سقوط شاهین سیاه (فیلم): تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
رئال بارسلون (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
رئال بارسلون (بحث | مشارکت‌ها)
برچسب: دارای ادبیات عامیانه
خط ۳۱:
در ابتدای فیلم نقل قولی می شود از افلاطون : «فقط (جنجگویان) مرده هستند که پایان جنگ را به چشم دیده اند».
 
یکی از تکاوران دلتا فورس ماشین دلال اسلحه سومالیایی را به تیر می زند به طوری که ماشین فقط از کار بیافتد و دلال اسلحه را بازداشت کنند... دلال را به پیش فرمانده ارتش آمریکا می برند... او به کنایه می گوید این سیگار کوبایی (کمونیستی) را مهمون من باش... آمریکایی می گوید سیگار خودم خوب است، نیازی ندارم... می گوید که سیگارت هر چه باشد کوبایی نیست... وقتی مشاجره بالا می گیرد، دلال اسلحه می گوید فکر نکن در بیابان بزرگ شدم عقلی در کله ام نیست... این جنگ داخلی ماست، به آمریکایی ها ربطی ندارد... فرمانده ارتش می گوید که 300 هزار نفر کشته شدند و کشتار هنوز ادامه دارد... این دیگر جنگ نیست، نسل کشی است.
در فیلم تقابل بین تکاوران دلتافورس و رنجرها (که افراد عادی هستند)، در می گیرد...
 
در طول فیلم مشاجره کوتاهی بین یکی از افراد ارشد رنجرها با همتای دلتافورسش (به نام هوو) در می گیرد... رنجر می گوید اینجا سربازخانه است، حق حمل سلاح نداری... دلتافورس باشی یا نه، اسلحه روی ضامن باشد یا نه، طبق قوانین ارتش حق حمل اسلحه داخل سربازخانه را نداری... هوو می گوید این اسلحه گرم، خودش ضامن من هست... راهش را می گیرد و می رود... یک فرد دلتافورس دیگری می آید و می گوید او چند روزی است خوب غذا نخورده و نخوابیده ... سر به سر او نگذارید... افسر رنجرها می گوید شما دلتافورسی ها، افراد بی ادب و نزاکت و یک مشت گاوچران بی انضباط هستند... حالا مرا متلک باران می کنید، ولی در میدان جنگ هنگامی که زیر آتش بار دشمن میخ کوب شدید، به افراد من احتیاج خواهید داشت... اگر ادب را رعایت نکنید اونجا تسویه حساب می کنیم.
 
در طول فیلم آمریکایی ها به سومالیایی ها لقب نی قلیونی می دهند و مذهبشان را مسخره می کنند. آنها به اسلحه های خودشان می نازند... افسر رنجر به افراد زیردستش می گوید نباید غرور داشت و آنها را دست کم گرفت...
 
در طول فیلم دو هلیکوپتر یکی پس از دیگری توسط آر پی چی زن های سومالیایی ساقط می شوند... یکی از افراد رنجر گلوله می خورد و خونریزی شدید می کند... مافوقش درخواست هلیکوپتر نجات می دهد ولی جواب منفی است... فرد زخمی بر اثر شدت جراحت می میرد... در حالی که افسر دلتا فورس خشاب فرد متوفی را بر می دارد، افسر رنجر می پرسد چه می کنی؟ دلتافورس می گوید ما وسط جنگ هستیم، نباید احساساتی بشویم... می گوید این جنگ است و کاریش نمی شود کرد... او فوت کرده و نمی توان او را زنده کرد...
 
بعد از تخلیه افراد که توسط دشمن زمینگیر شده اند، دوباره دو فرد (رنجر و دلتافورس) همدیگر را می بینند... هوو در حالی که به سرعت غذا می خورد و نارنجک و فشنگ بر می دارد، افسر رنجر از او می پرسد داری به میدان جنگ بر می گردی ؟ ... هوو در جواب می گوید وقتی بروم خانه، مردم از من می پرسد، هی هوو... چرا این کارها رو می کنی مرد؟ چرا؟ یک جور اعتیاد به جنگ است؟ من یک کلمه لعنتی هم بهشان نخواهم گفت... چرا ؟ اونها درک نمی کنند... اونها درک نمی کنند که همه اینها به خاطر همرزمت هست... فقط همین... در حالی که افسر رنجر در حال برداشتن خشاب است، بهش می گوید حتی در این مورد هم فکرش را نکن... به تنهایی کار کنم راحت تر هستم...
 
== منابع ==