پدرخوانده: قسمت دوم: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
←داستان: اصلاح نام پدر ویتو برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
←داستان: اصلاح اشتباه تایپی برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۴۰:
۲. زمان حال: زندگی دون مایکل کورلئونه
مایکل کورلئونه در [[نوادا]] در سال ۱۹۵۸ مشغول به مدیریت خانواده خود بود و در ابتدای فیلم مایکل در جشن خود با افراد و دوستان خود مشغول به مذاکره و گفتگو بود. در این میان کانی با مردی بیگانه در جشن حضور پیدا میکند و به حضور مایکل میآید و از او کمک مالی درخواست میکند که مایکل عصبانی میشود و از اینکه با این مرد ارتباط برقرار کرده بود بسیار عصبانی و خشمگین میشود کانی بسیار غمگین و بی روحیه بود اما خود را شاد نشان میداد و هنوز از قتل شوهرش توسط مایکل عصبانی بود. مایکل با سناتور گرن در حال مذاکره بود و سناتور از مایکل برای صدور یک مجوز ۵ درصد از درآمد هتلهایش را میخواست و مایکل این پیشنهاد را قبول نمیکند. پس از آن فرانک پانتان جلی که دست نشانده کلمنزا بود و خانهٔ قدیمی خانواده در [[نیویورک]] در دست او بود با مایکل صحبت کرد. فرانکی که در میامی برادران روزتو و هایمن راث را در مقابل خود میدید از مایکل کمک خواست و مایکل از فرانکی خواست که با آنها کنار بیاید اما فرانکی قبول نکرد و خواست که خانواده اش را خود اداره کند و آنها را از بین ببرد چون مایکل با هایمن راث قرار معامله داشت قبول نکرد و خواست که فرانکی مزاحم نشود و فرانکی با عصبانیت اعلام کرد که هیچ مشکلی برای مایکل به وجود نمیآورد. وقتی مایکل به خانه برگشت کی از او سؤال کردکه چرا پردهها کنار زده شدهاست و مایکل که به بیرون پنجره نگاه کرد متوجه شد که عدهای قصد شلیک به او را دارند مایکل سریع خودش را به زمین انداخت و بعد از شلیک دهها گلوله به اتاقش توانست جان خود و کی را نجات دهد. پس از آن مایکل از برادرش تام کمک خواست و او را رئیس خانواده در زمان غیبتش اعلام کرد و خود با قطار حرکت کرد و پیش آقای راث رفت و با او توافق کرد که با یکدیگر روابط دوستانه داشته باشند. مایکل پس از اطمینان از اینکه هایمن راث نقشه قتلش را طراحی کرده بود به سوی نیویورک پیش فرانکی رفت و از او خواست که برای جلب اعتماد هایمن راث (به عنوان حامی اصلی برادران روزتو) با روزتو معامله کند. وقتی فرانکی برای معامله در یک بار میرود مردی پشت فرانکی میآید و قصد دارد که او را با طناب خفه کند که فرانکی شانس میآورد و نجات پیدا میکند پس از این قضیه فراکنی فکر میکند که مایکل دستور قتلش را داده در صورتی که هایمن راث تمام این مراحل را کارگردانی میکرده تا فرانکی در مقابل کمیته سنا علیه مایکل و خانواده کورلئنه شهادت دهد. در جلسه مجلس سنا ابتدا سناتور گرن برای دفاع از مایکل سخنان بسیار تأثیرگذاری زد که کمی از فشار خبرنگاران و سناتورهای پرونده روی مایکل کم شد و سپس خود گرن از جلسه رفت. مایکل تمام اتهامات خود از جمله قتل سران ۵ خانواده، قمار و … را رد کرد و دادگاه به جلسه بعدی کشیده شد که این بار باید شاهد پرونده یعنی فرانک پانتان جلی حضور پیدا میکرد. (شهادت فرانکی بخاطر نقشش به عنوان کاپو رژیم و کسی که مستقیما از خود مایکل دستور قتل گرفته بود برای محکومیت مایکل مهم بود) مایکل بعد از اتمام جلسه پیش برادر خود فرددو رفت و فرددو اعتراف کرد که به نوعی خام شده چون جان گولا او را خریده و قصد داشته که پولی هم به او بدهد و وقتی که مایکل دلیل این کار پرسید فرددو به تندی صحبت کرد سپس مایکل به فرددو گفت که دیگر هیچ کاری با او ندارد و نمیخواهد او را ببیند. در جلسه بعدی دادگاه مایکل برادر فرانکی یعنی وینچنزو پان تان جلی را آورد و فرانکی زمانی که برادرش را در کنار مایکل دید به احساس خوبی دست پیدا کرد و تمام شهادت علیه مایکل و خانواده کورليونه را پس گرفت. به این ترتیب مایکل با خیالی راحت به ادامه کارهای خود فکر میکرد که همسرش کی تصمیم گرفت که خود به تنهایی با فرزندان مایکل به نوادا برگردد که مایکل اجازه نداد و از کی خواست که آن حادثه را فراموش کند. (زمانی که مایکل به نیویورک رفته بود کی باردار بود ولی بچه اش از بین رفت) کی مایکل را کور خطاب کرد و اعتراف کرد که خود آن بچه را انداخته است چون نمیخواست در این دنیا مایکل یک بچهٔ دیگر هم داشته باشد و چون مایکل این حرفها را شنید کی را با یک سیلی خاموش کرد و گفت که او را برای همیشه تنها بگذارد. چند هفته بعد خبر فوت مادر مایکل رسید در خانه فرددو در حال گریه کردن بود بعد از چند لحظه پیش تام رفت و سراغ مایکل را گرفت و تام گفت که منتظر است که تو بیرون بروی تا بعد به اینجا بیاید. کانی در کلبه بیرون از خانه نزد مایکل آمد و از او خواست که فرددو را ترک نکند و همچنین اعتراف کرد که میخواست مایکل را با رفتار خود عذاب بدهد و تصمیم دارد که دوباره به خانه برگردد. پس از آن مایکل دستش را بر سر کانی گذاشت و او را دلداری داد و کانی نیز دست مایکل را بوسید. فرددو که در خانه نشسته بود مایکل را دید که به سویش میآید و آنگاه در یک صحنهٔ واقعاً زیبا مایکل برادرش را در آغوش گرفت. مایکل بعد از آن تصمیم گرفت که راث را بکشد اما تام که این کار را فوقالعاده سخت میدانست از مایکل خواست که صرف
== نقشها ==
|