بوران (ملکه): تفاوت میان نسخه‌ها

[نسخهٔ بررسی‌نشده][نسخهٔ بررسی‌نشده]
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: متن دارای ویکی‌متن نامتناظر ویرایشگر دیداری
خط ۲:
| type = monarch
| name = بوراندخت
| title ='''[[فهرست شاهنشاهان ساسانی|شهبانوی بانوانشهبانوان ایران]]'''
''بازگرداننده نژاد خدایان
| more =
| image = Puran Dokht Imaginary PortraitBorandukhtCoinHistoryofIran.jpg
| caption = چهرهسکه‌ای بازسازی‌شدهبا تصویر بوراندخت از روی سکه‌اش
| succession = [[شاهنشاهی ساسانی|نخستین دوره پادشاهی شهبانوی شهبانوان ساسانیفرمانروایی]]
| reign = ۱۷ ژوئن ۶۲۹ – ۱۶ ژوئن ۶۳۰
| coronation = ۱۷ ژوئن ۶۲۹
| predecessor = [[جوانشیر]]
| successor = [[گشتاسب (ساسانی)|گشتاسب]]
| succession1 = [[شاهنشاهی ساسانی|دومین دوره پادشاهی شهبانوی شهبانوان ساسانیفرمانروایی]]
| reign1 = ۶۳۱–۶۳۲
| coronation1 = ۶۳۱
سطر ۲۸ ⟵ ۲۹:
| religion = [[مزدیسنا]]
}}
'''بوراندخت'''، '''بوران''' یا '''پوراندخت''' (به [[پارسی میانه]]: [[پرونده:BoranPahlavi.png|45px]]؛ ۵۹۰ – ۶۲۸ یا ۶۳۱) بیست و هشتمین پادشاهفرمانروای ساسانی ملکهٔ [[ساسانی]]،و دختر [[خسرو دوم|خسرو پرویز]] بود.<ref>{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی = ألتونجی | نام = محمد | پیوند نویسنده = محمد تونجی | عنوان = معجم أعلام النساء | سال =[[۲۰۰۱ (میلادی)|۲۰۰۱]] | ناشر = دارالعلم للملایین |مکان = بیروت | شابک = | صفحه = ۵۷}}</ref> عموم مردم او رابا اشتباهاًعنوان اولینبانبشنان شاهبانبشن [[زن(شهبانوی ایرانی]]شهبانوان) میدانندبر درتخت حالینشست که اولینشکل شاهزنانه زنواژه ایرانیشاهنشاه [[موزا]](شاه [[تراموزا]]شاهان) و دومین شاه زن ایرانی [[دینگ|ملکه دینگ]] همسر [[یزدگرد دوم]] ساسانی بود و مردم به این دلیل اشتباه میکنند چرا وی برعکس [[ملکه موزا]] که یک برده روم و [[دینگ|ملکه دینگ]] یک اشراف زاده بزرگ پارس بود وی از خود [[خاندان سلطنتی]] و خون سلطنت را داشت و برعکس آنان بیگانه از سلطنت نبوداست. سکه‌هایی که از بوران برجای مانده، به سال اول، دوم و سوم پادشاهی وی تاریخ‌گذاری شده‌اند. بوران در تاریخ ۱۷ ژوئن ۶۲۹ میلادی بر تخت سلطنت نشست و سلطنتش در ۱۶ ژوئن ۶۳۰ میلادی پایان یافت. به گزارش سبئوس، وی در بهار سال ۶۳۰ میلادی، پس از کشته شدن شهروراز رباینده تاج و تخت، بر تخت شاهی نشست؛ هر چند بوران، نه همسر شهروراز، بلکه گویا بیوه قباد دوم شیرویه/شیروی بوده‌است. برخی از نویسندگان، دوره پادشاهی بوران را یک سال و چهار ماه و برخی دیگر، یک سال و شش ماه دانسته‌اند. سبئوس پادشاهی بوران را دو سال می‌داند. در حقیقت گویا او در پائیز سال ۶۳۱ میلادی درگذشتدرگذشته است. به گزارش رویدادنامه سریانی بی نامبی‌نام و رویدادنامه سیرت، بوران را خفه کرده‌اند. رویدادنامه سیرت، پیروز فرمانده سپاه ایران را قاتل بوران خوانده‌است.<ref>{{پک|Chaumont|۱۹۹۰|ک=BŌRĀN|ص=366}}</ref>
 
دوران پادشاهی او یکی از سخت‌ترین دوران ساسانیان است. چرا که هم کشور از درون درگیر کشمکش‌های درونی بود و هم اینکه تاخت و تاز اعراب و پیکار با آنان که مقدمه فتوحاتشان بود او را آزرده ساخته بود که در نهایت در تیسپون از دنیا می‌رود. در مجمع‌التواریخ والقصص «پادشاهی بوران دخت پرویز یک سال و چهار ماه بود و روزگار قوت اسلام بود و سپاه همی فرستاد بحرب عرب و همان مدت به مدائن بمرد». فردوسی و ثعالبی مرگ وی را بر اثر بیماری دانسته‌اند.<ref name="ensani-padshahi">{{یادکرد وب|نویسنده =خان بابا بیانی |نشانی = http://www.ensani.ir/storage/Files/20100912133830-218.pdf |عنوان =پادشاهی بوراندخت ملکه ساسانی و پژوهشی دربارهٔ سکه‌های زمان او | ناشر =ensani.ir |تاریخ = |تاریخ بازدید = ۲ فوریه ۲۰۱۶}}</ref>
به گزارش طبری ملکه بوران، فسفرخ را که با دسیسه‌چینی شهروراز از پای درآورده بود، پایگاه وزارت به وزرگ فرمدار بخشید. بنا به گزارش دیگری، گمان بر این است که بوران ادارهٔ کارهای پادشاهی را به فرخ هرمزد، شاهزاده آذربایجان سپرده باشد. برجسته‌ترین رخداد دوره پادشاهی بوران، فرستادن سفیرانی به پیشوایی جاثلیق ایشوعیب سوم به همراه دیگر بزرگان کلیسای ایران به دربار امپراتور روم، هراکلیوس بوده‌است. این گروه نمایندگان بوران، برای پیمان آشتی بین ایران و روم فرستاده شده بودند. چنین پیداست که این جریان به بازپس فرستادن چلیپای مسیح به هراکلیوس انجامیده‌است. در حقیقت این قباد دوم بود که در سال ۶۲۹ میلادی چلیپای مسیح را بازپس فرستاده‌بود.<ref>{{پک|Chaumont|۱۹۹۰|ک=BŌRĀN|ص=366}}</ref>
 
پدر توران‌دخت،پوران‌دخت، خسرو پرویز، شاهنشاه نامدار ساسانی، و مادر او، [[مریم (همسر خسرو پرویز)|مریم]]، دختر موریس پادشاه روم بود.<ref name="ensani-padshahi" />
بوران تلاش می‌کرد قدرت حالا-از-دست-رفتهٔ خاندانش و شاهنشاهی که به او رسیده بود را بازسازی کند. بوران در سکه‌های خود نه تنها از پدرش [[خسرو پرویز]] تقلید کرده‌است، بلکه بر روی یکی از سکه‌های طلای مناسبتی خود نوشته‌است: «بازگرداننده نژاد خدایان». فرستادن چلیپای مقدس برای شاهنشاهی روم، نشان از این دارد که او می‌خواسته رابطه خوبی با روم داشته باشد.<ref>{{یادکرد وب|نویسنده = |نشانی = http://sasanika.org/sasanika-resources/boran-630-631/ |عنوان =Boran (630-631) | ناشر =Sasanika |تاریخ =Posted on: 5 فوریه 2013 |تاریخ بازدید = ۷ دسامبر ۲۰۱۵}}</ref>
 
در [[تاریخ بلعمی]] آمده‌است که «پس چون شیرویه برادران را بکشت هیچ فرزندی از فرزندان پرویز نماند مگر دو دختر که یک نام توران‌دخت یک را آزرمی‌دخت هر دو دختر خسرو پرویز بودند و توران‌دخت مهتر بود». و همو در جای دیگر گفته «و همه پادشاهی شهرایران [شهربراز] چهل‌روز بود و پس از او، از [[اهل بیت]] ملوک کس نیافتند مگر دختران پرویز. پس لشکر عجم باتفاق یکدیگر گرد آمده توران‌دخت در کشور عجم به پادشاهی نشاندند». بلعمی دربارهٔ او نوشته است که «پس چون توران‌دخت در ملک بنشست عدل و داد کرد و جور و ستم برگرفت و آن مرد که شهرایران (شهربراز) را کشته بود او را بخواند و بنواخت و او از خراسان بود و نام وی سقروخ. توران‌دخت او را وزیری بداد».
 
فردوسی پادشاهی او را شش ماه دانسته، بلعمی یکسال و چهار ماه، در مجمع‌التواریخ والقصص یک سال و چهار ماه، ثعالبی هشت ماه و [[کریستین سن]] یکسال و چهار ماه و پاروک بیش از یکسال می‌دانند. تاجگذاری او در تابستان ۶۳۰ میلادی و بنا بر آداب و سنن [[شاهنشاهی ساسانی]] و مراعات امور دینی انجام پذیرفت و در پایتخت ساسانی جشن پرشکوهی برپا ساختند که تمام بزرگان کشور در آن حضور داشتند و بوران‌دخت بر تخت نشست و تاج بر سر نهاد.
 
دوران پادشاهی او یکی از سخت‌ترین دوران ساسانیان است. چرا که هم کشور از درون درگیر کشمکش‌های درونی بود و هم اینکه تاخت و تاز اعراب و پیکار با آنان که مقدمه فتوحاتشان بود او را آزرده ساخته بود که در نهایت در تیسپون از دنیا می‌رود. در مجمع‌التواریخ والقصص «پادشاهی بوران دخت پرویز یک سال و چهار ماه بود و روزگار قوت اسلام بود و سپاه همی فرستاد بحرب عرب و همان مدت به مدائن بمرد». فردوسی و ثعالبی مرگ وی را بر اثر بیماری دانسته‌اند.<ref name="ensani-padshahi">{{یادکرد وب|نویسنده =خان بابا بیانی |نشانی = http://www.ensani.ir/storage/Files/20100912133830-218.pdf |عنوان =پادشاهی بوراندخت ملکه ساسانی و پژوهشی دربارهٔ سکه‌های زمان او | ناشر =ensani.ir |تاریخ = |تاریخ بازدید = ۲ فوریه ۲۰۱۶}}</ref>
{{شعر}}
{{ب|به یک هفته بیمار بود و بمرد|ابا خویشتن نام نیکو ببرد}}
{{پایان شعر}}
 
پدر توران‌دخت، خسرو پرویز، شاهنشاه نامدار ساسانی، و مادر او، [[مریم (همسر خسرو پرویز)|مریم]]، دختر موریس پادشاه روم بود.<ref name="ensani-padshahi"/>
 
== پیش‌زمینه به شاهی رسیدن و اوضاع ایران ==
سطر ۵۸ ⟵ ۴۸:
:''حال که شاه ایران مرده، تخت و پادشاهی برایت فراهم شده‌است. من آن را به تو و فرزندانت ارزانی می‌دارم. اگر ارتشی نیاز داری، هر اندازه که بخواهی برایت نیرو می‌فرستم.''
 
شهربراز در ۲۷ آوریل ۶۲۹ (یا ۶۳۰)،<ref>{{harvnb|Pourshariati|2008|p=۱۸۲}}</ref> تیسپون را با ۶٫۰۰۰ مرد محاصره کرد.<ref name="Pourshariati 2008 180">{{harvnb|Pourshariati|2008|p=۱۸۰}}</ref> اما درگرفتن شهر ناتوان بود، پس با [[پیروز خسرو]]، فرمانده پارسی و وزیر سابق امپراتوری در دوره پادشاهی پدر اردشیر، [[قباد دوم]]، همدست شد. همچنین نامدارجشنس هم با او یار گشت؛ کسی که در سال ۶۲۶ به جانشینی شهربراز در نیمروز انتخاب شده بود.<ref name="Pourshariati 2008 180" /> شهربراز همراه این دو چهرهٔ قدرتمند، تسیپون را تسخیر و اردشیر سوم و بسیاری از اشراف‌زادگان ساسانی را اعدام کرد، که از جمله این اشراف‌زادگان می‌توان به وزیر اردشیر، [[ماه‌آذر گشنسب]] اشاره نمود. سپس شهربراز شاه جدید امپراتوری ساسانی شد<ref>{{harvnb|Pourshariati|2008|pages=۱۸۱, ۱۸۳}}</ref>. کاردارگان که پس از غصب تخت شاهی مخالف شهربراز بود کشته شد.<ref name="PLRE271">{{harvnb|Martindale|Jones|Morris|1992|p=۲۷۱}}</ref>
 
هراکلیوس همچنین فرزند مسیحی شهربراز، نیکتاس ایرانی را جانشین شهربراز خطاب کرده بود. جانشینی یک ایرانیِ [[مسیحی]] بر تخت شاهی ساسانی، راه را برای مسیحی‌کردن ایران می‌گشود.<ref name="Kaegi1911">{{Harvnb|Kaegi|2003|pp=۱۸۸–۱۸۹, ۲۰۶}}</ref> پس از مدتی، شهربراز، شمتا فرزند یزدین، را در کلیسای [[مرقه (اسقف‌نشین شرقی سوریه|مرقه]] مصلوب کرد.{{sfn|Morony|2005|p=۱۸۸}} دلیل این اعدام این گونه گزارش شده که شمتا در زمان پادشاهی خسرو پرویز به شهربراز توهین کرده بوده‌است.{{sfn|Kaegi|2003|p=۱۷۶}} چهل روز بعد، در مراسمی، شخصی به نام فرخ هرمزد، با پرتاب یک نیزه به سوی شهربراز، او را به کشت. فرخ هرمزد سپس به [[بوران‌دخت]]، دختر خسرو پرویز، کمک کرد تا به پادشاهی برسد.<ref>{{harvnb|Pourshariati|2008|p=۱۸۴}}</ref><ref>{{پک|Morony|2005|p=۹۲}}</ref>
سطر ۷۳ ⟵ ۶۳:
خود آزرمی‌دخت کمی بعد بدست [[رستم فرخزاد]] که پسر فرخ هرمزد بود و به تازگی رهبری فراکسیون پهلو را بدست آورده بود، کشته شد.<ref>{{پک|Pourshariati|2008|ص=۲۰۷}}</ref> رستم فرخزاد مدتی در خراسان بود و پس از کشته‌شدن فرخ هرمزد، از خراسان به تیسفون آمد و همه لشکرهایی که [[آزرمی‌دخت]] برای جنگ با او فرستاده بود را شکست داد و تیسفون را محاصره و تسخیر کرد، سیاوخش را کشت، آزرمی‌دخت را کور کرد و بوران‌دخت را بر تخت شاهی نشاند.<ref>{{پک|Pourshariati|2008|ص=۲۱۰}}</ref> پس از کشته‌شدن آزرمی‌دخت، بوران‌دخت هنوز زنده بوده‌است.<ref>{{پک|Pourshariati|2008|ص=۲۰۷}}</ref> دورهٔ دوم پادشاهی بوران‌دخت از زمان کشته‌شدن آزرمی‌دخت به دست رستم فرخزاد آغاز می‌شود و تا به شاهی نشستن یزدگرد سوم در ژوئن ۶۳۲ ادامه می‌یابد.<ref>{{پک|Pourshariati|2008|ص=۲۰۷}}</ref>
 
بوران در دوم دوره پادشاهی خود دیداری با فراکسیون‌های پهلوپهلوی (پشتیبانان بوران) و پارسی (پشتیبانان آزرمی‌دخت) انجام داد و در این دیدار، هر دو فراکسیون پذیرفتند که با هم همکاری کنند.<ref>{{پک|Pourshariati|2008|ص=۲۱۱}}</ref>
 
بوران که می‌خواست رابطه‌ای خوب با روم داشته باشد، سفیری را به سوی شاهنشاهامپراتور هراکلیوس فرستاد که بلندپایگان کلیسای ایران آن را رهبری می‌کردند. هراکلیوس دعوت‌نامه‌ای رسمی به بوران برای بازدید از قسطنطنیه فرستاد. بوران دخت پس از یکسال پادشاهی، در رخت خواب خود به صورت مرده پیدا شد که با یک بالش خفه شده بود. بر پایه برخی منابع پیروز خسرو او را کشت و به این ترتیب به اتحاد پهلوپهلوی-پارسی پایان داد و دوباره این دو فراکسیون با یکدیگر به ستیز برخاستند.
 
== در منابع دیگر ==
به گزارش طبری ملکه بوران، فسفرخ (''پُس فرخ؛'' پُس در پارسی میانه به معنای پسر است) را که با دسیسه‌چینی شهروراز از پای درآورده بود، پایگاه وزارت به وزرگ فرمدار بخشید. بنا به گزارش دیگری، گمان بر این است که بوران ادارهٔ کارهای پادشاهی را به فرخ هرمزد، شاهزاده آذربایجان سپرده باشد. برجسته‌ترین رخداد دوره پادشاهی بوران، فرستادن سفیرانی به پیشوایی جاثلیق ایشوعیب سوم به همراه دیگر بزرگان کلیسای ایران به دربار امپراتور روم، هراکلیوس بوده‌است. این گروه نمایندگان بوران، برای پیمان آشتی بین ایران و روم فرستاده شده بودند. چنین پیداست که این جریان به بازپس فرستادن چلیپای مسیح به هراکلیوس انجامیده‌است. در حقیقت این قباد دوم بود که در سال ۶۲۹ میلادی چلیپای مسیح را بازپس فرستاده‌بود.<ref>{{پک|Chaumont|۱۹۹۰|ک=BŌRĀN|ص=366}}</ref>
 
بوران تلاش می‌کرد قدرت حالا-از-دست-رفتهٔ خاندانش و شاهنشاهی که به او رسیده بود را بازسازی کند. بوران در سکه‌های خود نه تنها از پدرش [[خسرو پرویز]] تقلید کرده‌است، بلکه بر روی یکی از سکه‌های طلای مناسبتی خود نوشته‌است: «بازگرداننده نژاد خدایان». فرستادن چلیپای مقدس برای شاهنشاهیامپراتوری روم، نشان از این دارد که او می‌خواسته رابطه خوبی با روم داشته باشد.<ref>{{یادکرد وب|نویسنده = |نشانی = http://sasanika.org/sasanika-resources/boran-630-631/ |عنوان =Boran (630-631) | ناشر =Sasanika |تاریخ =Posted on: 5 فوریه 2013 |تاریخ بازدید = ۷ دسامبر ۲۰۱۵}}</ref>
 
در [[تاریخ بلعمی]] آمده‌است که «پس چون شیرویه برادران را بکشت هیچ فرزندی از فرزندان پرویز نماند مگر دو دختر که یک نام توران‌دخت یک را آزرمی‌دخت هر دو دختر خسرو پرویز بودند و توران‌دخت مهتر بود». و همو در جای دیگر گفته «و همه پادشاهی شهرایران [شهربراز] چهل‌روز بود و پس از او، از [[اهل بیت]] ملوک کس نیافتند مگر دختران پرویز. پس لشکر عجم باتفاق یکدیگر گرد آمده توران‌دخت در کشور عجم به پادشاهی نشاندند». بلعمی دربارهٔ او نوشته است که «پس چون توران‌دخت در ملک بنشست عدل و داد کرد و جور و ستم برگرفت و آن مرد که شهرایران (شهربراز) را کشته بود او را بخواند و بنواخت و او از خراسان بود و نام وی سقروخ. توران‌دخت او را وزیری بداد».
 
فردوسی پادشاهی او را شش ماه دانسته، بلعمی یکسال و چهار ماه، در مجمع‌التواریخ والقصص یک سال و چهار ماه، ثعالبی هشت ماه و [[کریستین سن]] یکسال و چهار ماه و پاروک بیش از یکسال می‌دانند. تاجگذاری او در تابستان ۶۳۰ میلادی و بنا بر آداب و سنن [[شاهنشاهی ساسانی]] و مراعات امور دینی انجام پذیرفت و در پایتخت ساسانی جشن پرشکوهی برپا ساختند که تمام بزرگان کشور در آن حضور داشتند و بوران‌دخت بر تخت نشست و تاج بر سر نهاد.در شاهنامه
 
بوران‌دخت در شاهنامه پس از بر تخت نشستن گفت: «من نمی‌خواهم که این انجمن پراکنده گردند. تهیدستان را از گنج توانگر سازم تا در رنج نمانند. مبادا که کسی در گیتی مستمند باشد چرا که از درد او بر من گزند خواهد آمد. دشمنان را از کشور دور می‌کنم و تخت را به آیین شاهان درمی‌آورم».
 
آنگاه بوران‌دخت به جستجوی نشانی از پیروز خسرو برآمد. ناگاه مردی از او نشانی بیاورد. چون از او به نزدیک بوران آگهی رسید، یکی از سپاهیان نامور را برگزید. پس پیروز را به پیش او بردند. بوراندخت به او گفت: ای بدتن کینه‌جوی، بدان که از برای کاری که کردی (کشتن اردشیر شیروی و همکاری با شهربراز برای به زور ستادند تخت شاهی) کیفر آن را چنان‌که در خور ناسزاواران است، خواهی دید. اکنون کیفر کارت را می‌بینی و من از اندام تو جوی خون روان می‌سازم. پس بوران دخت بی‌درنگ کره‌اسپی که هنوز زین بر آن ننهاده بودند را از آخور بخواست. آنگاه پیروز خسرو را به سختی سنگ بر آن اسپ ببست و پالهنگ بر گردنش افکند و بدین سان آن کینه‌ور، چنان کره تیزی را هنوز زین بر خود ندیده بود، به میدان کشانید. سپس چندین سوار را که کمندهای خود را به فتراک گرد کرده بودند، به میدان بفرستاد تا چون آن کره را در میدان بتازانند، آن کرده پیوسته خسرو را بیندازد.
 
این چنین بود تا اینکه سرانجام پوست بر تن پیروز خسرو دریده گشت و جوی خون از تنش روان شد و به خواری جان بداد. از آن پس این زن، گیتی را چنان با مهربانی بداشت که باد آسمان نیز بر خاک نوزید. لیک چون شش ماه از کار او بگذشت، پرگار زندگانیش کج گشت. یک هفته بیمار بود و سرانجام بمرد و نام نیک را با خود ببرد<ref>شاهنامه بهname=":0" پارسی سره، میترا مهرآبادی، نشر روزگار</ref>
 
در مجمع‌التواریخ والقصص «پادشاهی بوران دخت پرویز یک سال و چهار ماه بود و روزگار قوت اسلام بود و سپاه همی فرستاد بحرب عرب و همان مدت به مدائن بمرد». فردوسی و ثعالبی مرگ وی را بر اثر بیماری دانسته‌اند.<ref name="ensani-padshahi" /> حکیم توس می‌گوید:{{شعر}}
{{ب|به یک هفته بیمار بود و بمرد|ابا خویشتن نام نیکو ببرد}}
{{پایان شعر}}
 
== در شاهنامه ==
بوران‌دخت در شاهنامه پس از بر تخت نشستن گفت: «من نمی‌خواهم که این انجمن پراکنده گردند. تهیدستان را از گنج توانگر سازم تا در رنج نمانند. مبادا که کسی در گیتی مستمند باشد چرا که از درد او بر من گزند خواهد آمد. دشمنان را از کشور دور می‌کنم و تخت را به آیین شاهان درمی‌آورم».
 
آنگاه بوران‌دخت به جستجوی نشانی از پیروز خسرو برآمد. ناگاه مردی از او نشانی بیاورد. چون از او به نزدیک بوران آگهی رسید، یکی از سپاهیان نامور را برگزید. پس پیروز را به پیش او بردند. بوراندخت به او گفت: ای بدتن کینه‌جوی، بدان که از برای کاری که کردی (کشتن اردشیر شیروی و همکاری با شهربراز برای به زور ستادند تخت شاهی) کیفر آن را چنان‌که در خور ناسزاواران است، خواهی دید. اکنون کیفر کارت را می‌بینی و من از اندام تو جوی خون روان می‌سازم. پس بوران دخت بی‌درنگ کره‌اسپی که هنوز زین بر آن ننهاده بودند را از آخور بخواست. آنگاه پیروز خسرو را به سختی سنگ بر آن اسپ ببست و پالهنگ بر گردنش افکند و بدین سان آن کینه‌ور، چنان کره تیزی را هنوز زین بر خود ندیده بود، به میدان کشانید. سپس چندین سوار را که کمندهای خود را به فتراک گرد کرده بودند، به میدان بفرستاد تا چون آن کره را در میدان بتازانند، آن کرده پیوسته خسرو را بیندازد.
 
این چنین بود تا اینکه سرانجام پوست بر تن پیروز خسرو دریده گشت و جوی خون از تنش روان شد و به خواری جان بداد. از آن پس این زن، گیتی را چنان با مهربانی بداشت که باد آسمان نیز بر خاک نوزید. لیک چون شش ماه از کار او بگذشت، پرگار زندگانیش کج گشت. یک هفته بیمار بود و سرانجام بمرد و نام نیک را با خود ببرد<ref name=":0">شاهنامه به پارسی سره، میترا مهرآبادی، نشر روزگار</ref>
 
== سکه‌ها ==
سطر ۸۳ ⟵ ۹۹:
قطع و اندازه سکه‌ها در همان اندازه معمولی در حدود ۳ سانتی‌متر یا کمی بیشتر است و ۳٫۵ تا ۳٫۹۰ گرم وزن دارند. نوع و جنس عیار در سرتاسر دوران ساسانی ثابت بوده و به همین سبب اعتبار فراوان داشته.
 
مسعودی در کتاب [[التنبیه و الاشراف]] دربارهٔ لباس بوران چنین می‌نویسد: «بوران دخت دختر خسرو پرویز جامهٔ او سبز گلدار و شلوارش آسمانی و تاجش نیز آسمانی بود و بر تخت نشسته تبرزینی بر دست داشت. [[حمزه اصفهانی]] در کتاب سنی ملوک الارض و الانبیا چنین گوید: «بوران‌دخت دختر خسرو پرویز جامه او سبز گلدار و شلوارش آسمانی و تاجش تیز آسمانی بود.<ref name="ensani-padshahi" />
 
=== نگار و مشخصات سکه‌ها ===
[[پرونده:BorandukhtCoinHistoryofIran.jpg|انگشتی|چپ|روی سکه درهم بوراندخت]]
در میانه، تصویر نیم‌تنه نیم رخ بوران‌دخت با صورتی زیبا، عارضی کشیده، نگاهی گیر و گونه‌ای برآمده قرار دارد. گیسوانی بند حلقه‌وار در سه قسمت در طرفین صورت بر روی سینه و پشت سر افتاده است، و بر روی گیسوان گلهایی از جواهر نشانده‌اند. دو رشته مروارید بر گردن اوست که در وسط آن آویزی نصب شده‌است.
 
سطر ۹۷ ⟵ ۱۱۲:
پشت سکه بنا بر معمول سکه‌های ساسانی، در وسط آتشدانی واقع است که در طرفین آن دو نگهبان که از شاهزادگان می‌باشند بحر است و حفاظت آتش مقدس مشغولند.
 
در زمینه سکه در طرف راست بین رنجیره داخلی و نگهبان نام شهری که سکه در ضرابخانه آن ضرب شده قرار دارد و در طرف چب تاریخ ضرب سکه بخط پهلوی منقوش است. این سکه‌های بوران از ضرابخانه شهرهای مختلف مانند نیشابور، کرمان، میبد، نهروان، اردشیرخوره، ایران. سکه‌های نیشابور و کرمان و سود و میبد و نهروان و اردشیرخوره مربوط به سال اول و سکه‌های سود و نهروان و ایران از سال دوم هستند.<ref name="ensani-padshahi" />پانویس{{پانویس|۲}}
 
== در شاهنامه ==
بوران‌دخت در شاهنامه پس از بر تخت نشستن گفت: «من نمی‌خواهم که این انجمن پراکنده گردند. تهیدستان را از گنج توانگر سازم تا در رنج نمانند. مبادا که کسی در گیتی مستمند باشد چرا که از درد او بر من گزند خواهد آمد. دشمنان را از کشور دور می‌کنم و تخت را به آیین شاهان درمی‌آورم».
 
آنگاه بوران‌دخت به جستجوی نشانی از پیروز خسرو برآمد. ناگاه مردی از او نشانی بیاورد. چون از او به نزدیک بوران آگهی رسید، یکی از سپاهیان نامور را برگزید. پس پیروز را به پیش او بردند. بوراندخت به او گفت: ای بدتن کینه‌جوی، بدان که از برای کاری که کردی (کشتن اردشیر شیروی و همکاری با شهربراز برای به زور ستادند تخت شاهی) کیفر آن را چنان‌که در خور ناسزاواران است، خواهی دید. اکنون کیفر کارت را می‌بینی و من از اندام تو جوی خون روان می‌سازم. پس بوران دخت بی‌درنگ کره‌اسپی که هنوز زین بر آن ننهاده بودند را از آخور بخواست. آنگاه پیروز خسرو را به سختی سنگ بر آن اسپ ببست و پالهنگ بر گردنش افکند و بدین سان آن کینه‌ور، چنان کره تیزی را هنوز زین بر خود ندیده بود، به میدان کشانید. سپس چندین سوار را که کمندهای خود را به فتراک گرد کرده بودند، به میدان بفرستاد تا چون آن کره را در میدان بتازانند، آن کرده پیوسته خسرو را بیندازد.
 
این چنین بود تا اینکه سرانجام پوست بر تن پیروز خسرو دریده گشت و جوی خون از تنش روان شد و به خواری جان بداد. از آن پس این زن، گیتی را چنان با مهربانی بداشت که باد آسمان نیز بر خاک نوزید. لیک چون شش ماه از کار او بگذشت، پرگار زندگانیش کج گشت. یک هفته بیمار بود و سرانجام بمرد و نام نیک را با خود ببرد<ref>شاهنامه به پارسی سره، میترا مهرآبادی، نشر روزگار</ref>
 
== پانویس ==
{{پانویس|۲}}
 
== منابع ==