بوران (ملکه): تفاوت میان نسخهها
[نسخهٔ بررسینشده] | [نسخهٔ بررسینشده] |
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: متن دارای ویکیمتن نامتناظر |
نجات ۱ منبع و علامتزدن ۰ بهعنوان مرده.) #IABot (v2.0 |
||
خط ۷۰:
به گزارش طبری ملکه بوران، فسفرخ (''پُس فرخ؛'' پُس در پارسی میانه به معنای پسر است) را که با دسیسهچینی شهروراز از پای درآورده بود، پایگاه وزارت به وزرگ فرمدار بخشید. بنا به گزارش دیگری، گمان بر این است که بوران ادارهٔ کارهای پادشاهی را به فرخ هرمزد، شاهزاده آذربایجان سپرده باشد. برجستهترین رخداد دوره پادشاهی بوران، فرستادن سفیرانی به پیشوایی جاثلیق ایشوعیب سوم به همراه دیگر بزرگان کلیسای ایران به دربار امپراتور روم، هراکلیوس بودهاست. این گروه نمایندگان بوران، برای پیمان آشتی بین ایران و روم فرستاده شده بودند. چنین پیداست که این جریان به بازپس فرستادن چلیپای مسیح به هراکلیوس انجامیدهاست. در حقیقت این قباد دوم بود که در سال ۶۲۹ میلادی چلیپای مسیح را بازپس فرستادهبود.<ref>{{پک|Chaumont|۱۹۹۰|ک=BŌRĀN|ص=366}}</ref>
بوران تلاش میکرد قدرت حالا-از-دست-رفتهٔ خاندانش و شاهنشاهی که به او رسیده بود را بازسازی کند. بوران در سکههای خود نه تنها از پدرش [[خسرو پرویز]] تقلید کردهاست، بلکه بر روی یکی از سکههای طلای مناسبتی خود نوشتهاست: «بازگرداننده نژاد خدایان». فرستادن چلیپای مقدس برای امپراتوری روم، نشان از این دارد که او میخواسته رابطه خوبی با روم داشته باشد.<ref>{{یادکرد وب|نویسنده=|نشانی=http://sasanika.org/sasanika-resources/boran-630-631/|عنوان=Boran (630-631)|ناشر=Sasanika|تاریخ=Posted on: 5 فوریه 2013|تاریخ بازدید=۷ دسامبر ۲۰۱۵|archiveurl=https://web.archive.org/web/20151225161354/http://sasanika.org/sasanika-resources/boran-630-631/|archivedate=۲۵ دسامبر ۲۰۱۵|dead-url=yes}}</ref>
در [[تاریخ بلعمی]] آمدهاست که «پس چون شیرویه برادران را بکشت هیچ فرزندی از فرزندان پرویز نماند مگر دو دختر که یک نام توراندخت یک را آزرمیدخت هر دو دختر خسرو پرویز بودند و توراندخت مهتر بود». و همو در جای دیگر گفته «و همه پادشاهی شهرایران [شهربراز] چهلروز بود و پس از او، از [[اهل بیت]] ملوک کس نیافتند مگر دختران پرویز. پس لشکر عجم باتفاق یکدیگر گرد آمده توراندخت در کشور عجم به پادشاهی نشاندند». بلعمی دربارهٔ او نوشته است که «پس چون توراندخت در ملک بنشست عدل و داد کرد و جور و ستم برگرفت و آن مرد که شهرایران (شهربراز) را کشته بود او را بخواند و بنواخت و او از خراسان بود و نام وی سقروخ. توراندخت او را وزیری بداد».
|