سه شاهزاده سرندیپ: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Mansourzadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: متن دارای ویکیمتن نامتناظر ویرایشگر دیداری |
جز جایگزینی با اشتباهیاب: ازدندانهایش⟸از دندانهایش، ازهجوم⟸از هجوم، شترتوازیک⟸شتر تو از یک، شتررا⟸شتر را، طورنیست⟸طور نیست، وازروی⟸و از روی |
||
خط ۴:
== داستان شتر گمشده ==
پادشاهی سه پسر داشت که هر کدام در هوش و فراست و تیزبینی یگانه زمان بودهاند. باریک بینی این سه برادر در درک و تشخیص مطلب تا به حدی بود که هر چیزی از نظر تیزبین آنان میگذشت از اثر، پی به مؤثر میبردند و علل و جهات وجودی آن چیز را استنباط میکردند.
پادشاه پسران را برای کسب تجربه بیشتر به سفر فرستاد. در میانهٔ سفر به ساربانی برخوردند که دنبال شتر گمشده اش میگشت و از آنان نیز پرس وجو کرد، که آیا شترش را در مسیر خود دیدهاند یا نه؟ اولی گفت: «مثل این که
ساربان با آنها خداحافظی کرد و از راهی که آنها نشان دادند به دنبال شتر گمشده رفت ولی هر چه بیشتر رفت بیشتر مأیوس شد و اثری از شتر نیافت. ناگزیر پس از طی مسافتی بازگشت و دوباره از آن سه برادر نشانی را خواست:
اولی پرسید: «مگر بار شتر تو روغن و شهد نبود»؟ گفت: «چرا». دومی سؤال کرد: «مگر زنی هم بر روی شتر سوار نبود»؟ ساربان با خوشحالی گفت: «آری چنین است». سومی گفت: «به گمان من آن زن باردار هم بود، این
{{شعر}}
{{ب|ساربان زان همه نشان درست|گرد شک را زپیش خاطر شست}}
{{ب|آگهی چون نداشت از فن شان|چنگ در زد سبک به دامنشان}}
{{پایان شعر}}
هر چه برادران سوگند خوردند که ما
حاکم راجع به نشانی هائی که از شتر نادیده داده بودند از آنان توضیح خواست که شما چگونه آن همه علامت و نشانی دادهاید در حالی که شتر را اصلاً ندیدهاید؟ اولی گفت: «حقیقت این است که از راهی که آمده بودیم علفهای طرف راست جاده چریده شده بود ولی علفهای جانب چپ جاده دست نخورده و برپای ایستاده بود لاجرم چنین دانستم که شتر را یک چشم کور بود که جانب چپ جاده را ندیده علفها سالم ماندهاست».
دومی گفت: «شتر را عادت براینست که بوتهٔ علف را با دندانهایش یک جا از بیخ برمیکند و میخورد ولی چون در بوتههای علف کنار جاده نقصان دندان در علف خوردن ظاهر بود پنداشتم که یکی از دندانهای شتر باید شکسته باشد».
برادر کوچکتر گفت: «درمسیر راه جای دو دست و یک پای شتر در حین [[راه رفتن]] عمق و فرورفتگی داشت ولی یکی از پاها را به زمین میکشید. از آن کشش معلومم شد یک پای شتر لنگ است.»
بار دیگر برادر بزرگتر گفت: «
برادر کوچکتر، که بر حمل و بارداری زن تشخیص داده بود اظهار داشت: «معمولاً آدمی وقتی که از زمین برمیخیزد به حکم ضرورت برای حفظ تعادل بدن فقط یک دست را بر زمین میگذارد و بلند میشود ولی چون در آن محل که ساربان شتر را خوابانیده بود اثر کف دو دست دیده شدهاست لذا استنباط کردم که آن زن باید باردار بوده باشد»:
{{شعر}}
|