آسنا: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
خنثی‌سازی ویرایش 25628267 توسط 83.120.62.131 (بحث)
برچسب: خنثی‌سازی
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ←‏افسانه: اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با ویرایشگر خودکار فارسی
خط ۴:
 
== افسانه ==
این افسانه در پی یک جنگ روی می‌دهد. پس از پایان جنگ همه ترکهاترک‌ها به دست دشمن کشته می‌شوند و تنها یک پسر جوان با زخمهایزخم‌های فراوان زنده باقی می‌ماند که یک گرگ ماده با یال [[آبی آسمانی]] که اسنا asenā نامیده می‌شود وی را پیدا می‌کند و از او مراقبت و پرستاری می‌کند. متعاقب آن آن گرگ آبستن می‌شود و ده پسر نیم‌انسان-نیم‌گرگ به دنیا می آورد.
 
درپی آن اسنا رهبر آنان می‌شود و خاندان اسنا را بوجودبه وجود می آورد که این خاندان بر قلمروی [[گوک‌ترک‌ها|گوکتورک]] و سایر امپراطوری‌های کوچ‌نشین‌های ترک حکومت می‌کند.
 
این افسانه به صورت دیگری نیز روایت می‌شود: گروهی از سربازان [[چین|چینی]] به یک روستای ترک حمله کرده و همه را قتل‌عام می‌کنند. یکی از فرماندهان به کودکی رحم کرده، به بریدن دست و پای وی اکتفا می‌کند و او را نمی‌کشد. اما پس از مدتی از تصمیم خود پشیمان می‌شود و باز می‌گردد تا آن کودک را به قتل برساند. ولی کودک توسط یک گرگ ماده با یال آبی‌آسمانی که اسنا بود نجات یافته‌بود. اسنا از آن کودک پرستاری کرد که همین باعث ایجاد یک نسل نیم‌انسان-نیم‌گرگ شد و توسط [[اشینا]] ادامه یافت.
 
اَسِنا ماده گرگی افسانه‌ای است که نقش مهمی در اسطوره‌های قوم ترک دارد. طبق افسانه‌ها نیای خاندان سلطنتی گوک تورکهاتورک‌ها از این ماده گرگ بوجودبه وجود آمده‌اند. برای همین در سالنامه‌های چینی وقتی از بزرگان گوک تورک سخن گفته می‌شود اول نام آن‌ها با اشینا / اسنا آغاز می‌گردد که حاکی از تعلق این افراد به این موجود مقدس و آسمانی است. دراسناد و منابع باستانی چین با قدیمی‌ترین شکل افسانه آسنا که داستان بوجودبه وجود آمدن قوم ترک را شرح می‌دهد مواجه می‌گردیم.شرح این منبع قدیمی از این قرار است: قوم ترک یکی از شاخه‌های هیونگ – نوها بودند. نام نژاد حاکم ا - سه - نا بود. آن‌ها ارتش مجزّایی برای خودشان تشکیل دادند اما بعدها توسط یکی از اقوام همسایه شکست خوردند. بجز یک پسر بچه ده ساله سایر اعضاء قبیله قتل عام گردیده بودند. هیچ‌کدام از سربازان دشمن جرأت کشتن این کودک را پیدا نکرده بودند. آن‌ها دست و پای پسرک را بریده و او را به باتلاقی انداخته بودند. گرگی که در آنجا زندگی می‌کرد با گوشت حیواناتی که شکار می‌کرد از کودک مراقبت نمود. بدین ترتیب کودک بزرگ شد و با آن ماده گرگ جفت گردید. گرگ از او باردار شد. پادشاه دشمن از زنده بودن کودک مطلع شد و دوباره افرادش را برای کشتن او فرستاد. افراد دشمن از کشتن گرگی که به همراه پسر بود منصرف شدند. ماده گرگ فوراً به غاری در بالای کوهی که در شمال شرقی کائو چانگ (تورفان) قرار داشت فرار کرد. در داخل غار جلگه وسیعی با علفزارهای بلند قرار داشت که در بین کوههاکوه‌ها محصور شده بود. ماده گرگ در این مکان ۱۰ نوزاد پسر به دنیا آورد. وقتی پسربچه‌ها بزرگتر شدند با دخترانی از اقوام همسایه ازدواج نمودند. این دختران از آن‌ها حامله شدند و فرزندان هر کدام از آن‌ها نامی را برای قبیله خود برگزیدند. نام یکی از این قبائل آ – سه – نا شد.
 
در کنار این اشکال دیگری نیز از این افسانه وجود دارند که به شیوه‌های مختلفی از زمانهایزمان‌های بسیار دور نقل شده بودند و بعدها جزئیات بیشتری به آن‌ها اضافه شده بود.
 
[[افسانه بوزقورت]]، شکل شناخته شده افسانه در ترکیه:
 
اولین نیاکان ترکهاترک‌ها در غربِ دریای غربی سکونت داشتند. آن‌ها توسط ارتش کشوری بنام «لین» مورد هجوم واقع شده و شکست خوردند. ارتش دشمن تمامی افراد قبیله را از زن و مرد و پیر و جوان قتل عام نمود. اما پسر ده ساله‌ای از این کشتار جان سالم بدر برد. در این میان ماده گرگی خاکستری پیدا گردید و با دندانهایشدندان‌هایش کودک را گرفت و او را به غاری خلوت و دنج که بین کوههایکوه‌های بلند در [[کوه‌های آلتای|رشته کوههای آلتای]] پنهان شده بود برد. غار به جلگه وسیعی راه داشت که از چمن زارها و علفزارهای بلندی پوشیده شده بود و چهار طرف آن توسط کوههایکوه‌های بلند محصور بود. گرگ خاکستری در این مکان با زبانش زخمهایزخم‌های کودک را لیسید و آن را معالجه نمود و با شیر خود و گوشت حیواناتی که شکار می‌کرد از کودک مراقبت نمود. سپس کودک بزرگ شد و به سن کمال رسید. مرد ترک که آخرین بازمانده قومش بود با این ماده گرگ ازدواج نمود. ثمره این ازدواج ۱۰ نوزاد پسر بودند. این پسرها نیز بزرگ شدند و با دخترانی از اقوام همسایه ازدواج نمودند. جمعیت ترکهاترک‌ها رو به فزونی گذاشت و در اطراف پراکنده شدند. بعدها ارتش بزرگی تشکیل دادند و به کشور«لین» حمله نمودند و انتقام نیاکانشان را از دشمن گرفتند. آن‌ها دولت جدیدی تشکیل دادند و مجدداً بر چهار گوشه قلمروشان حکمفرمایی نمودند. خاقان‌های ترک به یاد پدرانشان بر سردراقامتگاهشان همیشه درفش سر گرگ را به اهتزار در می‌آوردند. آخرین بخش این افسانه، [[افسانه ارگنه‌کون]] است.
 
== منابع ==