حافظ: تفاوت میان نسخه‌ها

[نسخهٔ بررسی‌نشده][نسخهٔ بررسی‌نشده]
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جامع دیوان -> گلندام
←‏نام و نشان: +نامش محمد است
خط ۷۹:
==== نام و نشان ====
{{گاه‌شمار زندگی حافظ}}
نام حافظ، «محمّد» است اما براساس منابع نزدیک به روزگار حافظ،او، نام و لقب «شمس‌الدین» و تخلص «حافظ»، تنها عنوان‌هایی است که در زمان حیاتش به آن‌ها خوانده می‌شده‌است؛ و لقب‌ها و عنوان‌هایی مانند «خواجه»، «لسان‌الغیب»، «ترجمان الاسرار»، «مخزن المعارف السبحانیه»، «معدن اللطایف الروحانیه»، «عمدةالعارفین»، «قدوةالسالکین»، «سلطان الشعراء»، نسبت «شیرازی» و بسیاری دیگر پس از مرگ به او داده شده‌است.<ref>{{پک|سجادی|۱۳۹۰|ف=حافظ|ک=دائرةالمعارف اسلامی|ج=۱۹|ص=۵۸۶|رف=دائرةالمعارف۱۹}}</ref> [[محمد گلندام]]، از او با عنوان‌های «مولانا الاعظم»، «المرحوم الشهید»، «مفخر العلما»، «استاد نحاریر الادبا»، «شمس الملة و الدین» یاد می‌کند.<ref>{{پک|صفا|۱۳۶۹|ک=تاریخ ادبیات|ج=۳|ص=۱۰۶۵}}</ref> برخی پژوهشگران عنوان «خواجه» را به‌خاطر آن دانسته‌اند که او مدتی به امور دولتی و دیوانی اشتغال داشته‌است. این درحالی‌است که پیش از او برخی ادیبان، شاعران و عارفان به این عنوان خوانده شده‌اند. نامدارترین لقب او «لسان‌الغیب» است که به‌ظاهر نخستین بار در ''[[نفحات الانس]]'' [[جامی]] آمده‌است. پس از آن، در آثار برخی از دیگر نویسندگان مانند [[تذکرةالشعرا|تذکرةالشعرای]] [[دولتشاه سمرقندی|دولتشاه]] — که صد سال پس از حافظ نوشته شده — این لقب ذکر شده‌است. در نسخه‌ای از ''[[دیوان حافظ]]'' نیز — که تحت‌نظر [[ابوالفتح میرزا]] فرزند [[سلطان حسین بایقرا]]، و با مقدمه و خوشنویسی [[عبدالله مروارید]] تصحیح و تنقیح شده — این عنوان برای خود دیوان استفاده شده‌است.<ref>{{پک|سجادی|۱۳۹۰|ف=حافظ|ک=دائرةالمعارف اسلامی|ج=۱۹|ص=۵۸۶|رف=دائرةالمعارف۱۹}}</ref>
 
نظرات دربارهٔ تبار و نیاکان حافظ گوناگون است. [[انصاری کازرونی]] اصالت خاندان حافظ را به [[عراق عجم]] رسانده و اهلیتش را [[رودآور]] [[همدان]] دانسته است و خود حافظ را زاده و پروردهٔ [[شیادان (محله)|محلهٔ شیادان]] شیراز معرفی کرده است.<ref>{{پک|سجادی|۱۳۹۰|ف=حافظ|ک=دائرةالمعارف اسلامی|ج=۱۹|ص=۵۸۶|رف=دائرةالمعارف۱۹}}</ref> اما نزدیک به نیم‌سده پس از انصاری، [[فخرالزمانی قزوینی]] نیاکان حافظ را اهل [[کوهپایه (اصفهان)|کوپای]] [[اصفهان]] دانسته و گزارش کرده که در روزگار [[اتابکان فارس]] به شیراز مهاجرت نموده است. مادرش نیز از کازرون بوده و در شیراز سکونت داشته است.<ref>{{پک|صفا|۱۳۶۹|ک=تاریخ ادبیات|ج=۳|ص=۱۰۶۶}}</ref><ref>{{پک|سجادی|۱۳۹۰|ف=حافظ|ک=دائرةالمعارف اسلامی|ج=۱۹|ص=۵۸۷|رف=دائرةالمعارف۱۹}}</ref><ref>{{پک|مجتبائی|۱۳۹۳|ف=حافظ|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|رف=جهان‌اسلام}}</ref> لقب جدّ حافظ را «غیاث‌الدین» و لقب پدرش را «بهاءالدین» و یا «کمال‌الدین» یاد کرده‌اند. فخرالزمانی داستانی از والدین و خردسالی حافظ بیان می‌کند که مورد تأیید هیچ منبع موجود دیگری نیست.<ref>{{پک|سجادی|۱۳۹۰|ف=حافظ|ک=دائرةالمعارف اسلامی|ج=۱۹|ص=۵۸۷|رف=دائرةالمعارف۱۹}}</ref> او می‌گوید پدر حافظ بازرگانی ثروتمند بوده که با همسر [[کازرون|کازرونی]] و فرزندانش در شیراز و در محل دروازهٔ کازرون زندگی می‌کرده است و پس از مرگش شیرازهٔ خانواده از هم می‌گسلد. هریک از دو پسر بزرگ‌تر به جایی هجرت می‌کنند و شمس‌الدین کوچک با مادر در شیراز می‌ماند و روزگار را با تهی‌دستی می‌گذرانند.<ref>{{پک|صفا|۱۳۶۹|ک=تاریخ ادبیات|ج=۳|ص=۱۰۶۶}}</ref><ref>{{پک|سجادی|۱۳۹۰|ف=حافظ|ک=دائرةالمعارف اسلامی|ج=۱۹|ص=۵۸۷|رف=دائرةالمعارف۱۹}}</ref><ref>{{پک|مجتبائی|۱۳۹۳|ف=حافظ|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|رف=جهان‌اسلام}}</ref> مادرش به‌ناچار وی را برای تربیت به فردی می‌سپارد، اما شمس‌الدین می‌گریزد و در نانوایی به شاگردی می‌پردازد. در نزدیکی نانوایی مکتب‌خانه‌ای بوده که سبب ترغیب شمس‌الدین به تحصیل می‌شود. او بخشی از درآمدش را برای این کار پرداخت تا مدتی بعد خواندن قرآن و نوشتن فراگرفت. سجادی می‌گوید گفته‌های فخرالزمانی دربارهٔ شمس‌الدین و دلبستگی‌اش به شاعری و احوال متغیر و گوشی‌نشینی‌اش در [[باباکوهی|آستانهٔ باباکوهی]] و دیدن [[علی بن ابی‌طالب]] به بشارت سرآمدی فصاحت سخن در خواب، بسیار به افسانه‌هایی شبیه است که دربارهٔ دیگر شاعران نیز آورده‌اند؛ اما اینکه پدر شمس‌الدین را سه پسر بوده، احتمال درستی هست.<ref>{{پک|سجادی|۱۳۹۰|ف=حافظ|ک=دائرةالمعارف اسلامی|ج=۱۹|ص=۵۸۷|رف=دائرةالمعارف۱۹}}</ref> ویکنز می‌گوید تردیدی نیست که در جوانی حق استفاده از عنوان «حافظ» را به‌دست آورد که تخلصش شد.<ref>{{پک|Wickens|1986|ف=Ḥāfiẓ|ک=Encyclopedia of Islam 2|زبان=en}}</ref> حافظ در قطعه‌ای از یکی از برادرانش به نام «عادل» یا «خلیل عادل» و درگذشتش در پنجاه و نُه سالگی یاد می‌کند. در قطعه‌ای دیگر که در برخی نسخه‌های معتبر موجود است، اشاره به برادر دیگری دارد که در جوانی از دنیا می‌رود.<ref>{{پک|سجادی|۱۳۹۰|ف=حافظ|ک=دائرةالمعارف اسلامی|ج=۱۹|ص=۵۸۷|رف=دائرةالمعارف۱۹}}</ref><ref>{{پک|مجتبائی|۱۳۹۳|ف=حافظ|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|رف=جهان‌اسلام}}</ref> از آن‌جایی که اشعار حافظ غالباً کنایه‌آمیز و پرابهام است، معمولاً نمی‌توان برداشت و تحلیل قطعی‌ای از آن‌ها داشت؛ با این‌حال از برخی سروده‌های او نکاتی است که اشارات مستقیمی به وضعیت زن و زندگی و بچه‌هایش دارد. از این اشارات می‌توان دریافت که همسر او، که نامش در افسانه‌هایی «شاخ نبات» گفته شده،<ref>{{پک|صفا|۱۳۶۹|ک=تاریخ ادبیات|ج=۳|ص=۱۰۷۱}}</ref> در نیمه‌های عمر درگذشته و یکی از فرزندان او در کودکی و دیگری در جوانی فوت کرده.<ref>{{پک|مجتبائی|۱۳۹۳|ف=حافظ|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|رف=جهان‌اسلام}}</ref>