محمدرضا اصلانی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز جایگزینی با اشتباه‌یاب: تاکنون⟸تا کنون
جز جایگزینی با اشتباه‌یاب: سوپرموج‌نویی⟸سوپر موج‌نویی، مدرنیزم⟸مدرنیسم، هم‌نسلانش⟸هم‌نسل‌هایش
خط ۱۶۴:
او که در [[دانشکده هنرهای تزئینی|دانشکدهٔ هنرهای تزئینی]] به‌جای آشنایی با هر نوع هنر کلاسیک، مستقیم به نقاشی مدرن پرداخته بود، به مطالعهٔ کتاب‌های هنر مدرن پرداخت و با آشنایی با معماری مدرن به مفهوم بافت‌ها حساس گشته و چنین نگاهی به جهان مسئلهٔ وی شد.<ref name=":0" /> چیزی که برای وی در آن زمان مسئله بود، علاوه بر [[ایماژیسم|ایماژیست‌های]] انگلیسی و فرانسوی، [[پلاستیسیم|پلاستیسیته]] تصویر بود. وی روی این مسئله کار می‌کرد که یک تصویر چگونه می‌تواند یک فضای ملموس بصری ایجاد کند.<ref name=":0" />
 
زبان شعر ''اصلانی'' هرچند جاهایی پهلو به شعر ''[[احمدرضا احمدی|احمدی]]'' و ''[[فروغ فرخزاد|فرخزاد]]'' می‌زد اما بیان تازه، شفاف و رویکرد به گزاره‌های خبری و بیانی خاص، او را یک سوپرموج‌نوییسوپر موج‌نویی می‌کرد. در واقع موج نویی‌ها همچون [[واسیلی کاندینسکی|کاندینسکی]] معتقد بودند سبک هر [[نقاش]] (اینجا [[شاعر]]) برحسب سودایی و ضرورتی باطنی که در وجود خود حس می‌کند تعیین می‌شود.<ref name=":1" />
 
در کتاب ''اصلانی''، خاصیت موسیقایی [[شعر نیمایی]] پس‌زده شده بود و نوسانات عاطفی شعر ''[[احمدرضا احمدی|احمدی]]'' را نیز نداشت. او زبان [[روزنامه]] و روزمره را به ادبیات آورده بود؛ اما اشکال شاعران دیگر این جریان را نداشت؛ یعنی پایان‌بندی‌های به‌جا و فکرشده داشت؛ سطرهای دچار احساسات و عواطف یک نوع اندیشهٔ خودکار زبانی نمی‌شد و شعر در یک [[کمپوزیسیون]] نقاشانه شکل می‌گرفت.<ref name=":1" />
خط ۱۷۰:
با چاپ کتاب او، شاعرانی چون ''[[مهدی اخوان ثالث|اخوان ثالث]]'' [[نوکلاسیسیزم]] تلقی می‌شدند و شرایطی فراهم شد تا صدها شاعر در نیمهٔ دوم دههٔ ۴۰ از مانع شعر در مطبوعات بگذرند. با این حال، در شرایطی که اغلب شاعران [[شعر موج نو|موج نو]] در نوعی خودانگیختگی و جنون می‌سرودند، او به [[تئوری]] دست می‌برد و اعلام سواد می‌کرد. تمام قواعد یک حرکت مدرن در این کتاب مهیا بود: تبدیل [[ایماژ]]های فردی به جمعی، گریز از عاشقانه‌سرایی که در [[شعر موج نو|موج نو]] غالباً تبدیل به [[رمانتیسیسم|رمانتیسیسمی]] سطحی‌نگر می‌شد و دوری از [[کلاسیسیزم]] زبانی (هرچند که از این آخری، در شعرهای بعدتر خود عدول کرد). تعقل او در نقاشی (دانشجوی دانشکده هنرهای تزئینی بود) سبب شد تا حالت [[سوژه]] را به جای کلمه با تصویر ارائه دهد. یعنی همچون [[ایمیژیسم|ایماژیست‌ها]] با یک تصویر، موقعیت‌های مجرد ایجاد می‌کرد.<ref name=":1" />
 
آدم‌های نسل او (مثل دوستانش: ''حسین رسائل''، ''منوچهر صفرزاده''، ''مهدی سحابی'') با لذات [[فلسفه]] به [[ادبیات]] و [[هنر]] آمده بودند. در نتیجه، هرچند به‌تنهایی ناکام شدند، اما هر یک پازلی از جامعه‌ای ساختند که بعدتر اساس مدرنیزممدرنیسم در فرهنگ ایرانی شد.<ref name=":1" />
 
''اصلانی'' نخستین‌بار بود که در یک کتاب شعر، به جای بازی با کلمه‌ها (که نزد ''[[احمدی]]'' سابقه داشت) بازی با گزاره‌ها را معمول کرد. یعنی بریده اخبار روزنامه‌ها را کنار هم می‌چید و با ایجاد یک سیر ایماژیناسیون، شعر می‌ساخت. این نوع سرایش از فرایند اجتماعی جامعه‌ای می‌آمد که در آستانهٔ دهه ۴۰ به علت گریز از سنت، به مدرنیته پناه برده بود. در نتیجه چون مدرنیزممدرنیسم تنها یک پناه بود، گه‌گاه سنت نیز در کار این کسان خاصیتی تلفیقی ایجاد می‌کرد. نوع چینش شعرها، کاغذ خاص و طرح جلد آن از روایتی جدید می‌آمد.<ref name=":1" />
 
شعر او به علت تغییرات تیپولوژیک نیمهٔ دوم دههٔ ۴۰، همچون شعر ''[[بیژن الهی]]''، ''[[بهرام اردبیلی]]''، ''[[محمود شجاعی]]'' و ''[[پرویز اسلامپور]]'' برای سال‌ها به محاق رفت. یعنی [[ادبیات توده‌ای]]، در دههٔ ۵۰ تبدیل به ادبیات سیاسی شد و [[شعر موج نو|موج‌نویی‌ها]] که مخالف توده‌ای و سیاسی‌شدن شعر بودند، به راه دیگری رفتند.<ref name=":1" />
خط ۱۸۵:
 
=== دیدگاه‌های شعری ===
وی معتقد است که در آن زمان برای او و هم‌نسلانشهم‌نسل‌هایش [[اگزیستانسیالیسم]] و عدم دیالوگ، یک مسئلهٔ اساسی بود. به باور وی جهانی که به واسطهٔ عدم دیالوگ محکوم شد، نمی‌تواند خودش را مطرح کند. در آن زمان جهان عاشق نبود، خشمگین بود و این خشم به خودی خود در همهٔ هم‌نسلانشهم‌نسل‌هایش وجود داشت و به همین دلیل افرادی شورشی بودند. شورش علیه جامعه، [[دانشکده]] و همه‌چیز. او می‌گوید: «ما اصلاً رفتار عمومی نداشتیم. ما دیگر در بطن خانواده نبودیم، در بطن جامعه بودیم و به همین دلیل می‌توانستیم تک باشیم. این تک بودن و تنها بودن و وجود داشتن یک اصل بنیادی بود و این وجود داشتن در شعر پیاده می‌شد؛ و این که کلمات چگونه بعد بصری ایجاد می‌کنند. در ادبیات ما کلمات بعد بصری ندارند. نه در [[نوول]]‌ها و [[رمان]]‌ها و نه‌در [[شعر]]ها».<ref name=":0" />
 
وی معتقد است بعد بصری شعر تا قبل در کار دیگران تصویری در درون کلمات نیست بلکه در بیرون کلمه‌است و از تصویری بیرون از کلمات گزارش می‌دهد. به همین دلیل تلاش کرد تا در آثار خود نشان دهد خود کلمه می‌تواند در درون خودش تصویر بسازد.<ref name=":0" /> او معتقد است: