محمدشاه: تفاوت میان نسخه‌ها

[نسخهٔ بررسی‌نشده][نسخهٔ بررسی‌نشده]
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
خط ۱۶۸:
روابط ایران و انگلستان در عهد محمدشاهی، ادامه‌ای بر روابط دو کشور در سال‌های پایانی زندگی عباس میرزاست. در آن زمان، انگلیسی‌ها با حسنعلی میرزا شجاع السلطنه و حسینعلی میرزا فرمانفرما، دو تن از پسران فتحعلی‌شاه، به توافق رسیدند که اگر سبب آغاز جنگ سوم میان ایران و روسیه شوند، از خراسان و هرات کشور مستقلی بسازند و پادشاهی آن را به حسنعلی میرزا و صدارتش را به اللهیارخان آصف‌الدوله بدهند؛ باقی ایران هم سهم حسینعلی میرزا فرمانفرما باشد. قتل گرینبایدوف هم در همین راستا به وقوع پیوست اما به هر حال جنگ سوم درنگرفت.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۸۳}}</ref> در آن زمان عباس میرزا به سبب ناامیدی از انگلیسی‌ها با روس‌ها از در دوستی وارد شد و این مسئله لندن را خشمگین کرد چرا که بیم حمله از جانب ایران و روسیه به هندوستان می‌رفت. زمانی مسئله برای انگلیسی‌ها جدی‌تر شد که محمد میرزا به فرمان پدرش هرات را محاصره کرد. این محاصره البته به پایان نرسید چرا که عباس میرزا در همان زمان درگذشت و ولیعهد ثانی راه تهران را در پیش گرفت تا جانشین او شود. انگلستان قائم‌مقام فراهانی را مسبب اصلی محاصره هرات می‌دانست و از همان آغاز درپی انتقام از او و شاهزاده برآمد.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۸۴}}</ref>
 
پس از مرگ فتحعلی‌شاه، هنوز محمدشاه در تبریز بود که شاهزادگان یکی پس از دیگری مدعی تاج‌وتخت شدند. در این میان، علی‌میرزا ظل‌السلطان نام علی‌شاه مدعی پادشاهی شد. آصف‌الدوله هنوز دل در گرو «مملکت هرات و خراسان» و حسنعلی‌میرزا داشت، اما چون انگلیسی‌ها به ظل‌السلطان روی خوش نشان دادند، او هم همکاری کرد.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۸۴}}</ref> او در همین رابطه نوشت «حالا که ایلچی انگلیس عریضه را دیده، بیشتر اهتمام در حصول مطلب می‌کند.» اما این نقشه سر نگرفت. ظل‌السلطان سرکوب و دستگیر شد؛ با وجود سرکوب مدعیان، انگلیسی‌ها دست از حمایت از آن‌ها برنداشتند.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۸۵}}</ref> چنان‌که در گزارشی آمده آن‌ها با شاهزادگان فراری «روابط بسیار فعالانه‌ای دارند» و مکاتبات و پول از طریق ماژول هنیل در بوشهر رد و بدل می‌شود. مسئله چنان علنی بود که یک نماینده انگلیسی گفت «اینان مدعی سلطنت ایران می‌باشند و هر سالی دو هزار لیره از انگلیس مقرری دارند.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۸۶}}</ref> اگر چه شاهزادگان سرکوب شدند، اما حمایت انگلیسی‌ها از آصف‌الدوله ادامه یافت و حتی اسناد این موضوع به دست سفیر فرانسه افتاد: «هیئت نمایندگی انگلستان به‌طور رسمی از خانواده آصف‌الدوله حمایت می‌کرد. مکاتباتشان به دست من افتاد.» بعدها شورش سالار هم توسط پسر آصف‌الدوله با همکاری انگلیسی‌ها روی داد و محمدشاه در دخالت انگلیسی‌ها «یقین» داشت. او جاستین شیل، سفیر انگلیس را در همین موضوع ریشخند کرد: «شیل خواست با من درافتد، خود ورافتاد.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۸۷}}</ref>[[پرونده:Mohammad-Hossein Khan Mogaddam Maraqei.jpg|بندانگشتی|محمدشاه میرزا حسین‌خان آجودانباشی را به عنوان سفیر ایران راهی اروپا کرد.]]مهم‌ترین اتفاق روابط ایران و بریتانیا، مربوط به جدایی هرات از ایران و ممانعت از بازپس‌گیری آن شهر توسط محمدشاه بود. در جریان اتفاقات هرات، انگلیسی‌ها جزیره خارک را اشغال کردند و تخلیه آن را منوط به امضای عهدنامه تجاری موردنظرشان دانستند. علاوه بر هرات، انگلیسی‌ها در پای آن برآمدند که ایلات جنوب کشور را نیز بر دولت محمدشاه بشورانند. ظاهراً حاجی میرزا آقاسی از این مسئله آگاهی یافته بود و به لایار، نماینده انگلیسی، اجازه سفر به جنوب ایران را نمی‌داد: «ما را جاسوس و مأموران دولت انگلیس تلقی می‌کرد.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۱}}</ref> اما بالاخره کوتاه آمد. لایار راهی جنوب کشور شد و با محمدتقی‌خان بختیاری را واداشت که چون دولت ایران راضی به عقد معاهده تجاری نمی‌شود، رئیس ایل قراردادی جداگانه با انگلیسی‌ها ببندد. محمدتقی‌خان می‌خواست بداند که اگر با دولت ایران درافتاد، انگلیسی‌ها به یاری خواهند داد یا خیر. در خارک لایار موضوع را با مأموران کمپانی هند شرقی بریتانیا (کمپانی حاکم بر هند) مطرح کرد و جواب آمد: «مانعی ندارد.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۱}}</ref> علاوه بر هرات و ایلات جنوب کشور، انگلیسی‌ها تلاش کردند که خرمشهر را از ایران جدا کرده و به عثمانی ملحق سازند. در مذاکرات ارزروم، لایار عنوان داشت که «ادعای عثمانی بر خرمشهر رسمی و ادعا ایران اسمی است.» او ادامه داد که من «همه اسناد مشاجره ایران و عثمانی را بررسی کردم و عثمانی باید مالک هر دو ساحل باشد.» اما روسیه به مخالفت برخاست و ایران هم زیر بار نرفت.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۲}}</ref>
در این شرایط، محمدشاه میرزا حسین‌خان آجودانباشی را به اتفاق ۶۰ همراه راهی پایتخت‌های فرنگ کرد تا زمینه‌ساز روابط سیاسی ایران و دیگر کشورهای اروپایی را فراهم سازد<ref>{{پک|Ghani|1987|ک=Iran and the West|زبان=en|ص=}}</ref> و با انگلیسی‌ها برای صلح و برقراری مجدد روابط مذاکره کند. هنوز آجودانباشی به اروپا نرسیده بود که مک‌نیل به اعتراض برآمد: «هرگاه سفیر ایران عزم شهر لندن کند قبل از آنکه مطالب مستر مک‌نیل وزیرمختار انگلیس از دولت ایران به عمل آید، سفارت او پذیرفته نخواهد شد.» نگرانی مک‌نیل از آن جهت بود که می‌دانست عزل او یکی از شرایط ایران برای برقراری مجدد رابطه سیاسی با انگلیس است. مک‌نیل شخصاً به دیدار شاه رفت، اما محمدشاه او را نپذیرفت و از میانه راه بازگشت.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۴}}</ref> در ژوئن ۱۸۳۹، آجودانباشی براساس نامه‌ای که محمدشاه به او داده بود، با پالمرستون وزیر امورخارجه انگلیس به مکاتبه نشست. در نامه محمدشاه مواردی طرح شده بود که به این شرح است:
 
موضوع اول این بود که «اهل هرات بسیار اذیت کردند و ما حق داشتیم جنگ کنیم.» دوم آن که «مک‌نیل می‌گوید… که شما پای روس را به کابل واکردید؛ مااصلاً خبر نداشتیم. خود دوست محمدخان به پطرزبورگ عریضه نوشت.» سوم آن که «من حق خودم را از هرات می‌خواهم بگیرم، این چه دخلی به روس و انگلیس دارد.» چهارم آن که انگلیس که خواهان معاهده و کنسول‌گری است، چرا «در عهد خاقان مغفور (فتحعلی‌شاه) آنقدر اصرار نداشتند. آن زمان هم هر سال قشون به هرات می‌آمد، چرا حرفی نداشتند؟»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۴}}</ref> پنجم آن که «پاتینجر در هرات تعلیم جنگ داد و اسکندر برنس (الکساندر بورنس) مانع از این شد که ایلچی ما به هرات برود. حال آن که حضرت انگلیس‌ها مدت‌ها پیش در کابل و قندهار و هرات و بغداد و داستان محمره (خرمشهر) مشغول افساد بودند.» ششم آن که «این کارهای خلاف ضابطه را مک‌نیل درست می‌داند و حالا ما باید عذرخواهی بکنیم. چه بسا که قبول نفرمایند… حاجی میرزا آقاسی را که به فلک اگر یک قدم بردارد باید ممنون بشوند فرستادم دلجویی، قبول نشد.» هفتم آن که مک‌نیل «هر غلطی کرد ما قبول کردیم بلکه دست از هرزگی بردارد، نشد… سربازان ما را به کشتن داد و خواهش کرد: غوریان را هم واگذارید به کامران میرزا.» هشتم آن که «خلاصه درست در آنجا بگو که ما با دولت انگلیس کمال دوستی را داریم اما مک‌نیل اذیت زیاد کرد، ورنه چرا ما باید به انگلیس بپیچیم.» آخر آن که به این «رفتارهای خرده‌پاهای انگلیس… در بغداد و لاهور و کابل و قندهار و هرات اعتراض کن.» اما «می‌ترسم نیت و اراده پادشاه انگلیس هم چنین باشد و به دستورالعمل پارلمنت (پارلمان) باشد.» در آنصورت «از ترس لابدیم (مجبوریم) به حمایت روس برویم.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۵}}</ref>{{جعبه نقل قول|عنوان=پالمرستون (با اشاره به نقشه) خطاب به آجودانباشی:|نقل‌قول=این هند است، این روسیه است، این افغانستان است و ایران اینجاست. برای اینکه انگلیس و ایران رابطه خوبی داشته باشند، مهم است که روسیه خیلی به هند نزدیک نشود.<ref>{{پک|Volodarsky|1985|ک=Persia's foreign policy|زبان=en|ص=122}}</ref>|منبع=|عرض=270px|اندازه خط=12px|شکل‌بندی عنوان=font-size:90%|تراز=چپ|تراز نقل‌قول=راست.|تراز منبع=چپ|گیومه نقل‌قول=بله}}از لندن پاسخ آمد: «هر آنچه مک‌نیل در ایران کرده‌است موافق رضا و دستورالعمل امنای دولت انگلیس است.» در نخستین ملاقات، پالمرستون به سردی رفتار کرد و حتی به آجودانبشی نکرد تعارف که بنشیند. در این ملاقات، او ادعا کرد که «وزرای دولت علیه ایران مزدوران روسیه‌اند.» منظورش حاجی میرزا آقاسی بود. سفیر پاسخ داد حاجی «تا به امروز از سرکار شاهنشاه عالم‌پناه مواجب و مرسوم و لقب قبول نکرده‌اند، تا به دولت دیگر چه رسد.» سفیر همچنین گفت که «متجاوز از ۲۰ سال است» که انگلیسی‌ها به وزیرخارجه سابق فتحعلی‌شاه مواجب می‌دهند و تا به امروز دولت ایران این معنی را بحث نکرده‌است.» طرف انگلیسی ادامه داد که افسران روسی در سپاه ایران دیده شدند. سفیر پاسخ داد «اثبات این معنی در کجا شده‌است؟» او دربارهٔ افسران روسی نیز پرسید که «کدام شخص، به چه اسم و رسم… در کدام فوج؟» در این مورد جوابی نداشتند و «نتوانستند یک فقره ایراد حسابی بگیرند.» پالمرستون نامه‌ای به دولت ایران نوشت و عنوان کرد که شکست سفارت آجودانباشی «تقصیر دولت انگلیس نیست و کیفیات نه چنان است که او می‌گوید.» او شرایطی برای صلح با ایران و برقراری روابط مجدد تعیین کرد که شامل تنبیه حاکم بوشهر، «مطلق‌العنان بودن اعضای سفارت انگلیس در ایران»، امضای قرارنامه بازرگانی، دست برداشتن از تسخیر هرات توسط ایران و پس گرفتن شکایت از مک‌نیل بود. میرزا حسین‌خان نیز شرایط ایران را اینگونه شرح داد: تخلیه خارک، پرداخت ۲۰۰ هزار تومان که تعهد کرده بودند، برکناری مک‌نیل و دست برداشتن انگلیس از حمایت از شاهزادگان فراری و نامه‌نگاری با روحانیون. دولت ایران می‌دانست که شرایط قبول نخواهد شد. وزیرخارجه ایران خطاب به آجودانباشی نوشت که بر ما «مسلم است که انگلیسی‌ها در خیال دوستی با ایران نیستند.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۶}}</ref>
مهم‌ترین اتفاق روابط ایران و بریتانیا، مربوط به جدایی هرات از ایران و ممانعت از بازپس‌گیری آن شهر توسط محمدشاه بود. در جریان اتفاقات هرات، انگلیسی‌ها جزیره خارک را اشغال کردند و تخلیه آن را منوط به امضای عهدنامه تجاری موردنظرشان دانستند. علاوه بر هرات، انگلیسی‌ها در پای آن برآمدند که ایلات جنوب کشور را نیز بر دولت محمدشاه بشورانند. ظاهراً حاجی میرزا آقاسی از این مسئله آگاهی یافته بود و به لایار، نماینده انگلیسی، اجازه سفر به جنوب ایران را نمی‌داد: «ما را جاسوس و مأموران دولت انگلیس تلقی می‌کرد.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۱}}</ref> اما بالاخره کوتاه آمد. لایار راهی جنوب کشور شد و با محمدتقی‌خان بختیاری را واداشت که چون دولت ایران راضی به عقد معاهده تجاری نمی‌شود، رئیس ایل قراردادی جداگانه با انگلیسی‌ها ببندد. محمدتقی‌خان می‌خواست بداند که اگر با دولت ایران درافتاد، انگلیسی‌ها به یاری خواهند داد یا خیر. در خارک لایار موضوع را با مأموران کمپانی هند شرقی بریتانیا (کمپانی حاکم بر هند) مطرح کرد و جواب آمد: «مانعی ندارد.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۱}}</ref> علاوه بر هرات و ایلات جنوب کشور، انگلیسی‌ها تلاش کردند که خرمشهر را از ایران جدا کرده و به عثمانی ملحق سازند. در مذاکرات ارزروم، لایار عنوان داشت که «ادعای عثمانی بر خرمشهر رسمی و ادعا ایران اسمی است.» او ادامه داد که من «همه اسناد مشاجره ایران و عثمانی را بررسی کردم و عثمانی باید مالک هر دو ساحل باشد.» اما روسیه به مخالفت برخاست و ایران هم زیر بار نرفت.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۲}}</ref>
[[پرونده:Mohammad-Hossein Khan Mogaddam Maraqei.jpg|بندانگشتی|محمدشاه میرزا حسین‌خان آجودانباشی را به عنوان سفیر ایران راهی اروپا کرد.]]
در این شرایط، محمدشاه میرزا حسین‌خان آجودانباشی را به اتفاق ۶۰ همراه راهی پایتخت‌های فرنگ کرد تا زمینه‌ساز روابط سیاسی ایران و دیگر کشورهای اروپایی را فراهم سازد و با انگلیسی‌ها برای صلح و برقراری مجدد روابط مذاکره کند. هنوز آجودانباشی به اروپا نرسیده بود که مک‌نیل به اعتراض برآمد: «هرگاه سفیر ایران عزم شهر لندن کند قبل از آنکه مطالب مستر مک‌نیل وزیرمختار انگلیس از دولت ایران به عمل آید، سفارت او پذیرفته نخواهد شد.» نگرانی مک‌نیل از آن جهت بود که می‌دانست عزل او یکی از شرایط ایران برای برقراری مجدد رابطه سیاسی با انگلیس است. مک‌نیل شخصاً به دیدار شاه رفت، اما محمدشاه او را نپذیرفت و از میانه راه بازگشت.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۴}}</ref> در ژوئن ۱۸۳۹، آجودانباشی براساس نامه‌ای که محمدشاه به او داده بود، با پالمرستون وزیر امورخارجه انگلیس به مکاتبه نشست. در نامه محمدشاه مواردی طرح شده بود که به این شرح است:
 
موضوع اول این بود که «اهل هرات بسیار اذیت کردند و ما حق داشتیم جنگ کنیم.» دوم آن که «مک‌نیل می‌گوید… که شما پای روس را به کابل واکردید؛ مااصلاً خبر نداشتیم. خود دوست محمدخان به پطرزبورگ عریضه نوشت.» سوم آن که «من حق خودم را از هرات می‌خواهم بگیرم، این چه دخلی به روس و انگلیس دارد.» چهارم آن که انگلیس که خواهان معاهده و کنسول‌گری است، چرا «در عهد خاقان مغفور (فتحعلی‌شاه) آنقدر اصرار نداشتند. آن زمان هم هر سال قشون به هرات می‌آمد، چرا حرفی نداشتند؟»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۴}}</ref> پنجم آن که «پاتینجر در هرات تعلیم جنگ داد و اسکندر برنس (الکساندر بورنس) مانع از این شد که ایلچی ما به هرات برود. حال آن که حضرت انگلیس‌ها مدت‌ها پیش در کابل و قندهار و هرات و بغداد و داستان محمره (خرمشهر) مشغول افساد بودند.» ششم آن که «این کارهای خلاف ضابطه را مک‌نیل درست می‌داند و حالا ما باید عذرخواهی بکنیم. چه بسا که قبول نفرمایند… حاجی میرزا آقاسی را که به فلک اگر یک قدم بردارد باید ممنون بشوند فرستادم دلجویی، قبول نشد.» هفتم آن که مک‌نیل «هر غلطی کرد ما قبول کردیم بلکه دست از هرزگی بردارد، نشد… سربازان ما را به کشتن داد و خواهش کرد: غوریان را هم واگذارید به کامران میرزا.» هشتم آن که «خلاصه درست در آنجا بگو که ما با دولت انگلیس کمال دوستی را داریم اما مک‌نیل اذیت زیاد کرد، ورنه چرا ما باید به انگلیس بپیچیم.» آخر آن که به این «رفتارهای خرده‌پاهای انگلیس… در بغداد و لاهور و کابل و قندهار و هرات اعتراض کن.» اما «می‌ترسم نیت و اراده پادشاه انگلیس هم چنین باشد و به دستورالعمل پارلمنت (پارلمان) باشد.» در آنصورت «از ترس لابدیم (مجبوریم) به حمایت روس برویم.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۵}}</ref>
 
از لندن پاسخ آمد: «هر آنچه مک‌نیل در ایران کرده‌است موافق رضا و دستورالعمل امنای دولت انگلیس است.» پالمرستون ادعا کرد که «وزرای دولت علیه ایران مزدوران روسیه‌اند.» منظورش حاجی میرزا آقاسی بود. سفیر پاسخ داد حاجی «تا به امروز از سرکار شاهنشاه عالم‌پناه مواجب و مرسوم و لقب قبول نکرده‌اند، تا به دولت دیگر چه رسد.» سفیر همچنین گفت که «متجاوز از ۲۰ سال است» که انگلیسی‌ها به وزیرخارجه سابق فتحعلی‌شاه مواجب می‌دهند و تا به امروز دولت ایران این معنی را بحث نکرده‌است.» طرف انگلیسی ادامه داد که افسران روسی در سپاه ایران دیده شدند. سفیر پاسخ داد «اثبات این معنی در کجا شده‌است؟» او دربارهٔ افسران روسی نیز پرسید که «کدام شخص، به چه اسم و رسم… در کدام فوج؟» در این مورد جوابی نداشتند و «نتوانستند یک فقره ایراد حسابی بگیرند.» پالمرستون نامه‌ای به دولت ایران نوشت و عنوان کرد که شکست سفارت آجودانباشی «تقصیر دولت انگلیس نیست و کیفیات نه چنان است که او می‌گوید.» او شرایطی برای صلح با ایران و برقراری روابط مجدد تعیین کرد که شامل تنبیه حاکم بوشهر، «مطلق‌العنان بودن اعضای سفارت انگلیس در ایران»، امضای قرارنامه بازرگانی، دست برداشتن از تسخیر هرات توسط ایران و پس گرفتن شکایت از مک‌نیل بود. میرزا حسین‌خان نیز شرایط ایران را اینگونه شرح داد: تخلیه خارک، پرداخت ۲۰۰ هزار تومان که تعهد کرده بودند، برکناری مک‌نیل و دست برداشتن انگلیس از حمایت از شاهزادگان فراری و نامه‌نگاری با روحانیون. دولت ایران می‌دانست که شرایط قبول نخواهد شد. وزیرخارجه ایران خطاب به آجودانباشی نوشت که بر ما «مسلم است که انگلیسی‌ها در خیال دوستی با ایران نیستند.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۶}}</ref>
 
در سال ۱۸۴۱ ایران عهدنامه تجاری را امضا کرد و به انگلیسی‌ها حق داد که در تهران و تبریز و بوشهر کنسول‌گری دایر کنند. انگلیسی‌ها قول تخلیه خارک را دادند و در ۱۸۴۲ آن را عملی کردند. عهدنامه مذکور بسیار مختصر بود و هیچ سخنی از اتحاد و دوست دو دولت زده نشد. اما به هر حال این عهدنامه ایدئال لندن هم نبود، چرا که خارج از سه شهر مذکور حق «اقامت» نداشتند و هدف آن‌ها، دایر کردن کنسول‌گری در گیلان، نزدیک به مرز روسیه، بود.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۸}}</ref> پس از امضای این عهدنامه، طولی نکشید که کالاهای انگلیسی که قیمت پایینی هم داشتند از راه تبریز–ترابوزان وارد ایران شده و بازارهای آن کشور را پر کردند و این مسئله حتی باعث ورشکستگی تعدادی از تجار ایرانی در تبریز هم شد.<ref>{{پک|Calmard|2004|ک=MOḤAMMAD SHAH QĀJĀR}}</ref>
سطر ۱۸۹ ⟵ ۱۸۴:
نسلرود، وزیر امورخارجه روسیه، نامه مفصلی در این باب به حاجی میرزا آقاسی نوشت. از حیرت امپراتور روس در ربط با هشدار محمدشاه و از استثنا نبودن انزلی در عهدنامه نوشت. او به آقاسی هشدار داد که «برهم زدن حقوق خود را، از هر که بوده باشد، دولت بهیه روس هرگز نخواهد گذاشت و متحمل نخواهد شد.» او قدغن کردن ورود کشتی‌های جنگی را «بی‌حرمتی» دانست. نسلرود همچنین نوشت که ایلات و اشرار در آن منطقه «چپاول و خرابی و خونریزی» می‌کنند و دولت ایران و اهالی گیلان «آسایش و رفاه خود را باید از حمایت پرزور و جانفشانی بی‌نظیر کارکنان آن سفاین بدانند.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۹}}</ref>
 
دولت ایران پاسخ محکمی داد. آقاسی نوشت که «قدغن بی‌حرمتی نیست.» «در ترکمنچای هم سخن از بحر خزر رفته، نه مرداب انزلی. در اثبات این معنا مضایقه نداریم، عهدنامه را به میان بگذاریم. اگر حق با ما بود، اولیای آن دولت را چه حرف؟ و اگر حق با روسیه بود ما را چه سخن؟» او ادامه داد که مانند روسیه «ما هم حق حفظ آبروی خودمان را داریم. عمال آن دولت در آشوراده بدون اذن لنگر انداخته‌اند، جا و مکان ساخته‌اند. چرا همین حق را برای تجار ایرانی قائل نیستند؟» او این مسئله که کشتی‌های روس باعث آسایش اهالی شده‌اند را باطل خواند: کجا اهالی آسوده مانده‌اند؟» تنها دولت ایران متحمل «خسارت و زحمت زیاد» شده‌است.{{جعبه نقل قول|عنوان=گزارش سارتیژ در باب هدیه نیکلای اول به محمدشاه:|نقل‌قول=اینان نخست در چهره مسافر، یا بهتر بگویم، در نقش نقاش می‌آیند. او به ترسیم درخت‌ها، خانه‌ها و دژها می‌آغازد. آن مسافر می‌رود. یک سال بعد بازمی‌گردد و می‌گوید: من پزشک هستم. پزشک هم می‌رود، سال دیگر می‌آید و می‌گوید: من کنسول هستم. آنگاه با همین عنوان در بندر می‌نشیند و رفته‌رفته فرآورده‌های کشورش را به بندر سرازیر می‌کند.|منبع=امکان زیادی است که بر اثر اقدام روسیه که در ظاهر احترامی به شخص پادشاه ایران است و کاملاً تشریفاتی است، دولت ایران از مخالفت و اصرار خود دست بردارد.|منبع=|عرض=270px|اندازه خط=12px|شکل‌بندی عنوان=font-size:90%|تراز=چپ|تراز نقل‌قول=راست.|تراز منبع=چپ|گیومه نقل‌قول=بله}}حاجی معتقد بود روس‌ها خود می‌دانند حق با آن‌ها نیست، ورنه چرا «دیگر چرا اذن می‌خواهند؟ اگر نیست چرا اذن بدهیم یا عهد تازه ببندیم؟» که ما «تجربت بسی کردیم.» او همچنین از رفتار عمال روس شکایت برد که دست تطاول و تعدی دراز کرده‌اند.» او این رفتار را «باعث وحشت اولیای دولت قاهره ایران» دانست.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۹۹}}</ref> روس‌ها که واکنش ایران را حاصل توطئه انگلیسی‌ها می‌دانستند با سفیر انگلیس در تهران به سردی رفتار کردند. آن‌ها برای حل مسئله ورود کشتی‌های روس به مرداب انزلی، دست به یک ترفند سیاسی زدند. قرار شد یک کشتی بخاری کوچک، در ظاهر به عنوان هدیه‌ای از سوی امپراتور روس به شاه ایران، بر روی چهار کشتی بخاری به سمت سواحل ایران حرکت کند و بدین ترتیب، دولت ایران در موقعیتی قرار بگیرد که نتواند از ورود کشتی‌های جنگی به مرداب جلوگیری کند چرا که این عمل می‌توانست یک بی‌احترامی بزرگ قلمداد شود.<ref>{{پک|قائم مقامی|ک=رقابت روس و انگلیس در ایران|ص=۷۶}}</ref>
 
اما آقاسی بر مخالفت خود باقی ماند. او به مأموران ایرانی انزلی و استرآباد (گرگان) دستور داد که به هر نحو، حتی استفاده از تیراندازی، از ورود آن کشتی‌ها به آب‌های ایران جلوگیری کند. مأمور ایرانی که در وضعیت پیچیده‌ای بود، به سمت کشتی‌ها تیراندازی نکرد اما شخصاً وارد کشتی حامل هدیه شد و با نشان دادن حکم دولتی، از آن‌ها خواست که آب‌های ایرانی را ترک کنند. فرمانده روس حکم را گرفت، کشتی اهدایی را پیاده کرد و نامه آقاسی را به سفیر روسیه سپرد و بازگشت. امپراتور روس پس از این واقعه شخصاً به خود محمدشاه مراجعه کرد.<ref>{{پک|قائم مقامی|ک=رقابت روس و انگلیس در ایران|ص=۷۷}}</ref> او در نامه‌ای از آقاسی گله کرد که مانع برقراری روابط تجاری بین ایران و روسیه است و هشدار داد که ایران باید سریعاً مشخص کند که می‌خواهد با روسیه مانند یک دوست رفتار کند یا خصم و دشمن اوست؟ محمدشاه نامه را به آقاسی سپرد. صدراعظم نیز بنا دید که رفتار مأمور ایرانی را «خودسر» توصیف کند و حتی به امپراتور روسیه نوشت که حاضر است گوش‌های مأمور مزبور را به پطرزبورگ بفرستد. امپراتور در پاسخ نوشت که مأمور ایرانی تقصیری نداشته و نباید با یک خدمتگزار وفادار و درستکار شاه چنین رفتاری شود و او لایق تشویق است.
سطر ۱۹۶ ⟵ ۱۹۱:
 
=== فرانسه ===
چون ایران خود را در میان روسیه و انگلیس تنها یافت، دست به دامن فرانسه شد تا از آن کشور به عنوان متعادل کننده قدرت در روابط ایران–انگلیس و ایران–روسیه بهره ببرد.<ref>{{پک|Volodarsky|1985|ک=Persia's foreign policy|زبان=en|ص=124}}</ref> در ایران هنوز فرانسه را با روزگار ناپلئون بناپارت به یاد می‌آوردند و امید داشتند روابطی که آن کشور به روزگار ناپلئون با ایران داشت را زنده کنند؛ اما مشخص بود که امیدی واهی است؛ فرانسه را نه یارای آن بود که پنجه در پنجه انگلیس بیافکند و نه می‌توانست «به یاری ایرانیان به روسیه لشکر بکشد.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۱۰۴}}</ref> اما با وجود شکست سیاسی فرانسویان در ایران، این کشور به لحاظ فرهنگی تأثیرات شایانی بر ایران گذاشت.<ref>{{پک|Calmard|2004|ک=MOḤAMMAD SHAH QĀJĀR}}</ref>
 
==== فرهنگی ====
در این زمان، هنوز «فرنگ» با فرانسه تعریف می‌شد؛ ایرانیان اشتیاق زیادی به فرهنگ و مدنیت روسیه و انگلیس نشان نمی‌دادند و چنان‌که منابع فرانسوی می‌گویند، ایرانیان از روسیان و انگلیسیان به یک اندازه بیزار بودند؛ در عوض این فرهنگ، مدنیت و تاریخ فرانسه بود که علاقه ایرانیان را برمی‌انگیخت.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۱۰۶}}</ref> محمدشاه خود در نوجوانی به همراه تنی چند از برادرانش تحت آموزش یک زن فرانسوی به نام «مادام دولا ماری‌نییه» زبان فرانسوی آموخت.<ref>{{پک|Calmard|2004|ک=MOḤAMMAD SHAH QĀJĀR}}</ref> «همو بود که مأمور تعلیم و تدریس ما شد… به ما زبان فرانسه و تاریخ و جغرافیا آموخت. پس واجب دانستیم حسن‌نظر خود را به آن بانوی نجیبه بنماییم.» بدان معنا که برای او حقوق سالانه‌ای به ارزش ۳۰۰ تومان مقرر کردند.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۱۰۵}}</ref> احتمالاً این زن در علاقه شاه به فرانسه تأثیرگذار بوده‌است؛ علاوه بر آن، خوی درویش‌مآبانه او نیز می‌تواند تأثیرگذار بوده باشد چرا که درویشان و صوفیان پیشتازان فرنگی‌مآبی در ایران بودند، چنان‌که گوبینو، نماینده دولت فرانسه، از شباهت افکار صوفیان و درویشان با مدنیت فرنگی به تفضیل سخن رانده‌است.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۱۰۷}}</ref> زبان فرانسه زبان در ایران دوران به زبان دیپلماسی در ایران تبدیل شده بود و دیپلمات‌ها، به خصوص روس‌ها یا افرادی که در استخدام روسیه بودند توانایی تکلم به این زبان را داشتند.<ref>{{پک|Calmard|2004|ک=MOḤAMMAD SHAH QĀJĀR}}</ref> نخستین دوربین‌های عکاسی نیز در همین دوران به ایران وارد شدند. دو دوربین به نیابت تزار نیکلای اول و ملکه ویکتوریا به دربار ایران تقدیم شد. جهانگرد فرانسوی ژول ریشار که توسط مادام عباس گلساز به دربار معرفی شده بود نقش مهمی در رواج عکاسی در ایران ایفا کرد. شاهزاده ملک قاسم میرزا که خاطر علاقه‌اش به علوم اروپایی و تبحرش در صحبت به زبان فرانسه زبانزد سفرنامه‌نویسان اروپایی بود به نخستین ایرانی که به شیوه داگرئوتیپ عکاسی کرد تبدیل شد.<ref>{{پک|Calmard|2004|ک=MOḤAMMAD SHAH QĀJĀR}}</ref>
 
[[پرونده:1841 portrait painting of Louis Philippe I (King of the French) by Winterhalter.jpg|بندانگشتی|لوئی فیلیپ در عصر محمدشاه، پادشاه فرانسه بود. در زمان او روابط ایران و فرانسه مجدداً شکل گرفت و فرانسه در ایران سفارت دائمی برپا کرد.]]محمدشاه شیفته ناپلئون بود. کتاب «تاریخ ناپلئون» نوشته والتر اسکات را به فارسی برگرداندند و نوشته‌اند که این کتاب، «کتاب بالینی» محمدشاه بوده‌است. نام تک تک سرداران امپراتور فرانسوی را می‌دانست و تحسین ناپلئون توسط او حتی فرنگیان را به تعجب وامی‌داشت؛ محمدشاه در این مسئله تنها نبود. عباس میرزا خود مدالی از تصویر ناپلئون بر گردن داشت و در اصفهان ناپلئون را مانند شاه عباس می‌دانستند. میرزا آقاسی نیز او را می‌ستود. در گفتگو با نمایندگان فرانسوی، مدام به روابط ایران و فرانسه در عهد ناپلئون اشاره می‌کرد و از افسرانی که امپراتور به ایران فرستاد سخن می‌راند.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۱۰۷}}</ref> یک مرتبه که دو دانشمند فرانسوی به ایران آمدند و عازم دماوند بودند، شاه آنان را به حضور خواست و با آنان به مهربانی رفتار کرد و سوالات زیاد پرسید. از پادشاه کنونی فرانسه پرسید که چگونه آدمی است، آیا هنوز سپاهش نیرومند است؟ از اینکه چرا می‌خواهید به دماوند بروید. چون پاسخ شنید که «به خاطر گیاه»، جواب داد که «حق این بود که شما قدری از گیاه‌های خودتان برای ما می‌آوردید، چون می‌خواهید گیاه‌های ما را ببرید.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۱۰۸}}</ref>
 
محمدشاه به پزشکان انگلیسی هم اعتماد نداشت و می‌خواست که طبیبانش فرانسوی باشند. پزشکی فرانسوی به نام لابات، که محمدشاه او را «شیر» خطاب می‌کرد، جانشین دکتر کرومیک انگلیسی شد. شاه چنان به او اعتماد داشت که «اگر زهر هم تجویز کند می‌خورم، زیرا می‌دانم که برای درمان من داده.» چون لابات که ایرانیان او را «لبت‌خان» خطاب می‌کردند، بیمار شد، آقاسی به دولت فرانسه نوشت که «چون خاطر مبارک همایونی را تنها اعتماد کامل به طبیبان فرانسوی است»، خواهش است که پزشکی درباری که «مخصوص حضور اعلیحضرت قضا شوکت پادشاه دولت فرانسه باشد به ایران روانه دارند.» آقاسی اصرار داشت که پزشک مذکور، از «فنون طبابت، خاصه نقرس، مفاصل و واریس» مطلع باشد. دکتر لویی اندره ارنست کلوکه که ایرانیان او را «موسیو قلوکی» می‌خواندند را در سال ۱۸۴۳ راهی ایران کردند و آقاسی نیز نامه‌ای جهت تشکر از فرانسوا گیزو، وزیر خارجه فرانسه نوشت. صدراعظم چون در پی کشاندن پای فرانسه به ایران جهت بیرون کردن روسیه و انگلیس بود، این موضوع را دستاویزی قرار داد که «دلیل نو و تجربتی تازه بر دوستی و مصافات و موالات جانبین است.» او اعتماد و اعتقاد دو دولت به یکدیگر را «مستغنی از شرح و بسط و توصیف و تعریف» دانست.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۱۰۹}}</ref>
 
==== سیاسی ====
روابط سیاسی ایران و فرانسه پس از تغییر سیاست ناپلئون در قبال روسیه، در سال ۱۸۰۹، قطع شد<ref>{{پک|Volodarsky|1985|ک=Persia's foreign policy|زبان=en|ص=124}}</ref> و پس از آن دولت ایران انگلیسی‌ها را جایگزین فرانسویان در ارتش کرد و عباس میرزا برای اعزام دانشجو به اروپا، لندن را انتخاب کرد. چون در زمان آقاسی و محمدشاه روابط با انگلیس تیره و مدتی بعد قطع شد، فرصت مجددی برای احیای روابط پیش آمد. اما این موضوع انگلیسی‌ها و روس‌ها را خوش نیامد و آنان تلاش کردند تا کار را بر فرانسویان دشوار سازند.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۱۰۹}}</ref>
 
حسین‌خان آجودانباشی که توسط دولت ایران به عنوان سفیر راهی اروپا شده بود، علاوه بر اینکه دربارهٔ حل اختلاف با انگلیسی‌ها مذاکره کند، وظیفه دیگری هم داشت. او قرار بود به پاریس برود و زمینه برقراری مجدد رابطه میان ایران و فرانسه را برقرار سازد. امید ایران از سفر آجودانباشی به آن بود که فرانسویان در ایران سفارت دائمی برپا کنند، به جای انگلیسی‌هایی که توسط محمدشاه اخراج شده بودند تعلیم سپاه ایران را برعهده بگیرند، در نوسازی و آبادانی ایران یاری دهند و مهم‌تر از همه، بین ایران و انگلیس در مسئله هرات و خارک «داوری» کنند؛ به عبارت دیگر، با دولت انگلیس درافتد. سفر هیئت نمایندگی ایرانی برای فرانسویان غیرمنتظره بود. در آن زمان فرانسه هیچ برنامه‌ای برای برقراری رابطه با ایران نداشت؛ علاوه بر آن، توانایی تأمین برخی از خواسته‌های ایران را هم دارا نبود و دربارهٔ مسائل دیگر شرایط سختگیرانه‌ای را تقاضا می‌کرد.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۱۱۰}}</ref>
 
حسین‌خان آجودانباشی که توسط دولت ایران به عنوان سفیر راهی اروپا شده بود، علاوه بر اینکه دربارهٔ حل اختلاف با انگلیسی‌ها مذاکره کند، وظیفه دیگری هم داشت. او قرار بود به پاریس برود و زمینه برقراری مجدد رابطه میان ایران و فرانسه را برقرار سازد. این سفر انگلیسی‌ها را نگران ساخت اما روس‌ها اهمیت زیادی ندادند.<ref>{{پک|Volodarsky|1985|ک=Persia's foreign policy|زبان=en|ص=125}}</ref> امید ایران از سفر آجودانباشی به آن بود که فرانسویان در ایران سفارت دائمی برپا کنند، به جای انگلیسی‌هایی که توسط محمدشاه اخراج شده بودند تعلیم سپاه ایران را برعهده بگیرند، در نوسازی و آبادانی ایران یاری دهند و مهم‌تر از همه، بین ایران و انگلیس در مسئله هرات و خارک «داوری» کنند؛ به عبارت دیگر، با دولت انگلیس درافتد. سفر هیئت نمایندگی ایرانی برای فرانسویان غیرمنتظره بود. در آن زمان فرانسه هیچ برنامه‌ای برای برقراری رابطه با ایران نداشت؛ علاوه بر آن، توانایی تأمین برخی از خواسته‌های ایران را هم دارا نبود و دربارهٔ مسائل دیگر شرایط سختگیرانه‌ای را تقاضا می‌کرد.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۱۱۰}}</ref>
[[پرونده:1841 portrait painting of Louis Philippe I (King of the French) by Winterhalter.jpg|بندانگشتی|لوئی فیلیپ در عصر محمدشاه، پادشاه فرانسه بود. در زمان او روابط ایران و فرانسه مجدداً شکل گرفت و فرانسه در ایران سفارت دائمی برپا کرد.]]
آجودانباشی نامه‌ای از جانب محمدشاه به پادشاه فرانسه، لوئی فیلیپ، به همراه داشت که استوارنامه او هم بود. سفیر به جای اینکه استوارنامه را پیشتر بفرست، آن را با خود همراه داشت. به محض ورود به پاریس، چون همراهانش زیاد بودند و قصدش نامعلوم، پلیس او را تحت نظر گرفت و به وزارت خارجه اطلاع داد. از وزارت خارجه پیام آمد که قصد خود را بازگویید. در پاسخ، میرزا حسین‌خان نوشت: «منظور امنای دولت علیه ایران از مأموریت دوستدار، جز اظهار الفت و دوستی چیز دیگری نیست.» به عبارت دیگر، خواستار ملاقات با پادشاه بود. پس از گذشت مراحلی، به دیدار لوئی فیلیپ رفت. هیئت ایران با خود هدایای پرشماری داشت که از جمله آن، شاهنامه‌ای که «اعلیحضرت شاهنشاهی در آن درس خوانده بودند» بود که همان زمان به فرانسه ترجمه کردند. آجودانباشی سخت حکومت فرانسه و لوئی فیلیپ را پسندید و پادشاه هم با او به مهربانی رفتار کرد. «سرکار شاه هر دم به بهانه‌ای اظهار التفات می‌فرمودند. من جمه یک دفعه نان و یک دفعه بستنی شیر به دست خود تعارف کردند.» اما از ملت خوشش نیامد چرا که در آن زمان آرمان‌های جمهوری‌خواهانه باعث دل‌مشغله شاه بود. «منظور جمعی از ملت فرانسه این است که اساس سلطنت را بالمره برهم زده، امر ولایت را برعهده جمهور خلق و وکلای ملت گذارند.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۱۱۱}}</ref>
 
آجودانباشی نامه‌ای از جانب محمدشاه به پادشاه فرانسه، لوئی فیلیپ، به همراه داشت که استوارنامه او هم بود. سفیر به جای اینکه استوارنامه را پیشتر بفرست، آن را با خود همراه داشت. به محض ورود به پاریس، چون همراهانش زیاد بودند و قصدش نامعلوم، پلیس او را تحت نظر گرفت و به وزارت خارجه اطلاع داد. از وزارت خارجه پیام آمد که قصد خود را بازگویید. در پاسخ، میرزا حسین‌خان نوشت: «منظور امنای دولت علیه ایران از مأموریت دوستدار، جز اظهار الفت و دوستی چیز دیگری نیست.» به عبارت دیگر، خواستار ملاقات با پادشاه بود. پس از گذشت مراحلی، به دیدار لوئی فیلیپ رفت. هیئت ایران با خود هدایای پرشماری داشت که از جمله آن، شاهنامه‌ای که «اعلیحضرت شاهنشاهی در آن درس خوانده بودند» بود که همان زمان به فرانسه ترجمه کردند. آجودانباشی سخت حکومت فرانسه و لوئی فیلیپ را پسندید و پادشاه هم با او به مهربانی رفتار کرد.<ref>{{پک|Volodarsky|1985|ک=Persia's foreign policy|زبان=en|ص=125}}</ref> «سرکار شاه هر دم به بهانه‌ای اظهار التفات می‌فرمودند. من جمه یک دفعه نان و یک دفعه بستنی شیر به دست خود تعارف کردند.» اما از ملت خوشش نیامد چرا که در آن زمان آرمان‌های جمهوری‌خواهانه باعث دل‌مشغله شاه بود. «منظور جمعی از ملت فرانسه این است که اساس سلطنت را بالمره برهم زده، امر ولایت را برعهده جمهور خلق و وکلای ملت گذارند.»<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۱۱۱}}</ref>{{جعبه نقل قول|عنوان=خوشامدگویی پادشاه فرانسه به سفیر ایران:|نقل‌قول=خدا شاهد من است که ما از دریافت درودهای صمیمانه [شاه] خوشحالیم و از ته قلبمان می‌خواهیم در تمام زندگیمان از دوستی شاه و احترام او در روابطمان بهره ببریم؛ می‌خواهیم که اتحاد و یگانگیمان روز به روز گسترش یابد و هیچ فرقی بین کشورهایمان نباشد.|منبع=|عرض=270px|اندازه خط=12px|شکل‌بندی عنوان=font-size:90%|تراز=چپ|تراز نقل‌قول=راست.|تراز منبع=چپ|گیومه نقل‌قول=بله}}در بحث سیاسی اما ایران و فرانسه متفق‌القول نبودند. ایران سفارت دائمی می‌خواست و فرانسه کنسول‌گری. فرانسویان بر آن بودند که از شرایط ایران آگاهی ندارند و نمی‌خواهند روابط خود با انگلیس و روسیه را برهم زنند. ایرانیان هم به دلایلی کنسولگری نمی‌خواستند، یکی آنکه این امتیاز را با سرسختی از انگلیسی‌ها دریغ داشته بودند و دادن امتیاز مشابه به دولت دیگری می‌توانست خشم آنان را برانگیزد، دو آنکه زمانی که نیاز «اظهار دوستی و تشدید مبانی مودت» به میان آید، کاری از کنسول ساخته نیست.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۱۱۱}}</ref> دولت ایران بر آن بود که سفیر فردی است مختار و از «عهده شغل کنسولی به خوبی و خوشی برمی‌آید.» جان کلام آن که ایران راضی بود در صورتی که فرانسه به خواسته‌های ایران تن دهد، به صورت غیررسمی با آنان پیمان تجاری امضا کند و اجازه دهند که کنسولگری برپا کنند. به هر صورت فرانسویان پذیرفتند. قرار شد کنت دو سرسی به عنوان سفیر راهی تهران شود.
 
موضوع بعدی آن که ایران خواستار بود فرانسه در نوسازی کشور یاری کند چرا که دولت ایران در پی «بازسازی و آبادانی» است و روی به «مدنیت درست و راستین» دارد تا «آسایش مردمان» را فراهم کند. آقاسی به آجودانباشی دستور داده بود که چند کارشناس «شمع‌ریزی، کاغذسازی، شیشه‌گری، پارچه‌بافی، پنبه‌ریسی و استاد پارچه‌های منقش و ساده» از دولت فرانسه درخواست کند. به نظر می‌رسد هدف رقابت با فراورده‌های انگلیسی در بازار ایران بود.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۱۱۲}}</ref> سپس بحث به احیای سپاه جهت «ایستادگی در برابر دشمنان» رسید و ایران نیازمند «افسران با شرافت و درست کردار فرانسوی» بود. این موضوع برای فرانسویان پیچیده بود. بدیهی بود که منظور از «دشمنان» کسی غیر از انگلیسی‌ها نمی‌توانست باشد و افسران مذکور قرار است جایگزین افسران اخراج شده انگلیسی شوند. به هر حال قرار شد چند افسر بازنشسته و غیررسمی را راهی ایران کنند که از سوی دولت فرانسه نباشد. اما کمکی از دست آنان برنیامد. با یکدیگر به رقابت پرداختند، به دنبال ثروت‌اندوزی بودند و برخی‌شان با روس‌ها ساختند. آقاسی یک بار در موردشان به سفیر فرانسه گفت «اینان هیچ کار نکردند جز اینکه با یکدیگر درافتند.» در رابطه با استادانی که آقاسی درخواست کرده بود هم نتیجه دلخواه دولت ایران پیش نیامد و نتیجتاً قرار شد ایران در عوض دانشجو به فرانسه اعزام کند.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۱۱۴}}</ref> در سال‌های آخر صدارت آقاسی و پادشاهی محمدشاه که سفیر ایران راهی فرانسه شد، مجدداً آقاسی از او خواست که از دولت فرانسه کارشناس ماهر طلب کند تا «جوانان قابل ما را تعلیم دهند.» دولت فرانسه موافقت کرد اما همان سال محمدشاه درگذشت و آقاسی برکنار شد؛ کار سر نگرفت.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۱۲۷}}</ref>
سطر ۲۶۶ ⟵ ۲۵۸:
{{اصلی|فرمان آزادی اعتقاد}}در زمان صفویان، دولت ایران جهت مقابله با عثمانی به دنبال رابطه‌ای دوستانه با کشورهای مسیحی داشت و در همین راستا، با جمعیت مسیحی خود به نیکی رفتار می‌کرد. شاه عباس اول صفوی به مسیحیان حق مالکیت، اجازه بنای کلیسا و مدارس اعطا کرد که این توسط شاهان بعدی هم تأیید شد. اعطای این حق، امتیاز بزرگی بود چنان‌که آن را «الغای امتیاز مسلمانی» توصیف کرده بودند.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۱۷۵}}</ref> به هر صورت، با سقوط اصفهان و به پادشاهی رسیدن نادرشاه در اتفاقات پس از آن، این حق برافتاد؛ تا زمانه محمدشاه. در دوران محمدشاهی که از نقش روحانیون در دولت کاسته شد، مسیحیان جان تازه‌ای گرفتند. در همین دوران، مبلغان مسیحیِ اروپایی و آمریکایی یکی پس از دیگری وارد ایران شدند.
 
در این وضعیت و بنا به سفارش کنت دوسرسی سفیر فرانسه،<ref>{{پک|Volodarsky|1985|ک=Persia's foreign policy|زبان=en|ص=126}}</ref> دولت ایران فرمانی صادر کرد که مطابق آن ترسایان ایران مجدداً از همان حق و حقوقی برخوردار شدند که در دوران پادشاهی صفویان بر ایران دارا بودند؛ یا به عبارت دیگر، چنان‌که عباس اقبال گوید، «از همان مزایای حقوقی که سایر رعایای ایران داشتند، بهره‌مند شدند.» این فرمان به چهار زبان فارسی، فرانسه، ارمنی و سریانی پخش شد و مورد تحسین اروپاییان و آمریکاییان ساکن ایران قرار گرفت. در این فرمان، شاه با همان لحن درویش‌مآبانه وقت دولت ایران خود را از قضاوت دربارهٔ دین رعایای خود مبری اعلام کرد و عنوان کرد چون خدا «ترتیب عالم تکوین را به تألیف و امتزاج طبایع مختلف المزاج منوط مربوط داشته»، خود اوست که باید در مورد عقاید انسان‌ها داوری کند.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۱۸۱}}</ref>
 
صدور این فرمان وضعیت مبلغان مسیحی غربی در ایران را دگرگون کرد. آمریکایی‌های پروتستان با لازاریست‌های کاتولیک فرانسوی بر سر مالکیت کلیساها و تبلیغ در میان مسیحیان ایران به رقابت برخاستند.<ref>{{پک|ناطق|۱۳۶۸|ک=ایران در راه‌یابی فرهنگی|ص=۱۸۲}}</ref> این رقابت تا مدت‌ها طول کشید و حتی پای دولت‌های روسیه و انگلیس به موضوع باز شد. روسیه که مطابق ترکمنچای پشتیبان مسیحیان ایران بود، کتباً تعهد داد در صورتی که ایران مبلغان کاتولیک را اخراج کند، آن‌ها خود به اعتراض قابل پیش‌بینی دولت فرانسه به این عمل رسیدگی خواهند کرد.
سطر ۳۴۲ ⟵ ۳۳۴:
* {{cite book|ref= CITEREFYahya1991 | last= Armajani | first = Yahya| title = CHRISTIANITY viii. Christian Missions in Persia | publisher = Encyclopædia Iranica | year = 1991|isbn=|location=|pages=|url=http://www.iranicaonline.org/articles/christianity-viii}}
* {{cite book|ref= CITEREFGhani1987 | last= Ghani| first = Cyrus| title = Iran and the West | publisher = Routledge | year = 1987|isbn=|location=|pages=}}
* {{cite book|ref= CITEREFVolodarsky1985 | last= Volodarsky| first = Mikhail| title = Persia's foreign policy between the two Herat
crises, 1831–56 | publisher =Middle Eastern Studies | year = 1985|isbn=|location=|pages=111–151}}
* {{cite book|ref= CITEREFAmanat1997 | last= Amanat | first = Abbas | title = Pivot of the Universe: Nasir al-Din Shah and the Iranian Monarchy, 1831-1896 | publisher = University of California Press | year = 1997}}{{پایان چپ‌چین}}