اسماعیل سیمیتقو: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
سیمیتقو توسط اسماعیل افندی کشته شده نه توسط نیروهای دولتی.
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
Mohammadshiri79 (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۶:
|Soure_id =}}
{{لحن نامناسب}}
'''اسماعیل سیمیتکۆ''' یا '''اسماعیل شکاک''' معروف به '''سمکو شکاک''' از یاغیانمردمان [[ایل شکاک]] در منطقه مرزی [[ایران]] و [[ترکیه]] و عامل اصلی [[رخداد لکستان|فاجعه لکستان]] بود. او با دولتهای [[روسیه]]، [[انگلستان]]، [[عثمانی]] و [[آلمان]] ارتباط نزدیک داشت. بارها در اواخر دوره قاجار و اوایل دورهٔ پهلوی با قوای دولتی زد و خوردمبارزه کرد. وی علیه حکومت مرکزی [[رضاشاه پهلوی]] قیام نمود و با عده‌ای از افراد آذربایجان بخصوص ارومیه و نیروهای دولتی و یکی از سران مذهبی آشوری‌ها را در میانه وقایعی که به [[جیلولوق]] معروف گشت، کشتارمبارزه نمود و سرانجام در ۳۰ تیر ۱۳۰۹ توسط اسماعیل افندی کشتهوفات شدیافت. محل استقرار او [[قلعه چهریق]] بود.
 
اسماعیل آقا شکاک شانه به شانه نیروهای [[روسیه تزاری]]، نیروهای [[عثمانی]] را از [[آذربایجان]] بیرون راند و بعد از [[انقلاب اکتبر]] که سپاه [[روسیه تزاری]] از ایران خارج شد، سلاح زیادی برای اسماعیل آقا باقی ماند. در شرایطی که نیروهای نظامی دولت ایران چندان نفوذ و قدرتی در منطقه آذربایجان نداشتند سمکو رهبری منطقه را در دست داشت. شاید نبود و عدم بقای سلطه روسیه، موجب تحرک سمکو در منطقه شد و حتی بین سال‌های ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ سمکو با دولت‌های همسایه نوعی پیوند و ارتباط برقرار کرد. از جمله اینکه رابطه‌ای خاص با شیخ [[محمد خیابانی]] داشت. سمکو سربازان ترک مناطق مراغه و میاندوآب را ناچار کرد که از کردستان بیرون بروند، در منطقهٔ مهاباد به سپاه ایران حمله کرد. سمکو در پاییز ۱۹۲۲ خود را شاه بزرگ کردستان نامید و به [[پیمان سور]] بسیار خوش بین بود.
 
اسماعیل آقا شکاک شانه به شانه نیروهای [[روسیه تزاری]]، نیروهای [[عثمانی]] را از [[آذربایجان]] بیرون راند و بعد از [[انقلاب اکتبر]] که سپاه [[روسیه تزاری]] از ایران خارج شد، سلاح زیادی برای اسماعیل آقا باقی ماند. در شرایطی که نیروهای نظامی دولت ایران چندان نفوذ و قدرتی در منطقه آذربایجان نداشتند سمکو رهبری منطقه را در دست داشت. شاید نبود و عدم بقای سلطه روسیه، موجب تحرک سمکو در منطقه شد و حتی بین سال‌های ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ سمکو با دولت‌های همسایه نوعی پیوند و ارتباط برقرار کرد. از جمله اینکه رابطه‌ای خاص با شیخ [[محمد خیابانی]] داشت. سمکو سربازان ترک مناطق مراغه و میاندوآب را ناچار کرد که از کردستان بیرون بروند، در منطقهٔ مهاباد به سپاه ایران حمله کرد. سمکو در پاییز ۱۹۲۲ خود را شاه بزرگ کردستان نامید و به [[پیمان سور]] بسیار خوش بین بود.
== آغاز کار سیمیتقو ==
{{طرفداری}}
اسماعیل آقا سیمیتقو جهت انتقام خون برادر خود تمام طوایف کُرد وابسته را متحد ساخت و بیشتر مناطق کردستان را به تصرف خود در آورد، همزمان با این حرکت سیمیتقو در نقاط دیگر شمال غربی ایران یعنی آذربایجان و کردستان ترکیه درگیرهایی بین ارمنی‌ها و آشوری‌ها با ترک‌های عثمانی روی داده بود که بیشتر رنگ مذهبی به خود گرفته بود و موقعیت مناسبی پیش آمد تا رهبران کُرد در ترکیه از اختلافات سیمیتقو با دولت مرکزی استفاده کرده و او را به سوی خود بکشانند.<ref>{{پک|آیت کلهر|١٣٩٠|ک=''سیری در تاریخ سیاسی کردها''|ص=٣١٢}}</ref> برادر سیمیتقو به وسیله‌ی بمبی که مکرم‌الملک فرستاده بود، در اردیبهشت‌ماه ۱۲۹۸ (شعبان ۱۳۳۷) کشته شد. پس از آن کردها به آتش جنگ افزودند و کینه ای که از مکرم‌الملک داشتند را سر مردم خالی میکردند. شهر خوی در سایه‌ی حمایت دولت و موقعیت جغرافیایی ایمن بود، ولی ارومیه و لکستان بسیار نا امن بود.<ref>کسروی، احمد، ''تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران''، ص ٨٣٣.</ref>
 
پس از پایان جنگ جهانی اول، نیروهای [[امپراتوری عثمانی|عثمانیان]] از تبریز بیرون رفتند و یک دسته سپاه هندی جایگزین آنها شد. مکرم الملک به عنوان «نایب الایاله» حکومت می‌کرد. خیابانی و نوبری به شهر بازگشتند ولی دموکرات‌ها پراکنده بودند و کار خاصی انجام نمیدادند. روی هم رفته آرامش و آسودگی حکمفرما بود و به نظر می آمد که پس از سال‌ها جنگ و آشوب، امنیت بازگشته است. اما در این بین کم‌ کم آشوبشورش اسماعیل آقا یا سیمیتقو پدیدار گردید و نام او بر سر زبان‌ها افتاد. او رئیس ایل شکاک بود و نیرو در دست داشت. [[مارشیمون بنیامین|مارشیمون]] (رئیس [[آشوری‌ها|آسوریان]]) به دست او کشته شد و آسوریان جهت انتقام به چهریق لشکرکشی کردند و کنترل شهر را بدست گرفتند. سیمیتقو شکست سختی خورد و با حقارت پا به فرار گذاشت. پس از اینکه عثمانیان به آذربایجان وارد شدند، آسوریان از [[ارومیه|ارومیه]] و دیگر مناطق کوچ کردند. با رفتن آسوریان، خیال سیمیتقو راحت شد و به چهریق بازگشت. او با همه خوبی هایی که ازبه عثمانیان دیده بود به آنها کمک نکرد و در جنگ‌ با انگلیسی ها خود را کنار کشید. در این حال سیمیتقو از فرصت بدست آمده نهایت استفاده را میکرد و درحال جمع آوری نیرو و یارگیری بود. در آشفتگی وضعیت دولت با نیروهای فرمانبرداری که داشت سودای استقلال در سر می پروراند.<ref>کسروی، احمد، ''تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران''، ص ۸۲۹.</ref>
 
کردها هر موقع فرصتی پیدا میشد با دولت نافرمانی میکردند، برادرش جعفر و پدرش محمد آقا در زمان خود بارها نافرمانی کرده بودند ولی سیمیتقو برای کردستان استقلال می‌خواست و هدفش از جمع آوری نیرو نیز به خاطر دست یافتن به استقلال بود. یکی از همدستان او در این کار سید طه نوهٔ [[شیخ عبیدالله نهری|شیخ عبید الله]] بود.<ref>کسروی، احمد، ''تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران''، ص ۸۳۰.</ref>
 
== قیام اسماعیل آقا سیمیتقو ==
اسماعیل آقا سیمیتقو که به خونخواهی و انتقام خون برادر خود (جعفرخان) علیه حکمران تبریز به پا خواسته بود، که بعدها این حرکت او رنگ و بوی سیاسی به خود گرفت و نقش مبارزاتی کُردها برای احقاق حقوق پای‌مال شده نام گرفت. اسماعیل آقا سیمیتقو یا معروف به سمکوشکاک، جهت انتقام خون برادرش، تمام طوایف کُردی را متحد ساخت. همزمان با این حرکت سمکو که در نقاط دیگر شمال غربی ایران و کردستان ترکیه؛ درگیری‌های بین ارمنی‌ها و آشوری‌های با ترک‌های عثمانی روی داده بود که بیشتر رنگ مذهبی به خود گرفته بود. موقعیت مناسبی پیش‌آمد تا رهبران کُرد در ترکیه از مبارزات سمکو شکاک با دولت مرکزی ایران استفاده کرده و با او همکاری داشته باشند که این کار باعث شد تا حرکت او وجههٔ سیاسی مهم‌تری به خود بگیرد. زد.
 
== تاخت‌وتاز و غارت‌گری در غرب آذربایجان ==
مردم [[سلماس]] و آن پیرامون‌ها که از آسوریان گزندهای جانگزا دیده و پراکنده گردیده‌بودند، زمانی که به‌آبادی‌های خود بازگشته و می‌خواستند دوباره به زندگی بپردازند ناگهان خود را گرفتار چنگال کردان یغماگر و آدمکش سیمکو می‌یابند. سلماس و آن پیرامون‌ها همه به دست کردان گرفتار افتاده و نوبت به‌آبادی‌های ارومیه می‌رسید. کردان به اینها نیز دست انداخته گزند و آزار دریغ نمی‌گفتند. دیه‌های ویرانه که تازه رو به‌آبادی گذاشته و در هر یکی جز گروه اندکی از مردم نمی‌بودند هر زمان آسیب دیگری از تاراجگران سیمگو می‌دید.<ref>کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، ص 831.</ref> هر روز تلگراف‌های ناله و فریاد از مردم بیچاره می‌رسید. مردم لکستان دست بهم داده به کردان راه نمی‌دادند ولی هر روز بیم تاخت می‌رفت و پیاپی به تبریز نامه نوشته و چاره می‌طلبیدند.<ref>کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، ص 832.</ref>
 
== تاخت‌وتاز و غارت‌گری در غرب آذربایجان ==
پس از ترور ناقرجام وی به دست مکرم‌الملک؛ نایب‌الایالهٔ آذربایجان، سیمگو سنگدلی بیشتر گردانیده و کردان به آشوب و تاخت و تاراج افزودند. کینه مکرم‌الملک را از مردم بیچاره می‌جستند، شهر [[خوی]] در سایهٔ استواری خود و دلیری مردمش ایمن می‌بود، لیکن برای ارومی و لکستان بیم سختی می‌رفت. در همان روزها سپهدار (یا سپهسالار) به والیگری آذربایجان آمد و ضیاءالدوله نامی را به [حکومت] ارومی و مکرم‌الدوله نامی را به [حکومت] خوی گسیل گردانید.<ref>کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، ص 833.</ref>
مردم [[سلماس]] و آن پیرامون‌ها که از آسوریان گزندها دیده و پراکنده گردیده‌بودند. سلماس و آن پیرامون‌ها همه به دست کردها فتح شد و نوبت به‌آبادی‌های ارومیه می‌رسید.<ref>کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، ص 831.</ref>
پس از ترور ناقرجام وی به دست مکرم‌الملک؛ نایب‌الایالهٔ آذربایجان، سیمگوسمکو سنگدلیشورش بیشتررا گردانیدهقدرتمندتر و کردان به آشوب و تاخت و تاراج افزودندکرد. کینه مکرم‌الملک را از مردم بیچاره می‌جستند، شهر [[خوی]] در سایهٔ استواری خود و دلیری مردمش ایمن می‌بود، لیکن برای ارومی و لکستان بیم سختی می‌رفت. در همان روزها سپهدار (یا سپهسالار) به والیگری آذربایجان آمد و ضیاءالدوله نامی را به [حکومت] ارومی و مکرم‌الدوله نامی را به [حکومت] خوی گسیل گردانید.<ref>کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، ص 833.</ref>
 
روزهای نخست کشاکش و زدوخورد میان او با اسماعیل آقا درگرفت و ضیاءالدوله غیرتموفقیت و توانایی شایانهایی از خود نشان داد. چون اسماعیل آقا سیمیتقو رسیدن حکومت جدید را به ارومیه شنید به خیالتصمیم افتادگرفت که حاکم را گرفته تا سپهدار والی جدید آذربایجان حساب خود را ببرد. پس از پنج روز از ورود حکومت صبح یکدفعه در حدود شصت نفر از اکرادسربازانش اطراف خانه‌های حاکم را گرفته و به صحن و حجرات مقبره که نزدیک خانه‌های حکومتی است وارد شده آنجا را سنگر نموده شروع به شلیک نمودند. از این طرف حکومت نیز سربازان خود را به دور خود جمع نموده با کمال جدیت دفاع کرده و اهالی ارومی که تا حال همچو قدرتی از حاکمی ندیده بودند و در همچو مواقع دست و پای ایشان را بسته به دست دشمنان می‌دادند چون آن شهامت را از ضیاءالدوله دیدند فوراً اشخاصی که اسلحه داشتند به امداد حکومت برآمدند و در نتیجه اکرادسربازان را از مقبره خارج و بعد جنگ‌کنان از شهر نیز بیرون راندند. اکرادسربازان با دادن تلفات مقهور از شهر بیرون رفتند.<ref>کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، ص 838.</ref>
 
وقتی که خبر مغلوبیت کردهاشورشیان به اسماعیل آقا رسید فوراً یکدسته از شکاک را به ریاست طاهر بیک به بندر گلمانخانه مأمور نمود که قبلاً آنجا را به دست آورند تا مبادا از تبریز از راه دریا کمکسربازان برایبه ارومیه برسد. اینها رفته گلمانخانه را که بی‌ساخلو بود گرفته و کلیهٔ مال التجاره را که در انبارهای آنجا بود به چهریق حمل کردند، از طرف دیگر دسته‌های انبوه اکراد برای محاصره شتافتند، همچنین گروهی از ایشان به دهات هجوم برده بنای قتل و غارت را نهادندشتافتند. ساکنین دهات ناگزیر شدند چندین ده در یکجا به یک قلعه محکمی پناه برده به نگهداری خود پردازند. کردانشورشیان ارومی را محاصره کرده و هر زمان به تاخت و فشار برمی‌خاستند که به درون آیند، و از آن سوی مردم پافشاری نموده با جنگ به نگهداری شهر می‌کوشیدند. بدینسان دوباره ارومی گرفتار جنگ و سختی گردید، مردم تلخیهای زمان آسوری را فراموش نکرده دچار این گرفتاری و تلخی شدند.<ref>کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، ص 839.</ref>
 
== فاجعهٔرخداد لکستان و جنگ با قوای دولتی ==
{{اصلی|رخداد لکستان}}
سردار انتصار چون به آرزوی خود که نایب الایالگی می‌بود رسید با یک چاپکی به کار پرداخت. در همان روزها داستان لکستان رخ داده همگی را افسرده گردانید. لکستان بخشی از پیرامونهای سلماس است که دارای نه پارچه آبادی می‌باشد. لکستانیان به گردنفرازی و دلیری شناخته می‌بودند و سیمکو از تاختن به آنجا خودداری می‌نمود، ولی چنان‌که گفته‌ایم فشار آورده پول می‌خواست. چنان‌که یکبار پنج هزار تومان طلبید، به تازگی هم پانزده هزار فشنگ می‌خواست. لکستانیان به تهران و تبریز تلگراف فرستاده دادخواهی می‌نمودند، ولی پاسخی نمی‌شنیدند. از نیمه‌های آذر اسماعیل آقا بسیج تاختن به آنجا می‌کرد و سرانجام با آن دسته‌های انبوه رو به لکستان آورد. روز آدینه بیست و هفتم آذرماه بود که اینان به کنار «سلطان احمد» رسیدند و در آنجا جنگ سختی درگرفت. لکستانیان دلیرانه جنگیدند، ولی بیش از دو ساعت پافشاری نتوانستند. کردان از هر سو به‌آبادی ریختند و دست به تاراج و کشتار گشادند. بسیاری از مردان کشته گردیده و زنان و فرزندان دستگیر افتادند. آنان که بگریختند خود را به قره‌قشلاق رسانیدند. برخی از اینان نیز در میان دو دیه کشته شدند. سیمگو از سلطان‌احمد رو به قره‌قشلاق آورد. در پایان جنگ مسعود دیوان کشته گردید و از آن سوی کردان در سایه فزونی شماره و نیکی افزار خود را به کوچه‌های آبادی رسانیدند، اینها مایهٔ نومیدی لکستانیان گردید و کسانی که زنده مانده بودند به اندیشه رها گردانیدن زنان و فرزندان خود افتادند. در آن نیمه‌شب در سرمای سخت زمستان زنان و بچگان، پراکنده و پریشان رو به بیابان نهادند. آنان که در دیه ماندند به دست کردان دستگیر افتادند و دچار صد رنج و رسوایی گردیدند. از این گریختگان هم‌گروه انبوهی از ترس پیش‌آمد یا از آسیب برف و سرما از پا درافتاده در بیابانها ماندند. آنان که زنده ماندند پس از دو روز رنج و سختی خود را به شرفخانه رسانیدند. در تلگرافی که این گریختگان به تبریز کرده بودند چنین گفته می‌شد که دو هزار تن از مرد و زن در جنگ کشته شده و هزار و پانصد تن در راه از آسیب ترس و سرما مرده‌اند. این آگاهی در تبریز تکان سختی پدیدآورد. مردم سخت بشوریدند و از بی‌پروایی دولت رنجیدگی نشان دادند.<ref>کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، صص 851 - 852.</ref>