[[پرونده:RabatakInscription.jpg|چپ|250px|بندانگشتی|[[سنگنوشته رباطک|سنگنوشتهٔ رباطک]] به زبان باختری، از دوران [[کانیشکا]]، امپراتور [[کوشانی]]. در کتیبه، زبانی که کتیبه به آن نوشته شده استشدهاست تحت عنوان {{lang|xbc|αριαο}} {{رچ}}(ariao، «آریایی») ذکر شده استشدهاست.<ref>دانشنامه ایرانیکا، سرواژهٔ "IRANIAN IDENTITY ii. PRE-ISLAMIC PERIOD"، نوشتهٔ گِراردو گنولی (GHERARDO GNOLI)</ref> [[سرخکوتل|پایگاه باستانشناسی سُرخکوتَل]] در [[ولایت بغلان]]، سدهٔ دوم میلادی، [[موزیم کابل|موزیم ملی افغانستان]] در [[کابل]].]]
'''زبان بلخی''' یا '''باختری''' زبانی منقرض شده استشدهاست که در سدههای یکم تا نهم میلادی در سرزمین باستانی [[بلخ]]، در شمال [[افغانستان]] کنونی رایج بود. تا سال ۱۹۵۷ اثری از زبان بلخی در دست نبود. در این سال باستان شناسان فرانسوی موفق شدند کتیبهای را در سرخ کتل (واقع در بغلان) از این زبان به دست آورند. این کتیبه از معبدی است که به دستور کانیشکا (سال جلوس ۱۲۰ یا ۱۲۵میلادی) پادشاه بزرگ کوشانی ساخته شده استشدهاست. این کتیبه با الفبای تخاری در ۲۵ سطر نوشته شده.<ref>محسن ابولقاسمی-تاریخ زبان فارسی- ص 126</ref> باختری ارتباط نزدیکی با [[سغدی]] و خوارزمی، نسبت به سکایی دارد.<ref>Compendium Linguarum Iranicarum, Rudiger Schmitt, p170</ref>
زبان بلخی از [[زبانهای ایرانی شرقی]]<ref>Compendium Linguarum Iranicarum, Rudiger Schmitt, p165</ref> و از شاخهٔ شمال شرقی بود که مردم [[باختر (بلخ)|باختر]] یا [[تخارستان]] در دورههای [[کوشانیان]] و [[یفتلیان]] بدان سخن میگفتند. این زبان با زبانهای ایرانی میانهٔ [[زبان سغدی|سغدی]]، [[زبان خوارزمی|خوارزمی]]، و [[زبان پارتی|پارتی]] پیوند نزدیکی دارد.
الفبای باختری بر اساس [[الفبای یونانی]] بوده استبودهاست. علاوه بر ۲۴ حرف یونانی، باختریها با تغییر دادن حرف [[رو]] ({{lang|xbc|Ρ}}) یک حرف جدید به نام [[شو (حرف)|شو]] ({{lang|xbc|Ϸ}}) نیز که نمایندهٔ صدای /ش/ بود به این الفبا اضافه کردند. دو حرف [[پسی]] ({{lang|grc|Ψ}}) و [[کسی]] ({{lang|grc|Ξ}}) در نوشتن زبان باختری بدون استفاده بودند، ولی احتمالاً برای نوشتن اعداد (همانگونه که در یونانی به کار میرود) به کار میرفتند.
زبان بلخی در ناحیهای تکلم میشده استمیشدهاست که نخستین پارسیسرایان در تاریخ ادب پارسی از آنجا برخاسته بودند، بنابراین وجود وامواژههای بلخی در زبان فارسی طبیعی است (گرچه از بین [[زبانهای ایرانی شرقی]]، زبان [[سغدی]] تأثیر بیشتری روی فارسی داشته استداشتهاست). واژههای فارسی «ملخ»، «خدیو»، «خزان»، «لهراسپ»، فعل «الفختن» (یا «الفغدن»)، و نیز احتمالاً واژهٔ «[[فلاخن]]» ازجمله وامواژههای بلخی در فارسیاند.<ref>محمود جعفری دهقی، امیر عمادالدین صدری، [http://languagestudy.ihcs.ac.ir/?_action=showPDF&article=451&_ob=c118f64634357f5c5e7920b1f51ed934&fileName=full_text.pdf «وامواژههای بلخی در پارسی نو»]، ''زبانشناخت''، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال دوم، شمارهٔ دوم (پاییز و زمستان ۱۳۹۰)، ص ۳.</ref>
آثار باقی مانده از این زبان شامل سکهها، مهرها، کتیبهها و دستنوشتهها است. در دهه ۱۹۹۰ میلادی انبوهی از اسناد بلخی کشف شد که در میان آنها بخش عمدهای از نامههای بلخی به واسطه ارائه آگاهیهای تازه دربارهٔ این زبان از اهمیت چشمگیری برخوردارند. این نامهها غالباً بر روی چرم و پارچه نوشته شدهاند.