اسلام آوردن ایرانیان: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
در زمان محمد
خط ۹:
 
==در زمان محمد==
تعداد بسیار اندکی از [[صحابه|یاران]] [[محمد]]، [[پیامبر اسلام]]، ایرانی تبار بوده اند که در میانشان [[سلمان فارسی]] شهره است. سلمان فارسی که پیش از مسلمان شدن روزبه نام داشت<ref>{{یادکرد وب | نشانی=https://www.mehrnews.com/news/1498880/ | عنوان="سلمان فارسی" | ناشر=[[خبرگزاری مهر]] | تاریخ=۱۲ دی ۱۳۹۰}}</ref><ref>{{یادکرد وب | نشانی=https://hawzah.net/fa/Magazine/View/3872/6508/75425/درگذشت-سلمان-فارسی | عنوان=درگذشت سلمان فارسی | ناشر=پایگاه اطلاع رسانی حوزه | تاریخ=۱۶ بهمن ۱۳۸۷}}</ref> او پسر یکی از [[دهقان (زمین‌دار)|دهقان]]ان [[زرتشت]]ی ایران بود،
مطابق با منابع [[تاریخ‌نگاری]] مسلمانان پس از انعقاد [[صلح حدیبیه]]، [[محمد]]، [[پیامبر اسلام]]، از سال ۶ و ۷ هجری نامه‌هایی را برای سران حکومت‌های همسایه شامل [[هراکلیتوس]]، [[امپراتور بیزانس]]، [[نجاشی]] شاه [[حبشه]]، [[خسرو پرویز]] شاهنشاه ساسانی و چند تن دیگر فرستاد و آن‌ها را دعوت به دین اسلام کرد. اما همگی این دعوت را رد کردند.<ref name="ReferenceB">{{پک|Robinson|2011|ک= The New Cambridge History of Islam|زبان=en|ص= 192}}</ref><ref name=King_Lings>Lings (1987), p. 260</ref> به نوشته [[تاریخ طبری]] متن نامه بدین شرح است:
اما در دین خود باقی نماند و سال‌ها در پی حقیقت ادیان به سرزمین‌های گوناگون سفر کرد که در همین سفرها در سرزمین‌ عربستان به بردگی درآمد و سپس با کمک محمد آزاد گشت.<ref name = "EI">{{پک|Vida|۲۰۱۲|ف=Salmān al-Fārisī|ک=EI|زبان=en}}</ref> در [[مدینه]] اسلام را پذیرفت و [[محمد|پیامبر اسلام]] به منظور تجلیل او را از خود ([[اهل بیت]]) خواند و به '''سلمان محمدی''' شهرت یافت.<ref>{{یادکرد دانشنامه | نام خانوادگی = بعلبکی| نام = منیر | پیوند نویسنده = منیر بعلبکی | مقاله = Salman al-Farisi |دانشنامه =[[دانشنامه المورد]] | جلد= ۸ | سال =[[۱۹۸۰ (میلادی)|۱۹۸۰]] | ناشر = [[دارالعلم للملایین]] | مکان = [[بیروت]] | صفحه = 194| زبان = عربی}}</ref> سلمان فارسی حکیمی که خرد و دانش‌های ایرانیان و مسیحیان را می‌دانست از مشاوران محمد، از جمله طراح اصلی حفر [[خندق]] در [[جنگ خندق]] بوده‌است. او در سال‌های پایانی زندگی خود در زمان [[عمر]]، خلیفه دوم، [[استاندار]] ([[والی]]) [[مدائن]] گردید.<ref>[http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/5659/5789/58305/سلمان-فارسیفرزند-اسلام(قسمت-دوّم) زندگی سلمان پس از رحلت رسول خدا(ص)]</ref> از اقدامات سلمان برای آشنایی ایرانیان با اسلام ترجمه سوره [[فاتحه]] به [[زبان فارسی]] بوده است، که به درخواست جمعی از ایرانیان انجام شده است.<ref>[https://article.tebyan.net/128983/%D9%83%D9%87%D9%86-%D8%AA%D8%B1%D9%8A%D9%86-%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%861- سیری در ترجمه های فارسی قرآن (1)]</ref>
 
 
مطابق با منابع [[تاریخ‌نگاری]] مسلمانان پس از انعقاد [[صلح حدیبیه]]، [[محمد]]، [[پیامبر اسلام]]، از سال ۶ و ۷ هجری نامه‌هایی را برای سران حکومت‌های همسایه شامل [[هراکلیتوس]]، [[امپراتور بیزانس]]، [[نجاشی]] شاه [[حبشه]]، [[خسرو پرویز]] شاهنشاه ساسانی و چند تن دیگر فرستاد و آن‌ها را دعوت به دین اسلام کرد. اما همگی این دعوت را رد کردند.<ref name="ReferenceB">{{پک|Robinson|2011|ک= The New Cambridge History of Islam|زبان=en|ص= 192}}</ref><ref name=King_Lings>Lings (1987), p. 260</ref> به نوشته [[تاریخ طبری]] متن نامه بدین شرح است:
<blockquote>بنام خداوند بخشنده مهربان.{{سخ}}از محمد، فرستاده خدا، به خسروی بزرگ ایران. درود بر آن کسی که حقیقت را بجوید و هدایت را پیرو باشد و به خداوند و رسولش ایمان آورد و گواهی دهد که جز الله معبودی نیست و شریک ندارد و یگانه است، و گواهی دهد که محمّد بنده و فرستاده اوست. من تو را به سوی خدا می‌خوانم. فرستاده خدا برای همگان هستم تا آنان را بیم دهم و حجت را بر کافران تمام کنم. اسلام بیاور تا در امان باشی و اگر از اسلام روی‌گردان شوی، گناه مردم مجوس برگردن تو است.<ref>at-Tabari, at-Tareekh, Vol. III p. 90</ref></blockquote>
طبق گزارش تاریخ نگاران مسلمان این نامه توسط [[عبدالله بن خدافه سهمی قریشی]] برای خسرو پرویز فرستاده شد<ref name="m417">al-Mubarakpuri (2002) p. 417</ref> و خسرو پرویز آن را پاره کرد.<ref>''Kisra'', M. Morony, '''The Encyclopaedia of Islam''', Vol. V, ed.C.E. Bosworth, E.van Donzel, B. Lewis and C. Pellat, (E.J.Brill, 1980), 185.</ref> خسرو به [[باذان]]، حاکم ایرانی [[یمن]]، دستور داد که دو نفر از سرداران خود را نزد محمد فرستاده و از وی بخواهد که از دعوت خویش منصرف شود. اما محمد به هر یک از آن دو مأمور هدیه‌ای بخشید و خبر کشته شدن خسروپرویز و به تخت نشستن [[شیرویه]] را به آنان داد و گفت به باذان بگویید که به دین اسلام درآید تا او را بر قلمرو حکومتش ابقا کنم. پس از بازگشت مأموران، باذان منتظر نامه شیرویه ماند و چندی بعد که صدق خبر برایش مسلم شد، مسلمان شد. باذان از آن پس از دربار ساسانی قطع علاقه کرد و خبر مسلمان شدنش را به مدینه نوشت و به فرمان محمد به حکومت یمن ابقا شد.<ref>{{یادکرد وب | عنوان=باذام / باذان | تاریخ بازبینی= | ناشر=دانشنامه جهان اسلام | نشانی=http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=132}}</ref>