شاه سلطان حسین: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
InternetArchiveBot (بحث | مشارکت‌ها)
نجات ۳ منبع و علامت‌زدن ۰ به‌عنوان مرده.) #IABot (v2.0
خط ۲:
 
== سال‌های اولیه ==
سلطان حسین میرزا بزرگترین پسر [[شاه سلیمان صفوی|سلیمان یکم]] بود که در سال ۱۰۷۹ (اکتبر ۱۶۶۸) در اصفهان از زنی گرجی تبار (هلنا خانم) متولد شد. او تمام عمر را تا زمان مرگ پدر در حرمسرا گذرانده بود به همین دلیل از امور مملکتی آگاهی نداشت. شاه سلیمان پیش از مرگ به درباریان گفته بود اگر طالب آسایش هستند بعد از وی پسرش حسین میرزا و اگر به دنبال اقتدار حکومت هستند عباس میرزا پسر دیگرش را به سلطنت برسانند. در نهایت سلطان حسین که فرزند ارشد شاه بود را به سلطنت رساندند و در ۱۴ ذیحجه ۱۱۰۵ (۳۰ ژوئیه ۱۶۹۴) وی تاج گذاری کرد و به نام او سکه زدند.<ref>[{{یادکرد وب |url=http://www.bashgah.net/fa/content/show/30287 |title=شاه سلطان حسین‌های تاریخ] |accessdate=۲۹ ژانویه ۲۰۱۴ |archiveurl=https://web.archive.org/web/20140204001631/http://www.bashgah.net/fa/content/show/30287 |archivedate=۴ فوریه ۲۰۱۴ |dead-url=yes }}</ref>
 
== شخصیت شاه ==
خط ۲۰:
فساد سازمان حکومتی، جایگاه اوباش در مناصب دولتی، غارتگری‌های حاکمین شهرها، ولخرجی‌های هنگفت شاه، [[مالیات]]‌های کمر شکن، سقوط بازرگانی خارجی و نظایر آن از دلایل مستقیم فروپاشی نظام حکومتی صفویه در زمان شاه سلطان حسین بود.
 
از نظر داخلی تربیت بد شاهزادگان در دربار صفوی مهم‌ترین مشکل را درست کرد. این اشتباه را از زمان عباس یکم آغاز شد این وضعیت ادامه یافت تا این که فردی مانند شاه سلطان حسین به قدرت رسید که تربیت سیاسی کافی نداشت و روحیاتش هم آرام بود و در وقت بالا گرفتن مشکلات کاری از دستش برنمی‌آمد.<ref>[{{یادکرد وب |url=http://www.bashgah.net/fa/content/show/37300 |title=حکومت داری به شیوه شاه سلطان حسین صفوی] |accessdate=۲۹ ژانویه ۲۰۱۴ |archiveurl=https://web.archive.org/web/20140204001853/http://www.bashgah.net/fa/content/show/37300 |archivedate=۴ فوریه ۲۰۱۴ |dead-url=yes }}</ref> با اینکه زمینه‌های سقوط صفویه در زمان [[شاه عباس یکم]] پایه‌ریزی شد اما شاه سلطان حسین، مقصر اصلی سقوط این سلسله‌ است. ضعف‌نفس و بی‌اعتنا بودن او به امور کشوری و لشکری باعث در هم ریختن اوضاع [[ایران]] آن زمان شد. سلطان حسین، فاضل و خداترس، اما برعکس نیاکانش، به اوضاع سپاه بی‌ اعتنا بود تا جایی که حقوق دو سال سپاهیان ترکمان را نپرداخت و در نتیجه آنان به [[آذربایجان]] گریختند و به قتل و غارت دست زدند. از دیگر موارد ضعف حکومت سلطان حسین، تعدد مراکز تصمیم‌گیری در امور مملکت بود که در جنگ [[گلناباد]] و عقب‌نشینی نابهنگام سپاهیان صفوی از فرح‌آباد، خود را نشان داد. افزون بر آن، خلع سلاح ارمنیان [[جلفا]] و یاری نرساندن به ایشان در مقابله با افغان‌ها، برخورد نادرست با والی [[گرجستان]] و سرانجام بالا گرفتن دعوای [[متشرعه]] و [[متصوفه]] و نیز غفلت از تحولاتی که در دنیای پیرامون روی داده بود، همراه با کنار گذاشتن احکام شرع و بی‌اعتنایی و بی‌حرمتی به صوفیانی که حامی اولیه و اصلی صفویان بودند، همه در سقوط دولت صفوی کارساز بودند.<ref name="حسین صفوی">[http://www.encyclopaediaislamica.com/ حسین صفوی]</ref> حتی زمانی که افغان‌ها [[اصفهان]] را محاصره کردند و هنوز امکان خروج از شهر وجود داشت او حاضر به ترک شهر برای گردآوری نیرو نشد و آخرین فرصت طلایی را از دست داد.<ref>غفاری‌فرد، عباسقلی، ''[[تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه]]''، [[سمت]]، ۱۳۸۱. (ص ۲۷۴)</ref>
 
شاه سلطان حسین به‌قدری به امور کشور بی‌اعتنا بود که در پاسخ به هر چیزی که به او اطلاع می‌دادند و هر کاری که انجام می‌دادند فقط به گفتن «یخشی دور» (بسیار خوب است) بسنده می‌کرد چنان‌که یکی از معاصران وی در اینباره سروده‌است:<ref>[[عبدالحسین نوایی|نوایی، عبدالحسین]]، ''[[متون تاریخی به زبان فارسی]]''، [[سمت]]، ۱۳۷۵. (ص ۲۰۶ به نقل از [[مجمع‌التواریخ]])</ref>
خط ۴۷:
موقعی که کیخسرو خان گرجی (برای مقابله با غلجایی‌ها) عازم قندهار بود، عبدالله خان ابدالی را که طایفه او با افغانان غلجائی دشمن بودند، حاکم هرات قرار داد. پس از شکست و قتل کیخسرو، افاغنه ابدالی هم در سال ۱۱۱۸ طغیان کردند و هرات را از ایران جدا کردند. شاه سلطان حسین برای مقابله با آن‌ها از اصفهان حرکت کرد ولی از طهران جلوتر نرفت و سرداری را برای سرکوبی شورشیان فرستاد. ابدالیان سردار شاه را در سال ۱۱۱۹ کشتند.
 
محمود، پسر میرویس، که پس از مرگ پدر و کشتن عمویش رئیس طایفه غلجائی شده بود، در سال ۱۱۲۰ افغانان ابدالی را شکست داد و اسدالله خان، پسر عبد اللّه خان ابدالی سردار ایشان را کشت. محمود وانمود کرد که این کار خدمت به دربار ایران بوده‌است. رجال بی‌تدبیر دربار نیز به محمود لقب حسینقلی خان دادند و با فرستادن یک قطعه شمشیر مرصّع، به حکومت قندهار منصوبش کردند.<ref name="شاه سلطان حسین">[{{یادکرد وب |url=http://www.ahl-ul-bayt.org/fa.php/page,25220A92313.html |title=شاه سلطان حسین] |accessdate=۲۹ ژانویه ۲۰۱۴ |archiveurl=https://web.archive.org/web/20140203032649/http://www.ahl-ul-bayt.org/fa.php/page,25220A92313.html |archivedate=۳ فوریه ۲۰۱۴ |dead-url=yes }}</ref>
 
دربار شاه از سرکوب این قیام‌ها عاجز بود چون از طرفی وزیر اعظم خود یک لزگی بود و از طرفی شاه تحت تأثیر مشاورانی چون ملاباشی محمدحسین مجلسی و رحیم خان حکیم‌باشی قرار داشت. این دو از مخالفان وزیر اعظم به‌شمار می‌آمدند و یک لشکرکشی موفق علیه شورشیان افغان توسط وزیر اعظم را مغایر منافع خویش می‌دانستند.