ابن ملجم مرادی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Matinius (بحث | مشارکت‌ها)
Behzadborhany (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۲۶:
== تصمیم‌گیری برای قتل علی بن ابی‌ابیطالب ==
[[پرونده:ابن ملجم مرادي.JPG|بندانگشتی|250px|بازسازی صحنه ضربت خوردن علی بن ابی‌طالب توسط ابن ملجم مرادی در مراسم این رویداد]]
در کتاب طبری آمده که سه تن از [[خوارج]] به نام عبدالرحمن بن ملجم از قبیله [[کنده (قبیله)|کنده]]، [[برک بن عبدالله]] و [[عمرو بن بکر تمیمی]] که همدیگر را در مکه ملاقات کردند و با هم به مذاکره پرداختند و پس از اتمام [[مراسم حج]]، [[سوگند]] یاد کردند که [[علی]] و [[معاویه]] و [[عمرو عاص]] راراکه به اعتقاد خوارج مسئول وضع اسفبار مسلمانان بودند و گمراه شده بودند و با انگیزه انتقام از کشتار یارانشان در [[نهروان]]، بکشند. روز کشتن را ۱۷ [[رمضان]] تعیین نمودند و هر کسی به شهر قربانی خود رفت. عبدالرحمن به [[کوفه]]، برک به [[دمشق]] و عمرو به [[مصر]] رفتند.<ref name="EI" />
 
در کوفه، عبدالرحمن پیش مردان قبیله اش کنده رفت. اما نیتش را بر ملا نکرد، چرا که می‌ترسید در همه جا فاش شود. روزی گروهی از قبیله [[تیم الرباب]]را دید که برای ۱۰ تن از کشتگانشان در نهروان عزاداری می‌کردند و در میان آنان زنی زیبا رو به نام [[قطامه بنت شجنه]] را دید و دلباخته اش شد و از وی خواستگاری کرد. قطامه پذیرفت به شرطی که مهریه‌اش ۳۰۰۰ درهم، یک کنیز و یک غلام و کشتن علی باشد. وی در جنگ نهروان پدر و برادرش را از دست داده بود و در فکر انتقام‌گیری از علی بود. او نه تنها به عبدالرحمن در انجام این امر پافشاری کرد، بلکه خود نیز کمکش کرد و فردی به نام وردان از قبیله اش را به کمک وی فرستاد. عبدالرحمن نیز از فردی به نام شبیب بن بجره از قبیله بنی اشجع درخواست یاری نمود. شب قبل از واقعه، قطام با این سه تن در مسجد اعظم کوفه دیدار کرد و سینه‌هایشان را با حریر بست. (در منابع، شرح بیشتری بر این کار عجیب ارائه نشده‌است). این سه تن که شمشیرهایشان را در زهر خوابانیده بودند، کنار در مسجد منتظر ماندند تا علی به منظور اقامه نماز صبح به مسجد وارد گردد. به محض پدیدار شدن علی، شبیب به وی حمله برد و شمشیرش را زد که به بازوی در خورد که فرار کرد و در میان جمعیت گم شد. وردان نیز فرار کرد اما وقتی به خانه رسید، پسرعمویش وی را دید که حریر از سینه باز می‌کرد و به وی ظنین شد و وردان را کشت. تنها ابن ملجم باقی ماند که در حالی که فریاد می‌کشید ''[[حکمیت]] خاص خداست نه تو و یارانت''، ضربتی به فرق سر علی زد و می‌خواست فرار کند که ابوادما همدانی وی را به زمین افکند. علی به خانه‌اش بازگشت و ابن ملجم را پیش وی آوردند و او به علی گفت که ۴۰ روز شمشیرش را تیز می‌کرد و از خدا می‌خواست که با آن بدترین مخلوق خدا را بکشد. علی در پاسخ گفت خود ابن ملجم با همین شمشیر کشته خواهد شد و وی را بدترین مخلوق خدا نامید.<ref name="EI" />