به همین نیت سه نفر از امرای خود را به این مهم گماشت و ایشان قبل از آن که آلافرنگ بر مردن غازان مطلع شود، با او خلوت کردند و یکی از آن سه مأمور سر او را با شمشیر از بدن جدا ساخت و هرقداق هم اگرچه گریخت، ولی به زودی دستگیرشد و با دو برادر و سه پسر خود به قتل رسید و محمد از شر غائلهٔ بزرگی رهائی یافت. بعد از دفع فتنهٔ آلافرنگ و هرقداق و گرفتن اطاعت از لشکریان ایشان و آرام کردن خراسان، محمد از آن مملکت عازم دارالملک تبریز گردید و در این سفر سپاهیان فراوان و یک عده از امرا و نوینان بزرگ مثل امیر مولای و سونج وایسن قتلغ و [[علی قوشچی]] و حسین بیک با او همراه بودند. محمد در پنجم ذی الحجة سال ۷۰۳ هَ. ق. به شهر اوجان رسید و در این مقام به اقامهٔ مراسم عزاداری برادر خود قیام کرد و در ۱۵ ذی الحجة همان سال رسماً به تخت ایلخانی جلوس نمود، در حالی که قتلغشاه و امیر چوپان و امیرفولادقیا و سونج وایسن قتلغ در طرف راست تخت او و شاهزاده خانم‌های خاندان چنگیزی در سمت چپ و امرای دیگر در مقابل آن ایستاده و لشکر در پشت چادر مخصوص ایلخانی صف زده بودند. محمد که پس از جلوس به تخت لقب سلطان اولجایتو یعنی سلطان آمرزیده اختیار کرد؛ در این موقع بیش از بیست وسه سال نداشت و او سومین پسر [[ارغون خان]] بود، از طرف مادر نوادهٔ برادر دوقوزخاتون محسوب می‌شد. [[سلطان محمد]] اولجایتو را بمناسبت تعلقی که بمذهب شیعه اظهار می‌داشت، شیعیان خدابنده لقب داده‌اند. ولی [[اهل تسنن]] از راه دشمنی و کینه جویی این کلمه را خربنده کرده و سلطان محمد اولجایتو به همین علت در کتب قدما بهر دو عنوان خدابنده و خربنده مذکور شده‌است. اولجایتو سه روز بعد از جلوس فرمانی دایر بر اقامهٔ مراسم دینی و شعائر اسلام و رعایت قوانین و یاساهای غازانی صادر نمود و به امرا و سران لشکری خلعتهای بسیار بخشید. قتلغشاه نویان را به عنوان بیگلربیگی فرماندهی و سپهسالاری کل اردو و در میان رجال مملکتی مقام اول داد و امیر چوپان و فولادقیا و حسین بیک و سونج وایسن قتلغ را در تحت امر او گذاشت. سپس خواجه رشیدالدین فضل اﷲ همدانی طبیب را مثل ایام برادر بصدارت و خواجه سعدالدین محمد ساوجی را بمشارکت او در امور دیوانی و وزارتی گماشت و اوقاف را به قتلغقیا و بهاءالدین یعقوب سپرد و دو نفر از فرستادگان سلطان مصر را که در سنوات آخر سلطنت غازان به ایران آمده و به امر آن پادشاه تحت نظر مانده بودند، آزادی بخشید و در خدمت خودنگاهداشت .<ref name="لغتنامه دهخدا">[http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-f4e11b7965ea4a449cfbb77c36d61ab8-fa.html لغتنامه دهخدا]</ref>
 
=== ورود به دارالملک تبریز ===
بعد از ورود به [[تبریز]] اولجایتو سفرای تیمورقاآن (۶۹۴ - ۷۰۶ هَ. ق .) جانشین [[قوبیلای قاآن]] و اولوس اوگتای و جغتای را پذیرفت و در نتیجهٔ این ملاقات، بین ایلخان ایران و امپراتور چین و جانشینان اوگتای و جغتای رشتهٔ اتحاد و وداد مستحکم گردید. کمی بعد اولجایتو از تبریز به مراغه رفت و رصدخانهٔ آن را بازدید نمود. اصیل الدین پسر [[خواجه نصیرالدین طوسی]] را به ادارهٔ آن گماشت و پس از مراجعت بتبریز بدشت موقان حرکت نمود تا زمستان را در آن قشلاق بگذراند. اولجایتو از موقان دو نفر فرستادهٔ سلطان مصر را که آزادی بخشیده بود، بهمراهی نمایندگانی روانهٔ آن دیار نمود و به ایشان مأموریت داد که در مقابل از سلطان مصر خلاص ایرنجین برادر سونج را که در محاربات آخری بین غازان و مسلمین شام و مصر اسیر شده بود بخواهند و پیام دوستانهٔ اولجایتو را نیز بسلطان ابلاغ نمایند. در سال ۷۰۵ هَ. ق. یعنی سال دوم سلطنت اولجایتو [[تاج الدین]] گورسرخی نائب امیر هرقداق و بعضی دیگر از ساعیان خواجه رشیدالدین و خواجه سعدالدین را به اختلاس و برداشت مال دیوانی متهم کردند. اولجایتو قتلغنویان را مأمور تحقیق این قضیه نمود و چون بدخواهی و سعایت تاج الدین و دیگران با ثبات رسید، اولجایتو امر داد که ایشان را سیاست کنند و در نتیجه، تاج الدین گورسرخی بقتل رسید. بنای سلطانیه در ۷۰۴ هَ. ق. [[غازان خان]] در اواخر عمر خود خیال داشت که در محل چمن سلطانیه، یعنی درسرزمینی که دو رود کوچک ابهر و [[زنجان رود]] در آنجا سرچشمه می‌گیرند و اولی بطرف محال قزوین و دومی به سمت قزل اوزن متوجه می‌شود، شهری بنا کند و به این کار دست زد، ولی عمرش وفا نکرد و اولجایتو دنبالهٔ خیال برادر را در این خصوص گرفت. سرزمین حالیهٔ سلطانیه را مغول قنغورالانگ می‌گفتند و چمن آن مرتع احشام ایشان بود و غالباً ایلخانان و سرداران مغول در عبور از عراق به آذربایجان یا بالعکس در آن سرزمین رحل اقامت می‌انداختند. غازان خان در این محل که به هیچ وجه آبادی نداشت، اساس شهری را پی افکنده بود و اولجایتو همان را بنام سلطانیه در پنج فرسنگی ابهر در تاریخ ۷۰۴ هَ. ق. شروع به اتمام کرد و آن را در مدت ده سال به انجام رساند؛ به‌طوری‌که در سال ۷۱۳ ق. در محل قنغورالانگ که چمنی بیش نبود یکی از اعاظم بلاد اسلامی شرق ایجاد گردیدو ابنیهٔ بسیار از عمارات، مدارس، مساجد، حمامها و بازارها در آن انشاء شد و جمعیت فراوان از هر طبقه در شهر مزبور مجتمع آمدند. دورادور سلطانیه به امر اولجایتو باروئی مربع شکل ساختند که طول آن ۳۰هزار قدم می‌شد و ضخامت دیوارهای آن به اندازه‌ای بود که چهار سوار پهلوی یکدیگر می‌توانستند روی آن حرکت کنند و در وسط آن اولجایتو قلعهٔ بزرگی ساخت که از جهت عظمت بشهری می‌ماند و در آن گنبدی جهت مقبرهٔ خود بنا کرد که همان گنبد معروف شاه خدابنده است که بعد از وفات، سلطان را در آنجا بخاک سپردند و آن از مهم‌ترین ابنیه و از نمونه‌های عالی معماری عهد مغول است. اولجایتو در بنای سلطانیه، همان راهی را که غازان در ساختن [[شنب غازان]] تبریز پیش گرفته بود، پیروی کرد؛ یعنی بعد ازساختن شهر و گنبد در اطراف مقبرهٔ خود به بنای هفت مسجد امر داد و یکی از آن‌ها را خود بخرج خویش از مرمر و چینی ساخت و ابنیهٔ بسیار دیگر نیز از دارالشفا، داروخانه، دارالسیادة و خانقاه در سلطانیه بر پا شد و اولجایتو علاوه بر بنای قصری جهت اقامت خویش مدرسهٔ بزرگی در آن شهر از روی گردهٔ مدرسهٔ مستنصریهٔ بغداد ایجاد نمود و از هر طرف مدرسین و علما و اهل بحث و درس را به آنجا خواند. در ساختن پایتخت جدید امراو وزرای اولجایتو نیز هر کدام بسهم خود شرکت کردند، از آنجمله خواجه رشیدالدین یک محلهٔ تمام از سلطانیه را که بر هزار خانه مشتمل بود به انضمام مدرسه و دارالشفا و خانقاهی به خرج خود ساخت. اولجایتو بعد از بنای سلطانیه با جماعتی از پیشه وران و اهل حرف و صنایع در مزید رونق آن شهر کوشید و سلطانیه در اندک مدتی بعد از تبریز، اولین شهر ممالک ایلخانی گردید. ولی افسوس که اعتبار آن دوامی نکرد و پس از اولجایتو و ابوسعیدخان یکباره از اهمیت افتاد و به همان سرعت که ایجاد شده بود رو به خرابی گذاشت و [[امیر تیمور]] نیز که در ویران کردن بلاد مهارتی داشت و مثل آتیلا و سایر سرکردگان تاتارنژاد، دشمن آبادی بود آنچه را که از سلطانیه بر پا بود، با خاک یکسان کرد و این شهر از آن تاریخ به بعد دیگر جانی نگرفت و امروزه شهر کوچک و کم جمعیتی است .<ref name="لغتنامه دهخدا"/>
 
=== فتح گیلان ===
خط ۸۴:
== منابع ==
* ویکی‌پدیای انگلیسی
* [[تاریخ ایران کمبریج،کمبریج]]، جلد پنجم از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخانان، جی. آ. بویل، [[انتشارات امیرکبیر]]
 
{{شاهان ایلخانی}}
خط ۱۰۰:
[[رده:مغول‌ها]]
[[رده:نوادگان چنگیز خان]]
[[رده:ویکی‌سازی رباتیک]]