گئورگ ویلهلم فریدریش هگل: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
خط ۷۰:
 
== تاریخ و مردان بزرگ تاریخ در اندیشهٔ هگل ==
از نظر هگل «خدا مطلق است و مطلق مجموع اشیاء تکامل یافته. خدا عقل است و عقل نسج و بنای قانونی طبیعی است که حیات و روح به موجب آن در حرکت است. خدا روح است و روح زندگی است، تاریخ تکامل روح یعنی رشد حیات است. حیات در آغاز نیروی مبهمی بود که از خود آگاه نبود. جریان تاریخ عبارت از این است که حیات یا روح از خود آگاهیخودآگاهی یابد و آزاد شود. آزادی جوهر حیات است همچنانکه کشش جوهر آب است. تاریخ رشد و تکامل آزادی است و غایتش آن است که روح کاملاً و با آگاهی از خود آزاد گردد».<ref>Hegel Philosophy of History,pp.18-21</ref>
 
وی روح جهانی (world spirit) یا عقل جهانی را مجموعه مظاهر انسانی می داند. حقیقت را در ذهن انسان می داند در نتیجه حقیقت مافوق عقل انسان را نفی می کند.فلسفه فلسفهٔ هگل را شاید نتوان در اصل فلسفه نامید بلکه تحلیل روند رو به جلوی [[تاریخ]] و یا نحوه بحث در مورد علوم یا نظریات است.فلسفه فلسفهٔ هگل در مورد ماهیت حیات به ما نمی آموزدنمی‌آموزد بلکه نحوهنحوهٔ سودبخش بودن تفکر را یاد می دهد.
از نظر فلاسفه دیگر ،دیگر، انسان به شکل مطلق بحث می شودمی‌شود بدون اینکه معرفت را در بعد زمان در بر بگیرد. ولی هگل می گوید شناخت انسان از جهان از نسلی به نسل دیگر کامل ترکامل‌تر می شود مثل رودخانه ایرودخانه‌ای که به مرور تا رسیدن به دریا پر آب تر می شود.
او نظر دیگری نیز دارد. هر چیزی مطلقامطلقاً نه خوب نه بد ،بد، نه درست و نه نادرست است. فلسفه ارسطویی یا افلاطونی ،افلاطونی، [[عقل گرایی]] یا [[تجربه گرایی]] هر کدام تا حدی درست و تا حدی نادرست هستند. هر کدام بخشی از واقعیت را بیان می کنند.
 
هگل اندیشه را «روح زمانه» می‌نامید. از نظر او همهٔ افکار و احساسات یک زمان روح آن عصر را تشکیل می‌دهد و هر چیزی در تاریخ نتیجهٔ آن است. «مردان بزرگ تنها وقتی مؤثر بوده‌اند که ندانسته آلت «روح زمان» شده‌اند. اگر مرد فوق‌العاده‌ای با روح زمان سازگار نباشد ضایع می‌گردد و بهتر آن است که هرگز نمی‌بود. آن فرزندی که نابغه می‌شمارندش از پیشینیانش بزرگتر نیست؛ این پیشنیان هر کدام سنگی بر روی بنا نهاده‌اند و نابغهٔ خلف این خوشبختی را دارد که آخر از همه می‌رسد و سنگ آخر طاق بنا را می‌گذارد و بنا به نام او تمام می‌شود. چنین اشخاصی از افکار کلی که در زوایای وجودشان است آگاهی ندارند ولی نیازمندی‌های زمان را خوب می‌شناسند و می‌دانند که دنیا مستعد قبول چه چیزی است. از این روی مردان بزرگ آفریننده نیستند بلکه قابله‌اند و زمانه را کمک می‌کنند تا آنچه را که از مدتی پیش در رحمش رشد کرده‌است بزاید».<ref>Carlyle, T. ,Heroes and Hero-Worship,p.1</ref> در حقیقت هگل معتقد بود این تاریخ است که مردان بزرگ را می‌سازد نه بالعکس.
 
از نظر وی روح جهانی سه مرحله دارد: در مرحله اول روح جهانی در مرحله فردی به خودآگاهی میمی‌رسد رسد(مرحلهمرحلهٔ ذهنی) در مرحله دوم خودآگاهی در خانوادهخانواده، ،جامعهجامعه و دولت اتفاق میمی‌افتد افتد(مرحلهمرحلهٔ عینی) در مرحله سوم روح جهانی به والاترین شکل ممکن می رسدمی‌رسد و به شکل هنر،دینهنر، دین و فلسفه نمود پیدا می کندمی‌کند. در این سه مرحله است که به خودآگاهی می رسدمی‌رسد و مرحلهمرحلهٔ سوم حالت یا مرحله مطلق است.
 
== جستارهای وابسته ==