محمدشاه: تفاوت میان نسخه‌ها

[نسخهٔ بررسی‌نشده][نسخهٔ بررسی‌نشده]
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
برچسب‌ها: متن دارای ویکی‌متن نامتناظر ویرایشگر دیداری
خط ۱۴۹:
از مهم‌ترین مسائل دوران حکومت محمدشاه، بحث ممنوع کردن تجارت برده در خلیج فارس بود. [[برده‌داری]] نزدیک به دو دهه پیش در بریتانیا ممنوع اعلام شده بود و به مرور [[کشورهای اروپایی]] دیگر هم در پی ممنوعیت آن برآمدند.<ref>{{پک|علیپور|۱۳۸۹|ک=منع برده فروشی در عصر قاجار|ص=۱۵۰}}</ref> با افزایش نفوذ انگلیس در خلیج فارس، آنان تصمیم گرفتند تا به تجارت برده از طریق این دریا پایان دهند. به همین منظور، همکاری دولت‌های اطراف مانند ایران، عثمانی و مسقط ضروری بود. پس از برقراری مجدد روابط میان ایران و انگلستان و بازگشت مک‌نیل به ایران، او به دستور پالمرستون، وزیر امورخارجه انگلیس، مأمور شد تا موضوع لغو برده‌داری در خلیج فارس را با دولت ایران مطرح کند. او مأموریت داشت تا ضمن تأکید بر تلاش جهانی برای پایان دادن به برده داری، به ایران وعده دهد که انگلیس اسیران ایرانی در بند قبایل سنی را آزاد خواهد کرد.<ref>{{پک|ابراهیمی|۱۳۸۷|ک=لغو تجارت برده در خلیج فارس|ص=۸۰}}</ref> اما مک‌نیل، بنا به دلایل نامعلومی که شاید به بی‌اعتمادی دولت ایران نسبت به او به سبب نقشش در جنگ هرات مرتبط باشد، به دستور دولت خود عمل نکرد و بدون طرح مسئله لغو برده داری مدتی بعد ایران را ترک کرد. پس از او، کلنل جاستین شیل که یک اشراف‌زاده ایرلندی بود، در سال ۱۸۴۶ میلادی وارد ایران شد. او در ۱۲ سال آینده نقش مهمی در [[روابط ایران و بریتانیا]] ایفا کرد.
 
از آنجا که انگلیسی‌ها با امامان مسقط قراردادی مبنی بر محدودیت تجارت برده در خلیج فارس امضا کرده بودند، پالمرستون به شیل توصیه کرد که این قرارداد را دستاویز آغاز مذاکرات نماید. شیل نامه‌ای به صدراعظم ایران، آقاسی، نوشت و در آن تقاضا کرد که «اولیای دولت ایران هم فرمانی برای مخالفت معامله سیاه‌ها در بنادر ایران حاضر فرمایند.» او مدتی بعد شخصاً با آقاسی دیدار کرد و بنا به تقاضای صدراعظم، خواسته خود را به صورت کتبی به استحضار دولت ایران رساند.<ref>{{پک|ابراهیمی|۱۳۸۷|ک=لغو تجارت برده در خلیج فارس|ص=۸۱}}</ref> او این عمل را نیک و انسانی خواند و ایران را تشویق کرد که خرید و فروش برده خاتمه دهد. اما از آنجایی که مسئله خرید و فروش انسان در دین اسلام مانعی ندارد، شاه با این مسئله مخالفت کرد. او در پاسخ به آقاسی نوشت:{{نقل قول بزرگ}}جناب حاجی، غلام و کنیز خریدن موافق شرع غرای حضرت خاتم‌الانبیاست. من نمی‌توانم به مردم خودم بگویم حلال شرع را من به شما حرام می‌کنم. معلوم است وقتی کشتی‌های انگلیس مانع آوردن اسیر هستند دیگر نمی‌آورند و ایرانی هم نمی‌خرد اما هر وقت بیاورند هرکسی بخواهد بخرد. مثل گرجی‌ها حالا نمی‌آورند و مردم نمی‌خرند. کاغذ دولتی و عهد بستن در قوه من نیست، خلاف شرع است.{{پایان نقل قول بزرگ}}شیل پس از دریافت پاسخ، در نامه بعدی اظهار تاسف کرد و تجارت انسان را «معامله شنیعه» خواند و ضرر برده فروشان از ممنوعیت تجارت برده را منفعت نامید.<ref>{{پک|ابراهیمی|۱۳۸۷|ک=لغو تجارت برده در خلیج فارس|ص=۸۲}}</ref> او همچنین نظر مجتهدان تهران در باب مسئله خرید و فروش انسان را جویا شد. آن‌ها مسئله را مکروه اعلام کردند اما هیچ‌کدام آن را حرام ندانستند. شیل از کنسول انگلیس در بغداد خواست تا نظر مجتهدان کربلا و نجف را بپرسد؛ آنان هم نظر مشابهی داشتند اما یکی از آن‌ها اما ممنوعیت تجارت آن فقط «از طریق دریا» را بلامانع دانست.<ref>{{پک|علیپور|۱۳۸۹|ک=منع برده فروشی در عصر قاجار|ص=۱۵۳}}</ref> شیل در نامه خود به دولت ایران دربارهٔ شرعی بودن برده‌داری، عنوان کرد «مسموع شد که خرید و فروش آن‌ها جایز است، نه اینکه اگر خرید و فروش ننمایند حرام و خلاف شرع باشد.» او در ادامه نامه وضعیت بد بردگان اشاره کرد و منع برده‌داری را با تلاش‌های محمدشاه برای آزادی اسرای ایرانی در آسیای میانه مقایسه کرد. او ضمن گوشزد کردن قرارداد انگلیسی‌ها با عثمانی در همین رابطه، پذیرش خواسته بریتانیا از سوی دولت ایران را عملی منحصر به فرد و سبب تحکیم دوستی طرفین قلمداد کرد. آقاسی در پاسخ به این نامه به تفاوت دین میان ایران و اروپا اشاره کرد و همچنین عنوان کرد که تجارت گسترده برده در قلمروی عثمانی با وجود قرارداد آن‌ها با دولت بریتانیا، قابل توجه است.<ref>{{پک|ابراهیمی|۱۳۸۷|ک=لغو تجارت برده در خلیج فارس|ص=۸۳}}</ref> پس از این نامه نگاری‌ها، مسئله برای ۳ ماه مسکوت ماند.{{جعبه نقل قول|عنوان=پاسخاشاره محمدشاه به خواستهنقش انگلیس مبنیدر برعدم لغوموفقیت برده‌داریشاه در آزادسازی اسرای ایرانی:|نقل‌قول=اسرای من دویست سیصد هزار در بخارا و خیوه هستند. چرا مانع شدند اگر اسیر کردن بد است چرا آنجا عیب نیست.<ref>{{پک|ابراهیمی|۱۳۸۷|ک=لغو تجارت برده در خلیج فارس|ص=۸۴}}</ref>|منبع=|عرض=270px|اندازه خط=12px|شکل‌بندی عنوان=font-size:90%|تراز=چپ|تراز نقل‌قول=راست.|تراز منبع=چپ|گیومه نقل‌قول=بله}}جمادی‌الاول ۱۲۶۳ قمری، شیل در چند نامه، با زبان تهدید، انتظار دراز مدت دولت انگلیس برای توقف تجارت برده در خلیج فارس از سوی ایران را گوشزد کرد. حاجی میرزا آقاسی در ۱۸ جمادی‌الاول همان سال، به نامه مزبور پاسخ داد. او انزجار دولت ایران از وضعیت بد بردگان را اعلام داشت و عنوان کرد که رعایای ایرانی به قتل و غارت بردگان نمی‌پردازند. آقاسی عثمانی را مقصر تجارت برده در ایران دانست و گفت که در صورت ممنوعیت واردات برده به عثمانی، تجارت برده در ایران نیز خود به خود متوقف می‌شود.
 
محمدشاه با اشاره مجدد به مسائل مرتبط با شرع اسلام، عنوان داشت که «بدنامی عظیمی است برای من، این گناه بزرگی است، منع از مسلمانی کرده‌ام.»<ref>{{پک|علیپور|۱۳۸۹|ک=منع برده فروشی در عصر قاجار|ص=۱۵۴}}</ref> او همچنین خاطر نشان کرد که ایران قصد ندارد با کوتاه آمدن در برابر فشار انگلیسی‌ها تجربه‌های گذشته را تکرار کند. شیل در ۲۶ جمادی‌الاول، در نامه‌ای مخالفت سرسختانه دولت ایران را بر پایه مسائل مذهبی دانست و عنوان کرد که با توجه به انسداد وجه مذهبی مذاکره‌ها، دیگر دلیلی برای مخالفت وجود ندارد. در جمادی‌الثانی ۱۲۶۳ قمری شیل نامه‌های مکرری را برای شاه و صدراعظم ارسال کرد که طرف ایرانی بیشتر آن‌ها را بی‌پاسخ گذاشت. او در چهاردهم همان ماه، در نامه‌ای به آقاسی مخالفت ایران را بی‌دلیل دانست و از او خواهش کرد که نامه‌ها را به دست شاه برساند.
خط ۱۷۲:
روابط ایران و انگلستان در عهد محمدشاهی، ادامه‌ای بر روابط دو کشور در سال‌های پایانی زندگی عباس میرزاست. در آن زمان، انگلیسی‌ها با حسنعلی میرزا شجاع السلطنه و حسینعلی میرزا فرمانفرما، دو تن از پسران فتحعلی‌شاه، به توافق رسیدند که اگر سبب آغاز جنگ سوم میان ایران و روسیه شوند، از خراسان و هرات کشور مستقلی بسازند و پادشاهی آن را به حسنعلی میرزا و صدارتش را به اللهیارخان آصف‌الدوله بدهند؛ باقی ایران هم سهم حسینعلی میرزا فرمانفرما باشد. قتل گرینبایدوف هم در همین راستا به وقوع پیوست اما به هر حال جنگ سوم درنگرفت.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۸۳}}</ref> در آن زمان عباس میرزا به سبب ناامیدی از انگلیسی‌ها با روس‌ها از در دوستی وارد شد و این مسئله لندن را خشمگین کرد چرا که بیم حمله از جانب ایران و روسیه به هندوستان می‌رفت. زمانی مسئله برای انگلیسی‌ها جدی‌تر شد که محمد میرزا به فرمان پدرش هرات را محاصره کرد. این محاصره البته به پایان نرسید چرا که عباس میرزا در همان زمان درگذشت و ولیعهد ثانی راه تهران را در پیش گرفت تا جانشین او شود. انگلستان قائم‌مقام فراهانی را مسبب اصلی محاصره هرات می‌دانست و از همان آغاز درپی انتقام از او و شاهزاده برآمد.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۸۴}}</ref>
 
پس از مرگ فتحعلی‌شاه، هنوز محمدشاه در تبریز بود که شاهزادگان یکی پس از دیگری مدعی تاج‌وتخت شدند. در این میان، علی‌میرزا ظل‌السلطان نام علی‌شاه مدعی پادشاهی شد. آصف‌الدوله هنوز دل در گرو «مملکت هرات و خراسان» و حسنعلی‌میرزا داشت، اما چون انگلیسی‌ها به ظل‌السلطان روی خوش نشان دادند، او هم همکاری کرد.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۸۴}}</ref> او در همین رابطه نوشت «حالا که ایلچی انگلیس عریضه را دیده، بیشتر اهتمام در حصول مطلب می‌کند.» اما این نقشه سر نگرفت. ظل‌السلطان سرکوب و دستگیر شد؛ انگلیسی‌هابا هم پسرش را به بغداد فراری دادند. باقی مدعیان هم یکی پس از دیگری توسط محمدشاه و قائم‌مقام فراهانیوجود سرکوب شدند امامدعیان، انگلیسی‌ها دست از حمایت از شاهزادگان شکست خوردهآن‌ها برنداشتند.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۸۵}}</ref> چنان‌که در گزارشی آمده آن‌ها با شاهزادگان فراری «روابط بسیار فعالانه‌ای دارند» و مکاتبات و پول از طریق ماژول هنیل در بوشهر رد و بدل می‌شود. شاهزادگان نیز مقداری سلاح به قشم، محل استقراری نیروهای انگلیسی انتقال دادند. مسئله چنان علنی بود که یک نماینده انگلیسی گفت «اینان مدعی سلطنت ایران می‌باشند و هر سالی دو هزار لیره از انگلیس مقرری دارند.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۸۶}}</ref> اگر چه شاهزادگان سرکوب شدند، اما حمایت انگلیسی‌ها از آصف‌الدوله ادامه یافت و حتی اسناد این موضوع به دست سفیر فرانسه افتاد: «هیئت نمایندگی انگلستان به‌طور رسمی از خانواده آصف‌الدوله حمایت می‌کرد. مکاتباتشان به دست من افتاد.» بعدها شورش سالار هم توسط پسر آصف‌الدوله با همکاری انگلیسی‌ها روی داد و محمدشاه در دخالت انگلیسی‌ها «یقین» داشت. او جاستین شیل، سفیر انگلیس را در همین موضوع ریشخند کرد: «شیل خواست با من درافتد، خود ورافتاد.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۸۷}}</ref>
 
مهم‌ترین اتفاق روابط ایران و بریتانیا، مربوط به جدایی هرات از ایران و ممانعت از بازپس‌گیری آن شهر توسط محمدشاه بود. در جریان اتفاقات هرات، انگلیسی‌ها جزیره خارک را اشغال کردند و تخلیه آن را منوط به امضای عهدنامه تجاری موردنظرشان دانستند. علاوه بر هرات، انگلیسی‌ها در پای آن برآمدند که ایلات جنوب کشور را نیز بر دولت محمدشاه بشورانند. ظاهراً حاجی میرزا آقاسی از این مسئله آگاهی یافته بود و به لایار، نماینده انگلیسی، اجازه سفر به جنوب ایران را نمی‌داد: «ما را جاسوس و مأموران دولت انگلیس تلقی می‌کرد.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۱}}</ref> اما بالاخره کوتاه آمد. لایار راهی جنوب کشور شد و با محمدتقی‌خان،محمدتقی‌خان ازبختیاری سرانرا ایل بختیاری، از در دوستی وارد شد. به او گفتواداشت که چون دولت ایران باراضی انگلیسبه قراردادعقد معاهده تجاری امضا نمی‌کند، چه بهتر کهنمی‌شود، رئیس ایل قراردادی جداگانه با انگلیسی‌ها ببندد. محمدتقی‌خان می‌خواست بداند که اگر با دولت ایران درافتاد، انگلیسی‌ها به یاری خواهند داد یا خیر. در خارک لایار موضوع را با مأموران کمپانی هند شرقی بریتانیا (کمپانی حاکم بر هند) مطرح کرد و جواب آمد: «مانعی ندارد.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۱}}</ref> علاوه بر هرات و ایلات جنوب کشور، انگلیسی‌ها تلاش کردند که خرمشهر را از ایران جدا کرده و به عثمانی ملحق سازند. در مذاکرات ارزروم، لایار عنوان داشت که «ادعای عثمانی بر خرمشهر رسمی و ادعا ایران اسمی است.» او ادامه داد که من «همه اسناد مشاجره ایران و عثمانی را بررسی کردم و حق را به عثمانی می‌دهم.» «باید خط سرحدی تازه‌ای از وسط صحرا رسم شود و عثمانی مالک هر دو ساحل باشد.» اما روسیه به مخالفت برخاست و ایران هم زیر بار نرفت. تلاش انگلیس جهت الحاق خرمشهر به عثمانی از آن بابت بود که آن‌ها جنگ در این منطقه را قریب‌الوقوع می‌دیدند و منابع دولت انگلیس هم حکم می‌داد که «مصب رودخانه به دست دولتی نیفتد که در آینده دشمن انگلیس باشد.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۲}}</ref>
[[پرونده:Mohammad-Hossein Khan Mogaddam Maraqei.jpg|بندانگشتی|محمدشاه میرزا حسین‌خان آجودانباشی را به عنوان سفیر ایران راهی اروپا کرد.]]
در این شرایط، محمدشاه میرزا حسین‌خان آجودانباشی را به اتفاق ۶۰ همراه راهی پایتخت‌های فرنگ کرد تا زمینه‌ساز روابط سیاسی ایران و دیگر کشورهای اروپایی را فراهم سازد و با انگلیسی‌ها برای صلح و برقراری مجدد روابط مذاکره کند. هنوز آجودانباشی به اروپا نرسیده بود که مک‌نیل به اعتراض برآمد: «هرگاه سفیر ایران عزم شهر لندن کند قبل از آنکه مطالب مستر مک‌نیل وزیرمختار انگلیس از دولت ایران به عمل آید، سفارت او پذیرفته نخواهد شد.» نگرانی مک‌نیل از آن جهت بود که می‌دانست عزل او یکی از شرایط ایران برای برقراری مجدد رابطه سیاسی با انگلیس است. مک‌نیل شخصاً به دیدار شاه رفت، اما محمدشاه او را نپذیرفت و از میانه راه بازگشت.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۴}}</ref> در ژوئن ۱۸۳۹، آجودانباشی براساس نامه‌ای که محمدشاه به او داده بود، با پالمرستون وزیر امورخارجه انگلیس به مکاتبه نشست. در نامه محمدشاه مواردی طرح شده بود که به این شرح است:
 
موضوع اول این بود که «اهل هرات بسیار اذیت کردند و ما حق داشتیم تلافی و جنگ کنیم.» دوم آن که «مک‌نیل می‌گوید… که شما پای روس را به کابل واکردید؛ حال آن که خدا شاهد است که اصلاًمااصلاً خبر نداشتیم. خود دوست محمدخان به پطرزبورگ عریضه نوشت.» سوم آن که «من حق خودم را از هرات می‌خواهم بگیرم، این چه دخلی به روس و انگلیس دارد.» چهارم آن که انگلیس که خواهان معاهده و کنسول‌گری است، چرا «در عهد خاقان مغفور (فتحعلی‌شاه) آنقدر اصرار نداشتند. آن زمان هم هر سال قشون به هرات می‌آمد، چرا حرفی نداشتند؟»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۴}}</ref> پنجم آن که «پاتینجر در هرات تعلیم جنگ داد و اسکندر برنس (الکساندر بورنس) مانع از این شد که ایلچی ما به هرات برود. مک‌نیل می‌گفت: من دیدم شما با روس رفیقید چنین کردم. حال آن که حضرت انگلیس‌ها مدت‌ها پیش که ما از تهران حرکت نکرده بودیم، در کابل و قندهار و هرات و بغداد و داستان محمره (خرمشهر) مشغول افساد بودند.» ششم آن که «این کارهای خلاف ضابطه را مک‌نیل درست می‌داند و حالا ما باید عذرخواهی بکنیم. چه بسا که قبول نفرمایند… حاجی میرزا آقاسی را که به فلک اگر یک قدم بردارد باید ممنون بشوند فرستادم دلجویی، قبول نشد.» هفتم آن که مک‌نیل «هر غلطی کرد ما قبول کردیم بلکه دست از هرزگی بردارد، نشد… سربازان ما را به کشتن داد و خواهش کرد: غوریان را هم واگذارید به کامران میرزا.» هشتم آن که «خلاصه درست در آنجا بگو که ما با دولت انگلیس کمال دوستی را داریم اما مک‌نیل اذیت زیاد کرد، ورنه چرا ما باید به انگلیس بپیچیم.» «با این ستم مک‌نیل ممکن من نیست راه بروم و رویش را ببینیم. هرگز اینطور آدم، به این هرزگی من ندیده‌ام.» آخر آن که به این «رفتارهای خرده‌پاهای انگلیس… در بغداد و لاهور و کابل و قندهار و هرات اعتراض کن.» اما «می‌ترسم نیت و اراده پادشاه انگلیس هم چنین باشد و به دستورالعمل پارلمنت (پارلمان) باشد.» در آنصورت «از ترس لابدیم (مجبوریم) به حمایت روس برویم.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۵}}</ref>
 
از لندن پاسخ آمد: «هر آنچه مک‌نیل در ایران کرده‌است موافق رضا و دستورالعمل امنای دولت انگلیس است.» در ۱۲ ژوئیه، سفیر ایران با پالمرستون وزیر خارجه بریتانیا دیدار کرد. آن وزیر ادعا کرد که «وزرای دولت علیه ایران مزدوران روسیه‌اند.» منظورش حاجی میرزا آقاسی بود. سفیر پاسخ داد حاجی «ابداً به مال دنیا احتیاج و اعتنا ندارد و تا به امروز از سرکار شاهنشاه عالم‌پناه مواجب و مرسوم و لقب قبول نکرده‌اند، تا به دولت دیگر چه رسد.» سفیر همچنین گفت که «متجاوز از ۲۰ سال است» که انگلیسی‌ها به وزیرخارجه سابق فتحعلی‌شاه مواجب می‌دهند و تا به امروز دولت ایران این معنی را بحث نکرده‌است.» طرف انگلیسی ادامه داد که شاه به «اغوای روسیه» به هرات لشکر کشید و افسران روسی در سپاه ایران دیده شدند. سفیر پاسخ داد «اثبات این معنی در کجا شده‌است؟ دلیل بر اینکه دولت روسیه، دولت ایران را به تنبیه افاغنه واداشته کدام است؟» او دربارهٔ افسران روسی نیز پرسید که «کدام شخص، به چه اسم و رسم… در کدام فوج؟» در این مورد جوابی نداشتند و «نتوانستند یک فقره ایراد حسابی بگیرند.» پالمرستون نامه‌ای به دولت ایران نوشت و عنوان کرد که شکست سفارت آجودانباشی «از تقصیر دولت انگلیس نیست و کیفیات نه چنان است که او می‌گوید.» او شرایطی برای صلح با ایران و برقراری روابط مجدد تعیین کرد که شامل تنبیه حاکم بوشهر، «مطلق‌العنان بودن اعضای سفارت انگلیس در ایران»، امضای قرارنامه بازرگانی، دست برداشتن از تسخیر هرات توسط ایران و پس گرفتن شکایت از مک‌نیل بود. میرزا حسین‌خان نیز شرایط ایران را اینگونه شرح داد: تخلیه خارک، پرداخت ۲۰۰ هزار تومان که تعهد کرده بودند، برکناری مک‌نیل و دست برداشتن انگلیس از حمایت از شاهزادگان فراری و نامه‌نگاری با روحانیون. دولت ایران می‌دانست که شرایط قبول نخواهد شد. وزیرخارجه ایران خطاب به آجودانباشی نوشت که بر ما «مسلم است که انگلیسی‌ها در خیال دوستی با ایران نیستند.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۶}}</ref>
 
در سال ۱۸۴۱ ایران عهدنامه تجاری را امضا کرد و به انگلیسی‌ها حق داد که در تهران و تبریز و بوشهر کنسول‌گری دایر کنند. انگلیسی‌ها قول تخلیه خارک را دادند و در ۱۸۴۲ آن را عملی کردند. عهدنامه مذکور بسیار مختصر بود و هیچ سخنی از اتحاد و دوست دو دولت زده نشد. اما به هر حال این عهدنامه ایدئال لندن هم نبود، چرا که خارج از سه شهر مذکور حق «اقامت» نداشتند و هدف آن‌ها، دایر کردن کنسول‌گری در گیلان، نزدیک به مرز روسیه، بود.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۸}}</ref> پس از امضای این عهدنامه، طولی نکشید که کالاهای انگلیسی که قیمت پایینی هم داشتند از راه تبریز–ترابوزان وارد ایران شده و بازارهای آن کشور را پر کردند و این مسئله حتی باعث ورشکستگی تعدادی از تجار ایرانی در تبریز هم شد.<ref>{{پک|Calmard|2004|ک=MOḤAMMAD SHAH QĀJĀR}}</ref>
 
=== روسیه ===
روسیه نفوذ خود در ایران را نه با «رشوه و زر»، که با «سلاح‌های کوبنده و زور» به دست آورده بود. آن‌ها بر این بودند که «ما از نظر جغرافیایی، تنها همسایه ایران هستیم که می‌توانیم موجب ترس یا امید ایران باشیم.» چنان‌که در گزارشی مربوط به سال ۱۸۴۳ آمده که آن «۵۰ هزار سربازی که همواره آماده اشغال ایرانند»، به مراتب کارگرتر از «طلا و هواخواهان سری» اند. پیدا بود که روسیه در این زمان برای ایران بسیار هراس‌انگیزتر از انگلیس می‌نمود، چنان‌که حاجی میرزا آقاسی خود بر این عقیده بود که روس‌ها در پی انتقام حکم به برکناری‌اش خواهند داد. چنان‌که یک مرتبه به سفیر فرانسه گفته بود «شما به‌زودی راهی میهن خود خواهید شد و آنان مرا در پی انتقام‌جویی برکنار خواهند کرد. در چنان روزی اگر اینجا بودید، دستکم آنچه را که خواهد گذشت برای فرانسویان بازمی‌گفتید. اما شما خواهید رفت و آنان رویدادها را بنا به دلخواه خود به فرنگستان گزارش خواهند کرد.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۱۰۲}}</ref>
 
[[پرونده:Franz Krüger - Portrait of Emperor Nicholas I - WGA12289.jpg|بندانگشتی|نیکلای اول در زمان محمدشاه امپراتور روسیه بود|جایگزین=|راست]]باری در دوران محمدشاه ایران تنها یک عهدنامه با روسیه به امضا رساند. این عهدنامه برای محدود کردن مهاجرت میان ایران و روسیه بود، چرا که آقاسی می‌پنداشت روس‌ها «اتباع مسیحی ما را به مهاجرت وامی‌دارند.» در سال ۱۸۴۴ قراردادی امضا شد تا «اتباع دو کشور بدون جواز و گذرنامه از مرزها نگذرند.» قرار شد اگر کسی بدون اجازه از مرز گذشت، او تحویل مرزبانان یا نزدیک‌ترین کنسول‌گری دهند. کنت مدم سفیر روسیه و حاجی میرزا آقاسی صدراعظم ایران امضا کنندگان این عهدنامه بودند. اما به هر حال این قرارداد تأثیری در کاهش مهاجرت از ایران به روسیه نداشت و اتباع مسیحی و مسلمان به دنبال کار با گذرنامه یا بی‌گذرنامه راهی روسیه می‌شدند.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۱۰۱}}</ref>
 
اما موضوعات مورد مناقشه میان دولت محمدشاه و روسیه، بر سر ورود کشتی‌های جنگی روس به مرداب انزلی و بحث شیلات بود. حاجی آقاسی در نامه‌ای به شاه نوشت که روسیه «با زور یا رضا عهدی در ترکمنچای بستند» اما همان را هم رعایت نکردند. «رذالت از این بیشتر نمی‌شود، هرچه خودشان خواستند، همه را با اینکه خلاف عهدنامه بود، مجری داشتند… حالا هم بی‌اذن و اجازه به مرداب انزلی آمده، گیلان را برهم زده‌آند.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۸}}</ref> مطابق عهدنامه ترکمنچای، کشتی‌های روس، نظامی یا تجاری، حق کشتیرانی آزادانه در دریای خزر را داشتند، اما دولت ایران معتقد بود مرداب انزلی بخشی از دریای خزر نیست. در این رابطه، مناقشه‌ای میان ایران و روسیه روی داد و دولت روس حتی تهدید به قطع روابط با ایران کرد.
 
[[پرونده:Franz Krüger - Portrait of Emperor Nicholas I - WGA12289.jpg|بندانگشتی|نیکلای اول در زمان محمدشاه امپراتور روسیه بود]]نسلرود، وزیر امورخارجه روسیه، نامه مفصلی در این باب به حاجی میرزا آقاسی نوشت. از این نوشت کهحیرت امپراتور روسیهروس در «حیرت»ربط استبا که چراهشدار محمدشاه بهو سفیراز روساستثنا هشدار داده بود که «کشتی‌های آتشی به مردابنبودن انزلی نزدیک نشوند، حال آنکهدر عهدنامه به سفاین حربیه و کشتی‌های تجارتی روسیه حق نامحدود می‌داد و انزلی هم استثنا» نبودنوشت. او به آقاسی هشدار داد که «برهم زدن حقوق خود را، از هر که بوده باشد، دولت بهیه روس هرگز نخواهد گذاشت و متحمل نخواهد شد.» او قدغن کردن ورود کشتی‌های جنگی را «بی‌حرمتی» دانست و نوشت که «آن جناب (آقاسی) به آسانی اندازه حیرت ما را درک خواهند نمود.» نسلرود همچنین نوشت که ایلات و اشرار در آن منطقه «چپاول و خرابی و خونریزی» می‌کنند و دولت ایران و اهالی گیلان «آسایش و رفاه خود را باید از حمایت پرزور و جانفشانی بی‌نظیر کارکنان آن سفاین بدانند.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۹}}</ref>
 
دولت ایران پاسخ محکمی داد. آقاسی نوشت که «قدغن بی‌حرمتی نیست.» «در ترکمنچای هم سخن از بحر خزر رفته، نه مرداب انزلی. در اثبات این معنا مضایقه نداریم، عهدنامه را به میان بگذاریم. اگر حق با ما بود، اولیای آن دولت را چه حرف؟ و اگر حق با روسیه بود ما را چه سخن؟» او ادامه داد که مانند روسیه «ما هم حق حفظ آبروی خودمان را داریم. عمال آن دولت در آشوراده بدون اذن لنگر انداخته‌اند، جا و مکان ساخته‌اند. چرا همین حق را برای تجار ایرانی قائل نیستند؟» او این مسئله که کشتی‌های روس باعث آسایش اهالی شده‌اند را باطل خواند: کجا اهالی آسوده مانده‌اند؟» تنها دولت ایران متحمل «خسارت و زحمت زیاد» شده‌است.{{جعبه نقل قول|عنوان=گزارش سارتیژ در باب هدیه نیکلای اول به محمدشاه:|نقل‌قول=اینان نخست در چهره مسافر، یا بهتر بگویم، در نقش نقاش می‌آیند. او به ترسیم درخت‌ها، خانه‌ها و دژها می‌آغازد. آن مسافر می‌رود. یک سال بعد بازمی‌گردد و می‌گوید: من پزشک هستم. پزشک هم می‌رود، سال دیگر می‌آید و می‌گوید: من کنسول هستم. آنگاه با همین عنوان در بندر می‌نشیند و رفته‌رفته فرآورده‌های کشورش را به بندر سرازیر می‌کند.|منبع=امکان زیادی است که بر اثر اقدام روسیه که در ظاهر احترامی به شخص پادشاه ایران است و کاملاً تشریفاتی است، دولت ایران از مخالفت و اصرار خود دست بردارد.|عرض=270px|اندازه خط=12px|شکل‌بندی عنوان=font-size:90%|تراز=چپ|تراز نقل‌قول=راست.|تراز منبع=چپ|گیومه نقل‌قول=بله}}حاجی معتقد بود روس‌ها خود می‌دانند حق با آن‌ها نیست، ورنه چرا «دیگر چرا اذن می‌خواهند؟ اگر نیست چرا اذن بدهیم یا عهد تازه ببندیم؟» که ما «تجربت بسی کردیم.» او همچنین از رفتار عمال روس شکایت برد که دست تطاول و تعدی دراز کرده‌اند.» او این رفتار را «باعث وحشت اولیای دولت قاهره ایران» دانست.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۹}}</ref> روس‌ها که واکنش ایران را حاصل توطئه انگلیسی‌ها می‌دانستند با سفیر انگلیس در تهران به سردی رفتار کردند. آن‌ها برای حل مسئله ورود کشتی‌های روس به مرداب انزلی، دست به یک ترفند سیاسی زدند. قرار شد یک کشتی بخاری کوچک، در ظاهر به عنوان هدیه‌ای از سوی امپراتور روس به شاه ایران، بر روی چهار کشتی بخاری به سمت سواحل ایران حرکت کند و بدین ترتیب، دولت ایران در موقعیتی قرار بگیرد که نتواند از ورود کشتی‌های جنگی به مرداب جلوگیری کند چرا که این عمل می‌توانست یک بی‌احترامی بزرگ قلمداد شود.<ref>{{پک|قائم مقامی|ک=رقابت روس و انگلیس در ایران|ص=۷۶}}</ref>
 
اما آقاسی بر مخالفت خود باقی ماند. او به مأموران ایرانی انزلی و استرآباد (گرگان) دستور داد که به هر نحو، حتی استفاده از تیراندازی، از ورود آن کشتی‌ها به آب‌های ایران جلوگیری کند. مأمور ایرانی که در وضعیت پیچیده‌ای بود، به سمت کشتی‌ها تیراندازی نکرد اما شخصاً وارد کشتی حامل هدیه شد و با نشان دادن حکم دولتی، از آن‌ها خواست که آب‌های ایرانی را ترک کنند. فرمانده روس حکم را گرفت، کشتی اهدایی را پیاده کرد و نامه آقاسی را به سفیر روسیه سپرد و بازگشت. امپراتور روس پس از این واقعه شخصاً به خود محمدشاه مراجعه کرد.<ref>{{پک|قائم مقامی|ک=رقابت روس و انگلیس در ایران|ص=۷۷}}</ref> او در نامه‌ای از آقاسی گله کرد که مانع برقراری روابط تجاری بین ایران و روسیه است و ضمناًهشدار تأکید کردداد که این وضعیت برای روسیه قابل تحمل نیست؛ ایران باید سریعاً مشخص کند که می‌خواهد با روسیه مانند یک دوست رفتار کند یا خصم و دشمن اوست؟ محمدشاه نامه را به آقاسی سپرد. صدراعظم نیز بنا دید که رفتار مأمور ایرانی را «خودسر» توصیف کند و حتی به امپراتور روسیه نوشت که حاضر است گوش‌های مأمور مزبور را به پطرزبورگ بفرستد. امپراتور در پاسخ نوشت که مأمور ایرانی تقصیری نداشته و نباید با یک خدمتگزار وفادار و درستکار شاه چنین رفتاری شود و او لایق تشویق است.
حاجی از این نوشت که روس‌ها خود می‌دانند حق با آن‌ها نیست، چرا که «اگر مرداب انزلی را طبق عهدنامه داخل به جزیره می‌دانند دیگر چرا اذن می‌خواهند؟ اگر نیست چرا اذن بدهیم یا عهد تازه ببندیم؟» که ما «تجربت بسی کردیم.» او همچنین از رفتار عمال روس شکایت برد که «بیمارخانه و حمام و باغچه و بیوتات ساخته‌اند و دست تطاول و تعدی دراز کرده‌اند.» او این رفتار را «باعث وحشت اولیای دولت قاهره ایران» دانست.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۹}}</ref> روس‌ها که واکنش ایران را حاصل توطئه انگلیسی‌ها می‌دانستند با سفیر انگلیس در تهران به سردی رفتار کردند. آن‌ها برای حل مسئله ورود کشتی‌های روس به مرداب انزلی، دست به یک ترفند سیاسی زدند. قرار شد یک کشتی بخاری کوچک، در ظاهر به عنوان هدیه‌ای به شاه ایران، بر روی چهار کشتی بخاری به سمت سواحل ایران حرکت کند و بدین ترتیب، دولت ایران در موقعیتی قرار بگیرد که نتواند از ورود کشتی‌های جنگی به مرداب جلوگیری کند چرا که این عمل می‌توانست یک بی‌احترامی بزرگ قلمداد شود.<ref>{{پک|قائم مقامی|ک=رقابت روس و انگلیس در ایران|ص=۷۶}}</ref> دو سارتیژ، سفیر فرانسه، نیز در گزارشی به این موضوع اشاره دارد: «امکان زیادی است که بر اثر اقدام روسیه که ظاهر احترامی به شخص پادشاه ایران است و کاملاً تشریفاتی است، دولت ایران از مخالفت و اصرار خود دست بردارد.»
 
اما آقاسی بر مخالفت خود باقی ماند. او به مأموران ایرانی انزلی و استرآباد (گرگان) دستور داد که به هر نحو، حتی استفاده از تیراندازی، از ورود آن کشتی‌ها به آب‌های ایران جلوگیری کند. مأمور ایرانی که در وضعیت پیچیده‌ای بود، به سمت کشتی‌ها تیراندازی نکرد اما شخصاً وارد کشتی حامل هدیه شد و با نشان دادن حکم دولتی، از آن‌ها خواست که آب‌های ایرانی را ترک کنند. فرمانده روس حکم را گرفت، کشتی اهدایی را پیاده کرد و نامه آقاسی را به سفیر روسیه سپرد و بازگشت. امپراتور روس پس از این واقعه شخصاً به خود محمدشاه مراجعه کرد.<ref>{{پک|قائم مقامی|ک=رقابت روس و انگلیس در ایران|ص=۷۷}}</ref> او در نامه‌ای از آقاسی گله کرد که مانع برقراری روابط تجاری بین ایران و روسیه است و ضمناً تأکید کرد که این وضعیت برای روسیه قابل تحمل نیست؛ ایران باید سریعاً مشخص کند که می‌خواهد با روسیه مانند یک دوست رفتار کند یا خصم و دشمن اوست؟ محمدشاه نامه را به آقاسی سپرد. صدراعظم نیز بنا دید که رفتار مأمور ایرانی را «خودسر» توصیف کند و حتی به امپراتور روسیه نوشت که حاضر است گوش‌های مأمور مزبور را به پطرزبورگ بفرستد. امپراتور در پاسخ نوشت که مأمور ایرانی تقصیری نداشته و نباید با یک خدمتگزار وفادار و درستکار شاه چنین رفتاری شود و او لایق تشویق است.
 
پس از این نامه‌نگاری‌ها، سفیر روسیه به ملاقات آقاسی رفت و عنوان داشت که اگر دولت ایران دستوری خلاف گذشته صادر نکند و اجازه ورود کشتی‌های روس را ندهد، هیئت نمایندگی دستور دارد که فوراً ایران را ترک کند و روابط دوستانه با ایران نیز از این تاریخ قطع خواهد شد. او سپس پایتخت را ترک کرد و در یکی از ده‌های اطراف تهران، منتظر پاسخ دولت ایران ماند. محمدشاه و آقاسی و سایرین ۸ روز به مذاکره نشستند و سرانجام ایران کوتاه آمد. قرار شد بر حسب خواهش امپراتور به کشتی‌های جنگی روسیه اجازه داده شود که در بنادر ایران لنگر بگیرند.<ref>{{پک|قائم مقامی|ک=رقابت روس و انگلیس در ایران|ص=۷۸}}</ref>