ژاک-لویی داوید: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه ویرایش پیشرفتهٔ همراه |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵:
| تصویر = David Self Portrait.jpg
| اندازه تصویر = 200px
| توضیح تصویر = نقاشی از خود، توسط ژاک لوئی
| نام اصلی =
| نام =
| نام خانوادگی =
| تاریخ تولد = {{تولد|۱۷۴۸|۸|۳۰}}
| شهر تولد= [[پاریس]]، [[پادشاهی فرانسه]]
| کشور تولد= [[پادشاهی فرانسه]]
| تاریخ مرگ = {{مرگ و سن|۱۸۲۵|۱۲|۲۹|۱۷۴۸|۸|۳۰}}
| شهر مرگ = [[بروکسل]]، [[هلند]]
| کشور مرگ = [[هلند]]
| مدفن = [[گورستان پر-لاشز]]
خط ۲۶:
| تأثیرپذیرفته از =
| تأثیرگذاشته بر =
| جوایز = [[جایزه بزرگ
| وبگاه =
}}
خط ۳۸:
== اوایل زندگی ==
ژاک لویی داوید در یک خانوادهٔ ثروتمند و از بازرگانان و تجار در ۳۰ اوت ۱۷۴۸ در پاریس به دنیا آمد. در آغاز دورانی که همراه با تغییرات عمیق زیبایی شناختی و اجتماعی بود. او تنها فرزند خانواده بود. از طرف پدر از خانوادهای بورژوا برخاست که به دنبال بهبود موقعیت خود در جهان از طریق کار سخت بودند و از طرف مادر از محیطی که برایشان تفاوتی میان خلق هنری و کاردستی و بدنی (فیزیکی) در تولید کار وجود نداشت. حدوداً ۹ ساله بود که پدرش در یک دوئل کشته شد و تحت تکفل عموهایش قرار گرفت. شاید این شرایط دلایلی باشند برای علائمی از عدم توانایی برای برقراری ارتباط و لجاجتی که ویژگی شخصی او شد. او توموری در صورتش داشت که مانع از حرف زدنش میشد به همین خاطر همیشه مشغول طراحی بود، تمام دفاترش با نقاشی پوشیده شده بود. داوید تصمیم گرفت که نقاش شود بر خلاف اینکه عموها و مادرش میخواستند که او مهندس شود. داوید به مخالفتها غلبه کرد و برای یادگیری نقاشی نزد [[فرانسوا بوشه]] ([[فرانسوا بوشه]]) استاد ونقاش آن دوره که خویشاوند نزدیکش هم بود رفت که نفوذ بوشه را در برخی از آثار اولیه اش میتوان باز شناخت [[نبرد مارس مینروا(۱۷۷۱)]]. بوشه نقاش سبک روکوکو بود اما به دلیل تغییر سلیقهها از سبک [[روکوکو]] به سبک کلاسیک باعث شد بوشه تصمیم بگیرد به جای آموزش داوید او را نزد دوستش [[ژوزف ماریا وین]]<ref>Vien</ref> نقاشی که سبک کلاسیک را در مقابل روکوکو استفاده میکرد بفرستد؛ بنابراین داوید در سن ۱۶ سالگی در سال ۱۷۶۴ برای آموزش نزد وین (پروفسور آموزشگاه سلطنتی) رفت. وین ایدههای تازهای در هنر داشت. او مهارت و استادی مقلدانی چون بوشه و [[ژان اونوره فراگونار|فراگونار]] را کنار گذاشت و به مطالعهٔ طبیعت و نور طبیعی پرداخت. او یکی از نخستین کسانی بود که از بازگشت به کلاسیک باستان به عنوان منبع الهامی اخلاقی و خلو ص هنری حمایت کرد و کارهایش بیشتر با وقار بودند تا ساده و زاهدانه. جهتگیریهای دو گانهٔ داوید به عنوان یک نقاش از همان آغاز خود را نشان داد: از یک طرف او به بزرگی و شکوه متمایل بود و از طرف دیگر به واقعیت، اما بیشتر از همه در آن سنین جوانی محرک اصلی او این بود که برای خود جایگاهی در آموزشگاه دست و پا کند. تنفر شدید داوید از آموزشگاه به خاطر رد کردن پیاپی او برای او تا آخر عمر باقیماند. اولین بار به دلیل همفکری نکردن با وین و بر اساس داستانهای غیرواقعی موقعیت برد را از دست دادو با دیگر به خاطر تعدادی از شاگردان که برای سالها در این رقابتها شرکت کرده بودند. وین احساس کرد که آموزشهای داوید میتواند در برابر این نقاشهای سطح متوسط آماده باشد اما داوید موفق به پیروزی نشد. در اعتراض داوید تلاش کرد که با نخوردن غذا از گرسنگی بمیرد. در آخر در سال ۱۷۷۴ برندهٔ جایزهٔ رم شد. نام اثر: (Antiochus and stratonice) این اثر در واقع اولین کار او بود که در آن استعداد ویژهٔ خود را که بعداً شهرت خود را مدیون آن شد به نمایش گذاشت (قدرت و حرارت ترکیب بندی و درخشندگی رنگها)، هر چند این اثر هنوز از مقداری تصنعی بودن و اغراقآمیز بودن حالت نمایشی در آن رنج میبرد. او به همراه وین در سال ۱۷۷۵ در سن ۲۶ سالگی به ایتالیا رفت. وین به عنوان مدیر آموزشگاه انتخاب شده بود. داوید بیشتر اوقات نخستین سال اقامتش در رم شهری که زیر سلطهٔ [[گوته وینکلمان]] ([[یوهان یواخیم وینکلمان]]) و [[انجلیکا کافمن|آنگلیکا کاوفمان]]<ref>Angelica Kauffmann</ref> بود را صرف طراحی چشم، گوش، پا و دستهای زیباترین تندیسها کرد. غالب نقاشیهای این سالهای تعینکنندهٔ حیات هنری او از دست رفتهاند با این همه شواهد نشانگر آن است که این کارها مانند کارهای [[کاراواجو]] و تیرگی پردازان در سایهای سیاه غرق شده بودند. در آن هنگام او در مورد استادان بزرگ مطالعه میکرد و بیشتر از همه خواستار [[رافائل منگس]] بود. آثار داوید در آن دوران دارای رئالیسم آناتومیکی بودند، بی واسطه بودن ارتباط با میلها، رنگهای پاکیزه و قدرت کنتراستها همه حکایت از مدلهای جدید ایتالیایی داشتند اما ترکیب بندی آنها هم چنان سلیقهٔ نقاش فرانسوی [[باروک]] قرن ۱۸ را منعکس میکرد. داوید دربارهٔ سفرش به ایتالیا گفت: «پرده از برابر چشمانم افتاد من متوجه شدم که نمیتوانم سبک خود را بهبود بخشم به خاطر اینکه زیر بنای اصل آن اشتباه بود و من باید آغاز میکردم به اینکه تمام آن چیزی را که زمانی زیبایی و حقیقت میپنداشتم را طرد کنم» بعد از این داوید کوشید تا با مفاهیم جاودانه از کلاسیک گرایی انقلابی در هنر جهان به وجود آورد. داوید همواره در طول پیشهٔ خود به عنوان یک نقاش ۲ راه موازی را طی کرد: نقاش پرتره و نقاش تاریخی.
== اوایل کار ==
خط ۵۰:
در سال ۱۷۸۷ داوید به مدیریت [[آکادمی فرانسه|آموزشگاه فرانسه]] در رم که عمیقاً خواستار آن بود منصوب نشد و این یکی از دلایلی بود که سبب شد داوید در سالهای ورود به آموزشگاه از آن سخت انتقاد کند. داوید در آثار بعدیش بارها به مضمونهایی که از تاریخ باستان اقتباس شده بود پرداخت تا حساسیت خود را نسبت به شرایط فرانسهٔ آن روزگار بیان کند.
[[پرونده:David - The Death of Socrates.jpg|بندانگشتی|
در پردهٔ [[مرگ سقراط]] در ۱۷۸۷ نیز موضوعی باستانی را با صحنه پردازی کلاسیک ارائه کرد او در اینجا باز هم از یک رویداد تاریخی برای دعوت عام به استقامت و پایداری مدد جست. سقراط در میان شاگردان اندوهگینش با ارادهٔ استوار جام شوکران را به خاطر اثبات حقیقت مینوشد. در این پرده هم بدنهای محکم و تندیس وار به صورت صفی از پیکرها یی که در پیش صحنه حرکت میکنند مورد تأکید قرار گرفتهاند و فضای مستطیل پردهٔ نقاشی به طرزی یکنواخت و ساده و بیپیرایه نمایانده شده آیت. او میخواست واقعیت تاریخی را در قالبی موجز و محکم بنمایاند تا هر چه بیشتر بر بیننده اثر بگذارد. افلاطون پیرمردی که در انتهای بستر نشسته هم در تصویر مشهود است. نقاشی بسیار با اوضاع سیاسی آن دوره همخوانی دارد. برای این نقاشی داوید از سوی «گروه مشوقان» سلطنتی مورد تجلیل قرار نگرفت.
خط ۶۰:
[[پرونده:Death of Marat by David.jpg|بندانگشتی|Left|300px|[[مرگ مارا]]، ۱۷۹۳]]
مهمترین اثر داوید [[مرگ مارا]] در سال ۱۷۹۳ است که شکوهی تراژیک دارد. چرا که موضوع با صراحت و عاری از تمثیل ارائه شدهاست. مارا از رهبران انقلاب (دوست داوید) به ناچار همواره در یک حمام طبی سر میکرد زیرا در جنگ و گریز با پلیس سلطنتی در فاضلاب پاریس مخفی و مبتلا به بیماری پوستی شد. کارهایش را نیز همانطور که در آب بود بر جعبهای چوبی که میز کارش بود انجام میداد. در ۱۳ ژوئیه ۱۷۹۳ ضدانقلاب جوان [[شارلوت کورده]] ([[شارلوت کوردی]]) امکان ورود به محل اختفای او را یافت و یادداشتی به این مضمون به او داد: «من غمگینم و همین به من حق میدهد که به حسن نیت شما امیدوار باشم» و وقتی مارا یادداشت را میخواند زن دشنهای بر سینه اش نشاند. پس از حادثه بیدرنگ داوید را فرا خواندند تا در همان حال طرحی از جسد را ترسیم کندو همین طرح با مختصر بازآرایی جهت تأثیرگذاری بیشتر بدل به پردهٔ به یاد ماندنی مرگ مارا شد. در مرگ مارا نه تنها تاریخ کلاسیک بلکه شیوهٔ باز نمایی جسد سنتی مسیح (برای مثال [[سوگواری مریم بر جسد مسیح]] اثر [[میکل آنژ]]) و نور پردازی غیرمستقیم و بسیار درخشان کاراواجو و پیروانش که صحنه پردازی نامعین دارد تداعی میشود. داوید الوارهای ستبر را به خوبی [[ژان
== بعد از انقلاب ==
خط ۸۷:
== آثار شاخص ==
* [[سوگند هوراتیها]] (۱۷۸۴)
*
* [[تبرداران برای بروتوس جسد پسرانش را میآورند]] (۱۷۸۹)
* [[مرگ مارا]] (۱۷۹۳)
|