محمدشاه: تفاوت میان نسخهها
[نسخهٔ بررسینشده] | [نسخهٔ بررسینشده] |
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
←ممنوعیت تجارت برده در خلیج فارس: خلاصه سازی |
←ممنوعیت تجارت برده در خلیج فارس: قدری خلاصه نویسی برچسبها: متن دارای ویکیمتن نامتناظر ویرایشگر دیداری |
||
خط ۱۴۹:
از مهمترین مسائل دوران حکومت محمدشاه، بحث ممنوع کردن تجارت برده در خلیج فارس بود. [[بردهداری]] نزدیک به دو دهه پیش در بریتانیا ممنوع اعلام شده بود و به مرور [[کشورهای اروپایی]] دیگر هم در پی ممنوعیت آن برآمدند.<ref>{{پک|علیپور|۱۳۸۹|ک=منع برده فروشی در عصر قاجار|ص=۱۵۰}}</ref> با افزایش نفوذ انگلیس در خلیج فارس، آنان تصمیم گرفتند تا به تجارت برده از طریق این دریا پایان دهند. به همین منظور، همکاری دولتهای اطراف مانند ایران، عثمانی و مسقط ضروری بود. پس از برقراری مجدد روابط میان ایران و انگلستان و بازگشت مکنیل به ایران، او به دستور پالمرستون، وزیر امورخارجه انگلیس، مأمور شد تا موضوع لغو بردهداری در خلیج فارس را با دولت ایران مطرح کند. او مأموریت داشت تا ضمن تأکید بر تلاش جهانی برای پایان دادن به برده داری، به ایران وعده دهد که انگلیس اسیران ایرانی در بند قبایل سنی را آزاد خواهد کرد.<ref>{{پک|ابراهیمی|۱۳۸۷|ک=لغو تجارت برده در خلیج فارس|ص=۸۰}}</ref> اما مکنیل، بنا به دلایل نامعلومی که شاید به بیاعتمادی دولت ایران نسبت به او به سبب نقشش در جنگ هرات مرتبط باشد، به دستور دولت خود عمل نکرد و بدون طرح مسئله لغو برده داری مدتی بعد ایران را ترک کرد. پس از او، کلنل جاستین شیل که یک اشرافزاده ایرلندی بود، در سال ۱۸۴۶ میلادی وارد ایران شد. او در ۱۲ سال آینده نقش مهمی در [[روابط ایران و بریتانیا]] ایفا کرد.
از آنجا که انگلیسیها با امامان مسقط قراردادی مبنی بر محدودیت تجارت برده در خلیج فارس امضا کرده بودند، پالمرستون به شیل توصیه کرد که این قرارداد را دستاویز آغاز مذاکرات نماید. شیل نامهای به صدراعظم ایران، آقاسی، نوشت و در آن تقاضا کرد که «اولیای دولت ایران هم فرمانی برای مخالفت معامله سیاهها در بنادر ایران حاضر فرمایند.» او مدتی بعد شخصاً با آقاسی دیدار کرد و بنا به تقاضای صدراعظم، خواسته خود را به صورت کتبی به استحضار دولت ایران رساند.<ref>{{پک|ابراهیمی|۱۳۸۷|ک=لغو تجارت برده در خلیج فارس|ص=۸۱}}</ref> او این عمل را نیک و انسانی خواند و ایران را تشویق کرد که خرید و فروش برده خاتمه دهد. اما از آنجایی که مسئله خرید و فروش انسان در دین اسلام مانعی ندارد، شاه با این مسئله مخالفت کرد. او در پاسخ به آقاسی نوشت:{{نقل قول بزرگ}}جناب حاجی، غلام و کنیز خریدن موافق شرع غرای حضرت خاتمالانبیاست. من نمیتوانم به مردم خودم بگویم حلال شرع را من به شما حرام میکنم. معلوم است وقتی کشتیهای انگلیس مانع آوردن اسیر هستند دیگر نمیآورند و ایرانی هم نمیخرد اما هر وقت بیاورند هرکسی بخواهد بخرد. مثل گرجیها حالا نمیآورند و مردم نمیخرند. کاغذ دولتی و عهد بستن در قوه من نیست، خلاف شرع است.{{پایان نقل قول بزرگ}}شیل پس از دریافت پاسخ، در نامه بعدی اظهار تاسف کرد و تجارت انسان را «معامله شنیعه» خواند و ضرر برده فروشان از ممنوعیت تجارت برده را منفعت نامید.<ref>{{پک|ابراهیمی|۱۳۸۷|ک=لغو تجارت برده در خلیج فارس|ص=۸۲}}</ref> او همچنین نظر مجتهدان تهران در باب مسئله خرید و فروش انسان را جویا شد. آنها مسئله را مکروه اعلام کردند اما هیچکدام آن را حرام ندانستند. شیل از کنسول انگلیس در بغداد خواست تا نظر مجتهدان کربلا و نجف را بپرسد؛ آنان هم نظر مشابهی داشتند اما یکی از آنها اما ممنوعیت تجارت آن فقط «از طریق دریا» را بلامانع دانست.<ref>{{پک|علیپور|۱۳۸۹|ک=منع برده فروشی در عصر قاجار|ص=۱۵۳}}</ref> شیل در نامه خود به دولت ایران دربارهٔ شرعی بودن بردهداری، عنوان کرد «مسموع شد که خرید و فروش آنها جایز است، نه اینکه اگر خرید و فروش ننمایند حرام و خلاف شرع باشد.» او در ادامه نامه وضعیت بد بردگان اشاره کرد و منع بردهداری را با تلاشهای محمدشاه برای آزادی اسرای ایرانی در آسیای میانه مقایسه کرد. او ضمن گوشزد کردن قرارداد انگلیسیها با عثمانی در همین رابطه، پذیرش خواسته بریتانیا از سوی دولت ایران را عملی منحصر به فرد و سبب تحکیم دوستی طرفین قلمداد کرد. آقاسی در پاسخ به این نامه به تفاوت دین میان ایران و اروپا اشاره کرد و همچنین عنوان کرد که تجارت گسترده برده در قلمروی عثمانی با وجود قرارداد آنها با دولت بریتانیا، قابل توجه است.<ref>{{پک|ابراهیمی|۱۳۸۷|ک=لغو تجارت برده در خلیج فارس|ص=۸۳}}</ref> پس از این نامه نگاریها، مسئله برای ۳ ماه مسکوت ماند.{{جعبه نقل قول|عنوان=
محمدشاه با اشاره مجدد به مسائل مرتبط با شرع اسلام، عنوان داشت که «بدنامی عظیمی است برای من، این گناه بزرگی است، منع از مسلمانی کردهام.»<ref>{{پک|علیپور|۱۳۸۹|ک=منع برده فروشی در عصر قاجار|ص=۱۵۴}}</ref> او همچنین خاطر نشان کرد که ایران قصد ندارد با کوتاه آمدن در برابر فشار انگلیسیها تجربههای گذشته را تکرار کند. شیل در ۲۶ جمادیالاول، در نامهای مخالفت سرسختانه دولت ایران را بر پایه مسائل مذهبی دانست و عنوان کرد که با توجه به انسداد وجه مذهبی مذاکرهها، دیگر دلیلی برای مخالفت وجود ندارد. در جمادیالثانی ۱۲۶۳ قمری شیل نامههای مکرری را برای شاه و صدراعظم ارسال کرد که طرف ایرانی بیشتر آنها را بیپاسخ گذاشت. او در چهاردهم همان ماه، در نامهای به آقاسی مخالفت ایران را بیدلیل دانست و از او خواهش کرد که نامهها را به دست شاه برساند.
خط ۱۷۲:
روابط ایران و انگلستان در عهد محمدشاهی، ادامهای بر روابط دو کشور در سالهای پایانی زندگی عباس میرزاست. در آن زمان، انگلیسیها با حسنعلی میرزا شجاع السلطنه و حسینعلی میرزا فرمانفرما، دو تن از پسران فتحعلیشاه، به توافق رسیدند که اگر سبب آغاز جنگ سوم میان ایران و روسیه شوند، از خراسان و هرات کشور مستقلی بسازند و پادشاهی آن را به حسنعلی میرزا و صدارتش را به اللهیارخان آصفالدوله بدهند؛ باقی ایران هم سهم حسینعلی میرزا فرمانفرما باشد. قتل گرینبایدوف هم در همین راستا به وقوع پیوست اما به هر حال جنگ سوم درنگرفت.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راهیابی فرهنگی|ص=۸۳}}</ref> در آن زمان عباس میرزا به سبب ناامیدی از انگلیسیها با روسها از در دوستی وارد شد و این مسئله لندن را خشمگین کرد چرا که بیم حمله از جانب ایران و روسیه به هندوستان میرفت. زمانی مسئله برای انگلیسیها جدیتر شد که محمد میرزا به فرمان پدرش هرات را محاصره کرد. این محاصره البته به پایان نرسید چرا که عباس میرزا در همان زمان درگذشت و ولیعهد ثانی راه تهران را در پیش گرفت تا جانشین او شود. انگلستان قائممقام فراهانی را مسبب اصلی محاصره هرات میدانست و از همان آغاز درپی انتقام از او و شاهزاده برآمد.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راهیابی فرهنگی|ص=۸۴}}</ref>
پس از مرگ فتحعلیشاه، هنوز محمدشاه در تبریز بود که شاهزادگان یکی پس از دیگری مدعی تاجوتخت شدند. در این میان، علیمیرزا ظلالسلطان نام علیشاه مدعی پادشاهی شد. آصفالدوله هنوز دل در گرو «مملکت هرات و خراسان» و حسنعلیمیرزا داشت، اما چون انگلیسیها به ظلالسلطان روی خوش نشان دادند، او هم همکاری کرد.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راهیابی فرهنگی|ص=۸۴}}</ref> او در همین رابطه نوشت «حالا که ایلچی انگلیس عریضه را دیده، بیشتر اهتمام در حصول مطلب میکند.» اما این نقشه سر نگرفت. ظلالسلطان سرکوب و دستگیر شد؛
مهمترین اتفاق روابط ایران و بریتانیا، مربوط به جدایی هرات از ایران و ممانعت از بازپسگیری آن شهر توسط محمدشاه بود. در جریان اتفاقات هرات، انگلیسیها جزیره خارک را اشغال کردند و تخلیه آن را منوط به امضای عهدنامه تجاری موردنظرشان دانستند. علاوه بر هرات، انگلیسیها در پای آن برآمدند که ایلات جنوب کشور را نیز بر دولت محمدشاه بشورانند. ظاهراً حاجی میرزا آقاسی از این مسئله آگاهی یافته بود و به لایار، نماینده انگلیسی، اجازه سفر به جنوب ایران را نمیداد: «ما را جاسوس و مأموران دولت انگلیس تلقی میکرد.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راهیابی فرهنگی|ص=۹۱}}</ref> اما بالاخره کوتاه آمد. لایار راهی جنوب کشور شد و با
[[پرونده:Mohammad-Hossein Khan Mogaddam Maraqei.jpg|بندانگشتی|محمدشاه میرزا حسینخان آجودانباشی را به عنوان سفیر ایران راهی اروپا کرد.]]
در این شرایط، محمدشاه میرزا حسینخان آجودانباشی را به اتفاق ۶۰ همراه راهی پایتختهای فرنگ کرد تا زمینهساز روابط سیاسی ایران و دیگر کشورهای اروپایی را فراهم سازد و با انگلیسیها برای صلح و برقراری مجدد روابط مذاکره کند. هنوز آجودانباشی به اروپا نرسیده بود که مکنیل به اعتراض برآمد: «هرگاه سفیر ایران عزم شهر لندن کند قبل از آنکه مطالب مستر مکنیل وزیرمختار انگلیس از دولت ایران به عمل آید، سفارت او پذیرفته نخواهد شد.» نگرانی مکنیل از آن جهت بود که میدانست عزل او یکی از شرایط ایران برای برقراری مجدد رابطه سیاسی با انگلیس است. مکنیل شخصاً به دیدار شاه رفت، اما محمدشاه او را نپذیرفت و از میانه راه بازگشت.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راهیابی فرهنگی|ص=۹۴}}</ref> در ژوئن ۱۸۳۹، آجودانباشی براساس نامهای که محمدشاه به او داده بود، با پالمرستون وزیر امورخارجه انگلیس به مکاتبه نشست. در نامه محمدشاه مواردی طرح شده بود که به این شرح است:
موضوع اول این بود که «اهل هرات بسیار اذیت کردند و ما حق داشتیم
از لندن پاسخ آمد: «هر آنچه مکنیل در ایران کردهاست موافق رضا و دستورالعمل امنای دولت انگلیس است.»
در سال ۱۸۴۱ ایران عهدنامه تجاری را امضا کرد و به انگلیسیها حق داد که در تهران و تبریز و بوشهر کنسولگری دایر کنند. انگلیسیها قول تخلیه خارک را دادند و در ۱۸۴۲ آن را عملی کردند. عهدنامه مذکور بسیار مختصر بود و هیچ سخنی از اتحاد و دوست دو دولت زده نشد. اما به هر حال این عهدنامه ایدئال لندن هم نبود، چرا که خارج از سه شهر مذکور حق «اقامت» نداشتند و هدف آنها، دایر کردن کنسولگری در گیلان، نزدیک به مرز روسیه، بود.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راهیابی فرهنگی|ص=۹۸}}</ref> پس از امضای این عهدنامه، طولی نکشید که کالاهای انگلیسی که قیمت پایینی هم داشتند از راه تبریز–ترابوزان وارد ایران شده و بازارهای آن کشور را پر کردند و این مسئله حتی باعث ورشکستگی تعدادی از تجار ایرانی در تبریز هم شد.<ref>{{پک|Calmard|2004|ک=MOḤAMMAD SHAH QĀJĀR}}</ref>
=== روسیه ===
روسیه نفوذ خود در ایران را نه با «رشوه و زر»، که با «سلاحهای کوبنده و زور» به دست آورده بود. آنها بر این بودند که «ما
[[پرونده:Franz Krüger - Portrait of Emperor Nicholas I - WGA12289.jpg|بندانگشتی|نیکلای اول در زمان محمدشاه امپراتور روسیه بود|جایگزین=|راست]]باری در دوران محمدشاه ایران تنها یک عهدنامه با روسیه به امضا رساند. این عهدنامه برای محدود کردن مهاجرت میان ایران و روسیه بود، چرا که آقاسی میپنداشت روسها «اتباع مسیحی ما را به مهاجرت وامیدارند.» در سال ۱۸۴۴ قراردادی امضا شد تا «اتباع دو کشور بدون جواز و گذرنامه از مرزها نگذرند.» قرار شد اگر کسی بدون اجازه از مرز گذشت، او تحویل مرزبانان یا نزدیکترین کنسولگری دهند. کنت مدم سفیر روسیه و حاجی میرزا آقاسی صدراعظم ایران امضا کنندگان این عهدنامه بودند. اما به هر حال این قرارداد تأثیری در کاهش مهاجرت از ایران به روسیه نداشت و اتباع مسیحی و مسلمان به دنبال کار با گذرنامه یا بیگذرنامه راهی روسیه میشدند.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راهیابی فرهنگی|ص=۱۰۱}}</ref>
اما موضوعات مورد مناقشه میان دولت محمدشاه و روسیه، بر سر ورود کشتیهای جنگی روس به مرداب انزلی و بحث شیلات بود. حاجی آقاسی در نامهای به شاه نوشت که روسیه «با زور یا رضا عهدی در ترکمنچای بستند» اما همان را هم رعایت نکردند. «رذالت از این بیشتر نمیشود، هرچه خودشان خواستند، همه را با اینکه خلاف عهدنامه بود، مجری داشتند… حالا هم بیاذن و اجازه به مرداب انزلی آمده، گیلان را برهم زدهآند.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راهیابی فرهنگی|ص=۹۸}}</ref> مطابق عهدنامه ترکمنچای، کشتیهای روس، نظامی یا تجاری، حق کشتیرانی آزادانه در دریای خزر را داشتند، اما دولت ایران معتقد بود مرداب انزلی بخشی از دریای خزر نیست. در این رابطه، مناقشهای میان ایران و روسیه روی داد و دولت روس حتی تهدید به قطع روابط با ایران کرد.
دولت ایران پاسخ محکمی داد. آقاسی نوشت که «قدغن بیحرمتی نیست.» «در ترکمنچای هم سخن از بحر خزر رفته، نه مرداب انزلی. در اثبات این معنا مضایقه نداریم، عهدنامه را به میان بگذاریم. اگر حق با ما بود، اولیای آن دولت را چه حرف؟ و اگر حق با روسیه بود ما را چه سخن؟» او ادامه داد که مانند روسیه «ما هم حق حفظ آبروی خودمان را داریم. عمال آن دولت در آشوراده بدون اذن لنگر انداختهاند، جا و مکان ساختهاند. چرا همین حق را برای تجار ایرانی قائل نیستند؟» او این مسئله که کشتیهای روس باعث آسایش اهالی شدهاند را باطل خواند: کجا اهالی آسوده ماندهاند؟» تنها دولت ایران متحمل «خسارت و زحمت زیاد» شدهاست.{{جعبه نقل قول|عنوان=گزارش سارتیژ در باب هدیه نیکلای اول به محمدشاه:|نقلقول=اینان نخست در چهره مسافر، یا بهتر بگویم، در نقش نقاش میآیند. او به ترسیم درختها، خانهها و دژها میآغازد. آن مسافر میرود. یک سال بعد بازمیگردد و میگوید: من پزشک هستم. پزشک هم میرود، سال دیگر میآید و میگوید: من کنسول هستم. آنگاه با همین عنوان در بندر مینشیند و رفتهرفته فرآوردههای کشورش را به بندر سرازیر میکند.|منبع=امکان زیادی است که بر اثر اقدام روسیه که در ظاهر احترامی به شخص پادشاه ایران است و کاملاً تشریفاتی است، دولت ایران از مخالفت و اصرار خود دست بردارد.|عرض=270px|اندازه خط=12px|شکلبندی عنوان=font-size:90%|تراز=چپ|تراز نقلقول=راست.|تراز منبع=چپ|گیومه نقلقول=بله}}حاجی معتقد بود روسها خود میدانند حق با آنها نیست، ورنه چرا «دیگر چرا اذن میخواهند؟ اگر نیست چرا اذن بدهیم یا عهد تازه ببندیم؟» که ما «تجربت بسی کردیم.» او همچنین از رفتار عمال روس شکایت برد که دست تطاول و تعدی دراز کردهاند.» او این رفتار را «باعث وحشت اولیای دولت قاهره ایران» دانست.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راهیابی فرهنگی|ص=۹۹}}</ref> روسها که واکنش ایران را حاصل توطئه انگلیسیها میدانستند با سفیر انگلیس در تهران به سردی رفتار کردند. آنها برای حل مسئله ورود کشتیهای روس به مرداب انزلی، دست به یک ترفند سیاسی زدند. قرار شد یک کشتی بخاری کوچک، در ظاهر به عنوان هدیهای از سوی امپراتور روس به شاه ایران، بر روی چهار کشتی بخاری به سمت سواحل ایران حرکت کند و بدین ترتیب، دولت ایران در موقعیتی قرار بگیرد که نتواند از ورود کشتیهای جنگی به مرداب جلوگیری کند چرا که این عمل میتوانست یک بیاحترامی بزرگ قلمداد شود.<ref>{{پک|قائم مقامی|ک=رقابت روس و انگلیس در ایران|ص=۷۶}}</ref>
اما آقاسی بر مخالفت خود باقی ماند. او به مأموران ایرانی انزلی و استرآباد (گرگان) دستور داد که به هر نحو، حتی استفاده از تیراندازی، از ورود آن کشتیها به آبهای ایران جلوگیری کند. مأمور ایرانی که در وضعیت پیچیدهای بود، به سمت کشتیها تیراندازی نکرد اما شخصاً وارد کشتی حامل هدیه شد و با نشان دادن حکم دولتی، از آنها خواست که آبهای ایرانی را ترک کنند. فرمانده روس حکم را گرفت، کشتی اهدایی را پیاده کرد و نامه آقاسی را به سفیر روسیه سپرد و بازگشت. امپراتور روس پس از این واقعه شخصاً به خود محمدشاه مراجعه کرد.<ref>{{پک|قائم مقامی|ک=رقابت روس و انگلیس در ایران|ص=۷۷}}</ref> او در نامهای از آقاسی گله کرد که مانع برقراری روابط تجاری بین ایران و روسیه است و
▲اما آقاسی بر مخالفت خود باقی ماند. او به مأموران ایرانی انزلی و استرآباد (گرگان) دستور داد که به هر نحو، حتی استفاده از تیراندازی، از ورود آن کشتیها به آبهای ایران جلوگیری کند. مأمور ایرانی که در وضعیت پیچیدهای بود، به سمت کشتیها تیراندازی نکرد اما شخصاً وارد کشتی حامل هدیه شد و با نشان دادن حکم دولتی، از آنها خواست که آبهای ایرانی را ترک کنند. فرمانده روس حکم را گرفت، کشتی اهدایی را پیاده کرد و نامه آقاسی را به سفیر روسیه سپرد و بازگشت. امپراتور روس پس از این واقعه شخصاً به خود محمدشاه مراجعه کرد.<ref>{{پک|قائم مقامی|ک=رقابت روس و انگلیس در ایران|ص=۷۷}}</ref> او در نامهای از آقاسی گله کرد که مانع برقراری روابط تجاری بین ایران و روسیه است و ضمناً تأکید کرد که این وضعیت برای روسیه قابل تحمل نیست؛ ایران باید سریعاً مشخص کند که میخواهد با روسیه مانند یک دوست رفتار کند یا خصم و دشمن اوست؟ محمدشاه نامه را به آقاسی سپرد. صدراعظم نیز بنا دید که رفتار مأمور ایرانی را «خودسر» توصیف کند و حتی به امپراتور روسیه نوشت که حاضر است گوشهای مأمور مزبور را به پطرزبورگ بفرستد. امپراتور در پاسخ نوشت که مأمور ایرانی تقصیری نداشته و نباید با یک خدمتگزار وفادار و درستکار شاه چنین رفتاری شود و او لایق تشویق است.
پس از این نامهنگاریها، سفیر روسیه به ملاقات آقاسی رفت و عنوان داشت که اگر دولت ایران دستوری خلاف گذشته صادر نکند و اجازه ورود کشتیهای روس را ندهد، هیئت نمایندگی دستور دارد که فوراً ایران را ترک کند و روابط دوستانه با ایران نیز از این تاریخ قطع خواهد شد. او سپس پایتخت را ترک کرد و در یکی از دههای اطراف تهران، منتظر پاسخ دولت ایران ماند. محمدشاه و آقاسی و سایرین ۸ روز به مذاکره نشستند و سرانجام ایران کوتاه آمد. قرار شد بر حسب خواهش امپراتور به کشتیهای جنگی روسیه اجازه داده شود که در بنادر ایران لنگر بگیرند.<ref>{{پک|قائم مقامی|ک=رقابت روس و انگلیس در ایران|ص=۷۸}}</ref>
|