فرخزاد هرمز: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز Shfarshid صفحهٔ خوره‌زاد فرخزاد هرمز را به فرخزاد هرمز که تغییرمسیر بود منتقل کرد: بازگرداندن تغییر مسیر به دلیل فقدان منبع معتبر
حذف خره‌زاد از متن مقاله (به دلیل فقدان منبع)
خط ۱:
'''خوره‌زاد فرخزاد هُرمُز''' یا '''خُره‌زاد فرخزاد هرمز''' پسر [[فرخ‌هرمز]] و برادر [[رستم فرخزاد|رستم فرخزاد هرمزفرخ‌هرمز]] (رستهم) است که در زمان [[یزدگرد سوم]] آخرین شاهنشاه [[شاهنشاهی ساسانی|ساسانی]]، منصب [[دریگبد|دریگ‌بذ]] یعنی ریاست امور دربار را داشت.<ref>کریستن سن، ص ۵۲۲</ref>
 
خره‌زاد فرخزاد در هنگام محاصره و [[جنگ تیسفون]] در سال [[۶۳۷ (میلادی)|۶۳۷ میلادی]] یزدگرد سوم قبل از خروج از شهر و گریز بطرف [[حلوان]]، خره‌زاد فرخزاد را سپهسالاری لشکر داد و[[تیسفون]] را بدو سپرد. در بیرون شهر تیسفون خره‌زاد فرخزاد با مهاجمان در جنگ شد اما شکست خورد و به شهر پناه برد و اعراب بر دروازهٔ شهر فرود آمدند. فرخزاد را یارای مقاومت نبود و نیمه شب با لشکریان خویش از دروازهٔ شرقی بیرون آمد و شهر را فرو گذاشت و راه جلولاء پیش گرفت.<ref>تاریخ ایران بعد از اسلام، زرینکوب، ص ۳۲۹</ref>
 
== همراهی یزدگرد تا مرو ==
[[طبری]] آورده‌است که یزدگرد سوم به همراه برادر رستم فرخزاد، خره‌زادفرخ‌هرمز، فرخزاد به [[مرو]] آمد. [[ماهویه]] مرزبان مرو که می‌خواست از این مهمان ناخوانده خلاص شود، <ref>کریستن سن، ص ۵۳۰</ref>، به [[نیزک طرخان]]، والی [[بادغیس]] که تابع [[یبغو]] (لقب باستانی امرای [[کوشانی]]) شاه، [[طخارستان]]<ref>کریستن سن، ص ۵۲۵</ref> بود، نامه نوشت و خبر داد که یزدگرد به فرار پیش وی آمده و از طرخان دعوت کرد که تا با همدستی یکدیگر یزدگرد را اسیر کنند یا بکشند یا بر سر وی با عربان صلح کنند. ماهویه از طرخان خواست که به یزدگرد نامه بنویسد و ترتیبی را فراهم کند که سپاهیان یزدگرد از اطراف او دور بشوند. قرار بر این شد که در نامه ذکر شود که طرخان قصد دارد با یزدگرد بر ضد دشمنان عرب همکاری کند و در دفع آنها با او یاری کند. طرخان به یزدگرد اطلاع داد که قصد دیدار او را دارد اما شرط کرد که اول باید یزدگرد، '''خره‌زاد فرخزاد''' را از خود دور کند. چون نامه به دست یزدگرد رسید، بزرگان [[مرو]] را پیش خواند و با آنها مشورت کرد. [[سنگان (سردار)|سنگان]] گفت «رأی من اینست که به هیچ‌وجه سپاه و فرخزاد را از خود دور نکنی.» اما ماهویه گفت «رأی من اینست که دوستی و خواست نیزک طرخان را بپذیری.» یزدگرد نظر ماهویه را پذیرفت و سپاه را از خویش جدا کرد و به فرخزاد دستور داد به [[سرخس]] برود. فرخزاد بشدت با تنها گذاشتن یزدگرد مخالفت کرد و به ماهویه پرخاش کرد و گفت «من می‌دانم که شما قصد دارید، یزدگرد را بکشید.» فرخزاد حاضر به ترک یزدگرد نبود تا اینکه یزدگرد به خط خود نامه‌ای برای او نوشت تا او را از نگرانی درآورد، بدین مضمون که «من خود شهادت می‌دهم که تو یزدگرد و خانوادهٔ او را به ماهویه مرزبان مرو سپردی.» پس از رفتن فرخزاد یزدگرد سوم به حیلهٔ [[ماهویه]] گرفتار آمد و سرانجام کشته شد.<ref>تاریخ طبری، ص ۲۱۵۱</ref>
 
== تبار ==