'''خواجه علی سیاهپوش''' پسر [[شیخ صدرالدین موسی]] و نوه [[شیخ صفیالدین اردبیلی]] بود.
او پس از پدر به سرپرستی [[خانقاه]] صفوی در [[اردبیل]] رسید. او در روزگار [[تیمور لنگ]] میزیست و از برخورد میان این دو و پیشبینیهای خواجه علی دربارهٔ آینده و جهانگیری تیمور داستانهایی آمدهاست. برپایه یکی از این داستانها او رهاننده چند قبیله تاتار [[شام]] از دست تیمور بود که در آینده [[قزلباش]] خوانده شدند. البته برخی نیز برخورد تیمور و خواجه علی را رد کردهاند. پس از وی پسرش [[شیخ ابراهیم]] به جانشینیاش رسیده استرسیدهاست.
= علت ملقب بودن سلطان علی به سیاه پوش =
عنوان سیاه پوش در مورد سلطان علىعلی هم که ظاهرا"ظاهراً تعدادىتعدادی از پیروان، وىوی را به التزام همان شعار تشویق مىکرد؛میکرد؛ مبنىمبنی بر غلبه تدریجىتدریجی احساسات ضد سنّىسنّی در آنها بود. از همان ایام گرایش عقیدتى،عقیدتی، آنها را به مخالفت با اهل تسنن وا مىداشتوامیداشت و چنان مىنمایدمینماید که با التزام این شعار، پیروان خواجه علىعلی سیاه پوش، خود را در مقابل ظالمان و قدرتمندان اهل تسنن، طالب یا مدعىمدعی خونخواهىخونخواهی مظلومان آل علىعلی مىدانستندمیدانستند و تولىتولی نسبت به اهل بیت رسول و تبرىتبری از «دشمنان» آنها را اساس دعوت و مبناىمبنای طریقت خود مىشمردندمیشمردند. کسانىکسانی هم که دعوت آنها را اجابت مىکردند،میکردند، غالبا"غالباً با عنوان تولاییان و تبراییان، در کوىکوی و بازار و در شهر و روستا در اطراف خانقاه به نشر این اعتقاد مىپرداختندمیپرداختند. مرشد خانقاه خود را نیز که سرکرده خاندان شیخ بزرگ صوفىصوفی بود، مرشد کامل و صوفىصوفی اعظم مىخواندمیخواند. به نظر مىرسدمیرسد که هواداران و پیروان نیز، مدتها پیش از اقدام آنها به «خروج» بر پادشاهان اهل سنت عصر، نسبت به این مشایخ، همه گونه مراسم جانسپارىجانسپاری و جان نثارىنثاری را به جا مىآوردهاندمیآوردهاند.
از همین ایام خواجه على،علی، که در آذربایجان تمایلات افراطىافراطی شیعه به وسیله ترکمانان قراقویونلو مجال ظهور پیدا کرد، طوایف ترکمان نواحىنواحی شرقىشرقی آناتولىآناتولی نیز که با تمایلات شیعى،شیعی، گرایش صوفیانه مشابه با عقاید غلات داشتند، در نواحىنواحی مجاور مرزهاىمرزهای ایران به زندگىزندگی شبانکارگىشبانکارگی سر مىکردندمیکردند. اینها با گلههاىگلههای خویش در ییلاق و قشلاق در اطراف مرزهاىمرزهای ایران، با وجود طول اقامت غالبا"غالباً خود را از هر گونه تأثیر پذیرىتأثیرپذیری از سنتهاىسنتهای ایرانىایرانی دور نگه داشته بودند، معهذا اندیشه درگیرىدرگیری با طوایف مسیحىمسیحی گرجىگرجی و ارمنىارمنی و رومىرارومیرا به عنوان غزوه و جهاد در خاطر مىپروراندندمیپروراندند و مشایخ صوفىصوفی را هم به این اقدام ترغیب مىکردندمیکردند.
ترکمانان آق قویونلو که در این ایام در آذربایجان کسب قدرت کردند، تحریکات شیعىشیعی را چندان با نظر موافق نمىنگریستند؛نمینگریستند؛ اما از سوىسوی دیگر، اشتغال مشایخ اردبیل و مریدان آنها را به اینگونه جنگهاىجنگهای «مقدس» با نصاراىنصارای اطراف، موجب تخفیف فشار آنها به حکومت خود مىدانستندمیدانستند. در عین حال درگیرىدرگیری اقوام به جنگهاىجنگهای دینى،دینی، سبب انصراف آنها از اعمال تضییق و تهدید به «ثغر»هاى های خویش مىدیدندمیدیدند و از اینکه شیوخ اردبیل و مریدان آنها را در حوالىحوالی گرجستان، ارمنستان، و طرابوزان به اینگونه فعالیتهاىفعالیتهای مذهبىمذهبی و نظامىمشغولنظامیمشغول مىدیدند،میدیدند، تا حدىحدی احساس خرسندىخرسندی مىکردندمیکردند.
= خروج و ظهور دین حق آرزویی بزرگ و عمری کوتاه =
در اردبیل که از عهد حیات شیخ صفى،صفی، بعضىبعضی امراىامرای طالش و اکابر روم به خانقاه صوفىصوفی تردد مىکردندمیکردند و به ویژه از زمان خواجه علىعلی که یک عده اسیران آزاد شده تیمور به مریدان خانقاه ملحق شدند، محلهاىمحلهای به نام «رومیان» به وجود آمد که اهالىاهالی آن در ارادت به خاندان صفوىصفوی تعصب و علاقه بسیار نشان مىدادندمیدادند و خود را آزاد کرده صفویه و صوفیان روملو مىخواندندمیخواندند. خواجه علىعلی هم آنها و ترکمانان دیگر نواحىنواحی را که نیز شیعىشیعی و داراىدارای عقاید غلات بودند، و از دور و نزدیک به خانقاه وىوی مىآمدند،میآمدند، در ضمن موعظهموعظهها، ها، براىبرای اقدام به «خروج و ظهور دین حق» بشارت مىدادمیداد و آماده مىکرد؛میکرد؛ براىبرای این منظور، عدهاىعدهای خلیفه و پیره هم براىبرای تعلیم و ارشاد آنها منصوب و تعیین مىنمودمینمود. شیخ خانقاه در نزد این مریدان و سایر طالبان طریقت، رشد کامل و صاحب مرتبه ولایت و صوفىصوفی اعظم بود؛ بعد از وىوی نیز بر وفق وصیت یا رسم معهود، پسر وىوی سجاده نشین، ولىولی عهد و صوفىصوفی اعظم خوانده مىشدمیشد. در خانقاه هم که تحت نظارت وىوی بود، همواره از محل اوقاف و نذورات، مسافران و فقیران با سایر مریدان اطعام و ضیافت مىشدندمیشدند.
در هر صورت «خروج دین حق» در عهد خواجه علىعلی اتفاق نیفتاد و عمر او را یارىیاری نکرد که بتواند این واقعه و ابعاد آن را مشاهده کند. خواجه علىعلی در 830۸۳۰ ق / 1427۱۴۲۷ م چشم از جهان فرو بستفروبست و داعیه سلطنت شیعه، ظاهرا"ظاهراً به پسرش سلطان ابراهیم سپرده شد.