محمدصالح کمیلی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
حذف القاب+بهبود لحن
InternetArchiveBot (بحث | مشارکت‌ها)
نجات ۱ منبع و علامت‌زدن ۰ به‌عنوان مرده.) #IABot (v2.0
خط ۸۲:
کمیلی دربارهٔ آشنایی با استاد خود [[سید هاشم حداد]] می‌گوید:
 
«زمانی که وارد حوزه علمیه سامره شدم در سن نوجوانی بودم و از حوزه سامره به نجف آمدم و مشغول دروس حوزوی شدیم، صبح‌های پنجشنبه به منزل [[شیخ عباس قوچانی]] می‌رفتیم و ایشان یک روضه خصوصی داشتند و چون می‌دانستم ایشان وصی [[سید علی قاضی|قاضی]] است لذا به جلسات ایشان می‌رفتم و خدمت ایشان می‌رسیدیم و از توصیه‌ها و کلمات اخلاقی ایشان استفاده می‌کردم تا اینکه ایشان فرمودند: در کربلا سیدی است به خدمت ایشان هم برس و ما هم به توصیه ایشان به کربلا رفتیم و از همان نگاه اول مجذوب ایشان شدم. مرحوم استاد خودش را با جنبه‌های عرفانی مؤثر نشان داد و ما هم مجذوب ایشان شدیم و فهمیدیم ایشان استاد کاملی است و می‌تواند دستگیری کند و ما هم راه را با ایشان ادامه دادیم و شناخت ما از همان جذبه‌های معنوی و نگاه‌های تربیتی ایشان بود.»<ref>[{{یادکرد وب |url=http://www.seiedalighazi.ir/main/index.php?option=com_content&view=article&id=294:1391-06-20-05-17-50&catid=52:dialog&Itemid=126 |title=پایگاه کنگره بزرگداشت آیت الله سید علی قاضی]< |accessdate=۸ ژانویه ۲۰۱۶ |archiveurl=https:/ref>/web.archive.org/web/20160314034423/http://seiedalighazi.ir/main/index.php?catid=52:dialog&id=294:1391-06-20-05-17-50&itemid=126&option=com_content&view=article {{پیوند|archivedate=۱۴ مارس ۲۰۱۶ |dead-url=yes مرده}}</ref>
 
«ما هرچه داریم، از مرحوم حداد داریم و من در این راه استاد دیگری نمی‌شناسم و تا حالا هم ندیده‌ام. واقعاً ما دلدادهٔ ایشان بودیم و هستیم. ایشان نیاز به تعریف نداشت تا دیگران بخواهند تعریف کنند، بلکه خود ایشان معرّف خودشان بود. در همان اولین ملاقات، تصرفی ملکوتی و روحی در این جانب کرد و مرا به حضور پذیرفت. من استاد خود را با تصرف روحانی و نورانی خود شناختم، نه به توصیف دیگران، و در جذب روحی و باطنی ایشان مکرراً قرار می‌گرفتم و در این تصرفات معنوی و باطنی، توحید مطلق را در خود احساس می‌کردم و تمام جهان و اشیاء را ذوب شده در او می‌دیدم و روح من مانند یک پرندهٔ سبکبال بود که در آسمان‌ها پرواز می‌کند.»<ref>کتاب دلداده، سید عباس موسوی مطلق، صفحهٔ ۴۹.</ref>