فخرعظمی ارغون: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Hamid Hassani (بحث | مشارکت‌ها)
جز جایگزینی با اشتباه‌یاب: واشنگتن⟸واشینگتن
Hamid Hassani (بحث | مشارکت‌ها)
جز ویرایش به‌وسیلهٔ ابرابزار:
خط ۳۱:
| همسر =
| شریک زندگی =
| فرزندان = سیمین ،سیمین، عادل نژاد ، عادلفرنژاد، ،عادلفر، ترانه
|تحصیلات =
|دانشگاه =
خط ۴۰:
| تأثیرگذاشته بر =
| تأثیرپذیرفته از =
| وب‌گاهوبگاه =
| imdb_id =
| soure_id =
خط ۵۳:
 
== زندگی ==
فخرعظمی در سال ۱۲۷۷ هه‍. ش (۱۳۱۶ هه‍. ق) به دنیا آمد. پدرش مرتضی قلی خان ارغون ملقب به مکرم السلطان از خاندان خلعتبری بود و مادرش قمرخانم معروف به عظمت السلطنه<ref name="BH">بنفشه حجازی، تذکره اندرونی</ref> فرزند میرزا محمد خان امیرتومان فرزند فتحعلی خان امین الملک (ایشیک آغاسی باشی دربار [[فتحعلی شاه قاجار]] و بیگلربیگی آذربایجان) فرزند [[هدایت‌الله خان فومنی|امیر هدایت‌الله خان فومنی]] (حکمران نامدار و مقتدر [[استان گیلان|گیلان]] در دوره [[زندیه]] و [[قاجاریه]]) بود.
 
فخر عظمی ارغون [[فارسی]] و [[عربی]] و [[فقه]] و [[اصول فقه|اصول]] را در [[مکتبخانه|مکتب‌خانه]] خصوصی خواند و با متون نظم و نثر آشنایی کامل داشت و [[زبان فرانسه]] را نیز زیر نظر یک مربی [[سوئیس|سوئیسی]] آموخت و گواهینامه پایان تحصیلات [[مدرسه ژاندارک]] و مدرسه آمریکایی را هم اخذ نمود. او [[موسیقی سنتی ایرانی]] را هم نزد یک بانوی [[کلیمی]] به نام خانم جان مشاق فراگرفت.<ref name="BH">بنفشه حجازی، تذکره اندرونی</ref>
 
او در سال ۱۳۰۳ هه‍. ش با [[عباس خلیلی]] (مدیر [[روزنامه اقدام]]) ازدواج کرد. سرآغاز این آشنایی یک غزل انقلابی با مطلع زیر بود که فخرعظمی برای روزنامه فرستاده بود:<ref name="BH">بنفشه حجازی، تذکره اندرونی</ref>
{{شعر}}
{{ب|مُلک را از خون خائن لاله‌گون باید نمود|جاری از هر سوی کشور جوی خون باید نمود}}
{{پایان شعر}}
 
فخرعظمی از عباس خلیلی دارای یک دختر به نام «سیمین» شد که با نام [[سیمین بهبهانی]] نامبردار گردیده استگردیده‌است ولی این ازدواج در سال ۱۳۱۰ به جدایی انجامید.<ref name="BH">بنفشه حجازی، تذکره اندرونی</ref>
 
فخرعظمی ارغون چندی بعد با [[عادل خلعتبری]] (مدیر [[روزنامه آینده ایران]]) ازدواج کرد و نام خود را به خواسته همسرش به «فخر عادل» تغییر داد و از همسر دوم خود صاحب سه فرزند<ref name="BH">بنفشه حجازی، تذکره اندرونی</ref> به نام‌های عادل نژاد (غوغا) و عادل دخت (ترانه) و عادل فر (سهراب) شد.
خط ۸۵:
 
== فعالیت‌ها ==
در سال ۱۳۰۳، فخرعظمی و گروهی از زنان روشنفکر مانند نورالهدی منگنه، محترم اسکندری، ملوک اسکندری و فخرآفاق پارسا هسته مرکزی «[[جمعیت نسوان وطنخواه|انجمن نسوان وطنخواه]]» را تأسیس کردند. هدف از این کار به دست آوردن حقوق برابر با مردان و امکان [[آموزش و پرورش در ایران|آموزش و پرورش]] دختران بود. در همین ایام انجمن توانست تعدادی از زنان با سواد را که مشتاق خدمت بودند به خدمت و عضویت بگیرد و هر کدام در انجمن مسئولیتی به عهده گرفتند.<ref name=":2" />
 
در آن زمان سه یا چهار مدرسه دخترانه در [[تهران]] بیشتر نبود و ارغون در دو مدرسه دخترانه «ناموس» و «دارالمعلمات» [[زبان فرانسوی]] درس می‌داد و اوقات فراغتش را به خدمت رایگان در انجمن اختصاص داد.<ref name=":0">[http://www.kalam.se/z-fakhr-ozma.htm فخرعظمی ارغون]</ref><ref name=":1">[http://www.iranzanan.com/social/cat_12/002358.php بررسی و پژوهش در مورد جنبش زنان]</ref><ref name=":2" />
 
علاوه بر [[سوادآموزی در ایران|سوادآموزی]]، آموزش [[نقاشی]]، [[گل‌دوزی|گلدوزی]]، [[آشپزی]]، [[خیاطی]] و سایر کارهای هنری، کمک به زنان بی‌سرپرست، تهیه جهیزیه برای دختران نیازمند، دادن وام به افراد مستمند از دیگر فعالیت‌های انجمن بود. بعد از تعطیل شدن انجمن نسوان وطنخواه، فخر همراه با [[صدیقه دولت‌آبادی]]، [[هاجر تربیت]]، [[فخرآفاق پارسا]]، [[فاطمه سیاح]]، [[مهکامه محصص|مه‌کامه محصص]]، [[بدرالملوک بامداد]]، همکاری خود را با کانون بانوان ادامه داد.<ref name=":0" /><ref name=":1" />
 
فخرعظمی سالها مدیریت مدرسه بزرگسالان را به عهده داشت و با وجود مشکلات فراوان و هزینه‌های سنگین مدرسه هرگز راضی نمی‌شد مدرسه را تعطیل کند. او حتی با فروختن وسایلی که از خانه پدری برایش به ارث مانده بود تلاش می‌کرد مدرسه را حفظ کند.<ref name=":0" /><ref name=":1" />
 
دختر وی [[سیمین بهبهانی]] می‌گوید:
{{گفتاورد|«عجیب آنکه مادر با اصرار تمام از خورد و خوراک و پوشاک ما می‌کاست و مخارج مدرسه را می‌پرداخت.»<ref name=":0" /><ref name=":1" />}}
 
فخرعظمی ارغون علاوه بر این کار در هر ماه یک [[تئاتر|تئائر]] هم در این مدرسه راه‌اندازی می‌کرد. بازیگران تئاتر خود خانم‌ها بودند و [[نمایش‌نامه|نمایشنامه]] را هم خودشان می‌نوشتند.
 
فخری مدتی هم مسئولیت سردبیری روزنامه «آینده ایران» را داشت. او بعد از سالها تدریس در مدارس تهران، در سال ۱۳۳۷ بازنشسته شد و برای سرپرستی فرزندانش به [[آمریکا]] رفت.<ref name=":0" /><ref name=":1" />
 
== شعر و موسیقی ==
فخرعظمی هنر موسیقی را از دایی‌اش ارفع‌الملک به ارث برده بود. او هم شعر می‌گفت و هم [[تار]] می‌نواخت. ارغنون نزد خانم [[جان عشاق|جان مشاق]]، ضمن آموزش تار هفت دستگاه موسیقی را فراگرفت سپس به پیشنهاد ارفع‌الملک نزد [[عبدالله دوامی]] معروف به عبدالله خان دودانگه رفت.
 
عبدالله خان دودانگه هفته‌ای یک روز می‌آمد و در اتاق مجاور که به اتاق دیگر راه داشت می‌نشست و گوشه‌ها و تصنیف‌ها را می‌خواند و فخر در اتاق خود همه را با تار می‌نواخت و اگر اشتباه می‌کرد، استاد از اتاق مجاور اشتباه او را یادآور می‌شد و به این ترتیب پس از مدتی با [[موسیقی]] آن‌چنان درآمیخت که در روزگار انزوا و تنهایی پناهگاه روحی و مونس تنهایی‌اش شد.<ref name=":0" /><ref name=":1" />
 
فخرعظمی در سال ۱۲۹۶، در حالی که ۱۹سال بیشتر نداشت تصنیف زیر را سرود و عبدالله دوامی در دستگاه [[سه‌گاه]] روی آن آهنگ ساخت.<ref name=":0" /><ref name=":1" />
: زلف پر خم و چین را بر رخ از چه افکندی
: جمع یک جهان دل را از چه رو پراکندی
خط ۱۱۱:
: رونق شکر بردی شور در دل افکندی
: چون به دامنت جانا دست می‌نیارم زد
: چاره نیست جز مردن، اندر آرزومندی…<ref name=":0" /><ref name=":1" />
فخر بیشتر متناسب با شرایط اجتماعی روز شعر می‌نوشت و یادآور سروده‌هایش شاعران [[جنبش مشروطه ایران|انقلاب مشروطه]] بودند که شور و هیجان زیادی در آن وجود داشت.