اساسینز کرید: برادری: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Pelakeaval (بحث | مشارکتها) |
Yamaha5Bot (بحث | مشارکتها) جز v1.43b - پروژهٔ چکویکی (عدم رعایت سلسله مراتب در زیربخشها) برچسب: WPCleaner |
||
خط ۳۸:
در محراب دزموند سایهای اتزیوی سالخورده را میبیند که نشان میدهد سالها بعد اتزیو برای هدفی نامعلوم به مونتریجونی بازگشته است. همچنین اتزیو نشانههایی بر دیوار کشیده که دزموند با دید عقاب چند عدد را در آن میبیند.دزموند سپس دوباره روی آنیموس مینشیند و به ذهن اتزیو باز میگردد.
===
اتزیو در رُم در حالی چشمانش را باز میکند که خانهی زنی است که نمیشناسد. اتزیو پس از بیداری در حالی که هنوز کاملاً بهبود نیافته، قصد رفتن میکند و زن به او میگوید ماکیاولی در مقبرهی آگوستین مقدّس منتظرش است. اتزیو به محض دیدن شهر درمییابد که مردم در فقر و گرسنگی به سر میبرند و بورجیا با مأموران فاسد و بیرحمش آنها را وحشتزده کرده است.
ماکیاولی در حال قدم زدن با اتزیو در شهر، قوانین بورجیا را توضیح میدهد. هنگامی که به یک اصطبل میرسند ماکیاولی به اتزیو میگوید که آنها نمیتوانند از آن استفاده کنند چون که بورجیا این مراکز را برای خودش برداشته و برجهای مراقبتی که در منطقه است از بسته بودن آنها مواظب میکند.
خط ۷۱:
چندی بعد اتزیو که از گفتههای چزاره کلافهاست در حالی که مردد است به پیشنهاد لئوناردو داوینچی از سیب بهشتی برای اینکه بفهمد چزاره در زندان است یا خیر استفاده میکند. اتزیو رم را ترک میکند و گروه حشاشین را به لئوناردو میسپارد.
===
اتزیو پس از تعقیب چزاره به حومهی ویانا میرسد. جایی که چزاره و ارتش جان سوم با ارتش ویاناییها درگیرند. اتزیو به عنوان نخستین تلاشش با خنجر مخفیاش به سمت چزاره خیز برمیدارد اما چزاره میتواند حملهی او را مهار نماید. چزاره از اتزیو میپرسد چگونه او را یافته و اتزیو میگوید که سیب بهشتی او را به اینجا آورده است. در نهایت زرهی چزاره او را در برابر حملهی اتزیو حفظ میکند و به سربازانش دستور میدهد که به اتزیو حمله کنند. اتزیو به راحتی سربازانش را شکست داده و به دنبال چزاره میرود اما برخورد یک توپ جنگی به زمین در نزدیکی اتزیو او را برای مدت از هوش میبرد. پیاده نظام ناوار میتواند جنگ را به درون شهر ببرد. توپها به قلعهی ویانا حمله میکنند و [[برج متحرک|برجهای متحرک]] به دیوار شهر نزدیک میشوند.
خط ۸۰:
چزاره پس از آنکه پی میبرد مرگش حتمی است غضبناک بر سر اتزیو فریاد میزند که هیچکس مرد فانیای قادر نیست او را بکشد و اتزیو نیز پیش از آنکه او را از دیوار قلعه پایین بیندازد او را به دست سرنوشت میسپارد. پس از کشته شدن چزاره، فرماندهی ارتش ناوار، آنها نیز مجبور به عقبنشینی میشوند.
===
مدتی بعد دزموند از جایش بلند شده و به دوستانش گوش میدهد که دربارهی چگونگی وارد شدن به سرداب کلوسئوم که محل قرارگیری سیب است بحث میکنند. ربکا میگوید که آنها به یک رمز نیاز دارند تا وارد آن شوند. دزموند نیز به خاطر میآورد که این رمز باید در نشانهایی که بر دیوار ویلا دیده است پنهان شده باشد. شان پی میبرد این نشانهها به ۷۲ اسم خداوند اشاره دارد و رمز باید ۷۲ باشد.
در کلوسئوم دزموند به طور جداگانه به دنبال راهی برای ورود به سرداب میگردد و در همین حین جونو، خدای باستانی را میبیند که از سقوط نوع انسان صحبت میکنند.
|