سید ابوالقاسم کاشانی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
FreshmanBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با ویرایشگر خودکار فارسی
جز تمیزکاری پانویس‌های کوتاه (وظیفه ۲۱)
خط ۲۳:
|تالیفات=
}}
'''سید ابوالقاسم کاشانی''' (۱۲۶۴ در [[تهران]] - ۲۳ اسفند ۱۳۴۰ در تهران)، مجتهد شیعه و فعال سیاسی در دهه ۲۰ و سال‌های آغازین دهه ۳۰ بود.<ref name="rahnama">{{پک|Rahnema|2012|ک=KĀŠĀNI, SAYYED ABU’L-QĀSEM|ص=640-647}}</ref><ref>منابع دربارهٔ زندگی کاشانی به‌طور گسترده به دو محدوده قبل از انقلاب (۱۳۵۷) و بعد از انقلاب تقسیم می‌شوند. منابع در دوره پیشین، به نظر می‌رسند کمتر به اغراق گویی دچار شده‌اند و موثقتر هستند؛ که شامل مصاحبه او با [[سید هادی خسروشاهی|خسروشاهی]] و نوشته‌های دربارهٔ کاشانی در زندگی‌نامه‌های علما و دیگر اسناد مثل شرح مذاکرات مجلس یا سخنرانی‌هایش می‌شود. پژوهش‌های عمده دربارهٔ کاشانی در دوران بعد از انقلاب نوشته شده که در آن نمایی تحسین و تمجید شده کشیده شده‌است که باید با هشیاری با منابع و اسناد موثق قبل انقلاب، آزموده شود.</ref><ref>{{یادکرد وب|نویسنده=|کد زبان=|تاریخ=|وبگاه=مرکز اسناد انقلاب اسلامی|نشانی=http://www.irdc.ir/fa/content/15051/default.aspx|عنوان=زندگی‌نامه آیت الله کاشانی}}</ref>
 
== سالهای اولیه زندگی ==
سید ابولقاسم فرزند [[سید مصطفی کاشانی|سید مصطفی]] پسر سید حسین کاشانی از مرجع تقلید، در ۱۲۶۴ به دنیا آمد. به دنبال تحصیلات اصلی و ثانویه، وی تهران را در سن ۱۵ یا ۱۶ سالگی ترک کرد و به همراه پدرش به قصد انجام مراسم حج ابتدا به عراق و از آنجا به مکه عزیمت کرد و پس از انجام مناسک حج مجدداً به عتبات مقدسه مراجعت کرده و در نجف اشرف اقامت گزید. در نجف به تحصیلات مذهبی ادامه داد. ابولقاسم به همان خوبی میرزا خلیل تهرانی و [[آخوند خراسانی|آخوند ملا کاظم خراسانی]] از پدرش علم آموخت. گفته شده که او در سن جوانی ۲۵ سالگی مجتهد شد.<ref name>{{پک|Rahnema|2012|ک="rahnama"KĀŠĀNI, SAYYED ABU’L-QĀSEM|ص=640-647}}</ref>
 
گفته می‌شود ضدیت کاشانی در برابر انگلیس ریشه در رخداد اشغال بصره در نوامبر ۱۹۱۴ و کربلا و نجف در اواخر ۱۹۱۷ داشت.<ref name>{{پک|Rahnema|2012|ک="rahnama"KĀŠĀNI, SAYYED ABU’L-QĀSEM|ص=640-647}}</ref> در جنگ جهانی اول موقعی که قوای انگلیس به عراق حمله کرد، علمای بزرگ برای دفاع فتوای جهاد دادند، نیروهای ملی به رهبری علما و از جمله پدر او و خود وی قیام کردند و این جهاد، چهارده ماه به طول انجامید. اگرچه در حوالی سال‌های ۱۲۸۵ شمسی که جنبش مشروطه ایران شکل گرفت، او در وطن خویش حضور نداشت و به‌طور مستقیم وارد نهضت نشد، ولی سمت مشاورت شخصیتی چون آخوند خراسانی را بر عهده داشت.{{مدرک}} هنگامی که [[قرارداد ۱۹۱۹]] امضا شد، کاشانی با همکاری علمای بزرگ و عشایر عرب ضد این قرارداد قیام کرد و فتوای جهاد داد و علیه نیروهای استعماری اشغالگر به جنگ پرداخت و خود نیز با همدرس و همفکرش [[سید محمدتقی خوانساری]] سلاح برداشته و به میدان جنگ رفتند. کاشانی علاوه بر اینکه عضو «هیئت عالی انقلابیون» بود، یکی از چهار عضو «کمیته عالی جنگ حکومت انقلاب» هم بود. این جنگ بیش از شش ماه طول کشید.
 
[[صادق زیباکلام]] مصرانه بر این باورند که کاشانی مستقیماً از انگلستان خط می‌گرفته و تمام قهرمان سازی‌های وی را توسط حکومت جمهوری اسلامی، جز یک فریب بزرگ تاریخی نمی‌دانند.<ref>مناظره صادق زیباکلام با چند استاد در دانشگاه نوشیروانی بابل آبان ۹۶</ref><ref>مناظره صادق زیباکلام و سید حسین علوی، مدیر مسئول خبرگزاری بسیج در آمفی‌تئاتر دانشکده مهندسی دانشگاه فردوسی مشهد ۱۳ آبان ۹۶</ref><ref>مناظره صادق زیباکلام و محمد نعیمی‌پور در دانشگاه علامه آبان ۹۶</ref>
خط ۳۵:
 
کاشانی در جریان مبارزات ضداستعماری عراق در جبهه‌های سیاسی و نظامی بسیاری شرکت کرد. در پی مبارزاتش با انگلیس، حکم اعدام او غیاباً از مرکز فرماندهی انگلیسی‌ها صادر شد و وی به ناچار در لباس مبدل کُردی، شبانه به سوی ایران حرکت کرد و پس از راهپیمایی‌های شبانه و عبور از مناطق صعب‌العبور، در ۲ دی ۱۲۹۹ شمسی به مرزهای [[پشتکوه (منطقه)|پشتکوه لرستان]] رسید.{{مدرک}} پس از چندی به قصد تهران به سوی کرمانشاه رفت و بعد از اقامت کوتاهی در همدان و قم در ۳۰ بهمن ۱۲۹۹ شمسی، سه روز قبل از [[کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹]] به تهران رسید. در خیابان پامنار ساکن شد و مورد تجلیل و احترام مردم و اولیای امور وقت قرار گرفت.<ref name=":0" />[[پرونده:سید ابوالقاسم کاشانی.jpg|بندانگشتی|چپ|200px|سید ابوالقاسم کاشانی]]
به هنگام بازگشت، کاشانی مرد ۴۴ ساله ایی بود که ۲۸ سالش از زندگی اش را در تبعید گذرانید. در تهران، کاشانی به تحریک ضد انگلیسی در خاورمیانه و مصر ادامه داد. او از موافقان جمهوری‌خواهی [[رضاشاه]] به‌شمار می‌رفت و بر طبق گفته [[سید رضا زنجانی]] علیه [[مدرس]] و برای پهلوی میتینگی نیز برگزار کرده.<ref>مصدق و تاریخ، بهرام افراسیابی، انتشارات نیلوفر، چاپ اول، تابستان ۱۳۶۰، ص۳۹۶</ref> هم‌چنین او که در آنزمان عضو مجلس مؤسسان بود، در حمایت از سلطنت رضاخان نطق پرشوری در مجلس ایراد نمود.<ref>تاریخ بیست ساله ایران. حسین مکی. جلد سوم</ref> در آبان ۱۳۰۴، کاشانی به نمایندگی مجلس مؤسسین انتخاب شد. او در ۲۱ آذر، رأی به پایان حکومت قاجار و هم‌زمان پایه‌گذاری سلطنت رضاشاه رأی داد.<ref name>{{پک|Rahnema|2012|ک="rahnama"KĀŠĀNI, SAYYED ABU’L-QĀSEM|ص=640-647}}</ref>
 
== پس از شهریور ۱۳۲۰ ==
در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ [[محمدرضا شاه پهلوی|محمدرضا شاه]] ۲۱ ساله، بر تخت سلطنت پدرش نشست. در ۱۶ مهر ۱۳۲۰، کاشانی به نخست‌وزیر [[محمدعلی فروغی]] شکایت کرد. او در نامه اش، بر لزوم تصویب «قوانین الهی» و انتقاد از جایگزینی تدریجی مدارس سنتی مذهبی با مدارس مدرن و همچنین رفتار غیرقابل قبول پلیس در آزار با زنان محجبه و روحانیون معمم را تأکید کرد.<ref name>{{پک|Rahnema|2012|ک="rahnama"KĀŠĀNI, SAYYED ABU’L-QĀSEM|ص=640-647}}</ref>
 
در این دوران هم‌زمان با اشغال ایران، انگلیسی‌ها از [[علی سهیلی]]، نخست‌وزیر وقت خواستند که ابوالقاسم کاشانی را که یکی از مخالفان سرسخت آن‌ها بود و لطمات شدیدی در عراق بر پیکر آن‌ها وارد کرده بود، تبعید کند. او متهم بود که با آلمان همدست و مرتبط است و در سازمانی عضو بود که با افسرهای اس اس آلمانی سروکار داشت. در بیانیه‌ای که توسط سفارت انگلیس در تهران بعد حمله به آنچه ستون پنجم آلمان‌ها نامیده بودند منتشر شد، کاشانی همراه با حبیب‌الله نوبختی به عنوان سردسته فعالان ضد انگلیسی معرفی شده بودند. نوبختی بنیان‌گذار «حزب کبود»، حزب سیاسی طرفدار فاشیسم بود که پایه‌های آن بر اتحاد با آلمان نازی هیتلر بود. بدین ترتیب سید ابوالقاسم کاشانی و ۱۶۴ نفر از افراد متنفذ لشگری و کشوری را که ممکن بود دردسری برای انگلیسی‌ها ایجاد کنند، به بهانه تشکیل ستون پنجم آلمان در ایران توقیف کردند و در بیمارستان پانصد تختخوابی تهران و اراک تحت‌الحفظ درآوردند. وقتی کاشانی از دستور توقیف خود آگاه شد تلگرافی به فرمانداری نظامی فرستاد و تسلیم شدن خود را موکول به شرایطی اعلام کرد، اما فرماندار نظامی از طریق درج آگهی در جراید به وی اخطار کرد که خودش را تسلیم کند. سرانجام وی در ۲۷ خرداد ۱۳۲۳ شمسی در [[گلاب‌دره|گلاب دره]] شمیران دستگیر و بازداشت شد، سپس ۲۸ ماه در زندان نیروهای متفقین و نیروهای اشغالگر در رشت، اراک و کرمانشاه به سر برد. در دوره چهاردهم مجلس شورای ملی هم با اینکه در تبعید بود، به نمایندگی مجلس انتخاب شد. اما به دستور ستاد ارتش متفقین، اسمش از فهرست اسامی نمایندگان مجلس حذف و به زندان روس‌ها در رشت فرستاده شد. سال ۱۳۲۴ در تلگرافی که حکومت به کرمانشاه فرستاد، دستور آزادی کاشانی را صادر کرد. وی در میان استقبال مراجع، علما و اهالی قم در ۲۷ شهریور ۱۳۲۴ وارد این شهر و سپس به تهران عازم شد. این اولین باری (در سه بار دستگیری در طول زندگانی‌اش) بود که بین سال‌های ۱۹۴۴ تا ۱۹۵۰ زندان، حبس خانگی و تبعید می‌شد.<ref name>{{پک|Rahnema|2012|ک="rahnama"KĀŠĀNI, SAYYED ABU’L-QĀSEM|ص=640-647}}</ref>
 
در ۲۶ تیرماه ۱۳۲۵ در پی زد و خوردی که بین کارگران هوادار حزب توده و کارگران مخالف آن‌ها روی داد سید ابوالقاسم کاشانی که به عزم زیارت مشهد مقدس در سمنان اقامت داشت، مسبب بلوا شناخته شده و طبق ماده ۵ قانون حکومت نظامی، بین راه شاهرود و سبزوار بازداشت شد. ابتدا به بهجت‌آباد قزوین و سپس به کمره (خمین فعلی) تبعید شد.<ref name>{{پک|Rahnema|2012|ک="rahnama"KĀŠĀNI, SAYYED ABU’L-QĀSEM|ص=640-647}}</ref> در این خصوص، دکتر مصدق در نامه مفصلی شدیداً به [[احمد قوام|قوام‌السلطنه]] نخست‌وزیر اعتراض کرد. در دی ۱۳۲۵ وقتی انتخابات تهران شروع شد، میلیون فهرست نامزدهای خود را منتشر کردند. وقتی این فهرست منتشر شد، وی نامه‌ای از تبعیدگاه به [[محمد مصدق]] نوشت که همین نامه پیمان مودت و دوستی را بین این دو برقرار کرد. در آن دوران [[سیدمحمد بهبهانی]] در مجلس ترحیم [[سید ابوالحسن اصفهانی]] خواستار آزادی سید ابوالقاسم کاشانی از شاه شد. شاه نیز پذیرفت و به قوام‌السلطنه نخست‌وزیر دستور آزادی سید ابوالقاسم کاشانی را داد و نخست‌وزیر با عزیمت ایشان به قزوین موافقت کرد. پس از چندی به تقاضای اهالی ابهر به آن شهر رفت و از آنجا به قزوین و سپس به تهران عزیمت کرد.<ref name=":0">{{یادکرد وب|نشانی=http://tarikhirani.ir/fa/events/3/EventsDetail/106|عنوان=تاریخ ایرانی|ناشر=tarikhirani.ir|بازبینی=2016-09-18}}</ref>
 
در همین ماه کاشانی به نمایندگی در دوره پانزدهم مجلس شورای ملی انتخاب شد. در فاصله زمانی بین شهریور تا بهمن ۱۳۲۴، کاشانی با طلبه جوانی به نام مجتبی میرلوحی (مشهور به [[مجتبی نواب صفوی|نواب صفوی]]) ملاقات کرد. در این زمان، نواب صفوی طلبه جدیدالورود در نجف بود که دو فتوا برای قتل [[احمد کسروی]] داشت و به ایران برگشت تا مأموریتش را به انجام برساند. دو مجتهد ساکن در عراق، [[عبدالحسین امینی]] و [[سید حسین طباطبایی قمی]]، کسروی را مرتد و خون او را مباح کردند.<ref name>{{پک|Rahnema|2012|ک="rahnama"KĀŠĀNI, SAYYED ABU’L-QĀSEM|ص=640-647}}</ref> در فاصله سال‌های ۱۳۲۴ تا ۱۳۳۰، پیوند محکمی بین این دو مرد برقرار بود. در این دوران، کاشانی مرجع تقلید [[فدائیان اسلام]] شد و فرمان‌هایش برای اعضا، التزام‌آور و غیرقابل رد شده بود. سازمان نواب صفوی، ۱۰ روز قبل از ترور کسروی، موجودیت و اهداف خود را در ۹ اسفند ۱۳۲۳ را اعلام کرد.<ref name>{{پک|Rahnema|2012|ک="rahnama"KĀŠĀNI, SAYYED ABU’L-QĀSEM|ص=640-647}}</ref> در واکنش به تقسیم‌بندی فلسطین توسط سازمان ملل، تیم کاشانی-نواب صفوی فعالیت‌های سیاسی خود را با کمپین مبارزاتی برای اعراب فلسطین و در مقابل سیاست انگلیس و تجاوز یهود در منطقه آغاز کردند.<ref name>{{پک|Rahnema|2012|ک="rahnama"KĀŠĀNI, SAYYED ABU’L-QĀSEM|ص=640-647}}</ref> کاشانی یازدهم دی ماه ۱۳۲۶ در اعلامیه‌ای به تمام مسلمین جهان در مورد تشکیل دولت اسرائیل هشدار داد. کاشانی همچنین مردم را به تظاهرات به نفع مردم فلسطین دعوت کرد. ۲۰ دی ماه سال ۱۳۲۶ سی هزار نفر از مردم تهران به دعوت ایشان در [[مسجد شاه (تهران)|مسجد سلطانی]] اجتماع کردند، ولی دولت وقت که از فعالیت سیاسی و مذهبی ایشان بیمناک بود، با توسل به قوای انتظامی، از سخنرانی او در آن روز ممانعت کرد. او بار دیگر نیز در ۲۸ اردیبهشت سال بعد، اعلامیه‌ای صادر کرد و مردم را به اجتماع در روز جمعه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۲۷ به همدردی با مسلمین فلسطین فراخواند. پیش از این اجتماع یعنی در ۲۵ خردادماه همان سال منزل ایشان به دستور [[عبدالحسین هژیر]]، نخست‌وزیر وقت محاصره شد. کاشانی در آذر ۱۳۲۷، با همکاری محمود شروین و [[شمس قنات‌آبادی|شمس قنات آبادی]] «مجمع مسلمانان مجاهد» را پایه‌ریزی کرد.<ref name>{{پک|Rahnema|2012|ک="rahnama"KĀŠĀNI, SAYYED ABU’L-QĀSEM|ص=640-647}}</ref><ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.farsnews.com/printable.php?nn=8811071136|عنوان=Fars News Agency: جمعیت فداییان اسلام» و «مجمع مسلمانان مجاهد»|ناشر=www.farsnews.com|بازبینی=2016-09-20}}</ref>
 
پس از حادثه تیراندازی به شاه در ۱۵ بهمن ماه ۱۳۲۷ و معرفی سید ابوالقاسم کاشانی به عنوان عامل اصلی معرف این ترور، سرانجام در شب ۱۷ بهمن ماه ۱۳۲۷ طبق ماده ۵ قانون حکومت نظامی، کاشانی و دامادش را بازداشت و به [[قلعه فلک الافلاک]] [[خرم‌آباد]] منتقل و از آنجا به بیروت لبنان تبعید شد. با این حال کاشانی باز هم در انتخابات مجلس شورای ملی شرکت کرده و در ۲۱ فروردین ماه ۱۳۲۹، به نمایندگی مردم تهران را برای دوره شانزدهم انتخاب شد. در همان ماه وقتی که [[علی منصور]] به نخست‌وزیری رسید، [[جلال‌الدین تهرانی|سیدجلال‌الدین تهرانی]] به نیابت از منصور در روز ششم فروردین ماه به احمدآباد رفت و با [[محمد مصدق|مصدق]] ملاقات کرد. دکتر مصدق اولین تقاضایی که از دولت جدید کرد، مسئله بازگشت کاشانی به ایران بود. [[سیدجلال‌الدین تهرانی|تهرانی]] تقاضای [[دکتر مصدق]] را به اطلاع نخست‌وزیر رساند و به فوریت منصور شخصاً دکتر مصدق را ملاقات کرد و قول صریح داد که در مورد بازگشت کاشانی با شاه ملاقات و محترمانه از ایشان تقاضای بازگشت به ایران را نماید. مجامع روحانی، جبهه ملی، بازار و اصناف هم در تلگراف‌های متعدد خواستار بازگشت وی به وطن شدند. سید ابوالقاسم کاشانی پس از یک سال و چهار ماه که در لبنان به سر می‌برد، در روز ۲۰ خردادماه ۱۳۲۹ بنا به دعوت و اصرار دولت در میان شور و هیجان و استقبال و تظاهرات پرشکوه مردم تهران، وارد فرودگاه مهرآباد شد، چنین استقبالی تا آن تاریخ بی‌سابقه بود. پس از انتخابات مجلس شانزدهم از تبعید بازگشت.<ref name=":0" /> مصدق و سران جبهه ملی برای استقبال او به فرودگاه رفتند. در روز ورود وی از فرودگاه تا محله او «پامنار»، ۲۷ [[طاق نصرت]] بسته شد.