اسطوره‌شناسی ایرانی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
خط ۹۸:
 
=== اساطیر مانوی ===
دین مانوی آنگونه که خواست مانی بوده در هر منطقه با باورها و اساطیر بومی تلفیق می‌شد.[۳۵] به نحوی که نام ایزدان و اساطیر این دین در متون سریانی با متون فارسی میانه متفاوت است که بیشتر رنگ و بوی ایرانی دارد. متون قبطی و رومی نیز تا حد زیادی تحت نفوذ عقاید مسیحی است و پاپیروس‌های مصر نیز این نکته را به خوبی اثبات می‌کند.[۳۶] اما اسطوره آفرینش با وجود تفاوت‌های نام‌ها و جای‌ها یکی است و بیشتر برپایه ثنویت ایرانی و تفکیک کاملاً قلمرو روشنی و تاریکی که ریشه در عقاید زروانی دارد بنا شده‌است.[۳۷] در طرح اساطیر دینی آفریننده از سنت‌های هندی نیز مشخصا بهره برده‌است. دوران اسطوره‌های آفرینش و سرنوشت جهان به چهار دورهٔ جدایی نور و ظلمت، آفرینش نخستین، آفرینش دوم، آفرینش سوم و پایان جهان و شکست تاریکی تقسیم می‌شود.[۳۸]
 
دوران جدایی کامل نور و ظلمت
در آیین مانی آمده که در آغاز جهان بر دو بخش بود که خوبی و نور در بالا بود و از سه جهت شمال و شرق و غرب نامحدود و تاریکی و بدی در زیر بود و از سمت جنوب و شرق و غرب نامحدودی داشت.[۳۹] جهان نور جهان شادی و پاکی و جای خدای آسمانی یا «زروان» بود و در زیر که محلی کثیف و پلیدش خوانده بود خدای تاریکی بسر می‌برد.[۳۷] زروان یا پدر روشنایی در اوج خرد و شادی بود و سرزمین تاریکی قلمرو فرمانروایی جاهل و کودن بود و هیچ چیز از آفرینش خدایی نیز نمی‌دانست. میان نور و ظلمت جنگی درگرفت که در نهایت اهریمن پیروز شد و نور و روح به اسارت تاریکی و ظلمت و جسم رفتند. مانی بر این باور بود که این اسارت همچنان باقی‌مانده‌است.[۴۰]
 
آفرینش نخست و نبرد میان جهان بدی و روشنایی
در اسطوره‌های مانوی، روشنایی و تاریکی هر دو ازلی و قدیم بوده و پیش از آفرینش وجود داشته‌اند و از هم جدا بوده‌اند.[۴۱] اما نور از جایگاه اصلی خود به سرای جسمانی و تاریکی جهان مادی سقوط می‌کند. زمانی شهریار تاریکی به مرز دیار روشنی آمده و با دیدن فروزه‌های نور به وجد آمده دچار حسد و رشک شد و بنا را بر فتح دیار روشنایی گذارد.[۴۰] زمانی که شهریار تاریکی که به صورت بیکرانه در جنوب سرزمین روشنایی قرار داشت به جهان نورانی چشم طمع دوخت، شهریار روشنایی یا همان زروان، مادر زندگی را پدید آورد و از او انسان نخستین یعنی هرمزدبغ را آفرید تا رهبر سپاه روشنی برابر تاریکی باشد.[۴۲] هرمزدبغ نیز از وجود خود پنج فرزند ساطع کرد که همان امهرسپندان باشند. در نبردی که میان هرمزدبغ و خدای تاریکی صورت گرفت او شکست خورد و به اسارت تاریکی رفت و مدهوش بر روی خاک افتاد. این‌گونه بود که ظلمت رگه‌های نور را یافت و جهان تاریک جسمانی دارای فروزه‌های نور که ناشی از وجود هرمزدبغ و امهرسپندان است، شد.[۴۳] امهرسپندان به کمک نریسه ایزد و ایزد بانو دوست روشنان او را از جهان تاریکی رها کردند و او به دیار پدر خود، زروان بازگشت. او نیای تمام انسان‌ها محسوب می‌شود.[۴۴] هرمزدبغ در دین مانی نماد ازلی روح در اسارت ماده است و در ادبیات مانوی نماد انسان دربند جهان خاکی است.
 
آفرینش دوم و تلاش برای رهایی هرمزدبغ
با به اسارت رفتن هرمزدبغ و پاره‌های نور بگفتهٔ مانی لازم بود که ایزد یا ایزدانی این دو را از هم جدا نمایند. ایزدانی به رهبری مهرایزد برای نجات هرمزدبغ روانه سرزمین تاریکی شدند.[۴۵] مهرایزد پس از نبردی سنگین هرمزدبغ را از اسارت رهانده و جهانی با پیکرهٔ دیوان شکست خورده در سرزمین ظلمت فراهم آورد و به امید رهایی از جهان مادی نشست. هرمزدبغ همان کیومرث اساطیری ایران است. انسان دور افتاده از سرزمین نور همیشه در غصه و مویهٔ جهان نورانی و زادگاه و خاستگاه اصلی خویش است که درد هجران داشته و همیشه را در آرزوی وصال می‌گذراند. هرمزدبغ در نهایت رهایی یافت اما ذرات نورانی امهرسپندان به وسیلهٔ نیروهای اهریمنی بلعیده شدند.[۴۶] آرزوی مانویان جدایی کامل نور از سرزمین ظلمت است که انسان گرفتار آن است. برای رهایی دادن هرمزدبغ و امهراسپندان مهرایزد به سوی سرزمین تاریکی می‌تازد و دیوان را از پیش رو برمی‌دارد و هرمزدبغ را نجات داده و از تن دیوان تارومار شده چهارستون جهان امروزی را خلق می‌کند. با اینکه او موفق بود اما پاره‌های نور امهرسپندان در تن دیوانی که آن‌ها را بلعیده بودند باقی‌ماند و در این دوره بود که نور و ظلمت در جهان مادی امروزی با هم ترکیب شدند.[۴۷]
 
آفرینش سوم و خلق انسان و رهایی پاره‌های نور
در متون مانوی آمده که برای رهایی بخشیدن به این انوار اسیر شده دو ایزد دیگر بنام‌های نریسه ایزد و دوشیزه روشنی مأمور اینکار شدند که نر و ماده بوده و ظاهری اغواگر داشتند.[۴۸] آن‌ها موفق شدند که از طریق تهییج دیوان نر و ماده ذرات نور را از تنشان خارج کنند اما برخی از این ذرات نور بر زمین ریخته و جهان جسمانی امروزی شکل گرفت که علاوه بر اهریمنی بودن جنبه‌های نورانی نیز دارد. اهریمن که آرزوی داشتن فرزندانی مانند نریسه ایزد را داشت از این پاره‌های فروزنده نور دو انسان بنام‌های گهمرد و مردیانه آفرید.[۴۵] گهمرد دارای گرایش‌های نورانی بود و مردیانه اسیر شهوات. گهمرد از آمیزش با مردیانه پرهیز کرد تا اینکه در نهایت اغوا شد و از آمیزش آن دو شیث به وجود آمد. سپس عیسای درخشان از جهان نورانی به نزد گهمرد آمد و او را مصمم کرد که از درخت زندگی بخورد. گهمرد از آن درخت خورد و بهوش آمده و حقیقت خود را بازیافت و بدنبال عیسای درخشان راهی دیار روشنایی گردید؛ و شیث که پاره‌های نور را در روح خود و آفرینش اهریمنی تاریک را در جسم خود دارد در جهان باقی می‌ماند و به تولید نسل می‌پردازد.[۴۹]
 
اسطوره پایان جهان
دوران اسارت پاره‌های نور در جهان جسمانی تا پایان جهان بطول می‌انجامد. در پایان جهان اهریمن تلاش می‌کند این نورها را برای همیشه در اسارت نگاه دارد. در آن دوره نبردی بین نیروهای خدایی و تاریکی درمی‌گیرد و سرانجام پاره‌های نور بدست نریسه ایزد، عیسای درخشان و بهمن بزرگ آزاد می‌شوند و از طریق ستون روشنی به بهشت نو منتقل می‌گردند.[۵۰] بدنبال آن پدیده آتش بزرگ رخ می‌دهد که چهارصد و شصت و هشت سال بطول می‌انجامد و تمام موجودات اهریمنی و گناهکاران در آن فنا می‌شوند. در پایان نیز گودالی به بزرگی دنیا ایجاد می‌شود و اهریمن به درون آن سقوط می‌کند و سنگی به بزرگی تمام دنیا بر در آن می‌گذارند و بدین گونه دوران وجود تاریکی به پایان می‌رسد.[۵۱] به دنبال آن پاره‌های نور محبوس رها شده همگی پیکره ایزدی که نامش واپسین ایزد است را به خود می‌گیرند و به سوی بهشت نو رفته و از آنجا راهی بهشت روشنی که قلمرو شهریاری زروان|پدر روشنایی است رهسپار می‌گردند و بدین ترتیب روند جدایی همیشگی نور و ظلمت کامل می‌شود.[۵۲]
 
تعلیمات و آموزه‌های دینی
 
دیوارنگاره‌های هنری مانویان در «خوچو» ی چین
از آنجایی که دین مانی از ترکیب چند مذهب و عقیده مختلف زرتشتی، زروانی، میترایی، مسیحی، گنوسی، مندایی، بودایی و جاینی پدید آمده بود، ریشه و ماهیت تعلیماتش نیز به این عقاید بازمی‌گشت.[۵۳] در دین مانوی که دینی عرفانی و مبتنی بر ریاضت نفس بود تمام جنبه‌های لازم یک دین که اساطیر و سنت‌ها و آداب و تبیین‌های کلامی را شامل می‌شود در نظر گرفته شده‌بود و از این‌رو این دین که سودای جهانی شدن در سر داشت بسرعت در جوامع مختلف دنیای متمدن آن زمان رشد یافت. بسیاری از این تعلیمات ریشه گنوسی دارند که مانی دیناور خود زمانی در میان آن‌ها به عبادت مشغول بود.[۵۴]
 
جهان‌بینی مانوی
از نیک بدی ناید و از بد ثمر نیک
این گفتهٔ مانی‌ست، که آموخت به تفکیک
دادار، اگر نیک و بدی هر دو از او بود
پتیارگی و هرزه‌دری نیز نکو بود
 
مانی باور داشت که هستی بر مبنای روشنایی و تاریکی است و از همین رو است که دو بُن خوبی و بدی وجود دارد. همچنین پیروان این آیین باور داشتند که در نهایت روشنایی (خوبی) است که چیره خواهد شد و همه جا را فرا خواهد گرفت.[۵۵] بنابر گزارش مردان فرخ اوهرمزدادان در کتاب شکند گمانیک ویچار، مانی جهان مادی را آفریدهٔ اهریمن و جهان معنوی و روحانی را آفریدهٔ خدای روشنایی یا همان زروان می‌دانست. از این رو همیشه کشمکش میان جسم و ماده وجود دارد. مانی راه نجات را افزایش معرفت و شناخت و خودآگاهی می‌دانست و بر این باور بود که به این وسیله بشر به گمراهی خود در شناخت واقعی که بر اثر پیوستگی با ماده به او دست داده آگاه شده و می‌تواند پس از مرگ به سرای جاودانهٔ نور -که همان بهشت روشنی است- بشتابد. او روح و آرامش حاکم بر بهشت جاودان را نیروانا می‌نامید.[۵۶] در عقاید مانوی روح در اسارت ماده وجود دارد و رگه‌ها و آثار نورالهی را در تمامی پدیدها ی طبیعت می‌توان یافت و با پایان جهان این انوار آزاد و به ذات اصلی خود که سرزمین روشنایی است باز خواهند گشت. خدای بزرگ همان خدای روشنایی است که زروان نام دارد و پنج تجلی اصلی او عبارتند از:عقل، فهم، هوش، تفکر، تأمل. انسان می‌بایست به پاره‌های نور خود توجه کرده و با پرهیز از هرچه به جسم مربوط می‌شود روح خود که حاوی نورالهی است را از درون بدن آزاد نماید. بنظر می‌رسد که این‌گونه تفکر حاصل معاشرت مانی با هندیان در زمان پیش از آغاز رسالتش است که به هندوستان سفر کرده بود. این طرز تفکر میان برهمنان نیز وجود دارد.[۵۷]
 
احکام و آداب
سرود بِمای مقدس
 
 
خوشا مانستان‌های مقدست
که در اکناف جهان پراکنده‌اند
خوشا تاک‌هایت که در همه‌جا گسترده‌اند
خوشا فرزندانت که در همهٔ اقلیم جهان آوازه یافته‌اند
خوشا بِمای تو که اکنون همه‌جا پایدار گشته
چنان رودی که در تمامی زمین جاری‌ست.[۵۸]
کیش مانوی ایذا و آزار جانداران، خاموش نمودن و آلودن آتش، تخریب منابع گیاهی و آلودن آب را ناپسند می‌شمرد. بر طبق عقاید مانویان، داشتن برده و کنیز و غلام مجاز نبوده و اصول دهگانه‌ای را برای نجات خود قائل بودند که عبارت بود از ایمان به خدا و بزرگی‌های چهارگانه‌اش (روشنایی و قدرت خداوندی‌اش و دانش و پاکی‌اش)، دوستی، بردباری، عقل، راستی، آشتی، شادی، مهربانی، خوش‌اخلاقی، پاکدامنی و عفت. نیوشاگان با اینکه رده پایین بودند و سخت‌گیری‌های رده‌های بالاتر بر آن‌ها نبود اما می‌بایست از عواملی مانند بت‌پرستی، دروغ، زنا، بخل، کشتن، دزدی و سحر و جادو پرهیز نموده و اعمال مهم مذهبی مانند نماز و روزه و صدقه را به جای آورند.[۵۹] مانوی‌ها چهار نماز روزانه داشتند که دو بار در روز رو به خورشید و دو بار در شب رو به ماه گزارده می‌شد. آن‌ها می‌بایست با آب مسح می‌کردند. دو نوع روزه داشتند که یکی از آن‌ها دو روز کامل و دیگری از صبح تا غروب بود و زمانش بر اساس شواهد نجومی تعیین می‌گشت. مانستان‌های مانوی پنج تالار داشت که یک تالار مربوط به روزه‌داران و دعاهای ایشان بود.[۶۰] آن‌ها عیدی نیز داشتند که در روز پایانی ماه روزه برگزار می‌شد. در روز عید، مردم تصویر مانی را در دست گرفته و به گناهان خود اعتراف می‌کردند و یک تخت یا کرسی برای مانی خالی می‌گذاشتند. این عید را «بما» می‌نامیدند.[۶۱] زنان مانوی پارچه سیاه بر سر می‌گذاشتند و با مردان دست می‌دادند. مشت گره‌کرده را نشانه اتحاد دانسته و بوسیدن یکدیگر را رمز همدلی تلقی می‌کردند. روش دفن مرده‌هایشان هم با جامعه زرتشتی ایران متفاوت بود و مردگان خود را برهنه در خاک می‌گذاردند.[۶۲]
 
فرمانهای مانی برای گروه برگزیدگان
راستی و پرهیز از دروغ
بی‌آزاری و پرهیز از کشتن
پاکیزگی دهان و پرهیز از خوردن گوشت
تکلیف به تزکیه تفس و پاکدامنی
فقر فرخنده[۶۳]
فرمانهای مانی برای گروه نیوشاگان
پرهیز از پرستش بتها
پرهیز از دروغ
پرهیز از آزار
پرهیز از کشتن
پرهیز از ارتکاب به زنا
پرهیز از دزدی
پرهیز از ریا
پرهیز از جادوگری
پرهیز از شک به دین
پرهیز از سهل انگاری و بی دقتی در عمل[۶۴]
مراتب و رده‌های دینی
 
تصویر یک برگزیده مانوی مربوط به قرن دهم میلادی که در موزه برلین نگهداری می‌شود
پیروان مانی همگی در یک سطح نبودند و رده‌ها و مراتب خود را داشتند. رهبری جامعهٔ مانوی جهان دست شخصی بود که مقام اول را داشت و جانشین مانی محسوب می‌شد. مقر اصلی رهبر که «دین‌سارار/دین‌سالار» (آرخِگوس) نامیده می‌شد، در بابل بود. در دورهٔ عباسیان این مرکزیت به آسیای میانه منتقل شده بود. ابن ندیم در «الفهرست» آورده که: «در زمان ما ریاست به سمرقند منتقل شده‌است».[۶۵] از آن‌جا که یاری‌رساندن به جهان مادی که ماهیتی اهریمنی داشت مذموم و ناپسند بود، ازدواج چندان سفارش نمی‌شد؛ به این نحو که مانویان رده‌بالا اجازهٔ زناشویی نداشتند، ولی برای مانویان عادی مانعی نداشت. مانویان بر اساس علم و زهد و پرهیزگاری به پنج پایگان (درجه) تقسیم می‌شدند:[۶۶]
 
۱-هَموزَگان/هَموژَگان (آموزگاران) یا فْریستَگان/فْریشتَگان (فرستادگان؛ رسولان): بالاترین ردهٔ دینی بودند و در هر زمان بیش از دوازده نفر نمی‌شدند.
۲-ایسپَسَگان/اِسپَسَگان (اسقفان؛ شَمّاسان/مُشَمَّسان): در هر زمان ۷۲ نفر بودند.
۳-مَهیستَگان/مَهِستَگان (شیوخ) یا مان‌ساراران/مان‌سالاران (کشیشان): در هر دوره ۳۶۰ نفر از آنان وجود داشت و اداره‌مانِستان‌ها (نیایش‌گاه‌های مانوی) برعهدهٔ ایشان بود.
۴-ویزیدگان (گزیدگان): که به خواص مانوی نیز مشهورند و گاهی نام صدیقان به آن‌ها اطلاق شده‌است.
۵-نَغوشاگان/نیوشاگان/نیوشایان (شنوندگان): مستمعینی بودند که آموزه‌ها را نیوش می‌کردند. احتمالاً نام عرفانی سَماع نیز از همین ریشه است.[۶۷] در متون اسلامی آن‌ها را سَمّاعون نامیده‌اند.
البته درمیان رتبه‌های ۱ تا ۴ و گاهی در میان شنوندگان، گروه‌هایی دیگر نیز بودند که برای نمونه می‌توان به «خروش‌خوانان/خروه‌خوانان» یا «یَزدامَذان» (واعظان)، «دبیران» (نویسندگان؛ کاتبان)، «نگارگَران»، «نَبیگان‌گَران» (تذهیب‌کاران)، «مَهرسَرایان» (سرایندگان سرودهای ستایشی؛ شاعران و ترانه‌سرایان)، «آفْرین‌سَران» (رهبران گروه هم‌نوازان یا هم‌سَرایان)، «گَواگان/گَواهان» (شاهدان؛ شهود)، «نَغوشاگانِ برگزیده» (شنوندگانِ کامل) اشاره کرد.
کسی‌که مانوی می‌شد می‌بایست آزمون جدال با هواهای نفسانی را موفق بگذراند و در آن صورت از ابتدا به صورت گزیده شناخته می‌شد. اگر در این آزمونِ ترکِ علایقِ نفسانی شکست می‌خورد اما باز هم دوستدار آیین مانوی می‌بود، در ردهٔ نیوشایان قرار می‌گرفت.[۶۸]
 
زندگی پس از مرگ
در کیش آیین مانوی صحبت چندانی از نظام جزا و پاداش نمی‌شود. باورهای آنان بر این استوار است که اصل نور از اصل ظلمت جداست و کسی سزاوار رسیدن به نور و سرزمین روشنایی است که از بدی‌ها منزه شده باشد. از این رو انوار پاک و روح انسان‌های معتقد به دین که در رده دینی برگزیدگان یا بالاتر بوده و سختی‌ها و مشقت‌های زندگی پرهیزکارانه را تحمل کرده باشند توسط فرشته‌ای که از جانب هرمزدبغ آمده به سوی بهشت نو و از آنجا به سوی منشأ ابدی نور که همان جایگاه زروان است رهسپار می‌شود.[۶۹] افرادی که معتقد به دین مانوی هستند ولی تاب تمامی ریاضت هارا نداشته و هنوز به‌طور کامل دل از لذات و دلبستگی‌های دنیوی نگسسته‌اند در رده دینی نیوشایان قرار می‌گیرند.[۷۰] نیوشایان به دلیل اینکه هنوز دارای ناپاکی‌های دنیوی هستند و دلبستگی دارند پس از مرگ با یک فرشته و یک دیو مواجه می‌شوند. او جانب فرشته را می‌گیرد و فرشته در یک کشمکش او را از دست دیوان نجات می‌دهد. با این‌حال فرد نیوشاگ هنوز شایستگی ورود به بهشت روشنایی را ندارد و برای همین باید در دنیا بماند چندان تا پاک شود و مجدد به جهان بازگردانده می‌شود و در جسمی دیگر حلول می‌کند و این پدیده را تناسخ می‌گویند و در مانوی این تناسخ را دردناک و رنج‌آور دانسته و در اصطلاح سمسارا می‌نامیدند.[۷۱] روان افرادی که در دین مانوی نباشند خوب یا بد همگی به سرزمین ظلمات یا همان دوزخ مانوی افتاده و از رسیدن به سرزمین روشنایی محروم می‌شوند.[۷۲]
 
== منابع اسطوره‌های ایرانی ==
منابع متعددی برای مطالعه و شناخت اساطیر ایران پیش از اسلام وجود دارد. نخستین متون و نوشته‌ها، آثار هندی مکتوب مانند [[مهابهاراتا]] و پورانا و پانیشادها و نیز متون [[ریگ ودا]] هستند که برخی متون آن‌ها به دوره همزیستی ایرانیان و هندیان و یکسانی آرا و عقایدشان بازمی‌گردد. دیگر متون ایرانی اوستا به ویژه متن‌های کتاب یشت اوستا هستند که به ایزدان ایران حتی پیش از [[زرتشت]] نیز پرداخته‌اند. همچنین متون یونانی و آشوری و بعد هم ارمنی گزارش‌های فراوانی از اسطوره‌های ایرانیان در خود دارند. از سایر متن‌های مورد کاربرد در این زمینه می‌توان به نوشته‌های [[مانوی|مانویان]] و نیز کتاب‌های زرتشتی دوره ساسانی و سه قرن نخست اسلامی اشاره کرد که به زبان [[فارسی میانه]] هستند. بجز این‌ها متون [[گجراتی]] مربوط به [[پارسیان هند]] و نوشته‌های فارسی زرتشتیان ایران حاوی اطلاعات گسترده‌ای در این امر هستند. در دوره اسلامی به زبان‌های عربی و فارسی نیز آثار زیادی به این موضوع پرداخته‌اند. مهم‌ترین کتاب‌های منبع برای اساطیر ایران عبارتند از: [[اوستا]]، [[گزیده‌های زادسپرم]]، [[دادستان مینوی خرد]]، [[بندهش]]، [[دینکرد]]، [[شکند گمانیک ویزار]]، [[الفهرست]] نوشته [[ابن ندیم]]، ملل و نحل اثر شهرستانی و آثار الباقیه از [[ابوریحان بیرونی]].