داستان این فیلم دو سال پس از اتفاقات فیلم [[سرنوشت خشمگین]] به وقوع می‌پیوندد. مأمور باتجربه لوک هابز تصمیم می‌گیرد تا با دوست و رقیب قدیمی‌اش دکارد شاو همکاری کند تا مأموریت یک خلافکار مخوف به نام بریکستون را متوقف کنند.
در لندن هتی شاو و تیمی از ام آی سیکس تلاش می کنند تا یک سوپر ویروس به نام دانه برف را از یک گروه تروریستی به نام اتئون به دست آورند. اتئون بریکستون، که یکی از عاملین این تیم تروریستی است، یک تراشه را در بدن خود دارد که به او اجازه میدهد تا ویژگی های فراانسانی داشته باشد، وارد ماجرا می شود و تمام گروه ام آی سیکس را از بین می برد به جز هتی، چراکه او ویروس دانه برف را قبل از اینکه فرار کند در بدن خود تزریق کرده است. بریکستون نیز برای هتی پاپوش درست می کند که تما اعضای تیم را کشته و ویروس دانه برف را هم دزدیده است که باعث ی شود هتی مجبور به فرار شود. در این میان لوک هابز و دکارد شاو که برادر هتی است، از ماجرای ویروس گمشده مطلع می شوند. بعد از یک لاقات کوتاه در سایت سیاه سازمان سیا ، دکارد برای کسب اطلاع به منزل هتی (خواهرش) می رود. در حالی که هابز تلاش می کند تا هتی را پیدا کند بعد از اینکه برادر هتی باز می گردد، با یک منازعه کوتاه ، هابز هتی را به اداره سازمان سیا می آورد و در ادامه ......
