محسن روح‌الامینی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز ویکی‌سازی رباتیک (درخواست کاربر:Gharouni)(۷.۶) >رشتهٔ کامپیوتر، نیروی انتظامی، جمهوری اسلامی، دستگاه قضایی، تشییع جنازه+نشانی+املا+تمیز (۱۰.۷)
Gharouni (بحث | مشارکت‌ها)
جز ویرایش به‌وسیلهٔ ابرابزار:
خط ۴:
 
== چگونگی قتل ==
دلیل مرگ وی ضربات متعدد به سر و بدن و شرایط بد نگهداری در بازداشتگاه کهریزک بوده و احتمال بیماری رد شده‌است.<ref name=bbca /><ref>{{یادکرد وب|عنوان=روح الامینی: مرتضوی را محاکمه کنید|نشانی=http://www.bbc.com/persian/iran/2010/07/100713_l38_kahrizak_roholamini_mortazavi.shtml|وبگاه=www.bbc.com|بازبینی=2019-06-20|کد زبان=fa|نویسنده=|تاریخ=}}</ref>
 
او در روز پنجشنبه ۱۸ تیر، توسط افراد لباس‌شخصی دستگیر و به همراه جمعی دیگر از جوانان دستگیرشده، به ساختمان [[نیروی انتظامی]] تهران بزرگ منتقل می‌شود و صبح روز جمعه ۱۹ تیر آن‌ها را با تعدادی اتوبوس به دو مقصد [[زندان اوین]] و [[بازداشت‌گاه کهریزک]] منتقل می‌نمایند. پدر وی پیرامون چگونگی قتل او در بازداشت گفت<ref name="zamaaneh.com">{{یادکرد وب
خط ۲۴:
او را ساعت سه و نیم بعد از ظهر چهارشنبه به عنوان فرد مجهول‌الهویه به بیمارستان شهدای تجریش منتقل و صبح روز پنجشنبه جسد او را به سردخانه تحویل می‌دهند. آن‌ها پس از یک هفته ما را در جریان قتل فرزندم قرار دادند. برای تحویل جسد، از ما تعهد گرفتند که شکایتی از کسی نداریم… مادرش از لحظه اول اطلاع از مرگ فرزند، فقط می‌گفت «محسن من که رفت، به فکر محسن‌های مردم باشید.»}}
 
[[عبدالحسین روح‌الامینی]] در پایان سخنانش افزود: «اکنون بسیج را به جایی رسانده‌اند که جوان سالم حزب‌اللهی را دستگیر می‌کنند و جنازه او را تحویل خانواده‌اش می‌دهند. آنهم تعهد می‌گیرند که کفن و دفن به گونه‌ای باشد که اتفاقی نیفتد. آیا نظام آنقدر ضعیف شده‌است که از یک [[تشییع جنازه]] ساده می‌ترسد؟»<ref name="zamaaneh.com" />
 
[[مسعود علیزاده]] یکی دیگر از بازداشتی هایبازداشتی‌های زندان کهریزک که با محسن روح الامینی در یک زمان دستگیر شده بود دربارهدربارهٔ او می نویسدمی‌نویسد:
 
«محسن روح الامینی از جانباختگان کهریزک فرزند کسی بود که می توانستمی‌توانست با عنوان کردن هویتش راحت از بازداشت آزاد شود ولی محسن هیچ وقت این مهم را عنوان نکرد تا نشان دهد بزرگی را، تا نشان دهد که اعتقاد داشتن به چیزی حد و مرز نمی‌شناسد.
 
محسن روح الامینی از همان اول در پلیس پیشگیری پیکرش زخمی و لباسهایش پاره پارهپاره‌پاره بود. مامورانمأموران در هنگام بازداشتش حسابی کتکش زده بودن. به دستور سعید مرتضوی روانه جهنم کهریزک شدیم. وقتی به کهریزک رسیدم باید تمام وسیله هاوسیله‌ها را به افسر نگهبان تحویل میدادیم می‌دادیم.
 
محسن عینکی بود و وقتی بهش گفتند عینکش رو باید تحویل بدهد، محسن اولش اعتراض کرد که چشمانم خوب نمی‌بیند ولی افسر نگهبان به صحبت هایصحبت‌های محسن هیچ توجه ای نکرد و با او برخورد فیزیکی کرد.
 
بیچاره محسن بخاطر اینکه بیشتر کتک نخوره مجبور شد عینکش را تحویل بدهد. او در اون چند روزی که در کهریزک بود به سختی میتونست ببینه و همین امر او را آزار میدادمی‌داد.
 
محسن روح الامینی مثل همه بازداشتی‌ها در آفتاب سوزان جهنم کهریزک شکنجه شد. محسن بخاطر اینکه کهریزک کمبود جا داشت هر شب سر پا می خوابیدمی‌خوابید تا جا به دیگران هم برسد. یادم میاد یک روز بچه‌ها از شدت درد شکنجه هاشکنجه‌ها و کمبود جا میگفتندمی‌گفتند "«بخدا ما همه بیگناه هستیم و هیچ کاری نکردیم و همه گی به اشتباه در اینجا هستیم"»، در آن لحظه محسن خطاب به کسانی که احساس پشیمانی میکردندمی‌کردند گفت "بچه ها«بچه‌ها بیشتر ما بخاطر هدفی که داریم اینجا هستیم و باید تا اخر راهی که انتخاب کردیم بایستیم، چرا انقدر زود خودتان را می‌بازید و زود تسلیم میشویدمی‌شوید."».
 
شب سوم بود که من به شدت شکنجه شده بودم ، زخمبودم، هایمزخم‌هایم بخاطر آلودگی فضای بازداشتگاه به شدت عفونت کرده بود و تب خیلی شدیدی گرفته بودم، فردای آن روز تبم بیشتر شد و داشتم در خودم میسوختممی‌سوختم و هوای داخل بازداشتگاه هم به شدت گرم شده بود. بخاطر اینکه حالم بهتر بشه بچه هابچه‌ها با لباسشون منو باد میزنندمی‌زنند و محسن هم پیراهنش رو در آورددرآورد و با لباسش منو باد میزد،می‌زد، چند باری بهش گفتم دیگه کافیه ولی او توجه ای نمیکردنمی‌کرد و همچنان منو باد میزدمی‌زد.
 
روز چهارم به دستور سرهنگ کمیجانی (رئیس بازداشتگاه کهریزک ) میخواستندمی‌خواستند موهای ما رو با ماشین هایماشین‌های دستی قدیمی و خراب بزنند. خیلی از بچه هابچه‌ها به این موضوع اعتراض کردند و یکی پسر جوانی هم التماس مامورینمأمورین را میکردمی‌کرد و میگفتمی‌گفت چند روز دیگه عروسی من است تو رو خدا موهای منو از ته نزنید ولی مامورینمأمورین هیچ توجه ای نمی‌کردند و قصد داشتند موهای همه را از ته برنند.
 
محسن روح الامینی موهای خیلی بلند زیبایی داشت، وقتی می خواستندمی‌خواستند موهای محسن را ببزند گفت "شما موهای مرا می‌توانید در اینجا به زور بزنید و ظاهر مرا عوض کنید ولی عقیده مرا هرگز نمی‌توانید بزنید عوض کنید.
 
روز آخر بود داشتیم از جهنم کهریزک به زندان اوین منتقل می شدیممی‌شدیم محسن بخاطر عفونت شدیدی که در کمرش داشت در داخل حیاط بازداشتگاه دراز کشیده بود و حالش خیلی بد شده بود. استوار گنج بخش ( افسر نگهبان و مامورمأمور بدرقه به اوین ) با کمر بندکمربند شروع کرد به پشت محسن زدن که بلند شو فیلم بازی نکن نامرد حدود چند ضربه ای به پیکیر بی جان محسن زد، ضربه هاضربه‌ها به قدری شدید بود که او مجبور شد با آن پیکر بی جان از زمین بلند بشه.
 
بخاطر فوت مظلومانه امیر جوادی فر حدود یک ساعتی در جلوی بهشت زهرا ایستادیم، ماشینی که محسن در داخلش بود یک ون بود که زودتر از ما رسیده بود به زندان اوین. محسن یک ساعتی در آفتاب سوزان تیر ماه در جلوی درب زندان با پبکری بی جان خوابیده بود و حال خوبی نداشت. وقتی به جلوی درب زندان اوین رسیدیم "«محسن"» را دیدم در آسفالت داغ خوابیده بود و بیهوش روی زمین دراز کشیده بود ،بود، از اینکه کاری از دستمون بر نمی آمدبرنمی‌آمد خیلی شرمگین بودیم، وقتی وارد زندان شدیم دیگر از محسن خبری نداشتیم .
 
چند روزی از ورودمان به اوین گذشت، متوجه شدیدم محسن بخاطر ضرب شتم شدید و عفونت هایعفونت‌های شدیدی که داشت جانش را در بیمارستان از دست داده استداده‌است ...
 
سنگ مزارش را می شکنندمی‌شکنند بی آنکه بدانند "محسن روح الامینی "در دل مردم جا دارد و با این شکستنها ی ظاهری قلبها بیشتر به تپش می افتندمی‌افتند و یادها بیشتر از پیش زنده می ماند می‌ماند. در خیالشان سنگ مزار وجود طرف است بی آنکه بدانند وجود محسن یادش است.بی اختیاربی‌اختیار به یاد این شعر می افتممی‌افتم که گیرم که میزنیدمی‌زنید گیرم که می کشیدمی‌کشید با رویش ناگزیر جوانه چه میکنید؟می‌کنید؟»
 
== پیام‌های تسلیت ==
خط ۷۱:
[[حسین علایی]]، از سرداران پیشین سپاه، نوشته‌است: «آقای روح‌الامینی که به هنگام خاکسپاری فرزندش، چفیه بسیجی را هم‌چنان بر گردن داشت، آن را به من نشان داد و گفت: امروز این چفیه را بر گردن چه کسانی انداخته‌اند. کسانی که کار آن‌ها دستگیری و احیاناً کشتن مردم شده‌است. آیا ما از [[جمهوری اسلامی]] این وضع را می‌خواستیم؟»
 
مراسم بزرگداشت محسن روح الامینی که قرار بود عصر ۴ مرداد در [[مسجد بلال]] برگزار شود، با صدور اطلاعیه‌ای از سوی پدر او، به دلیل «حفظ امنیت و آرامش مردم و پرهیز از هرگونه خشونت» لغو شد و او ضمن قدردانی از همدردی و اظهار محبت‌ها، تأکید کرد این ماجرا را از راه‌های قانونی پی‌گیری خواهد کرد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.asriran.com/fa/news/79007/اطلاعیه-دکتر-روح-الامینی-درباره-لغو-مجلس-ترحیم|وبگاه=www.asriran.com|بازبینی=2019-06-20|نویسنده=|کد زبان=|تاریخ=|عنوان=اطلاعیه دکتر روح الامینی دربارهدربارهٔ لغو مجلس ترحیم}}</ref>
 
== منابع ==
خط ۷۸:
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:روح‌الامینی، محسن}}
 
[[رده:اهالی نجف‌آباد]]
[[رده:بازداشت‌شدگان حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ ایران]]