تد باندی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
FreshmanBot (بحث | مشارکتها) جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با ویرایشگر خودکار فارسی |
||
خط ۷۵:
در یک شب بارانی نوامبر در [[مورای]] یوتا در یک [[مرکز خرید]] در نزدیکی رستورانی که ملیسا اسمیت برای آخرین بار دیده شده بود، باندی به کارول دارونچ نزدیک شد که یک اپراتور تلفن ۱۸ ساله بود. او خودش را افسر روزلاند از اداره پلیس مورای معرفی کرد و به دارونچ گفت که شخصی میخواسته به زور وارد ماشین او بشود. او از دارونچ خواست که برای شکایت به همراه او به مرکز پلیس بیاید. در مسیر، دارونچ اشاره کرد که اداره پلیس از این سمت نیست. باندی کنار زد و تلاش کرد به او دستبند بزند. در کشاکش بین این دو نفر، باندی سهواً هر دو دستبند را به یک دست دارونچ بست، دختر در ماشین را باز کرد و گریخت. همان شب دبرا کنت، [[دانش آموز]] ۱۷ ساله دبیرستان ویومنت در [[بانتیفول]] در شمال مورای بعد از اینکه مدرسه را پس از تمرین تئاتر ترک کرد، ناپدید شد. معلم تئاتر و یک دانش آموز به پلیس گفتند که غریبهای از هر دوی آنها خواسته بود که برای شناسایی یک ماشین به همراه او تا پارکینگ بروند. دانش آموز دیگری همان مرد را در حال [[قدم زدن]] در پشت ادیتوریوم دیده بود. معلم تئاتر به یاد داشت که اندکی قبل از پایان تمرین باز همان مرد را دیده. بعدتر خارج از ادیتوریوم، پلیس کلیدی را پیدا کرد که قفل دستبند کارول دارونچ را باز میکرد.
در نوامبر الیزابت کلاپفر، در روزنامهها خواند که زنان جوان در شهرهای اطراف سالت لیک سیتی ناپدید میشوند، او برای بار دوم به پلیس [[کینگ کانتی]] زنگ زد. کارآگاه رندی هرگشیمر از بخش جرایم عمده با جزئیات فراوان با او مصاحبه کرد. در آن زمان [[سوء ظن]] به باندی در میان سایر مظنونین
در سال ۱۹۷۵ باندی بسیاری از فعالیتهای مجرمانه خود را از پایگاه خود در یوتا به سمت شرق به کلرادو منتقل کرد. در ۱۲ ژانویه، یک پرستار ۲۳ ساله به نام کارین کمپبل در حالی ناپدید شد که در راهروی کاملاً روشن مابین آسانسور و اتاق هتلش حرکت میکرد. بدن برهنه او یک ماه بعد در یک جاده خاکی پیدا شد. او بر اثر ضربه به سرش کشته شده بود به نظر میرسید آلت قتاله نوعی ابزار مته مانند بوده که خطوط مشخصی را به صورت شیارهای عمیقی روی جمجمهاش باقی گذاشته بود. گذشته از این بریدگیهای عمیقی ناشی از سلاحی تیز در بدن او وجود داشت. در تاریخ ۱۵ مارس، جولی کانینگهام، مربی ۲۶ ساله اسکی آپارتمانش را برای یک قرار شام دوستانه در یک رستوران ترک کرد او هرگز به قرارش نرسید. باندی بعدها در کلرادو به بازرسان گفت که در حالیکه از چوب زیر بغل استفاده میکرد، به کانینگهام نزدیک شده و از او برای حمل چکمههای اسکیش به داخل اتومبیل کمک خواسته، سپس او را با چماق مضروب کرده و به دستهایش دستبند زده. باندی سپس در محلی دور افتاده به او حملهور شد و او را خفه کرد. چند هفته بعد او از سالت لیک سیتی شش ساعت رانندگی کرد تا آنچه از جسد کانینگهام باقیمانده بود را ببیند. قربانی شناخته شده بعدی دنیس الیورسون زن ۲۵ سالهای بود که در مرز بین کلرادو و یوتا زندگی میکرد او با دوچرخه به سمت منزل والدینش میرفت که ناپدید شد، دوچرخه و صندل او زیر یک پل [[راه آهن]] پیدا شد. در ششم میباندی دختر ۱۲ سالهای به نام لینت کالوِر را گول زد. او دخترک را از مدرسهاش در [[پوکاتلو]] در [[آیداهو]] به اتاق هتل خود کشاند، در آب خفه کرد و بعد به جسدش تعرض جنسی کرد.
خط ۸۶:
== دستگیری و اولین محاکمه ==
در ماه اوت سال ۱۹۷۵، باندی توسط افسر گشت بزرگراهی در [[گرنجر]] در یوتا، بازداشت شد. دستگیری پس از آن اتفاق افتاد که باندی به فرمان توقف پلیس که به دلایل کاملاً ترافیکی صادر شد، توجه نکرد. افسر، متوجه شد که صندلی مسافر جلو وجود ندارد، با جستجوی اتومبیل او یک ماسک اسکی، یک ماسک از جنس جوراب، دیلم، دستبند، کیسه زباله، یک قرقره طناب، یخشکن، و اشیای دیگری یافت که در ابتدا تصور شد ابزار سرقت است. باندی با آرامش توضیح داد که ماسک اسکی برای اسکی است، دستبند را در زباله دانی پیدا کرده، و بقیه اشیا هم اقلام عادی خانگی هستند. با این حال، کارآگاه جری تامپسون مظنون و همچنین ماشین مشابهی را از پروندهٔ آدم ربایی دارونچ در نوامبر ۱۹۷۴ به یاد داشت. او همچنین نام باندی را از تماس تلفنی کلاپفر در دسامبر ۱۹۷۴ به یاد داشت. پلیس آپارتمان باندی را جستجو کرد، یک راهنمای استراحتگاههای اسکی در کلرادو پیدا شد که در آن مسافرخانههای موجود در
پلیس باندی را ۲۴ ساعته تحت نظر قرار داد، و تامپسون با دو کارآگاه دیگر به سیاتل پرواز کرد تا با کلاپفر مصاحبه کند. او به آنها گفت که در سال پیش از اسباب کشی باندی به یوتا، در خانه خودش و همچنین در آپارتمان باندی گاهی اوقات اشیایی دیده که توضیحی برایشان نداشته: چوب زیر بغل، کیسه گچ پاریس که باندی پذیرفته بود که از یک فروشگاه عرضه لوازم پزشکی دزدیده، ساطور گوشت که باندی با خود به یوتا برده بود، [[دستکش جراحی]] و یک گونی پر از لباس زنانه. باندی همیشه به همه بدهکار بود به همین جهت کلاپفر احتمال میداد تمام لوازم ارزشمند خانه باندی دزدی باشد. یک بار، هنگامی که کلاپفر از او دربارهٔ ست جدید صوتی تصویریش توضیح خواست باندی به او را هشدار داد "اگر به کسی چیزی بگی گردن لعنتیتو میشکنم". کلاپفر به یاد میآورد که هر زمان میگفت مایل است موهایش را (که مدل معمول قربانیان باندی را داشت) کوتاه کند باندی به شدت ناراحت میشد. گاه پیش میآمد که کلاپفر نیمه شب از خواب بیدار شود و زیر ملافهها باندی را ببیند که با یک [[چراغ قوه]] مشغول وارسی بدن اوست. باندی در فولکس واگن کلاپفر (که اغلب قرضش میگرفت) یک آچار برای "حفاظت" گذاشته بود که دستهاش تا نیمه با نوارچسب پوشانده شده بود. کارآگاهان تأیید کردند که باندی در هیچ یک از شبهایی که قربانیان شمال غربی پاسیفیک گم شده بودند نزد کلاپفر نبوده، همینطور زمانی که اوت و نسلوند ناپدید شده بودند. مدت کوتاهی پس از آن، کلاپفر توسط کتی مکنزی، کارآگاه قتل سیاتل بازجویی شد و از وجود استفانی بروکس و نامزدی کوتاه مدت او و باندی در حدود کریسمس ۱۹۷۳ آگاه شد.{{سخ}}
در ماه سپتامبر باندی فولکس واگن خود را به یک نوجوان فروخت. پلیس یوتا آن را ضبط کرد و تکنسینهای [[افبیآی]] به منظور جستجوی دقیق اتاق ماشین را پیاده کردند. موهایی به دست آمد که با نمونههای به دست آمده از بدن کارین کمپبل تطبیق داشت. بعدها، رشته موهای دیگری به دست آمد که مطالعه میکروسکوپی شان نشان داد که هیچ تفاوتی بین آنها و نمونه موهای ملیسا اسمیت و کارول دارونچ وجود ندارد. متخصص آزمایشگاه افبیآی رابرت نیل به این نتیجه رسید که حضور رشته موهای سه قربانی متفاوت که هرگز با هم ملاقات نکرده بودند، در یک ماشین "اتفاقی است که احتمال وقوع آن به نحو بغرنجی نادر است."
در ۲ اکتبر ۱۹۷۵، کارآگاهان باندی را در صفی مقابل دارونچ قرار دادند، او بلافاصله باندی را به عنوان "افسر روزلاند" شناسایی کرد. است. شاهد دیگری از بانتیفول در همان صف، او را به عنوان غریبهای که در حوالی ادیتوریوم مدرسه دبرا کنت پرسه میزد شناسایی کرد. شواهد کافی در دست نبود تا او را به ناپدید شدن دبرا کنت (که جسدش هرگز یافت نشد) ارتباط دهد، اما آنچه در دست بود بیش از حداقل لازم برای متهم کردن باندی به آدم ربایی و اقدام به حمله مطروحه در پرونده دارونچ بودند. والدینش او را با قید وثیقه ۱۵٫۰۰۰ دلار آزاد کردند. در فاصله زمانی بین کیفرخواست و محاکمه، باندی بیشتر وقتش را در سیاتل و در خانه کلاپفر میگذراند. پلیس سیاتل شواهد کافی در اختیار نداشت تا او به
در ماه نوامبر، سه بازرس اصلی پرونده باندی؛ جری تامپسون از یوتا، رابرت کپل از واشینگتن، و مایکل فیشر از کلرادو در جلسهای در [[اسپن]] واقع در [[کلرادو]] ملاقات کردند آنها اطلاعاتی که در اختیار داشتند را با هم و نیز با ۳۰ کارآگاه و دادستان از پنج ایالت مختلف در میان گذاشتند. در پایان اجلاس اسپن مقامات متقاعد شده بودند که باندی آن قاتلی است که آنها به دنبالش بودهاند. آنها همچنین توافق داشتند که قبل از متهم کردن باندی به هر کدام یک از قتلها به دست آوردن شواهد بیشتری ضروری است.
خط ۱۰۲:
در ۱۰ ژوئن باندی به یک تریلر کمپینگ در حاشیه [[دریاچه مارون]] واقع در ۱۰ مایلی جنوب اسپن، وارد شد و غذا و یک نیمتنه پوستی مخصوص اسکی دزدید، اما به جای ادامه دادن مسیر به سوی جنوب به عقب بازگشت و در جهت شمال به سمت آسپن به راه افتاد. او در مسیر توانست از تمام بازرسیها عبور کند و گیر هیچ گروه جستجویی نیفتد. سه روز بعد او یک ماشین را در نزدیکی یک زمین گلف در آسپن به سرقت برد. باندی که از سرما، بیخوابی و درد مچ پای رگ به رگ شدهاش رنج میبرد به آسپن وارد شد. دو افسر پلیس متوجه اتومبیل او شدند در که خیابانها به صورت مارپیچ حرکت میکند و باندی را متوقف و دستگیر کردند. او برای شش روز یک فراری [[تحت تعقیب]] بود. در خودرو نقشه مناطق کوهستانی اطراف آسپن یافت شد همان نسخهای که دادستانها برای نشان دادن محل جسد کارین کمپبل از آن استفاده کرده بودند. باندی به عنوان وکیل خودش، حق داشت در مراحل مقدماتی محاکمه حضور پیدا کرده و تمامی شواهدی را مطالعه کند که بنا بود از سوی دادستان علیه او استفاده شود. همین نکته نشان میداد فرار باندی در سطح بالایی طراحی شده بودهاست. باندی به زندان گلنوود اسپرینگز بازگشت، او پیشنهاد دوستان و مشاوران حقوقیش را قبول نداشت، آنها توصیه کرده بودند که او دست به هیچ عملی نزند و منتظر بماند زیرا پرونده ضعیفی که علیه او جریان داشت بهطور پیوسته ضعیفتر میشد. بسیاری از درخواستهای مطرح شده در جلسات پیش دادرسی رد شدند و بسیاری از شواهدی ارائه شده نیز غیرقابل استناد اعلام شد.
احتمالاً یک متهم منطقی تر متوجه میشد که یک فرصت خوب برای تبرئه در اختیار دارد؛ این امکان وجود داشت که سایر
== فلوریدا ==
خط ۱۶۳:
باندی به صورتی غیرعادی منظم و حسابگر بود. او با استفاده از دانش گستردهاش در زمینه روند اجرای قانون توانست برای چند سال از شناسایی و دستگیر شدن پرهیز کند. محل وقوع جرائم او در محدوده جغرافیایی وسیعی پراکنده بودند. قبل از اینکه گروههای تحقیق مختلف به این نتیجه برسند هدف همه تحقیقات یک نفر است، تعداد قربانیان او به بیست نفر رسیده بود. شیوهای که برای کشتن استفاده میکرد بی صدا بود و با ابزارهایی معمولی اجرا میشد که در هر خانهای یافت میشود، او یا قربانیان را خفه میکرد یا با چند ضربه به سر آنها را از پای در میآورد. او [[سلاح گرم]] را به سبب ایجاد صدا و شواهدی که از ان باقی میماند نمیپسندید. باندی را میتوان محققی موشکاف توصیف کرد که محیط اطرافش را تا ریزترین جزئیات میکاوید تا مکان مناسب برای آدم ربایی و همچنین پنهان کردن اجساد را بیابد. مهارت او در به جا گذاشتن حداقل شواهد فیزیکی غیرعادی بود. [[اثر انگشت]] او در هیچ یک از صحنههای وقوع جرم پیدا نشد. هیچ مدرک فیزیکی غیرقابل انکار دیگری هم دال بر حضور او در صحنه جنایت نبود. با تکیه بر همین امر او چندین سال بر بی گناهیش اصرار ورزید.
دیگر مانع عمده بر سر راه اعمال قانون، شکلهای بی اندازه متنوعی بود که صورت باندی میتوانست به خود بگیرد. برخی این ویژگی او را به [[آفتابپرست]] شبیه دانستهاند: او تقریباً قادر بود در هر لحظهای که اراده کند شمایل جدیدی به خود بگیرد. در اوایل تحقیقات پلیس میدید که نشان دادن عکس او به شاهدها بیفایده است، او در هر عکس شکل متفاوتی داشت. استوارت هانسون قاضی پرونده دارونچ، تجربه شخصی از برخورد با باندی را این چنین شرح میدهد: "حس صورت باندی قادر بود چنان تمام چهره او را دگرگون کند که برخی موارد نمیتوانستی مطمئن باشی که با همان شخص رو به رو هستی." باندی آگاهانه از این قابلیت غیرعادی استفاده میکرد. او برای دگرگون کردن چهرهاش در مواقع ضروری، تغییرات مختصری در ته ریش یا مدل موهایش میداد. باندی یک خال سیاهروی گردنش داشت او این علامت مشخصه را به سادگی با پوشیدن
عملکرد باندی، نظیر هر قاتل سریالی دیگری، طی زمان رشد پیدا کرد. اوایل نقشه این بود: دیر وقت شب، ورود به عنف، حمله به قربانی با شیئی چماق مانند درحالیکه قربانی هنوز خواب است. به بعضی با استفاده از اشیا خارجی تجاوز شده بود و در نهایت قربانی در حالیکه بیهوش یا مرده بود به حال خود رها میشد. به تدریج سبک باندی تکامل پیدا میکرد و انتخاب قربانی و مکان از سوی او سازمان یافته تر صورت میگرفت. او از ترفندهای متعددی برای فریب دادن قربانیش بهره میبرد تا او را به اتوموبیلش که در محل از پیش تعیین شدهای پارک شده بود، بکشاند. در اتومبیل ابزار کار از پیش آماده بود. در مواردی او با جعل ظاهر فردی محتاج کمک با استفاده از آویز بازو یا چوب زیر بغل قربانی را تطمیع میکرد تا برای کمک، با او همراه شود. در مواردی هم او خودش را پلیس یا آتشنشان جا میزد. باندی خوش قیافه و کاریزماتیک بود و از این دو موهبت برای تحت تأثیر قرار دادن قربانی و جلب اعتماد او استفاده میکرد. در نزدیکی اتوموبیل ناگهان او بر قربانی مسلط میشد، او را میزد و با دستبند مهار میکرد. چه در همان محل و چه در مکانی دورتر، که با مطالعه قبلی انتخاب شده بود، قربانی اغلب مورد تجاوز قرار میگرفت و بعد خفه میشد. باندی در اواخر فعالیت جناییش در فلوریدا، احتمالاً به سبب ترس از تحت تعقیب قرار گرفتن، دوباره به سبک قدیمیش در حملههای بی نظم و آشفته به قربانیان خوابیده که به صورت اتفاقی انتخاب میشدند، بازگشت.
باندی جنایات خود را در محل دومی به پایان میرساند، در آنجا او
تمام قربانیان شناخته شده باندی زنان سفیدپوست بودند و اغلب از خانوادههایی با سطح متوسط میآمدند. تقریباً همگی بین ۱۵ تا ۲۵ سال داشتند و اغلب دانشجو بودند. ظاهراً باندی هرگز به سراغ کسی که با او آشنایی داشته نرفتهاست. (در آخرین ملاقاتشان باندی به کلاپفر گفت: "هر وقتی که حس میکردم حس قدرت ناشی از بیماریم داره تو وجودم راه پیدا میکنه عمداً ازت دوری میکردم." رول متوجه شده بود اغلب قربانیان شناخته شده موهای صاف با مدل مشابهی داشتند، نظیر مدل موی استفانی بروکس، اولین دوست دختر باندی در دانشگاه. طبق نظریه رول، نفرت باندی از اولین دوست دخترش ماشه وحشیگریهای چند ساله او را کشیده و باعث شده او قربانیانی را انتخاب کند که به او شباهت داشتهاند. البته باندی این نظریه را رد کرد، او به هیو اینسورث، گفته بود "اونا فقط طبق معیارهای معمول جوان و جذاب محسوب میشدن... خیلیا این مزخرفات رو پذیرفتن که دخترا شبیه هم بودن... [اما] تقریباً همه چیز متفاوت بود.... به لحاظ فیزیکی، میشه گفت اونها کاملاً متفاوت بودن." باندی اذعان داشت، جوانی و زیبایی معیارهای غیرقابل چشم پوشی او در انتخاب قربانیان بودهاست.
خط ۲۱۵:
* '''۲ اکتبر''': نانسی ویلکاکس ۱۶ ساله: در هولادی یوتا غافلگیر شد، مورد تجاوز قرار گرفت و خفه شد. جسدش هرگز پیدا نشد.
* '''۱۸ اکتبر''': ملیسا آن اسمیت ۱۷ ساله: در میدویل یوتا ناپدید شد. جسدش در نواحی کوهستانی اطراف پیدا شد.
* '''۳۱ اکتبر''': لورا ایم ۱۷ ساله: در
* '''۸ نوامبر''': دبرا کنت ۱۷ ساله: در بانتیفول یوتا ناپدید شد. تنها یک کشکک زانو از او یافت شد، هرچند هویت صاحب این تکه استخوان با قطعیت مشخص نیست.
|