فضلالله توکل متخلص به (پیر چنگی) در ۱۴ آبان سال ۱۳۲۱ در تهران متولد شد. پدرش افسر [[ارتش شاهنشاهی ایران|ارتش]] و مادرش دبیر ریاضی و [[زبان فرانسوی|زبان فرانسه]] بود. او تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ایران طی کرد. پس از آن، دوران دبیرستان را در «دبیرستان پهلوی» و سپس در «[[دبیرستان مروی]]» گذراند و در سال تحصیلی ۱۳۳۹ دیپلم [[رشته طبیعی]] را از دبیرستان مروی دریافت کرد. به جهت معاشرت و آشناییِ پدربزرگِ پدرش با هنرمندان، در سن ۶ یا ۷ سالگی به کلاس «[[حسین تهرانی]]» راه یافت و نزد وی دوره [[تمبک]] نوازی را سپری نمود. در سن ۹ – ۸ سالگی پدرش برای او یک ساز «سنتور» خرید. پس از آن وی نزد آقای «خائفی» (معلم موسیقی مدرسه) دوره ابتدایی سنتور نوازی را فرا گرفت. سپس بعلت مأموریت پدر در [[شیراز]]، به شاگردی «[[بهادر نوذری]]» درآمد و در ادامه دورههای مختلف [[ردیف (موسیقی)|ردیف نوازی ایران]] را با «[[علی تجویدی]]» آغاز کرد. او در سال ۱۳۳۵ به دعوت «علی تجویدی» به عنوان نوازنده سنتور در «ارکستر شماره ۲ رادیو» پذیرفته شد و یکسال بعد در «ارکستر شماره ۳ رادیو» به سرپرستی «[[پرویز یاحقی]]» نیز به عنوان نوازنده فعالیتهای هنری خود را پی گرفت. وی در سال ۱۳۳۷ به دعوت «[[داوود پیرنیا]]» به «[[برنامه گلها]]» راه یافت. «گلهای صحرایی شماره ۵» (در [[شور (دستگاه موسیقی)|دستگاه شور]]) و «برگ سبز شماره (۶۵)» به همراهی آواز «[[محمود محمودی خوانساری]]» و تمبک «[[امیرناصر افتتاح]]» از اولین اجراهای تکنوازی او بهشمار میآیند. از او به عنوان [[تکنواز]] آثار متعددی در برنامههای مختلف گلها ([[گلهای جاویدان]]، [[برگ سبز]]، [[گلهای رنگارنگ]] و [[یک شاخه گل]]) به جا ماندهاست. وی پس از اخذ دیپلم به [[کشور انگلستان]] رفت و در [[دانشگاه کمبریج]] موفق به اخذ مدرک [[فوق لیسانس]] در [[اقتصاد|رشته اقتصاد]] گردید. پس از بازگشت به ایران از سال ۱۳۴۵ مجدداً همکاری خود را با رادیو ادامه داد. او در سال ۱۳۴۵ با ساخت آهنگ (قهر و ناز) با صدای [[اکبر گلپایگانی]] به جرگه آهنگسازان پیوست.
وی در سالهای بعد با آهنگهایی نظیر «دل بیقرار» ([[ابوعطا]])، «نقش غم» ([[سهگاه|سه گاه]])، «آشیانه» (شور) و «مهربونی» با همکاری [[اکبر گلپایگانی]] به آهنگسازی و تکنوازی در رادیو ادامه داد. او همچنین آثار متعددی با صدای «[[حمیرا]]» به صورت صفحه و [[نوار کاست]] منتشر کردهاست. (ترسم فراموشم کنی، گذشتم، خواهم که رسوا بشی و یادم نمیره، از آن جمله اند)