گوتفرید لایبنیتس: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
←فلسفه: گسترش مقاله |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۷:
فلسفهٔ لایبنیتس بر دو اصل [[امتناع تناقض]] و [[اصل دلیل کافی|دلیل کافی]] استوار است. اصل امتناع تناقض بیان میدارد، که از میان دو [[گزاره (منطق)|گزارهٔ]] [[تناقض|متناقض]] تنها یکی میتواند درست باشد. اصل جهت کافی مدعی است که بدون جهت و علل کافی هیچ چیز در عالم موجود نمیشود و هیچ گزارهای صدق نمیکند. با کاربرد این دو اصل، لایبنیتس نتیجه میگیرد که بهموجب اصل امتناع تناقض هر قضیه تحلیلی صادق است و بهسبب اصل جهت کافی، هر قضیهٔ صادق چون از جهات و مقدمات کافی نتیجهگیری میشود، پس تحلیلی است؛ بنا بر این، قضایای صادق و قضایای تحلیلی همارز اند.
لایبنیتس این جهان را بهترین جهانِ ممکن برای زندگی انسان که خدا میتوانسته بیافریند، میدانست و معتقد بود هیچ چیزی در جهان بیهوده نیست و حتی پدیدههای شر مانند زلزله، قحطی و سیل، زمینهساز خیر اند و این حداقل «شرّ گزاف» است، که برای خلق جهانی متعادل ممکن بودهاست. در بحث «شرّ اخلاقی» او بر این باور بود، که اختیار و آزادی انسان عمدتاً باعث تولید شرٌ اخلاقی (مثل قتل و جنایت و دزدی…) میشود.<ref>تاریخچه کوتاهی از فلسفه، نایجل واربرتون، نشر ققنوس ٩٣</ref> او همچنین جهان را متشکل از ذرات بسیار کوچک و هماهنگ خداگونه به نام «مُنادها» میدانست و حتی کتابی به نام ''مُنادولوژی'' دارد.
[[الاهیات]] ش را بیشتر متأثر از [[باروخ اسپینوزا|اسپینوزا]] و دکارت میدانند. اگر آرمان خردگرایان را این بدانیم، که بر پایه [[ایدههای فطری]] یا بنیادهای بدیهی خرد نظامی بسازند و پیشکشند، که گذشته از منطق، ریاضی و هندسه، شناخت جهان بیرون از ذهن را هم، با همان درجه از یقین، به دست دهد، لایبنیتس بیشتر از هر فلیسوفی به این آرمان نزدیک شد. هرچند این آرمان هرگز محقق نشد و اگرچه فلسفه لایبنیتس پیایند پژوهشهای منطقی او نیست، اما او توانست دستکم فلسفه ش را با منطق مرتبط کند و در هم تاثیر دهد. از دیگر سو لایبنیتس بیشتر از دیگر فیلسوفان دوره جدید از فلسفه مدرسی و مابعدالطبیعه سدههای میانه آگاه بود. همچنین او کتاب پژوهشهای نو را در پاسخ به [[تجربهگرایی|تجربهگرایان]]، بهویژه اشکالهای [[جان لاک]] در کتاب ''پژوهشهایی در باره فاهمه انسان''، نوشت و از نگره ایدههای فطری دفاع کرد. ▼
▲[[الاهیات]] ش را بیشتر متأثر از [[باروخ اسپینوزا|اسپینوزا]] و دکارت میدانند. اگر آرمان خردگرایان را این بدانیم، که بر پایه ایدههای فطری یا بنیادهای بدیهی خرد نظامی بسازند و پیشکشند، که گذشته از منطق، ریاضی و هندسه، شناخت جهان بیرون از ذهن را هم، با همان درجه از یقین، به دست دهد، لایبنیتس بیشتر از هر فلیسوفی به این آرمان نزدیک شد. هرچند این آرمان هرگز محقق نشد و اگرچه فلسفه لایبنیتس پیایند پژوهشهای منطقی او نیست، اما او توانست دستکم فلسفه ش را با منطق مرتبط کند و در هم تاثیر دهد.
=== حقیقت عقل و حقیقت واقع ===
سخن در باره فلسفه لایبنیتس را میتوان از این جا آغازید، که در نگاه او هر [[گزاره|گزارهای]] یا صورتی [[موضوع|موضوعی]]-[[محمول|محمولی]] دارد یا میتوان آن را به گزاره یا گزارههایی تحلیل کرد، که صورت موضوعی-محمولی داشته باشد. نیز در نگاه او حقیقت گزارهای صادق است، گزارهای که مطابق با واقع است، چه این واقع محقق و بالفعل باشد، چه ممکن. از همین نکته تفاوت ''حقایق عقل'' و ''حقایق واقع'' آشکار میشود. حقایق عقل [[ضرورت اینهمانی|گزارههایی ضروری]] اند، که یا بهخودیخود [[بدیهیات|بدیهی]] اند یا میتوان به گزارههای بدیهی فروکاست شان، اما حقایق واقع گزارههایی نه ضروری، بلکه ممکن اند، زیرا میتوان [[نقیض]] شان را هم تصور کرد، در حالی که تصور نقیض گزارههای ضروری به [[تناقض]] میانجامد. به دیگر سخن حقایق عقل به طور [[پسینی و پیشینی|پیشینی]] برای ما بدیهی اند یا دستِکم با استنتاجی لِمی بدیهی میشوند و آدمی با تصور درست موضوع و محمول بهتنهایی به درستی و صدق شان گواهی میدهد، اما حقایق واقع ضروری نیستند و به طور پسینی از آنها آگاه ایم و از همین رو برای صدق نیازمند مرجح یا دلیل کافی اند.
به باور لایبنیتس حقایق عقل محدود به گزارههای ریاضی و منطقی نیستند. بلکه هر گزارهای که چیستی یا ذات اشیا را گزارش میدهد، ضرورت دارد، اما آن چه وابسته وجود چیزی است، حقیقت واقع است. به دیگر سخن «وجود»، در جای محمول، در هیچ موضوعی گنجیده یا مندرج نیست. وجود جزو تعریف هیچ چیزی نیست و موجوداتی که بالفعل وجود دارند، وجود شان امکانی است. این که «برادر لایبنیتس مرد است» بنا به تعریف «برادر» حقیقت عقل است، اما این که «لایبنیتس نویسنده کتاب منادولوژی است»، حقیقت واقع است، چون خود نیازمند این است، که نویسندهای به نام لایبنیتس وجود داشته باشد، که دستبهکار منادولوژی شود. تنها گزارهای وجودی که ضروری است و نمیتوان در شمار حقیقتهای واقع گنجاند، گزاره «خدا هست» است. هستی خدا حقیقت عقل است و ضروری.
=== ضرورت مطلق و مشروط ===
از آن چه گفته شد، شاید به نظر آید، که دوگانه حقیقت عقل-حقیقت واقع نزد لایبنیتس کمابیش همان چیزی است، که به [[گزاره تحلیلی-گزاره ترکیبی|گزاره تحلیلی و ترکیبی]] میشناسیم. اما چنین نیست و لایبنیتس بر این باور است، که هر محمولی در موضوع ش گنجیده است و همه گزارههای صادق '''تحلیلی''' و '''ضروری''' اند. مراد ش از «تحلیل» گذشتن از امور ذاتاً پسین به امور ذاتاً پیشین و رسیدن به مفهومهای بدیهی اولی است. او برای مراد ش تحلیلِ اعداد را
به باور
== حسابان ==
|