ابن مقفع: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
←‏زندگی: افزودن مطلب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
ابرابزار
خط ۲۹:
|گفتاورد=
}}
'''اِبْنِابومحمد مُقَفَّععبدالله ابن مقفع''' با نام اصلی '''روزبه پور دادویه''' معروف به '''ابومحمداِبْنِ عبدالله ابن مقفعمُقَفَّع''' {{تتم||۱۰۴|[[فیروزآباد]]||۱۴۲|[[بغداد]]|ق}} نویسنده و مترجم ایرانی آثار [[زبان فارسی میانه|پهلوی]] به [[زبان عربی|عربی]] ساکن [[بصره]] بود. او با کنیهٔ «أبی محمد» نیز شناخته می‌شد. ابن مقفع از برجسته‌ترین نمایندگان تفکر علمی در سدهٔ دوم هجری است.<ref>حلاج، علی میرفطروس، ص۹۸.</ref>
 
روزبه کتاب‌های زیادی از [[پارسی میانه]] به عربی برگرداند. از میان کتابهایی که روزبه ترجمه کرد می‌توان از [[کلیله و دمنه]]، [[تاجنامه انوشیروان]]، [[آیین‌نامه (ابن مقفع)|آیین‌نامه]]، [[سخنوری بزرگ]] (الأدب الکبیر) و [[سخنوری خُرد]] (الأدب الصغیر) نام برد.
خط ۵۶:
در بصره، ابن مقفع به خدمت خاندانی عباسی، یعنی آل علی بن عبدالله عم‌ّ خلیفهٔ [[منصور (خلیفه)|منصور]] درآمده و از میان آن خانواده، بیشتر به [[عیسی ابن علی]] متمایل بود. بدین‌سان ملاحظه می‌شود که وی، از امویان برید و به عباسیان پیوست، اما در این پیوند هم خللی پدیدار است، زیرا این خاندان از طریق عبدالله بن علی که بر منصور شورید، مدعی خلافت بودند و منصور نیز به زحمت نگرانی خویش را از ایشان پنهان می‌داشت. در هر حال ابن مقفع به نوعی دبیر رسمی ایشان گردید و شاید به قول [[جاحظ]] آموزش فرزندان سلیمان بن علی را هم به عهده گرفت.<ref>{{پک|آذرنوش|زریاب خویی|۱۳۷۰|ک=ابن مقفع}}</ref>
 
در همین زمان بود که ابن مقفع، خواه از سر صدق و خواه به ملاحظات اجتماعی و سیاسی، آیین‌هایی را که بدان پای‌بند بود، فروگذاشت و به اسلام گروید و ابومحمد عبدالله خوانده شد. اما راویان گذشته خواسته‌اند که برای این کار نیز سببی ملموس و در عین حال شورانگیز بیان کنند. از این رو برخی گفته‌اند که او روزی از کنار مکتبی می‌گذشت، کودکی به آواز بلند می‌خواند: «اَلَمْ نَجْعَلِ الاْرْضَ مِهاداً…» . بازایستاد تا کودک [[نبأ|سورهٔ نبأ]] را تمام کرد. گفت: «الحق که این سخن مخلوق نیست». سرانجام ابن مقفع اسلام آورد. وی حدود ۱۰ سال در اسلام زیست و احتمالاً در همین دوره بود که همه یا بیشتر آثارش را تألیف کرد. از این دوره، چند حکایت و روایت در دست است که شخصیت و برخی از گوشه‌های زندگی او را باز می‌نماید، اما در بازسازی زندگی او در خلال این مدت چندان کمک نمی‌کند.<ref>{{پک|آذرنوش|زریاب خویی|۱۳۷۰|ک=ابن مقفع}}</ref>
 
سرانجام در سال ۱۴۲ هجری به دستور خلیفه و به دست سفیان بن معاویهمعاویه، ،عاملعامل بصره، به وضعی بسیار فجیع و وحشیانه کشته شد.
 
== عقاید ==
خط ۹۹:
گفت هنوز اسلام او درست نیست به تنور نهادند و بسوختند.»<ref>تاریخ طبرستان، جلد ۱، ص ۲۶.</ref>}}
 
[[عبدالحسین زرین‌کوب]] در کتاب [[دو قرن سکوت]] این واقعه را اینچنین نقل کرده استکرده‌است:
{{نقل قول| حاکم بصره، سفیان بن معاویه، نویسنده زندیق را فرو گرفت و فرمان داد تنوری افروختند و اندام وی را یک یک بریدند و پیش چشم او به آتش انداختند.<ref>دو قرن سکوت - عبدالله بن مقفع - صفحهصفحهٔ ۲۷۰</ref><ref>{{یادکرد وب|نویسنده = |نشانی = http://zinati.eu/Roozbeh_Pourdadwieh.htm |عنوان =روزبه پوردادویه | ناشر =زندیق |تاریخ = |تاریخ بازدید = ۲۷ مه ۲۰۱۹}}</ref>}}
 
== پانویس ==